PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پدر !! تو فقط‌ كيف‌ پول ‌نيستي



NeshaNi
9th August 2010, 04:17 PM
پدر !! تو فقط‌ كيف‌ پول ‌نيستي (http://www.niksalehi.com/public/archives/139266.php)


http://www.niksalehi.com/public/khabar/100878406099.jpgبه چه كسي مي‌گويند پدر؟ مردي بلندقد يا كوتاه كه عصرها يا شب‌ها آخر از همه به خانه مي‌آيد؟ مردي با دست‌هاي روغني و سياه كه مادر سرش فرياد مي‌زند زودتر دستتو بشور؟ چهره‌اي مظلوم كه ساكت و بي‌آزار يك گوشه مي‌نشيند و همه از او توقع دارند؛ اما خودش بي‌توقع است؟
بلندگويي سيار و عصباني كه هميشه شاكي است و پرخاش مي‌كند؟ تك‌ستاره قلب‌ها وقتي سر برج مي‌رسد و جيب‌هايش پر از پول مي‌شود؟ آدمي زحمتكش كه هميشه خسته و كوفته است؟ يك جفت گوش شنوا؟ يك جفت دست مهربان؟ يك دنيا عاطفه؟ يا يك عالم بي‌تفاوتي؟
پدر مي‌تواند هر كدام از اينها باشد، او مي‌تواند آنقدر مهربان باشد كه خانواده عاشقش بشوند يا مي‌تواند آنقدر كج‌خلق و كم‌حوصله باشد كه تلخي چهره‌اش، همه را فراري دهد. او مي‌تواند صاحب مهربان‌ترين قلب دنيا باشد يا مالك سخت‌ترين آن.
اما پدر بودن چيزي فراتر از اينهاست. وقتي مردي ازدواج مي‌كند و خواسته يا ناخواسته در انتظار پدر شدن مي‌ماند قبل از اين‌كه بخواهد ماشين تامين مخارج خانه باشد، بايد ياد بگيرد كه پدر باشد؛ پدري به همان بزرگي واژه پدر؛ ولي بيشتر وقت‌ها اين اتفاق نمي‌افتد.
خيلي وقت است كه برخي مردهاي خانه آن‌طوري نيستند كه بايد باشند، آنها از شدت سردرگمي گاهي به اين سمت و گاهي به سمتي ديگر مي‌روند و گويي بر لبه تيغي قدم مي‌زنند، درست مثل كسي كه هم مي‌خواهد پدر باشد و هم نمي‌خواهد، مثل كسي كه پدر بودن را آسان مي‌گرفته و حالا فهميده كه پدر بودن هم درست مثل مادر بودن، سخت‌ترين كار دنياست.
ولي به هر حال وقتي مردي تصميم مي‌گيرد كه پدر شود، بايد خيلي چيزها را ياد بگيرد. او بايد هميشه پيش خودش تكرار كند كه او نه يك مرد در حال آمدن و رفتن به خانه و نه يك مسوول تهيه پول كه تكيه‌گاهي است براي بچه‌هايي كه از او ياد مي‌گيرند و با او آرزو مي‌كنند و به او اميد دارند.
خيزبرداشتن براي پدري
اگر كسي فكر كند كه وقتي با دست پر به خانه مي‌آيد يا وقتي اخم‌هايش را به هم گره مي‌زند و فرياد مي‌كشد يا همه را طوري بار آورده كه بدانند حرف اول و آخر با اوست يا اين‌كه خودش را از زندگي كنار بكشد و تماشاچي باشد، آن وقت پدر خوبي است؛ سخت در اشتباه است.
پدر بودن و پدر خوب بودن هنر است، درست مثل يك نوازنده ماهر و يك نقاش چيره‌دست وقتي ساز و بومش را با نوازش، مسخ خود مي‌كند؛ اما شايد در كمتر خانه‌اي بشود چنين پدر تمام‌عياري پيدا كرد. امروز اگرچه ديگر دوران يكه‌تازي پدرهاي عصباني و يكدنده به سر رسيده؛ اما هنوز مي‌شود مردهايي را پيدا كرد كه اخم كردن و حرف را حرف خودشان دانستن، مايه مباهاتشان است.
شايد اينها فكر مي‌كنند وقتي حصاري دور خود بكشند و مرزشان را از ديگران جدا كنند يا وقتي به همان بت پدر در خانه پايبند باشند، آن وقت اوضاع روبه‌راه مي‌شود. شايد هم بعضي‌ها فكر مي‌كنند اگر خلاف پدر و پدربزرگ‌شان رفتار كنند و به جاي رفتارهاي خشك و خشن، خود را به ملايمت بزنند و جذبه‌اي نداشته باشند، ديگر همه چيز وفق مراد است.
اما پدر هيچ كدام اينها نيست، درست مثل اين‌كه مادر فقط پرستار بچه نيست. براي اين‌كه كسي پدري خوب باشد، بايد چند خصلت را در خود پرورش بدهد؛ اين‌كه خودش خيلي چيزها بداند و ياد بگيرد كه چطور فردي فداكار، مهربان، بااخلاق و معتقد باشد.
اگر مردي قبول داشته باشد كه مهم‌ترين هدف از بچه‌دار شدن، تربيت انساني دانا و موفق است، پس تلاش مي‌كند تا ابزاري براي تحقق اين خواسته شود. او اگر باور داشته باشد كه پدر نه يك موجودي بي‌اهميت و خنثي كه مهم‌ترين الگوي بچه‌ها و محكم‌ترين تكيه‌گاه است، آن وقت خودش را به بهترين الگو و محكم‌ترين تكيه‌گاه تبديل مي‌كند.
مهم، باور داشتن است؛ يعني ايمان به تاثيرگذار بودن و تلاش براي بهترين بودن. اين‌كه مي‌گويند مرد رئيس خانه است هم مي‌تواند درست باشد و هم غلط، درست به اين معني كه مرد اگر دانا و توانا باشد، حتما معلمي خوب، رهبري لايق و قانون‌داني قابل اعتماد مي‌شود و غلط، به خاطر اين‌كه يك پدر خوب هيچ وقت رهبري را با دستور دادن و خودراي بودن اشتباه نمي‌گيرد.
پس دانستن الفباي پدري، لازمه شروع كار است. دانستن اين نكته هم ضروري است كه وقتي بچه‌ها كم‌سن و سالند، پدر برايشان همه چيز اوست؛ او نماد دارايي، قدرت، جاذبه، مافوق بشر بودن و اسطوره‌اي خدشه‌ناپذير است. براي همين سال‌هاي اوليه عمر، بهترين فرصت براي محكم كردن روابط پدر با بچه‌هاست.
اما بيشتر وقت‌ها اين فرصت تلف مي‌شود؛ يعني بيشتر اوقات خيلي از پدرها زمان طلايي با كودك بودن را به هزار دليل منطقي و غيرمنطقي از دست مي‌دهند و وقتي متوجه اوضاع مي‌شوند كه كودكشان قد كشيده و ديگر پدر برايش اسطوره نيست.
اما نبايد اين طور باشد، نبايد پدر براي بچه‌ها موجودي خنثي باشد و بودن و نبودنش فرقي نداشته باشد. او بايد همه چيز بچه‌هايش باشد؛ درست مثل يك گنج و مثل يك پناهگاه قابل اعتماد تا هر وقت در زندگي كم آوردند، فقط او را بشناسند.
همه وظايف من
اين‌كه پدر همدم و همفكر و مشاور و همكار فرزند باشد، افسانه نيست. اين‌كه او محرم اسرار باشد، خنده‌دار نيست. اين‌كه او دو گوش داشته باشد و براي شنيدن حرف بچه‌ها دو گوش هم قرض كند، عجيب نيست. اگر رابطه او با بچه‌ها بي‌واسطه‌گري مادر باشد، خرق عادت نيست، اين‌كه...
يك مرد قابليت اين را دارد تا اين گونه باشد؛ ولي شرطش اين است كه نخست خودش بداند چه مي‌خواهد و بايد از چه راهي وارد شود.
بچه‌هاي امروز تنها هستند؛ يعني شايد آدم‌هاي زيادي دوروبرشان باشد؛ ولي كسي كه براي دانا شدنشان دل بسوزاند و خدمت كردن به او را در پول خرج كردن خلاصه نكند، كم پيدا مي‌شود. پس اگر پدري تصور كند كه اگر يخچال خانه را پر از خوراكي كند و كمد لباس بچه را پر از لباس، آن وقت سنگ‌تمام گذاشته است، بايد ذهنيتش را عوض كند.
تصورش را بكنيد! وقتي پدري فقط به خاطر خانواده چند ساعت از وقتش در هفته را خالي مي‌كند تا با آنها به پارك برود و آن وقت با حوصله‌اي تمام، دست كودكش را مي‌گيرد و به جاي تلاش براي خلاص شدن از سروصدايش، نقش معلمي را بازي مي‌كند كه مي‌خواهد با عشق همه دانستني‌هاي دنيا را به او ياد دهد، او پدري واقعي است.
كارهاي ديگري شبيه به اين نيز پدر را به جاي موجودي ترسناك كه بايد خيلي چيزها را از او مخفي كرد، به آدمي قابل اعتماد تبديل مي‌كند؛ پدري كه در كودكي از هر همبازي‌اي‌ بهتر است و در نوجواني و جواني از هر دوستي صميمي‌تر.
اما نكته مهم در برقراري يك ارتباط سالم و پرجاذبه بين پدر و فرزند، دوري از چند عادت است؛ ايراد گرفتن، مسخره كردن، تحقير كردن. اين سه كار آفت روابط است، چون وقتي مي‌كوشيم پدري واقعي باشيم و همزمان دست از ايراد گرفتن و كوچك كردن فرزند برنمي‌داريم، ديگر شايسته عنوان پدر نيستيم.
صبور بودن هم حتما ويژگي شاخص يك پدر است، بويژه وقتي كودك كار دلخواه ما را انجام نمي‌دهد و به باور ما سركشي مي‌كند؛ اما درواقع او سركش نيست؛ بلكه ما خوددار و پرحوصله نيستيم. او مي‌خواهد دنياهاي مختلف را كشف كند و تجربه‌هاي تازه داشته باشد.
كليد موفقيت
آيا كسي هست كه به درستي اين جمله شك داشته باشد: «كودك به آن‌ كس دلبسته مي‌شود كه سابقه انس و الفتش با او بيشتر باشد.» فكر نمي‌كنم كسي پيدا شود كه خلاف اين مساله فكر كند. پس چرا پدرهاي ما به اين مساله توجه نمي‌كنند و اگر بچه بخواهد با آنها صميمي شود، ترس برشان مي‌دارد و خود را كنار مي‌كشند و براي صميمي شدن، مادر را گزينه‌اي بهتر براي بچه‌ها مي‌دانند؟
شايد جواب اين باشد كه خيلي از پدران ما توجيه نشده‌اند كه براي صميمي بودن، هيچ‌كس بهتر از پدر نيست، حتي در بعضي مواقع بهتر از مادر؛ ولي اگر كسي مي‌خواهد پدري به معناي واقعي باشد، بايد به صميمي بودن باور داشته باشد و براي آن تلاش كند.
پدر= اقتدار + مهرباني
«پدر نماد اقتدار است». اين اصلي‌ترين ذهنيت يك انسان در دوران كودكي است. شايد نشود كودكي را پيدا كرد كه همه توانايي‌ها را در پدرش خلاصه ببيند، پدر براي او حتي مي‌تواند مثل يك قهرمان شكست‌ناپذير باشد، پس چه حيف است اگر پدر كاري كند و اين ذهنيت در كودكش نابود شود.
پاره‌اي از تحقيقات روي چند نمونه از خانواده‌ها نشان داده است، كودكان خانواده‌هايي كه داراي پدر معتاد هستند، همواره احساس تحقير مي‌كنند، گويي آنها اقتدار پدر را ازدست‌رفته مي‌بينند. اين در حالي است كه مطالعات نشان داده آنچه كه فرزندان نسبت به آن حساسيت زيادي دارند، شغل و جايگاه پدر است، نه مادر. در اين ميان موضوعي كه بيشتر روان‌شناسان و كارشناسان تعليم و تربيت بر آن هم‌عقيده‌اند، اين است كه مدت حضور پدر در خانواده و رفتار مسالمت‌آميز او در خانه سبب مي‌شود تا كودكان در يادگيري درس‌هاي مدرسه‌شان جدي‌تر عمل كنند.
