B a R a N
4th August 2010, 03:25 PM
فرایند نوآوری تکنولوژیک، فرایند تبدیل ایده جدید به کالا (محصول، خدمت) یا فرایند جدید یا کاملا” توسعه یافته است. به گفته فریمن، نوآوری مجموعه ای از عملیات فنی، صنعتی و تجاری است. بنابراین به سادگی نمی توان آن را به قالبهای خطی ساده تعریف کرد. اما تا قبل از دهه 80 مدل های ارائه شده برای فرایند نوآوری مبتنی بر فرایند خطی ساده تصور می شدند که با تحقیقات پایه، شروع و منجر به خلق ایده و در نهایت تولید کالا یا فرایند جدید می شوند. اما با تحقیقات وسیع تر و بررسی موشکافانه رفتارهای فرایند نوآوری در شرایط مختلف، پیچیدگیهایی مشاهده شد که دیگر نمی شد آنها را در یک فرایند خطی خلاصه کرد. بنابراین فرایندهای غیرخطی مورد ارزیابی قرار گرفتند و محققان مختلفی سعی در شناخت فرایندهای نوآوری کردند.
مدل فشار علم
در طی سالهای 1960 1950 فرایند نوآوری بر اساس یک مدل خطی تعریف می شد. در این مدل ساده فرض می شود که نوآوری با تحقیق علمی جدیدی شروع می شود و در مراحل بعد به توسعه محصول، تولید و بازاریابی می رسد و در خاتمه، کالا، خدمت یا فرایند جدید با موفقیت به فروش خواهد رسید.
بر طبق این مدل بیان می شود که برای ایجاد بازار پیشرو، باید تحقیقات علمی را بهبود و توسعه داد و تاکید بر روی تحقیق و توسعه است و نیاز بازار هم بر روی فعالیتهای تحقیق و توسعه تعریف شده است و ماهیتی مستقل ندارد. یعنی رمز موفقیت نوآوری طبق این مدل، سرمایه گذاری های کلان در تحقیق و توسعه است. در این مدل هیچ پس خورد بین مراحل در نظر گرفته نشده است. بنابراین تنها جوابگوی، صنایع ساده ای مانند پتروشیمی ها خواهد بود.
مدل کشش بازار
از اوایل 1960، دومین مدل خطی نوآوری با توجه به دیدگاه های اقتصادی شکل گرفت. در این مدل نوآوریها نتیجه تقاضا و نیاز بازارها بودند و تقاضای بازار مستقیما باعث ایجاد نیاز جدید توسعه تکنولوژی شرکتها می شد. در این مدل بیشتر نوآوریها حاصل کار واحدهایی است که به طور مستقیم با مشتری در ارتباط اند، چون که این واحدها، نیاز و خواسته مشتری را بهتر می شناسند و محل سرمایه گذاریها را بهتر تشخیص می دهند. در این مدل، بازار تعیین می کند که در چه پروژه های تحقیق و توسعه سرمایه گذاری شود و تاکید بر روی بازار و نیاز مشتری است.
مدل اتصالی
بسیاری از محققان با بررسی 2 مدل خطی ساده فوق به این نتیجه رسیدند که فرایند نوآوری را نمی توان در قالب مدل های خطی به طور شفاف بیان کرد. بلکه گاهی اوقات تحقیقات علمی باعث تولیدات جدید در بازار می شود و گاهی نیز نیاز بازار واحد تحقیقات را وادار به نوآوری می کند. در واقع هدف مدل سوم نشان دادن توالی عملیات در نوآوری و وجود پس خورد بین واحد تحقیق و توسعه و بازار بوده است. یعنی گاهی اوقات و در برخی از صنایع، تقاضای بازار بر بخش تحقیق وتوسعه فشار وارد می کند تا تحقیقات علمی جدیدی انجام دهد و گاهی اوقات نوآوری نتیجه فعالیتهای مستقل تحقیق و توسعه بوده است.
مدل یکپارچه و شبکه ای
اما مدل سوم هم جوابگوی بسیاری از نوآوریها در سطح شرکتها (یا حتی در سطح ملی) نبود. بنابراین مدل های نسل چهارم و پنجم با فاصله زمانی کوتاهی از هم شکل گرفتند که در مدل های جدید، به پس خورد در بین مراحل توجه بیشتری مبذول شده است. در نسل چهارم به توسعه موازی هر مرحله در کنار یکپارچگی های افقی توجه شده است، بر روی مشتری و نیاز مشتری تمرکز بیشتری وجود دارد و منابع تامین کنندگان هم بخشی از منابع شرکتها در نظرگرفته شده است. در این مدل تاکیدبرروی تحقیق و توسعه وساخت و تولید است(طراحی های قابل تولید). در مدل نسل پنجم بیشتر هدف یکپارچه کردن استراتژی های توسعه در بین سازمانهای مختلف داخلی و خارجی شرکتها بوده است. به طوری که ذی نفعان یک کالا یا خدمت، دارای استراتژی های نزدیک به هم باشند. با استفاده از تکنیک های سازمانی جدید مثل توسعه به طور موازی به جای توسعه متوالی به سمت سازمانهایی با دیدگاه فرایندی، می توان به این دیدگاه جدید نوآوری دست یافت. تاکید این مدل بر روی انعطاف پذیری شرکت در برابر تغییرات و سرعت در توسعه است و تمرکز بیشتر بر روی کیفیت است تا قیمت تمام شده.
