MR_Jentelman
9th August 2010, 05:13 PM
محافل ادبی جهان مرگ ساراماگو را ضایعهای برای ادبیات میدانند
http://img.tebyan.net/big/1388/06/1445377918961919611289227134252206574.jpg
ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی و برنده جایزه ادبی نوبل در هفته گذشته از دنیا رفت.مرگ ساراماگو بازتاب بسیار گستردهای در محافل ادبی جهان از جمله ایران داشت كه در اینجا بخشی از آن تقدیم میشود.
خوشبختانه نه!
كارل فرانسیس: ساراماگو در شهر زادگاه خود خیلی محبوب نبود، هرچند او خود را پیش از همه چیز پرتغالی میدانست. نیویورك تایمز سال 2007 در شمارهای كه به او اختصاص داد به این نكته اشاره كرد كه بسیاری از پرتغالیها بیخانمانی و تبعید خودخواسته او را ناشی از شخصیتش میدانند. « ماه ژوئن، به هر كجای لیسبون كه میرفتم مردم از او به عنوان مردی متكبر و بیاحساس یاد میكردند. وقتی مترجمم در یك فروشگاه دیویدی از فروشنده درباره وجود مدرك و كتابی در مورد ساراماگو پرسید، فروشنده جوان از جا پرید و با خنده پاسخ داد: خوشبختانه نه.»
نویسنده پیشرو
جیمزوود:« ژوزه ساراماگو هم یك نویسنده پیشرو است و هم سنتگرا. نثر طولانی و بیوقفه او كه فاقد پاراگرافبندی و علائم نقل قول است، میتواند ناآشنا و مدرن بهنظر برسد؛ ولی عادت همیشگی او مبنی بر قرار دادن روایت داستان به دست یك نوع همسرایی روستایی و آنچه مثل سادگی زندگی دهقانی بهنظر میرسد، انعطاف بسیار زیادی به آثار ساراماگو داده است.» وود در ادامه نوشت: «این ویژگی به او اجازه میداد كه از داستان سرایی محض لذت ببرد، و از طرف دیگر، به طرز طنزآمیزی، حقایق و سادگیهای راویان به ظاهر ساده خود را زیر سوال ببرد.»
ساراماگو و سیاست
همیشه تمایلات سیاسی در رمانهایم داشتهام و البته «بینایی» سیاسیترین آنها است چون در این كتاب درباره رأی سفید حرف میزنم و از این جهت شورشیترین آنها هم محسوب میشود. در پرتغال موضوعات پرسروصدا زیاد است، موضوعاتی كه تحملش را ندارند. مرا متهم میكنند كه قصد تخریب دموكراسی را دارم. چون میخواستم این نتیجه را از كتاب بگیرم كه رأی سفید ایجاد ترس میكند. در صحنهیی از كتاب ماریو سوئارز رئیسجمهور پیشین جمهوری پرتغال میگوید: «چرا نمیفهمید؟! آمار پانزده درصدی آرای سفید به معنای شكست دموكراسی است.» شكست واقعی شركت نكردن آن پنجاه درصدی است كه در انتخابات غایبند؛ چون كسی كه رأی سفید میدهد، لااقل حركتی میكند و عملی انجام میدهد. برای رأی سفید تبلیغات راه نینداختهام، تنها در میان شهروندان هستم و میگویم: «آن چیزی كه شما به ما ارائه دادهاید، كافی نیست. چیز دیگری باید اختراع كرد، یا لااقل باید دموكراسی را نجات داد.»
نظر ساراماگو درباره رژیم صهیونیستی
این عظیمترین و مستمرترین بیعدالتی اسرائیلیهاست. آنها بر این باورند كه هر جنایتی هم كه امروز مرتكب شوند، غیر قابل مقایسه با ستمی است كه بر آنها رفته. آنها با وجدان موروثی و خونی قوم برگزیده خویش، تصور میكنند ظلمی كه بر ایشان رفته، مجوزی است كه تا قرنها بیهیچ عقوبتی بر دیگران ستم كنند.
تاریخ تولد واقعی
اگر چه من در 16 نوامبر سال 1922 به دنیا آمدهام، اما مدارك رسمی نشان میدهد دو روز دیرتر و در روز 18 نوامبر به دنیا آمدهام. رخ دادن این تقلب جزئی جای تشكر دارد زیرا خانواده من با این كار از پرداخت جریمه برای نبود برگه ثبت زمان مناسب برای تولد من فرار كردهاند!
ساراماگو و كوری
این كوری واقعی نیست؛ تمثیلی است. كور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمیكینم.
آفرینش قدیس
فرزام شیرزادی:ساراماگو در همه نامها به بازآفرینی و نقد این اسطوره میپردازد. بخش اموات بایگانی كل سجل احوال در واقع همان وادی مردگان است و بایگان كل سجل احوال همان پلوتوس است. اما پلوتوس هرچه بود یك بار در حق یك هنرمند وشاعر، یعنی همكار ساراماگو خوبی كرد و گویا این خوبی او تاكنون نادیده گرفته شده است. ساراماگو در همه نامها از این خوبی او قدردانی میكند.
درهمه نامها بالای سر بایگان كل سجل احوال، یعنی درواقع بر فراز مسند او، دائما یك چراغ روشن است و به قول ساراماگو، مثل خورشید جاودانی است كه هیچگاه خاموش نمیشود. این چراغ را ساراماگو به پاس خدمتی كه یك بار پلوتوس به یك شاعر و هنرمندكرد بر فراز سر او روشن كرده است.
اما ساراماگو به همین حد هم قناعت نمیكند. او نور این چراغ را نور سردگونه توصیف میكند تا به خواننده القا كند این نور به شكل هاله است. یعنی همان نوری كه در بعضی شمایلها در اطراف سر قدیسین كشیده میشود. ساراماگو در همه نامها پلوتوس را از حالت غولی خود درمی آورد و حالت قداست به او میبخشد. او پلوتوس را به شكل قدیس ترسیم میكند.
پیرمرد قبراق
علیرضا قزوه: من ساراماگو را دیده بودم. همین چند سال پیش در استانبول. دعوت شده بودم به شب شعری كه شاعران جهان هم آمده بودند و غروبی در محله گالاتاسرای قدم میزدم كه جمعیت زیادی كه جلوی یك كتابفروشی بزرگ صف بسته بودند مرا متوقف كرد و بالای كتابفروشی عكسی از ساراماگو و خبر حضور ایشان در كتابفروشی.
ناشر ترك آثار ساراماگو او را دعوت كرده بود و در میان انبوه جوانان ترك صف جهانگردان اروپایی و غربی و سیاهان آفریقایی و چشم بادامیهای شرق را میتوانستی ببینی. عكس ساراماگو را دیده بودم و رمان كوریاش را هم تا حدی ورق زده بودم. بیآنكه حوصله ایستادن در صف داشته باشیم با یكی از شاعران ترك به طبقه بالا رفتیم و در آنجا ساراماگوی پیر اما هنوز آرام و قبراق را دیدم كه بیهیچ تكلمی تنها سرش در كتاب بود و برای انبوه خریداران در صف كتابش را امضا میكرد. چسب زخمی هم بر پیشانیاش بود. كلی سوال و حرف داشتم با پیرمرد اما عدالت در آن بود كه تنها به آرامشش نگاه كنم و به دوست تركم هم كه با كتابفروش رفاقتی داشت و بدش نمیآمد كه آرامش پیرمرد را به هم بزند گفتم برویم.
صداقت شوكهكننده
هرولد بلوم: ساراماگو در 25سال گذشته در مقایسه با هر رماننویسی در دنیای غرب، نویسندهای مستقل بود. او معادل فیلیپ راث، گونتر گراس، توماس پینچون و دان دلیلو بود. او كه نابغهای چند استعدادی بود، در آن واحد هم یك طنزپرداز عالی بود و هم نویسنده داستانهایی كه صداقت موجود در آنها شوكهكننده بود و اندوه تلخی در نوشتههایش جاری بود. سخت است باور اینكه او جزو نامهای ماندگار ادبیات نباشد.
منبع:تبيان
http://img.tebyan.net/big/1388/06/1445377918961919611289227134252206574.jpg
ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی و برنده جایزه ادبی نوبل در هفته گذشته از دنیا رفت.مرگ ساراماگو بازتاب بسیار گستردهای در محافل ادبی جهان از جمله ایران داشت كه در اینجا بخشی از آن تقدیم میشود.
خوشبختانه نه!
كارل فرانسیس: ساراماگو در شهر زادگاه خود خیلی محبوب نبود، هرچند او خود را پیش از همه چیز پرتغالی میدانست. نیویورك تایمز سال 2007 در شمارهای كه به او اختصاص داد به این نكته اشاره كرد كه بسیاری از پرتغالیها بیخانمانی و تبعید خودخواسته او را ناشی از شخصیتش میدانند. « ماه ژوئن، به هر كجای لیسبون كه میرفتم مردم از او به عنوان مردی متكبر و بیاحساس یاد میكردند. وقتی مترجمم در یك فروشگاه دیویدی از فروشنده درباره وجود مدرك و كتابی در مورد ساراماگو پرسید، فروشنده جوان از جا پرید و با خنده پاسخ داد: خوشبختانه نه.»
نویسنده پیشرو
جیمزوود:« ژوزه ساراماگو هم یك نویسنده پیشرو است و هم سنتگرا. نثر طولانی و بیوقفه او كه فاقد پاراگرافبندی و علائم نقل قول است، میتواند ناآشنا و مدرن بهنظر برسد؛ ولی عادت همیشگی او مبنی بر قرار دادن روایت داستان به دست یك نوع همسرایی روستایی و آنچه مثل سادگی زندگی دهقانی بهنظر میرسد، انعطاف بسیار زیادی به آثار ساراماگو داده است.» وود در ادامه نوشت: «این ویژگی به او اجازه میداد كه از داستان سرایی محض لذت ببرد، و از طرف دیگر، به طرز طنزآمیزی، حقایق و سادگیهای راویان به ظاهر ساده خود را زیر سوال ببرد.»
ساراماگو و سیاست
همیشه تمایلات سیاسی در رمانهایم داشتهام و البته «بینایی» سیاسیترین آنها است چون در این كتاب درباره رأی سفید حرف میزنم و از این جهت شورشیترین آنها هم محسوب میشود. در پرتغال موضوعات پرسروصدا زیاد است، موضوعاتی كه تحملش را ندارند. مرا متهم میكنند كه قصد تخریب دموكراسی را دارم. چون میخواستم این نتیجه را از كتاب بگیرم كه رأی سفید ایجاد ترس میكند. در صحنهیی از كتاب ماریو سوئارز رئیسجمهور پیشین جمهوری پرتغال میگوید: «چرا نمیفهمید؟! آمار پانزده درصدی آرای سفید به معنای شكست دموكراسی است.» شكست واقعی شركت نكردن آن پنجاه درصدی است كه در انتخابات غایبند؛ چون كسی كه رأی سفید میدهد، لااقل حركتی میكند و عملی انجام میدهد. برای رأی سفید تبلیغات راه نینداختهام، تنها در میان شهروندان هستم و میگویم: «آن چیزی كه شما به ما ارائه دادهاید، كافی نیست. چیز دیگری باید اختراع كرد، یا لااقل باید دموكراسی را نجات داد.»
نظر ساراماگو درباره رژیم صهیونیستی
این عظیمترین و مستمرترین بیعدالتی اسرائیلیهاست. آنها بر این باورند كه هر جنایتی هم كه امروز مرتكب شوند، غیر قابل مقایسه با ستمی است كه بر آنها رفته. آنها با وجدان موروثی و خونی قوم برگزیده خویش، تصور میكنند ظلمی كه بر ایشان رفته، مجوزی است كه تا قرنها بیهیچ عقوبتی بر دیگران ستم كنند.
تاریخ تولد واقعی
اگر چه من در 16 نوامبر سال 1922 به دنیا آمدهام، اما مدارك رسمی نشان میدهد دو روز دیرتر و در روز 18 نوامبر به دنیا آمدهام. رخ دادن این تقلب جزئی جای تشكر دارد زیرا خانواده من با این كار از پرداخت جریمه برای نبود برگه ثبت زمان مناسب برای تولد من فرار كردهاند!
ساراماگو و كوری
این كوری واقعی نیست؛ تمثیلی است. كور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمیكینم.
آفرینش قدیس
فرزام شیرزادی:ساراماگو در همه نامها به بازآفرینی و نقد این اسطوره میپردازد. بخش اموات بایگانی كل سجل احوال در واقع همان وادی مردگان است و بایگان كل سجل احوال همان پلوتوس است. اما پلوتوس هرچه بود یك بار در حق یك هنرمند وشاعر، یعنی همكار ساراماگو خوبی كرد و گویا این خوبی او تاكنون نادیده گرفته شده است. ساراماگو در همه نامها از این خوبی او قدردانی میكند.
درهمه نامها بالای سر بایگان كل سجل احوال، یعنی درواقع بر فراز مسند او، دائما یك چراغ روشن است و به قول ساراماگو، مثل خورشید جاودانی است كه هیچگاه خاموش نمیشود. این چراغ را ساراماگو به پاس خدمتی كه یك بار پلوتوس به یك شاعر و هنرمندكرد بر فراز سر او روشن كرده است.
اما ساراماگو به همین حد هم قناعت نمیكند. او نور این چراغ را نور سردگونه توصیف میكند تا به خواننده القا كند این نور به شكل هاله است. یعنی همان نوری كه در بعضی شمایلها در اطراف سر قدیسین كشیده میشود. ساراماگو در همه نامها پلوتوس را از حالت غولی خود درمی آورد و حالت قداست به او میبخشد. او پلوتوس را به شكل قدیس ترسیم میكند.
پیرمرد قبراق
علیرضا قزوه: من ساراماگو را دیده بودم. همین چند سال پیش در استانبول. دعوت شده بودم به شب شعری كه شاعران جهان هم آمده بودند و غروبی در محله گالاتاسرای قدم میزدم كه جمعیت زیادی كه جلوی یك كتابفروشی بزرگ صف بسته بودند مرا متوقف كرد و بالای كتابفروشی عكسی از ساراماگو و خبر حضور ایشان در كتابفروشی.
ناشر ترك آثار ساراماگو او را دعوت كرده بود و در میان انبوه جوانان ترك صف جهانگردان اروپایی و غربی و سیاهان آفریقایی و چشم بادامیهای شرق را میتوانستی ببینی. عكس ساراماگو را دیده بودم و رمان كوریاش را هم تا حدی ورق زده بودم. بیآنكه حوصله ایستادن در صف داشته باشیم با یكی از شاعران ترك به طبقه بالا رفتیم و در آنجا ساراماگوی پیر اما هنوز آرام و قبراق را دیدم كه بیهیچ تكلمی تنها سرش در كتاب بود و برای انبوه خریداران در صف كتابش را امضا میكرد. چسب زخمی هم بر پیشانیاش بود. كلی سوال و حرف داشتم با پیرمرد اما عدالت در آن بود كه تنها به آرامشش نگاه كنم و به دوست تركم هم كه با كتابفروش رفاقتی داشت و بدش نمیآمد كه آرامش پیرمرد را به هم بزند گفتم برویم.
صداقت شوكهكننده
هرولد بلوم: ساراماگو در 25سال گذشته در مقایسه با هر رماننویسی در دنیای غرب، نویسندهای مستقل بود. او معادل فیلیپ راث، گونتر گراس، توماس پینچون و دان دلیلو بود. او كه نابغهای چند استعدادی بود، در آن واحد هم یك طنزپرداز عالی بود و هم نویسنده داستانهایی كه صداقت موجود در آنها شوكهكننده بود و اندوه تلخی در نوشتههایش جاری بود. سخت است باور اینكه او جزو نامهای ماندگار ادبیات نباشد.
منبع:تبيان