اين اطلاعات نشان مي‌دهد كه آنچه پدرها به آن نياز دارند، تركيبي از اقتدار و مهرباني است.
پدر! مادر! حركت
اين‌كه گفته مي‌شود يك دست صدا ندارد، واقعا حرف درستي است و معني‌اش در خانواده اين است كه اگر زني مي‌خواهد مادري خوب و مردي مي‌خواهد پدري نمونه باشد، بدون همراهي يكديگر به اين خواسته نمي‌رسند. زن و مردي كه صاحب فرزند مي‌شوند، بايد خيلي چيزها بلد باشند؛ چيزهايي مثل اين‌كه اگر براي بچه‌ها وقت نگذارند و به نقش فرزندپروري‌شان بي‌اعتنا باشند، آن وقت اين ديگران هستند كه براي بچه‌ها الگو مي‌شوند و شيوه‌هاي مختلف رفتاري را برايشان ديكته مي‌كنند.
آن‌گونه كه روان‌شناسان مي‌گويند؛ نخستين ملاك براي تثبيت جايگاه پدر در خانواده ـ از سوي مادر ـ اين است كه آنها با هم همكاري و همدلي داشته باشند
پس اين الفباي تربيت فرزند است؛ يعني مقدمه‌اي كه با مسائلي ديگر مثل نفش مادر در تثبيت نقش پدر در خانه تكميل مي‌شود. شايد همه ما كساني را سراغ داشته باشيم كه در خانه به جاي اين‌كه براي صميمي شدن و ايجاد رابطه بهتر تلاش كنند، سعي در ياركشي دارند تا تعداد نفرات جبهه خود را افزايش دهند. زن و مرد هم تفاوت زيادي ندارند، چون پدرها و مادرهاي زيادي وجود دارند كه به‌جاي حل اختلافاتشان با يكديگر مي‌كوشند هر كدام از بچه‌ها را با خود همراه كرده و عليه ديگري بشورانند؛ اما اين بازي‌اي است كه ته آن هيچ برنده‌اي نيست، چون خانواده‌اي طعم خوشبختي را خواهد چشيد كه مادر و پدر در آن همنوا باشند و اين همنوايي را به بچه‌ها ياد بدهند. در اين ميان نقش مادر به عنوان دوست‌داشتني‌ترين و تاثيرگذارترين فرد هر خانواده در تثبيت نقش پدر نيز بسيار مهم است؛ نقشي كه درست انجام شدن آن، اين نتيجه را به دست مي‌دهد تا فرزندان به جاي ترسيدن از پدر و غريبه بودن با او، پدر را دوست صميمي و قابل اعتماد خود بدانند.
آن‌گونه كه روان‌شناسان مي‌گويند؛ نخستين ملاك براي تثبيت جايگاه پدر در خانواده ـ از سوي مادرـ اين است كه آنها با هم همكاري و همدلي داشته باشند؛ يعني پدر نقش حمايت‌كننده براي اعضاي خانواده داشته باشد و مادر نيز ضمن حفظ ارزش‌هاي پدر، اين موضوع را بپذيرد كه براي موفقيت همه اعضاي خانواده مي‌تواند نقشي مهم ايفا كند. براي همين مادر بايد تصوير يك حامي از پدر بسازد و پدر هم باور داشته باشد كه نقش مادر سازنده و مفيد
است.اين گفته‌ها بخوبي نشان مي‌دهد كه جان كلام بحث‌هاي كارشناسي و درس‌هاي روان‌شناسي اين است كه اگر مادر و پدري در خانواده با هم همدل باشند و همديگر را محترم بشمارند، آن وقت بچه‌ها هم بدون آن كه فشاري بالاي سر خود ببينند، خوب بودن و همدلي را مي‌آموزند و محبتي را كه هر پدر و مادري تشنه آن هستند، به آنها هديه مي‌دهند.
منبع:نیک صالحی

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد