PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : در قبر خندید



eli20
21st August 2010, 06:37 PM
شهید محمد رضا حقیقی:
http://golshaniasl.persiangig.com/image/shohada/shahid1.jpg

محمد رضا حقيقي را مي شناسي؟ همان شهيدي كه خنده او در هنگام دفن پيكر مطهرش مشهور است.
محمدرضا چهارسالگي ات يادت هست؟ آن هنگام كه اولين حرف زشت را در خيابان شنيده بودي، بغض كرده بودي كه حرفي را شنيده ام كه اگر بگويم دهانم نجس مي شود! تو در چهارسالگي ناپاكي باطني را از كجا مي فهميدي؟
-------------------
يا سيزده سالگي اش
دوستانش برايم گفتند كه وقتي نماز جماعت تمام شد و همه رفتند محمدرضا سر گذاشت به سجده و مدتي همان جور ماند.
خشكش زده بود هرچه صبر كردند او سر از سجده بر نداشت يكي از بچه ها گفت خيال كرديم مرده!
وقتي بلند شد صورتش غرق اشك بود از اشك او فرش مسجد خيس شده بود . پيرمردي جلو آمد و پرسيد : بابا ! چيزي گم كرده اي؟ پاسخ شنيد نه پرسيد چيزي مي خواهي پدرت برايت نخريده؟ سري تكان داد كه نه
پرسيد : پس چرا اينجور گريه مي كني؟ گفت : پدر جان! روي نياز ما به خداست اگر من در سجده مرادم را نگيرم پس كي بگيرم؟
--------------
بعد از ظهري تو همان خانه اي كه در اهواز داشتيم استراحت مي كردم اغلب همسايه هامان عرب بودند .
سر و صداي بچه هايي كه در كوچه بازي مي كردند آسايش را از ما سلب كرده بود تازه چشمهايم گرم شده بود كه با صداي شكستن شيشه از خواب پريدم. از وحشت بدنم مي لرزيد... با بي توجهي گفتم:
اي خدا من از دست اين بچه عرب ها چه كنم؟
محمد رضا تا اين حرف را شنيد نگاهي به من كرد از آن نگاه ها پيش رويم ايستاد و گفت: بابا چه گفتي؟
با غيظ حرف خودم را تكرار كردم
اخم هايش را درهم كشيد و گفت:‌بايد بروي و از همه همسايه ها از بالا تا پايين كوچه عذر خواهي كني . شما غیبت همه ي عرب ها را كردي بستاني ها سوسنگردي ها و ...
من آنروز به او خنديدم در حاليكه بايد به زباني كه لجام آن گسيخته بود مي گريستم.
---------------
در گوشه اي از دفتر خاطراتت شعر زيباي حافظ را به خط خوش نوشته بودي، يادت آمد: آذر ماه 1364
روز مرگم نفسي وعده ي ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
من كه خبر نداشتم پدرت آن را چون جان شيرين نگهش داشته بود و به من نشان داد
شايد اگر خودم نديده بودم باور نمي كردم تو به جاي عبارت « فارغ و آزاد» با خط خود نوشته بودي « خرم و دلشاد»
حالا شعر حافظ اندكي تغيير كرده بود
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر

http://gallery.military.ir/albums/userpics/4msr70n.jpg



چه كسي مي دانست اين دعا دو ماه ديگر مستجاب خواهد شد؟ اجابت اين دعا همان و آن خنده ي دندان نما همان!
محمد رضا! من مانده ام كه تو چه كردي كه خدا اين گونه سخنت را شنيد و دعايت را اجابت كرد؟
تو چه ديدي كه با لب خندان رفتي؟ آن چه جذبه اي بود كه دگر بار روح تو را به جسم تو بازگرداند؟

هزاران نكته دارد زندگي اش، يك از يك زيباتر، با شكوهتر، اگر خواستي بيشتر بداني از كتاب « مي شكنم در شكن زلف يار» صفحه خنده دندان نما را بخوان، حكايت محمدرضا را كه وعده ي ديدار گرفت لبخندش ثابت مي كند

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد