توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دلم گرفته
عرفاني
23rd August 2010, 06:23 PM
http://up.patoghu.com/images/6ywq5gwzdur9pq5hjfn.jpg
يكي داشت ويكي نداشت
اوني كه داشت توبودي واوني كه تورونداشت من
يكي خواست ويكينخواست
اوني كه خواست توبودي واونيكه بي توبودن رونخواست من
يكي رفت ويكينرفت
اوني كه رفت توبودي واوني كه به خاطرتوتوقلب هيچكي نرفت من
يكي آوردويكي مياورد
اوني كه آوردتوبودي واونيكه به جزتوبه هيچ كسي ايمان نيورد من
يكي موندويكي نموند
اوني كه موندتوبودي واوني كه بدون تونمي تونست بمونه من
سهم من از این دنیا جز تنهایی چیزی نیست
[narahatish][narahatish][narahatish]
http://up.patoghu.com/images/x3v9thglkmldg72xkbas.gif
خدایا
به تقاص کدامین گناه
اینگونه باید عذاب ببینم.من که جز خوبی برای کسی
نخواستم.من که به هیچ کس بدی نکردم
چرا. چرا
چرا باید به مرگ تمام آرزوهایم برسم
[narahatish]
بانوثریا
23rd August 2010, 10:48 PM
http://aplud.com/ft4ge.jpg
این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه
از اشکهایم می خواهم که یادت را از ذهن من بشوید
یادت را بشوید تا دیگر به خاطر تو با خود جدال نکنم
من تمام فریادها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که
در این وادی،عشق و صداقت مدت هاست که پر کشیده اند
اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرت ها را به تاریک خانه دل سپردم
و در گذرگاهت سرودی دیگر گونه آغاز کردم
و تو
چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبیدی
تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خودخواهیت فروختی
اولین مهمان تنهایی هایم بودی
روزی را که قایقی ساختیم و آن را از از ساحل سرد سکوت
به دریای حوادث رهسپارکردیم دستانم از پارو زدن خسته بود
دلم گرفته بود
زخم دستهایم را مرهم شدی و شدی پاروزن قایق تنهایی هایم
به تو تکیه کردم
هیچ گاه از زخمهای روحم چیزی نگفتم
و چه آرام آنها را در خود مخفی کردم
دوست داشتم برق چشمانت را مرهمی کنی بر زخمهای دلم
اما لیاقتش را نداشتم
مدت ها بود که به راه های رفته
به گذشته های دور خیره شده بودی
من تک و تنها پارو می زدم و دستهایم از فرط رنج و درد
به خون اغشته بود
تحمل کردم وهیچ نگفتم
چون زندگی به من آموخته بود صبورانه باید جنگید
به من آموخته بود که در سرزمینی که تنها اشک ها یخ نبسته اند
باید زندگی کرد
اما امروز دریافتم که حجمی که در قایق من نشسته بود
جز مشتی هیچ چیز دیگری نبود
و ای کاش زود تر قایقم را سبکتر کرده بودم
با این همه
بهترینم دوستت دارم
هرگز فراموشت نمی کنم
هیچ کس این چنین سحر آمیز نمی توانست
مرا ببرد آنجایی که مردمانش با هیچ زندگی می کنند
به هیچ اعتقاد دارند
و با هیچ می میرند
بانوثریا
23rd August 2010, 10:49 PM
http://aplud.com/yh2jr.jpg
خدا.....
بودنت برای من کافی ست
در گذر تنهایی
چقدر وفاداری تو
هنگام بی کسی
راحت بودن من با تو....
پیشم هستی بدون هیچ بهانه ای
گوش می دهی به من
نوازش تو با نسیم دعایم
دلگرمی تو در اوج دردهایم
و گریه هایم...
چقدر با شکوه است
هنگام رحمت تو
هیچ کس نیست
فقط تو
و مناجات من
بانوثریا
23rd August 2010, 10:52 PM
http://aplud.com/nc8fq.jpg
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.