MR_Jentelman
30th July 2010, 07:28 PM
نهضت زهد که از اواخر قرن اول اسلامی آغاز شده بود، در قرن سوم به تصوف انجامید.این مشرب و مکتب فکری که بر پایهی عشق (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=131)استوار بود، از زهد خشک ممتاز گردید و تأثیری شگرف در ادب فارسی بر جای گذاشت که شرح آن دراز است و مطلبی نیست که در این مقال گنجد و این مختصر ترسیم دورنمایی است از عنوان و مدخلی برای تحقیقات بعدی، چه شناخت آثار ادب عرفانی (http://www.tebyan.net/literarygenres/lyric_literature/2010/3/7/117854.html) که هنوز زیور طبع نیافته، به روزگاران و همت مصححان نیاز دارد تا همهی آنها دیده و شناخته آید و البته دسترسی بر تمامی این آثار-الا ما شاء الله- هیچ کس را میسر و مسلم نیست و اگر داعیه داری به خاطر عدم اطلاع چنین ادعایی کند محکوم به بی دانشی و متهم به گستاخی است.اگر خاستگاه تصوف را مشرق زمین بدانیم، قوم ایرانی بیش از دیگر اقوام شرقی استعداد پذیرش حقایق عرفانی داشته و در تاریخ تمدن اسلامی و جهانی سهم بیشتری در گسترش عرفان و ادبیات صوفیانه داشته است.باید پهنای کار در ادبیات صوفیانهی زبان فارسی شناخته آید تا سهم ایران در تدوین و تألیف و اشاعهی عرفان و تصوف روشن و معین گردد.
علت شیفتگی و سرسپردگی ایرانیان به تصوف و تأثیر شگرفت مبانی عرفانی، لطافت ذوق، تیزهوشی و فرهنگ والای مردم این مرز و بوم است که از دیرباز با نوعی تصوف آشنا بودهاند.مطابق روایات«مزد یسنا» نیاکان ما در بامداد پگاه، در نماز«هوشبام»چنین میخواندهاند:«ای اهورا مزادا (http://www.tebyan.net/literarygenres/epic_literature/2009/7/28/94496.html):باشد که تو را بینیم.باشد که به تو رسیم. باشد که به دوستی جاویدانت دسترسی یابیم بوسیلهی بهترین راستی و بالاترین درستی خویش» (1)
هر چند تصوف همزاد بشریت است، راستی را که شریعت اسلام و عقاید معتزله و محیط اجتماعی عصر اموی و نوع زندگی تجملگرایانهی حکام، زمینهی مناسبی برای رشد و رواج گستردهی این نهضت و تجلی آن در ادبیات بعد از اسلام (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/3/8/86966.html)پیش آورد.درست است که انواع تصوف رایج بودایی (http://www.tebyan.net/nonfiction/2005/9/6/13017.html)و نوافلاطونی همچون جویبار به اقیانوس کبیر عرفان اسلامی ریخت و در آن مستهلک و مستغرق گشت، اما تصوف اسلامی، آن هم بدین پهناوری، بیگمان از بطن اسلام زایید و از قرآن نشأت گرفت،
چه«همهی معاملات و مکاشفات و تحقیق در مراحل و منازل سلوک بر آیات و روایات مستند است و یک بحث آن خالی از مأخذ نیست» (2)
(http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/02/8813424827240162111641641601921591597238242.jpg)
تصوف از جهت موضوع و سبک (http://www.tebyan.net/LiteraryGenres/OtherGenres/2004/9/16/21326.html)سخن موجب تحولی دلپذیر شد.نثر (http://www.tebyan.net/literary_Criticism/2010/2/1/114615.html)و شعر (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=158)اصالت و لطافت یافت. ادبیات جسم بود و تصوف جان، که در ادبیات بعد از اسلام، عرفان جوهر و روح ادبیات و فرهنگ ایرانی شد.
ادبیات و تصوف آن چنان آمیزشی دارند که تصور از ادبیات بیعرفان و تمدن بدون تصوف در ایران امکانپذیر نیست. (3)
تاریخ ورود عرفان و تصوف در ادب فارسی اوایل قرن چهار ماست و در فاصلهی قرن پنجم تا هفتم باباکوهی شیرازی(م، 422 ه.ق)و علی هجویری (ابو الحسن علی بن عثمان جلایی.م، 465 ه.ق)و خواجه عبد الله انصاری (http://www.tebyan.net/celebrated_authors/2004/12/1/9527.html)(ابو اسماعیل عبد الله بن ابو منصور، 397-481 ه.ق)و مستملی بخاری (ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد بن عبد الله.م، 434) شارح و مترجم«التعرف لمذهب التصوف»تألیف ابو بکر بن ابی اسحاق کلابادی ملقب به تاج الاسلام(م، 380 ه.ق)و سنایی غزنوی (http://www.tebyan.net/poem/poetry_iran/classic_poetry/2008/10/10/76218.html)(ابو المجد مجدود بن آدم، 440-536 ه.ق).و شیخ احمد جام ژنده پیل(م، 536 ه. ق)و عطار نیشابوری (http://www.tebyan.net/celebrated_authors/2009/4/14/89416.html)(فرید الدین ابو حامد محمد بن ابو بکر.م، 540-618 یا 627 ه.ق)و فخر الدین عراقی (http://www.tebyan.net/literary_Criticism/2010/1/7/112370.html)(610-688 ه)و خداوندگار عشق و عرفان مولانا جلال الدین محمد بن حسین خطیبی بلخی (http://www.tebyan.net/celebrated_authors/2009/9/29/103546.html)(604- 672 ه.ق)و دیگران، جهانبینی تصوف را در ادبیات فارسی تبیین و ترسیم کردند.
با آنکه سخن برتلس در این که خواجه عبد الله انصاری یکصد هزار بیت فارسی از متقدمان و متأخران در سینه داشته (4) ، اغراقآمیز مینماید، اما بیگمان بخشی از این ابیات مضامین عرفانی داشته است.وقتی تأثیر شعر در تحریک و تهیج مریدان و پیران روشن و مسلم شد، نفوذ تصوف بویژه در شعر، بیش از پیش استوار گردید. پیش از ورود تصوف در نثر فارسی موضوعات رایج از فقه و کلام و ریاضیات و هیأت و متون تاریخی و آینی ملکداری و سیرت پادشاهان آن چنان دلچسب و دلانگیز نبود که پذیرش عام یابد و هر دانشی به اهلش اختصاص داشت.به قول شمس تبریزی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/11/7/106814.html) اندرز و اعظان، هرس بود و نااستواری و تعلیمات فیلسوفان، جدل بازی و یاوه سرایی و میراث عالمان رسیم نیز، بازاریابی و شهرت طلبی و غافل نگهداشتن بشر از مقصود اساسی (5) .
در حالی که در نثر صوفیانه (http://www.tebyan.net/literarygenres/lyric_literature/2008/9/29/75497.html)نمکی بود که عارف و عامی را نمکگیر میساخت و شور و حال مجلس ابو سعید، خواجه حسن را زمینگیر. (6) در شعر هم جز شاهنامه که هزار سال است بر تارک فرهنگ ایرانی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2010/1/16/113091.html) میدرخشد، سند افتخاری نداشتیم که با ادبیات اخلاقی-انسانی جهان همسنگی کند وموضوع شعر از قلمرو مدح و خوشامدگویی امرا و صدور تجاوز نمیکرد و این همه خیز و برکت از قبل ادب صوفیانه بود که پنجرهای از معرفت و هستیشناسی به روی انسان گشود و ایران و ایرانی را در بحث ادبیات تطبیقی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2010/4/29/122217.html)در جهان پرآوازه و سربلند ساخت.
