PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چراغ راهنماي عشق



touraj atef
17th August 2010, 02:28 PM
رو ز گاري در تنهائي ها بگذ شت و در عمق تنهائي ها به اين اند يشيديم كه آري در تنهائي است كه آرامش آيد و اين گو نه آرام شديم و لي از آنجائي كه تنهائي را تنها و مختص به تنها ئي اميد است از ياد شو ر و عشق را بر ديم ناگهان او را يافتيم او كه معشو ق نام داشت و انديشيديم كه چو ن اتو بان يك طر فه اي كه تو ورو د ممنو ع به آن و ار د شده اي و او به سوي ما به همراه همه عالم و كائنات و خو شحالي ها مي آيد و لي به ناگهان عشق او ر ا ديگر چو ن اتو بان يك طر فه نديديم واو چو ن چراغ ر اهنمائي عمل كر د نخست آمد اعلام حضو ر كر د حضو ري سبز و شير ين همراه با فر اغ بال داشت گو ئي آمده است كه همه مو انع را ايست دهد و تنها راه تو را باز نگاه دارد سبز دلي را نشان داد سبز حضو ر را نمايش و سبز عشقي ترا مهمان كر د عشقي كه انديشيديم كه چقدر دلمان بر اي آن تنگ است و حسر ت تمامي آن رو ز ها را خو رديم كه در غار تنهائي ها بو ديم و فكر كر ديم آرامش يعني تنهائي در حاليكه آرامش مي تو اند در يائي نيز باشد و آن آرامشي كه ما در تنهائي داشتيم مر دابي بو د اما رو ز گار سخت بازي عجيبي دارد و ناگهان او چر اغ نار نجي شد وگاه به گاه چر اغ چشمك ز ن علامت حضو ر و عدم حضو ر مي داد و ترا به بهانه هاي مختلف در سر گشتگي گذ اشت گاهي خو د را دو ست و گاهي معشوق و گاهي غر يبه نمو دو همو اره چر اغ خطر بو د و نه حضو رش معلو م و نه هجرش را مشخص نمو د گو ئي او خو د نيز نمي دانست كه بايد باشد و يا بر و د و ترا هم در اين بيداد بهانه ها سرگسته نمو د و خشمگين كر د و چه بسيار بازي ز شتي كه خو است بر و د آن هم مهر بانانه و شايد هم بر اي ما تعيين تكليفي نما يد و خو است به بازي ديگر دست زند و ترا از خو يش دو ر و لي در باطن اين تنها ملعبه اي بو د كه با بازيهائي چو ن ” از ترس كارما ” و يا ” رو شنفكري ” و ” مد نيته ” و ” انسانيت ” انجام داد و در اصل باز مي خو است بماند و گاهي هم نز ديك تر شود !! و ما نيز با هر چشمك او تر سيديم و خشمگين شديم و دل نگر اني از باز گشت به دنياي تنهائي داشتيم كه ديگر مي دانستيم كه آنجا آرامش را نخو اهيم يافت اما صبر كر ديم اميد داشتيم كه بلكه اين چر اغ نار نجي خطر بار ديگر سبز شو د اما از ياد بر ديم چر اغ خطر نشان خطر است و بعد از هر نار نجي به طو ر حتم قر مز خو اهد آمد واين داستان هميشگي طبيعت است مگر نديده بوديم كه رنگين كمان هم او ل سبز دارد و بعد ز ر د و نار نجي و سر انجام به قر مزي مي ر سد پس چگو نه اين خوش باو ري را داشتيم؟ اما عاشقي را اين گو نه حر فها را مجالي نيست به قو ل خو اجه “عشق آن است كه مو قوف هدايت باشد” و ما نيز در انتظار سبز از معشو قي بو ديم كه دل سبزش با ترس و يا هر چيز بد ديگر تبديل به دل نار نجي شد و سر انجام چر اغ قر مز جدائي فر ا ر سيد و باز نپذير فتي خو استي كه حداقل نار نجي باشد چقدر حقير مي شو يم كه انتظار دار يم معشوقي كه چراغ سبز عاشقي را قدر ندانسته به خو د آيد وبه دنبال معشو قي مي ر و يم كه ما را چراغ نار نجي مهمان كر د و انتظار دار يم كه چر اغ نار نجيش تبديل به قر مز نشود آيا ممكن است ؟ و حال سر نو شت دلشكسته و دل شكن چو ن چراغ راهنمائي مي شو د . ما از آن متعجب هستيم كه چر ا اين گو نه شد و دنياي مر داب تنهائي را به آغوش مي كشيم و سخت خو د را تاز يانه مي زنيم در حاليكه گناه ما نبو د كه اسير بي دل دل شكني شده ايم و اين جا با ما است كه به خو دآئيم كه آيا پشت چراغ هجر به عشق تا به ابد بايستيم و يا اين كه ره به سو ي اتو بان يك طر فه عاشق به همه عالم بزنيم اين با ما است كه عشق را در قالب معشو ق حقير ي كه حقارتش بهر حقارت كشيد ن عشق ببينيم و يا اين كه با صلاح اميد و ايمان و خو د عشق و صد البته صبر اميد وار باشيم كه معشو ق هميشه چراغ سبزي بيابيم اين با ما است اين چراغ سبز را با جمله ” اگر عشق همان عشق باشد زمان مقو له بي معني است باو ر كنيم ” و يا اين كه بخو اهيم در تنگناهاي ز ند گي دست به دامان هزاران دستاويز ي جعلي چو ن ” رو ز گار بد ” و ” مر دمان بد ” و ” عشق تنها در افسانه ها است ” … شو يم اين با ما است كه خو د بخو اهيم چگو نه انديشيم آيا شجاعت پذير فتن عشق بي معشو ق جعلي را داريم و مي خو اهيم با اميد و ايمان به عشق به معشو ق جاو دان رسيم و يا نه ؟به ياد داشته باشيم عشق بايد اتو بان يك طرفه بدو ن چراغ راهنمائي باشد كه حتما بر اي همه ما وجو د دارد اگر باو ر كنيم باشد كه چنين باشدhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/ardi1.jpg?w=150&h=99 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/ardi1.jpg)

تاری
17th August 2010, 03:39 PM
یارب

ــــــ


و این گونه می شود باور ما را به افسانه پیوند می دهند و تنهایی را به کنج خلوت اندیشمندان و فیلسوفان و اینکه از ما انسانی بزرگ خواهد ساخت به انتظار می گذارند .
تنهایی دوم نه از جهل است باری سنگین از خستگی روزگار بر دوش دارد که جز فریاد سکوت چیزی ندارد .

ای انسان ! سکوتت را فریاد کن آن زمانی که فریادت را سکوتی عمیق در آغوش گرفت .
چراغهایی را که با اسم توقف در چهارر راه عشقت زده اند را یک رنگ بدان ، رنگ هستی ، حرکت ، رنج ، وسعت ، . . . رنگ بی رنگی . اگر باور کنی که سه رنگ ترس و شک و عبور را . . . بدان از اول باختی و قانونی که برایت تعریف شده جز خودمحوری حرکتی برای عشق تو نخواهد داشت .
دنبال قانون وحدانیت و عشق معبود باش به هر شیوه ای که خدا در سرشتت جاری ساخته است .


ــــــــــــــ
یاعلی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد