SaNbOy
29th November 2008, 12:24 PM
پروين و بهار
اگر بخواهيم قياسي داشته باشيم به شاعران مرد زمان پروين ملكالشعراي بهار بهترين انتخاب است.
شعر ملكالشعرا در عين دوري از هرگونه تكلف و تصنع زيباست و در عين زيبايي رسا و روان فصيح، معاني تازه و تشبيهات بديع و توصيفات عالي و تمام، با استعمال الفاظ اصيل و فصيح و تركيبات صحيح از مختصات شعري اوست. شعر بهار بيان و قالب شعر گذشتگان را دارد اما در معني و لفظ او نوآوريهاي ارزندهيي هست كه روشنبيني او را در مسائل سياسي و اجتماعي مينمايد به قالب نوگرايشي محدود يافت و گاه شعر خود را با پيكره چهارپارههاي امروز پديد آورده است.
شعر او را از نظر موضوع ميتوان به سياسي و انقلابي و اجتماعي و انتقادي و ادبيات شورانگيز عاشقانه تقسيم كرد. با اين دستهبندي به چنين عناويني ميرسيم:
1- منقبت پيامبر (ص) و ائمه اطهار:
اشعار زيادي از ملكالشعرا به اين امر اختصاص داده شده است اما در ديوان پروين از اينگونه اشعار مذهبي خبري نيست.
زهرا آن اختر سپهر رسالت كاو را فرمانبرند ثابت و سيار
فاطمه فرخنده ماه يازده سرور آن بدو گيتي پدرش سيد و سالار
2- پند و اندرز به پادشاهان و حكام وقت:
در تركيببند آئينه عبرت به يكي از اين نمونههاي بسيار مهم و جالب توجه كرده است پروين نيز چون بهار عمل كرده با اين تفاوت كه او به صورت تمثيل و حكايت پادشاهان را به باد انتقاد ميگيرد و يا پند و اندرز ميدهد.
3- توصيف فصلهاي سال:
توصيف فصلهاي سال و جلوههاي گوناگون طبيعت، يكي ديگر از موضوعهاي مكرر در ديوان بهار است در حاليكه در ديوان پروين به توصيف فصلها و طبيعت كم پرداخته شده است قدرت خارقالعاده پروين در شرح عواطف قلب و عوالم معني است و هر جا كه به وصف منظرهاي طبيعي پرداخته ضعف تخيل و فقد ديد زيباشناسي خود را آشكار كرده است.
4- شعرهاي سياسي و انقلابي:
از موضوعات مهم ديگر ديوان بهار است اما پروين كه 20 سال دوران خلاقيت شاعرانه او دقيقاً همان بيست سال فرمانروايي رضاشاه بود كه در طي آن حق آزادي سخن پايمال گشت لذا جبراً از صحنه سياست و اجتماع كشور بر كنار گشته است. هر چند كه از طرفي خود زنان تمايل به عنوان كردن مسائل سياسي نداشتن از طرف ديگر نير محيط اجتماعي ايران نيز براي شكوفايي استعداد زني جوان مانند پروين كه با تربيتي سنتي بزرگ شده بود چندان سازگاري نداشت.
5- شعرهاي عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زياد است اكثر غزلها و تغزلها او رنگ و بويي اينچنين دارد اما در ديوان پروين يك غزل و چند غزلگونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار «چون غزلسازي ملايم طبع پروين نبوده آن پنج شش غزل را بايد قصايد كوتاه خواند.»
6- مفاخره
اكثر شاعران از قديم تا امروز گاهي با دواعي و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبيراتي ستودهاند كه گاهي بجا و در خور پايگاه بلندشان در سخنرايي است و گاهي نيز به لاف و گزاف مدعيان كم مقدار نزديكتر است. پروين فقط در يك قطعه شعري كه براي سنگ مزار خود ساخته، يعني مي خواسته پس از مرگش ديده شود، خود را «اختر چرخ ادب» ناميده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و انديشه خويش را ميستايد (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگير خويش ياد ميكند در حقيقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برميخيزد.)