مدل زنجیره ارزش
شاید بهترین مدل غیرخطی که عناصر مختلف فرایند نوآوری را توضیح می دهد، مدل روزنبرگ - کلاین باشد. این مدل فرایند نوآوری را در چهار مرحله خلاصه کرده است:
شناخت پتانسیل و نیاز بازار کار
ابداع کردن یا ایجاد طرح تحلیلی برای تولید محصول جدید
طراحی با جزئیات، تست کردن طرحها و طراحی مجدد
تولید
بنابراین عمده ترین فعالیتهای موثر بر فرایند نوآوری طبق این مدل عبارتند از:
تحقیق و توسعه؛
تجهیز و مهندسی صنایع؛
راه اندازی تولید و کارهای قبل از تولید؛
بازاریابی محصولات جدید؛
کسب تکنولوژیهای غیرفیزیکی و فیزیکی؛
طراحی.
مدل فشار علم
در طی سالهای 1960 1950 فرایند نوآوری بر اساس یک مدل خطی تعریف می شد. در این مدل ساده فرض می شود که نوآوری با تحقیق علمی جدیدی شروع می شود و در مراحل بعد به توسعه محصول، تولید و بازاریابی می رسد و در خاتمه، کالا، خدمت یا فرایند جدید با موفقیت به فروش خواهد رسید.
بر طبق این مدل بیان می شود که برای ایجاد بازار پیشرو، باید تحقیقات علمی را بهبود و توسعه داد و تاکید بر روی تحقیق و توسعه است و نیاز بازار هم بر روی فعالیتهای تحقیق و توسعه تعریف شده است و ماهیتی مستقل ندارد. یعنی رمز موفقیت نوآوری طبق این مدل، سرمایه گذاری های کلان در تحقیق و توسعه است. در این مدل هیچ پس خورد بین مراحل در نظر گرفته نشده است. بنابراین تنها جوابگوی، صنایع ساده ای مانند پتروشیمی ها خواهد بود.
مدل کشش بازار
از اوایل 1960، دومین مدل خطی نوآوری با توجه به دیدگاه های اقتصادی شکل گرفت. در این مدل نوآوریها نتیجه تقاضا و نیاز بازارها بودند و تقاضای بازار مستقیما باعث ایجاد نیاز جدید توسعه تکنولوژی شرکتها می شد. در این مدل بیشتر نوآوریها حاصل کار واحدهایی است که به طور مستقیم با مشتری در ارتباط اند، چون که این واحدها، نیاز و خواسته مشتری را بهتر می شناسند و محل سرمایه گذاریها را بهتر تشخیص می دهند. در این مدل، بازار تعیین می کند که در چه پروژه های تحقیق و توسعه سرمایه گذاری شود و تاکید بر روی بازار و نیاز مشتری است.
مدل اتصالی
بسیاری از محققان با بررسی 2 مدل خطی ساده فوق به این نتیجه رسیدند که فرایند نوآوری را نمی توان در قالب مدل های خطی به طور شفاف بیان کرد. بلکه گاهی اوقات تحقیقات علمی باعث تولیدات جدید در بازار می شود و گاهی نیز نیاز بازار واحد تحقیقات را وادار به نوآوری می کند. در واقع هدف مدل سوم نشان دادن توالی عملیات در نوآوری و وجود پس خورد بین واحد تحقیق و توسعه و بازار بوده است. یعنی گاهی اوقات و در برخی از صنایع، تقاضای بازار بر بخش تحقیق وتوسعه فشار وارد می کند تا تحقیقات علمی جدیدی انجام دهد و گاهی اوقات نوآوری نتیجه فعالیتهای مستقل تحقیق و توسعه بوده است.
مدل یکپارچه و شبکه ای
اما مدل سوم هم جوابگوی بسیاری از نوآوریها در سطح شرکتها (یا حتی در سطح ملی) نبود. بنابراین مدل های نسل چهارم و پنجم با فاصله زمانی کوتاهی از هم شکل گرفتند که در مدل های جدید، به پس خورد در بین مراحل توجه بیشتری مبذول شده است. در نسل چهارم به توسعه موازی هر مرحله در کنار یکپارچگی های افقی توجه شده است، بر روی مشتری و نیاز مشتری تمرکز بیشتری وجود دارد و منابع تامین کنندگان هم بخشی از منابع شرکتها در نظرگرفته شده است. در این مدل تاکیدبرروی تحقیق و توسعه وساخت و تولید است(طراحی های قابل تولید). در مدل نسل پنجم بیشتر هدف یکپارچه کردن استراتژی های توسعه در بین سازمانهای مختلف داخلی و خارجی شرکتها بوده است. به طوری که ذی نفعان یک کالا یا خدمت، دارای استراتژی های نزدیک به هم باشند. با استفاده از تکنیک های سازمانی جدید مثل توسعه به طور موازی به جای توسعه متوالی به سمت سازمانهایی با دیدگاه فرایندی، می توان به این دیدگاه جدید نوآوری دست یافت. تاکید این مدل بر روی انعطاف پذیری شرکت در برابر تغییرات و سرعت در توسعه است و تمرکز بیشتر بر روی کیفیت است تا قیمت تمام شده.
مدل زنجیره ارزش
شاید بهترین مدل غیرخطی که عناصر مختلف فرایند نوآوری را توضیح می دهد، مدل روزنبرگ - کلاین باشد. این مدل فرایند نوآوری را در چهار مرحله خلاصه کرده است:
شناخت پتانسیل و نیاز بازار کار
ابداع کردن یا ایجاد طرح تحلیلی برای تولید محصول جدید
طراحی با جزئیات، تست کردن طرحها و طراحی مجدد
تولید
بنابراین عمده ترین فعالیتهای موثر بر فرایند نوآوری طبق این مدل عبارتند از:
تحقیق و توسعه؛
تجهیز و مهندسی صنایع؛
راه اندازی تولید و کارهای قبل از تولید؛
بازاریابی محصولات جدید؛
کسب تکنولوژیهای غیرفیزیکی و فیزیکی؛
طراحی.