صوفیه قصیده را از لجنزار دروغ و تملق بر اوج تحقیق کشاندند و غزل را از عشق شهوانی به محبت روحانی رساندند. (7)
(http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/02/942362127512413390233978776404211134154.jpg)
مقایسهی ادبیات رایج در قرن پنجم و ششم با ادب صوفیانه بیانگر دگرگونی موضوع و عدول از مباحث رایج است که سخن را از فرش به عرش برد و ببین که تفاوت ره از کجاست تا به کجا آن گاه که قضای الهی زوال غزنویان را تقدیر میکرد.منوچهری دامغانی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/3/18/88081.html)(م، 432 ه. ق)بر سلطان مسعود(مقت، 432 ه)تعارفآمیز میگفت:
شادمانه بزی ای میر که گردنده فلک
این جهان زیر نگین خلفای تو کند (8)
و در حالی که ظهیر الدین فاریابی(م، 598 ه.ق)از اتابکان آذربایجان میسرود:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای/تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند (9)
سنایی شرح فراق معشوق و محبوب عارفان را که «ذات الهی»است، موضوع غزل میساخت و عطار که شعرش را«تازیانهی سلوک»خواندهاند، اتحاد عاشق و معشوق و زوال تعین و شخصیت را مضمون قصیده قرار میداد.بهر تقدیر، پیش از ورود مبانی تصوف در ادب فارسی، عشق آسمانی (http://www.tebyan.net/literary_Criticism/2009/12/14/110257.html)منظور نظر نبود و ادب نثر و نظم چاشنی معنویت نداشت.عشق بازاری، و معشوق زمینی و عاشق از پی رنگ و دلباختی سیب زنخدان شاهد که به گفتهی حافظ:
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
کسی که سیب زنخدان شاهدی نگزید (10)
مرحوم دکتر احمد علی رجایی که به اقرار خودش از منکران صوفیه بود و بعدها به حلقهی انس یان طایفه پیوست میگوید:تصوف ادب فارسی را که مضامین مدایح آن از فرط اغراق ملالآور شده بود، از ابتذال و زوال نجات داد و با مدد عشق بر چاپلوسیهای شرآور و در یوزیگریهای شاعران خط بطلان کشید و محبت و خدمت و عشق به حق حقیقت را به ادب فارسی هدیه کرد. (11)
پی نوشت ها:
(1)-مزد یسنا و تصوف، دکتر محمد معین، تهران، دانشگاه، 1362 ش، ص 256.
(2)-شرح مقدمهی قیصری استاد سید جلال الدین آشتیانی، مشهد:زوار، 1344 ش، صص 20-19.
(3)-راز کرشمهها، دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، تهران، مطبوعاتی عطایی، 1345 ش، ص 107.
(4)-تصوف و ادبیات تصوف، یوگنی ادواردویج برتلس، ترجمهی سرویس ایزدی، تهران، امیر کبیر، 1356 ش، ص 87.
(5)-خط سوم، دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، تهران: مطبوعاتی عطایی، 1351 ش، صص 382-381
(6)-اسرار التوحید، محمد بن منور، چاپ دکتر ذبیح الله صفا، تهران:امیر کبیر، چاپ دوم، ص 71.
(7)-ارزش میراث صوفیه، دکتر عبد الحسین زرین کوب، تهران:امیر کبیر، 1356 ش، ص 128.
(8)-دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی، تهران:زوار، 1356 ش، ص 14.
(9)-دیوان ظهیر فاریابی، به کوشش هاشم رضی، انتشارات کاوه، بیتا، ص 22.
(10)-دیوان حافظ، چاپ دکتر سید محمد رضا جلالی نائینی، تهران:انجمن خوشنویسان، 1367 ش، ص 171.
(11)-فرهنگ اشعار حافظ، دکتر احمد علی رجایی، تهران:زوار، 1340 ش، ص 28(مقدمه).
علت شیفتگی و سرسپردگی ایرانیان به تصوف و تأثیر شگرفت مبانی عرفانی، لطافت ذوق، تیزهوشی و فرهنگ والای مردم این مرز و بوم است که از دیرباز با نوعی تصوف آشنا بودهاند.مطابق روایات«مزد یسنا» نیاکان ما در بامداد پگاه، در نماز«هوشبام»چنین میخواندهاند:«ای اهورا مزادا (http://www.tebyan.net/literarygenres/epic_literature/2009/7/28/94496.html):باشد که تو را بینیم.باشد که به تو رسیم. باشد که به دوستی جاویدانت دسترسی یابیم بوسیلهی بهترین راستی و بالاترین درستی خویش» (1)
هر چند تصوف همزاد بشریت است، راستی را که شریعت اسلام و عقاید معتزله و محیط اجتماعی عصر اموی و نوع زندگی تجملگرایانهی حکام، زمینهی مناسبی برای رشد و رواج گستردهی این نهضت و تجلی آن در ادبیات بعد از اسلام (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/3/8/86966.html)پیش آورد.درست است که انواع تصوف رایج بودایی (http://www.tebyan.net/nonfiction/2005/9/6/13017.html)و نوافلاطونی همچون جویبار به اقیانوس کبیر عرفان اسلامی ریخت و در آن مستهلک و مستغرق گشت، اما تصوف اسلامی، آن هم بدین پهناوری، بیگمان از بطن اسلام زایید و از قرآن نشأت گرفت،
چه«همهی معاملات و مکاشفات و تحقیق در مراحل و منازل سلوک بر آیات و روایات مستند است و یک بحث آن خالی از مأخذ نیست» (2)
(http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/02/8813424827240162111641641601921591597238242.jpg)
تصوف از جهت موضوع و سبک (http://www.tebyan.net/LiteraryGenres/OtherGenres/2004/9/16/21326.html)سخن موجب تحولی دلپذیر شد.نثر (http://www.tebyan.net/literary_Criticism/2010/2/1/114615.html)و شعر (http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=158)اصالت و لطافت یافت. ادبیات جسم بود و تصوف جان، که در ادبیات بعد از اسلام، عرفان جوهر و روح ادبیات و فرهنگ ایرانی شد.
ادبیات و تصوف آن چنان آمیزشی دارند که تصور از ادبیات بیعرفان و تمدن بدون تصوف در ایران امکانپذیر نیست. (3)
تاریخ ورود عرفان و تصوف در ادب فارسی اوایل قرن چهار ماست و در فاصلهی قرن پنجم تا هفتم باباکوهی شیرازی(م، 422 ه.ق)و علی هجویری (ابو الحسن علی بن عثمان جلایی.م، 465 ه.ق)و خواجه عبد الله انصاری (http://www.tebyan.net/celebrated_authors/2004/12/1/9527.html)(ابو اسماعیل عبد الله بن ابو منصور، 397-481 ه.ق)و مستملی بخاری (ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد بن عبد الله.م، 434) شارح و مترجم«التعرف لمذهب التصوف»تألیف ابو بکر بن ابی اسحاق کلابادی ملقب به تاج الاسلام(م، 380 ه.ق)و سنایی غزنوی (http://www.tebyan.net/poem/poetry_iran/classic_poetry/2008/10/10/76218.html)(ابو المجد مجدود بن آدم، 440-536 ه.ق).و شیخ احمد جام ژنده پیل(م، 536 ه. ق)و عطار نیشابوری (http://www.tebyan.net/celebrated_authors/2009/4/14/89416.html)(فرید الدین ابو حامد محمد بن ابو بکر.م، 540-618 یا 627 ه.ق)و فخر الدین عراقی (http://www.tebyan.net/literary_Criticism/2010/1/7/112370.html)(610-688 ه)و خداوندگار عشق و عرفان مولانا جلال الدین محمد بن حسین خطیبی بلخی (http://www.tebyan.net/celebrated_authors/2009/9/29/103546.html)(604- 672 ه.ق)و دیگران، جهانبینی تصوف را در ادبیات فارسی تبیین و ترسیم کردند.
با آنکه سخن برتلس در این که خواجه عبد الله انصاری یکصد هزار بیت فارسی از متقدمان و متأخران در سینه داشته (4) ، اغراقآمیز مینماید، اما بیگمان بخشی از این ابیات مضامین عرفانی داشته است.وقتی تأثیر شعر در تحریک و تهیج مریدان و پیران روشن و مسلم شد، نفوذ تصوف بویژه در شعر، بیش از پیش استوار گردید. پیش از ورود تصوف در نثر فارسی موضوعات رایج از فقه و کلام و ریاضیات و هیأت و متون تاریخی و آینی ملکداری و سیرت پادشاهان آن چنان دلچسب و دلانگیز نبود که پذیرش عام یابد و هر دانشی به اهلش اختصاص داشت.به قول شمس تبریزی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/11/7/106814.html) اندرز و اعظان، هرس بود و نااستواری و تعلیمات فیلسوفان، جدل بازی و یاوه سرایی و میراث عالمان رسیم نیز، بازاریابی و شهرت طلبی و غافل نگهداشتن بشر از مقصود اساسی (5) .
در حالی که در نثر صوفیانه (http://www.tebyan.net/literarygenres/lyric_literature/2008/9/29/75497.html)نمکی بود که عارف و عامی را نمکگیر میساخت و شور و حال مجلس ابو سعید، خواجه حسن را زمینگیر. (6) در شعر هم جز شاهنامه که هزار سال است بر تارک فرهنگ ایرانی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2010/1/16/113091.html) میدرخشد، سند افتخاری نداشتیم که با ادبیات اخلاقی-انسانی جهان همسنگی کند وموضوع شعر از قلمرو مدح و خوشامدگویی امرا و صدور تجاوز نمیکرد و این همه خیز و برکت از قبل ادب صوفیانه بود که پنجرهای از معرفت و هستیشناسی به روی انسان گشود و ایران و ایرانی را در بحث ادبیات تطبیقی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2010/4/29/122217.html)در جهان پرآوازه و سربلند ساخت.
صوفیه قصیده را از لجنزار دروغ و تملق بر اوج تحقیق کشاندند و غزل را از عشق شهوانی به محبت روحانی رساندند. (7)
(http://www.tebyan.net/bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1389/02/942362127512413390233978776404211134154.jpg)
مقایسهی ادبیات رایج در قرن پنجم و ششم با ادب صوفیانه بیانگر دگرگونی موضوع و عدول از مباحث رایج است که سخن را از فرش به عرش برد و ببین که تفاوت ره از کجاست تا به کجا آن گاه که قضای الهی زوال غزنویان را تقدیر میکرد.منوچهری دامغانی (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/3/18/88081.html)(م، 432 ه. ق)بر سلطان مسعود(مقت، 432 ه)تعارفآمیز میگفت:
شادمانه بزی ای میر که گردنده فلک
این جهان زیر نگین خلفای تو کند (8)
و در حالی که ظهیر الدین فاریابی(م، 598 ه.ق)از اتابکان آذربایجان میسرود:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای/تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند (9)
سنایی شرح فراق معشوق و محبوب عارفان را که «ذات الهی»است، موضوع غزل میساخت و عطار که شعرش را«تازیانهی سلوک»خواندهاند، اتحاد عاشق و معشوق و زوال تعین و شخصیت را مضمون قصیده قرار میداد.بهر تقدیر، پیش از ورود مبانی تصوف در ادب فارسی، عشق آسمانی (http://www.tebyan.net/literary_Criticism/2009/12/14/110257.html)منظور نظر نبود و ادب نثر و نظم چاشنی معنویت نداشت.عشق بازاری، و معشوق زمینی و عاشق از پی رنگ و دلباختی سیب زنخدان شاهد که به گفتهی حافظ:
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
کسی که سیب زنخدان شاهدی نگزید (10)
مرحوم دکتر احمد علی رجایی که به اقرار خودش از منکران صوفیه بود و بعدها به حلقهی انس یان طایفه پیوست میگوید:تصوف ادب فارسی را که مضامین مدایح آن از فرط اغراق ملالآور شده بود، از ابتذال و زوال نجات داد و با مدد عشق بر چاپلوسیهای شرآور و در یوزیگریهای شاعران خط بطلان کشید و محبت و خدمت و عشق به حق حقیقت را به ادب فارسی هدیه کرد. (11)
پی نوشت ها:
(1)-مزد یسنا و تصوف، دکتر محمد معین، تهران، دانشگاه، 1362 ش، ص 256.
(2)-شرح مقدمهی قیصری استاد سید جلال الدین آشتیانی، مشهد:زوار، 1344 ش، صص 20-19.
(3)-راز کرشمهها، دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، تهران، مطبوعاتی عطایی، 1345 ش، ص 107.
(4)-تصوف و ادبیات تصوف، یوگنی ادواردویج برتلس، ترجمهی سرویس ایزدی، تهران، امیر کبیر، 1356 ش، ص 87.
(5)-خط سوم، دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، تهران: مطبوعاتی عطایی، 1351 ش، صص 382-381
(6)-اسرار التوحید، محمد بن منور، چاپ دکتر ذبیح الله صفا، تهران:امیر کبیر، چاپ دوم، ص 71.
(7)-ارزش میراث صوفیه، دکتر عبد الحسین زرین کوب، تهران:امیر کبیر، 1356 ش، ص 128.
(8)-دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی، تهران:زوار، 1356 ش، ص 14.
(9)-دیوان ظهیر فاریابی، به کوشش هاشم رضی، انتشارات کاوه، بیتا، ص 22.
(10)-دیوان حافظ، چاپ دکتر سید محمد رضا جلالی نائینی، تهران:انجمن خوشنویسان، 1367 ش، ص 171.
(11)-فرهنگ اشعار حافظ، دکتر احمد علی رجایی، تهران:زوار، 1340 ش، ص 28(مقدمه).