ز شعر قدر و بها يافتند اگر شعرا منم كه شعر ز من يافته است قدر و بها
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در سه كتاب اولش (اسير، ديوان، عصيان)، بيشتر هوسهاي زنانه را به نظم ميكشيد ولي با (تولدي ديگر) به سوي ايجاد تصاوير زنانه از زندگي خصوصي و اوضاع محيط خود گرائيده است. ديوار دومين اثر وي وضعي را ميرساند كه شخص ميخواهد تمام محدوديتهاي سنتي را درهم شكند. چرا كه خود را در دنيايي از خود بيگانگي در مييابد كه دور و برش را ديواري حصار كرده است. در سومين اثرش (عصيان) سادهترين و عميقترين مضمون كشف شده هويت انساني هويت شيطاني را و مسأله بنيادي فلسفي اختيار و اجبار را عرضه كرده است.
نوع نوشتههاي فروغ بسامد برخي واژهها و كاربرد آن در ديد اول هر مخاطبي را بر آن ميدارد كه اين احتمال را بدهد كه شاعر اين قطعات زن است، زني كه در چهار ديوار اسارت خانگي در برابر سنتها و اخلاقيات معمول خانوادگي ميايستد و با جسارتي كه خاص اوست، تنها احساسات و تمايلات غريزي خود را بر ملا ميسازد كه مي توان گفت هم از نظر تصوير و هم از لحاظ فكر و محتوا، خاص اوست.
فكر و محتوا در سه كتاب اول از چهارچوب (من) زني كه درگير با مسائل سطحي و ظاهري و پيش پا افتاده است فراتر نميرود. او به هيچ مسألهاي عميقاً نگاه نميكند و نميانديشد. او چون گزارشگر پرشتابي ميماند كه عواطف و احساسات ابتدايي خويش را به سرعت و به راحتي منعكس ميكند و در ابراز اين احساسات سطحي، بيپرده و بيپروا سخن ميراند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسير ميخوانيم:
سرشار/ از تمامي خود سرشار/ ميخواهمش كه بفشردم بر خويش/ بر خويش بفشرد من شيدا را/ بر هستيم به پيچد، پيچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابه لاي گردن و موهايم/ گردش كند نسيم نفسهايش/ چون شعلههاي سركش بازيگر/ در گير دم به همهمه در گيرد/ خاكسترم بماند در بستر/ در بوسههاي پر شررش جويم/ لذت آتشين هوسها را/...
شايد سادگي شعر فروغ، از اين سرچشمه ميگيرد كه بين تجربيات روزمره زندگي و چيزي كه او به صورت شعر در ميآورد فاصلهاي وجود ندارد.
بيان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختيهاي عشق، اشعاري خطاب به پسر يا شوهر ارائه تصويري از خانهاي متروك و بيرونق كه خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نيز سطح گونههايي كه نوعي عصيان و سركشي در مقابل جامعه است از جمله محتواهاي سه كتاب دوره اول شاعري فروغ است. محتواي كتابهاي دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاريكي و شب اضطراب و پريشاني و عدم رابطة با ديگران و تلاش براي ايجاد اين رابطه، يادآوريهاي دوران كودكي و آرزوي آمدن آن به خاطر صميميتي كه در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمينه انعكاس عواطف و روحيات عميق زنانه پيشتاز زنان شاعر است. او هم در زمينه انعكاس عواطف يك زن صميميت و ركگويي خاص خود را دارد و هم در حوزة بيان وجدانهاي اجتماعي از ديدگاه يك زن بياني روشن و آشكار دارد. و «فروغ هيچگاه ميل ندارد از پشت پرده سخن گويد و هميشه از روبرو با مسائل برخورد مي كند»
فروغ در اشعارش آنچنان صميمي و صريح حرف ميزند كه ميتوان آن اشعار را نمونهاي بارز از «ادبيات شخصي» دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صميميت و عاطفه عميق شاعرانه واقف است و ميگويد:
«شاعر بودن يعني انسان بودن. بعضيها را ميشناسم كه رفتارشان هيچ ربطي به شعرشان ندارد. يعني فقط وقتي شعر ميگويند كه شاعر هستند بعد تمام ميشود؛ دو مرتبه ميشوند يك آدم حريص شكموي تنگنظر بدبخت حسود حقير. من حرفهاي اين آدم را قبول ندارم. من به زندگي بيشتر اهميت ميدهم.»
اگر بخواهيم قياسي داشته باشيم به شاعران مرد زمان پروين ملكالشعراي بهار بهترين انتخاب است.
شعر ملكالشعرا در عين دوري از هرگونه تكلف و تصنع زيباست و در عين زيبايي رسا و روان فصيح، معاني تازه و تشبيهات بديع و توصيفات عالي و تمام، با استعمال الفاظ اصيل و فصيح و تركيبات صحيح از مختصات شعري اوست. شعر بهار بيان و قالب شعر گذشتگان را دارد اما در معني و لفظ او نوآوريهاي ارزندهيي هست كه روشنبيني او را در مسائل سياسي و اجتماعي مينمايد به قالب نوگرايشي محدود يافت و گاه شعر خود را با پيكره چهارپارههاي امروز پديد آورده است.
شعر او را از نظر موضوع ميتوان به سياسي و انقلابي و اجتماعي و انتقادي و ادبيات شورانگيز عاشقانه تقسيم كرد. با اين دستهبندي به چنين عناويني ميرسيم:
1- منقبت پيامبر (ص) و ائمه اطهار:
اشعار زيادي از ملكالشعرا به اين امر اختصاص داده شده است اما در ديوان پروين از اينگونه اشعار مذهبي خبري نيست.
زهرا آن اختر سپهر رسالت كاو را فرمانبرند ثابت و سيار
فاطمه فرخنده ماه يازده سرور آن بدو گيتي پدرش سيد و سالار
2- پند و اندرز به پادشاهان و حكام وقت:
در تركيببند آئينه عبرت به يكي از اين نمونههاي بسيار مهم و جالب توجه كرده است پروين نيز چون بهار عمل كرده با اين تفاوت كه او به صورت تمثيل و حكايت پادشاهان را به باد انتقاد ميگيرد و يا پند و اندرز ميدهد.
3- توصيف فصلهاي سال:
توصيف فصلهاي سال و جلوههاي گوناگون طبيعت، يكي ديگر از موضوعهاي مكرر در ديوان بهار است در حاليكه در ديوان پروين به توصيف فصلها و طبيعت كم پرداخته شده است قدرت خارقالعاده پروين در شرح عواطف قلب و عوالم معني است و هر جا كه به وصف منظرهاي طبيعي پرداخته ضعف تخيل و فقد ديد زيباشناسي خود را آشكار كرده است.
4- شعرهاي سياسي و انقلابي:
از موضوعات مهم ديگر ديوان بهار است اما پروين كه 20 سال دوران خلاقيت شاعرانه او دقيقاً همان بيست سال فرمانروايي رضاشاه بود كه در طي آن حق آزادي سخن پايمال گشت لذا جبراً از صحنه سياست و اجتماع كشور بر كنار گشته است. هر چند كه از طرفي خود زنان تمايل به عنوان كردن مسائل سياسي نداشتن از طرف ديگر نير محيط اجتماعي ايران نيز براي شكوفايي استعداد زني جوان مانند پروين كه با تربيتي سنتي بزرگ شده بود چندان سازگاري نداشت.
5- شعرهاي عاشقانه:
اشعار عاشقانه در شعر بهار زياد است اكثر غزلها و تغزلها او رنگ و بويي اينچنين دارد اما در ديوان پروين يك غزل و چند غزلگونه وجود دارد و به قول مرحوم بهار «چون غزلسازي ملايم طبع پروين نبوده آن پنج شش غزل را بايد قصايد كوتاه خواند.»
6- مفاخره
اكثر شاعران از قديم تا امروز گاهي با دواعي و علل متفاوت شعر خود را با الفاظ و تعبيراتي ستودهاند كه گاهي بجا و در خور پايگاه بلندشان در سخنرايي است و گاهي نيز به لاف و گزاف مدعيان كم مقدار نزديكتر است. پروين فقط در يك قطعه شعري كه براي سنگ مزار خود ساخته، يعني مي خواسته پس از مرگش ديده شود، خود را «اختر چرخ ادب» ناميده است. اما بهار، در اشعار متعدد، شعر و علم و انديشه خويش را ميستايد (البته ناگفته نماند هر جا از عظمت مقام و شهرت جهانگير خويش ياد ميكند در حقيقت به مقابه با سعادت، غمازان و حسد حاسدان برميخيزد.)
ز شعر قدر و بها يافتند اگر شعرا منم كه شعر ز من يافته است قدر و بها
فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد در سه كتاب اولش (اسير، ديوان، عصيان)، بيشتر هوسهاي زنانه را به نظم ميكشيد ولي با (تولدي ديگر) به سوي ايجاد تصاوير زنانه از زندگي خصوصي و اوضاع محيط خود گرائيده است. ديوار دومين اثر وي وضعي را ميرساند كه شخص ميخواهد تمام محدوديتهاي سنتي را درهم شكند. چرا كه خود را در دنيايي از خود بيگانگي در مييابد كه دور و برش را ديواري حصار كرده است. در سومين اثرش (عصيان) سادهترين و عميقترين مضمون كشف شده هويت انساني هويت شيطاني را و مسأله بنيادي فلسفي اختيار و اجبار را عرضه كرده است.
نوع نوشتههاي فروغ بسامد برخي واژهها و كاربرد آن در ديد اول هر مخاطبي را بر آن ميدارد كه اين احتمال را بدهد كه شاعر اين قطعات زن است، زني كه در چهار ديوار اسارت خانگي در برابر سنتها و اخلاقيات معمول خانوادگي ميايستد و با جسارتي كه خاص اوست، تنها احساسات و تمايلات غريزي خود را بر ملا ميسازد كه مي توان گفت هم از نظر تصوير و هم از لحاظ فكر و محتوا، خاص اوست.
فكر و محتوا در سه كتاب اول از چهارچوب (من) زني كه درگير با مسائل سطحي و ظاهري و پيش پا افتاده است فراتر نميرود. او به هيچ مسألهاي عميقاً نگاه نميكند و نميانديشد. او چون گزارشگر پرشتابي ميماند كه عواطف و احساسات ابتدايي خويش را به سرعت و به راحتي منعكس ميكند و در ابراز اين احساسات سطحي، بيپرده و بيپروا سخن ميراند، مثلاً در شعر شب هوس از دفتر شعر اسير ميخوانيم:
سرشار/ از تمامي خود سرشار/ ميخواهمش كه بفشردم بر خويش/ بر خويش بفشرد من شيدا را/ بر هستيم به پيچد، پيچد سخت/آن بازوان گرم و توانا را/ در لابه لاي گردن و موهايم/ گردش كند نسيم نفسهايش/ چون شعلههاي سركش بازيگر/ در گير دم به همهمه در گيرد/ خاكسترم بماند در بستر/ در بوسههاي پر شررش جويم/ لذت آتشين هوسها را/...
شايد سادگي شعر فروغ، از اين سرچشمه ميگيرد كه بين تجربيات روزمره زندگي و چيزي كه او به صورت شعر در ميآورد فاصلهاي وجود ندارد.
بيان احساسات تند عاشقانه، گله از معشوق و سختيهاي عشق، اشعاري خطاب به پسر يا شوهر ارائه تصويري از خانهاي متروك و بيرونق كه خانه خود شاعر بعد از طلاق است و نيز سطح گونههايي كه نوعي عصيان و سركشي در مقابل جامعه است از جمله محتواهاي سه كتاب دوره اول شاعري فروغ است. محتواي كتابهاي دوره دوم عبارت است از احساس مرگ، احساس تاريكي و شب اضطراب و پريشاني و عدم رابطة با ديگران و تلاش براي ايجاد اين رابطه، يادآوريهاي دوران كودكي و آرزوي آمدن آن به خاطر صميميتي كه در آن بود.
فروغ فرخزاد در زمينه انعكاس عواطف و روحيات عميق زنانه پيشتاز زنان شاعر است. او هم در زمينه انعكاس عواطف يك زن صميميت و ركگويي خاص خود را دارد و هم در حوزة بيان وجدانهاي اجتماعي از ديدگاه يك زن بياني روشن و آشكار دارد. و «فروغ هيچگاه ميل ندارد از پشت پرده سخن گويد و هميشه از روبرو با مسائل برخورد مي كند»
فروغ در اشعارش آنچنان صميمي و صريح حرف ميزند كه ميتوان آن اشعار را نمونهاي بارز از «ادبيات شخصي» دانست.
خود فروغ خوب به مسأله صميميت و عاطفه عميق شاعرانه واقف است و ميگويد:
«شاعر بودن يعني انسان بودن. بعضيها را ميشناسم كه رفتارشان هيچ ربطي به شعرشان ندارد. يعني فقط وقتي شعر ميگويند كه شاعر هستند بعد تمام ميشود؛ دو مرتبه ميشوند يك آدم حريص شكموي تنگنظر بدبخت حسود حقير. من حرفهاي اين آدم را قبول ندارم. من به زندگي بيشتر اهميت ميدهم.»