touraj atef
2nd August 2010, 11:42 AM
جبر ان خلیل همان شاعر شو ر یده سالهای دو ر و نز دیک ما را پند داد که “هر گاه آبی را می نو شی بدان که آب نیز ترا می نو شد” حر فی است که شاید در و حله او ل عجیب آید مگر آب می تو اند آن تشنه لب را نو شد ؟شاید بار ها جمله های این عاشق ز یستن را خوانده ام و لی هر بار جمله هایش عمیق تر و عجیب به و اقعیت نز دیک تر می شو دو می پر سم این ” پیامبر “* چه ز یستن را ز یبا گفته است او ز ر ابطه دو طر فه سخن نمی گو ید او ز داستان داد و ستدی نام نمی بر د که بر خی ز ما نام عشق بر آن داده اند او از جنگ دادنی بو د ن و یا گر فتنی شد ن عشق سخن نگفته است او ز غر قه شدن در عشق سخن می راند غر قه شدن در عشق چیست ؟ تشنه لبی بر لب جوی آب می نشیند و آبی می نو شد او در هنگام نو شید ن می تو اند عاشقانه تفکر ی داشته باشد با تمامی و جو د لذ ت بر د و با تمامی و جو د لذ ت بخشد و این داستان با تمامی و جو د یعنی ” من “نیست ” تو ” نیست هر چه هست ” ما ” نام دار د و این ” ما ” است که عشق را معنی می کند این ” ما ” است که می گو ید امید م به امید او است ایمانم به ایمان او است صبر می کنم بهر صبو ری که او دار د و عشق می و ر زم بهر عشقی که او دارد می تو ان پنجر ه ها را بست و لی چه کسی می تو اند دیدن را گیر د ؟ حتی نابینائی نیز می بیند می تو ان در ها را با ر مز ” غر یبه ” و “آشنا ” بست و یا باز نمو د اما چه کسی می تو اند سر دی غر یبگی را حتی در یک عشق بازی بر پایه سند منگو له دار را حس نکند ؟ چه کسی می تو اند گر مای آشنائی شو ق دیدار و وصل و اشتیاق رادر گو شه پنهان مغز خلاقی را بگیر د ؟چه کسی ز گله سخن می راند ؟ گله ز چیست ؟ گله ز یار ی است که می گو ئیم نیست ؟ قضاو ت این ” بو دن ” و یا ” نبو دن ” را چه کسی می کند ؟می تو انیم قاصد کها را ندید اما چه کسی است که لذ ت آر زوی همره پر و از دادن قاصد کی را می تو ان از یاد ببرد ؟ می تو ان ماه را ندید و گفت چه سیاهی شب گستره شده است ! می تو ان شب را تنها بر ای اعلام خو ابی دانست که همو اره وجو د دارد آن که شب را بر ای تنها خو ابیدن می داند که خو د تنها خو ابیده است و نمی داند می تو ان ر نگین کمان را ندید و باران را تنها خیسی و کثیفی لباس را تصو ر کرد ؟ می تو ان صبر وانتظاری داشت و چو ن بر آو ر ده نشد قضاو ت کر د می تو ان تر سید می تو ان از او هام از دست دادنها هو لناک شد اما تر سی که می تو اند ظلمی پدید آو ر د هیچ دلی را راضی نخو اهد ساخت کدامین ز ندانبانی را شاد دیده ایم ؟ ز ندانبان تنها نفر ت را در آغوش گر فته است و نفر ت شاد کر دنی نیست می تو ان دو ر شد و لی حس نز دیکی داشت می تو ان نز دیک بو د و لی سر دی فر اق را حس کر د می تو ان عشق و ر زید بی تمنای وصل می تو ان فاتح جسمانی شد که عشق را به قبر ها ی خاطر ات سپر ده اند می تو ان خندید بهر یاری که لبخندش را نمی بینی می تو ان گر یست بهر گر یه یاری که به رقیب نر سیده است آری می تو ان این گو نه بو د گر حس کنی هر قطره آبی که تو می نو شی او نیز ترا نو شد آری ز ند گی باید داد تا ز ند گی باید کر د
” پیامبر”= نو شته جبر ان خلیل ز یدانhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/d982d8a8d8b1.jpg?w=300&h=204 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/d982d8a8d8b1.jpg)
” پیامبر”= نو شته جبر ان خلیل ز یدانhttp://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/d982d8a8d8b1.jpg?w=300&h=204 (http://lonelyseaman.files.wordpress.com/2010/08/d982d8a8d8b1.jpg)