PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فاصله بین عمل و شعار



آبجی
23rd July 2010, 03:12 PM
نگاهی به سریال فاصله ها



http://www.aftab.ir/articles/art_culture/TV/images/0f8ff1af2203eaae03ed9866cdb7b509.jpg



واقعیت این است که ملودرام های خانوادگی در تلویزیون بیش از سبک های دیگر سریال سازی جواب می دهد و تجربه سال های اخیر هم نشان داده است که حتی ضعیف ترین مجموعه های تلویزیونی از حیث ساختاری و تکنیک نیز با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شده اند.
نمونه اش همین کار قبلی سهیلی زاده ، دلنوازان بود که مخاطبان زیادی داشت. از این حیث سعید سهیلی زاده را می توان با سیروس مقدم قیاس کرد که دست کم در جذب مخاطب و ساخت سریال های پربیننده وجه اشتراک دارند و از قضا اکنون در یک رقابت رسانه ای به سر می برند.
سهیلی زاده این بار هم به سراغ سوژه ای درباره مسائل و مشکلات نسل جوان رفته و با تاکید بر اختلاف و تفاوت نسلی قصه خود را شکل داده و روایت می کند.
خود سوژه به اندازه کافی واجد جذابیت های اجتماعی و روان شناسانه بویژه برای نسل جوان است و حضور بازیگران جوان و خوش سیما نیز ویترین این مجموعه را رنگارنگ کرده است. کافی است یک مساله عاشقانه و دشواری های آن را نیز به سوژه تزریق کنید تا همه عناصر یک ملودرام پروپیمان فراهم شود.
همه این عناصر چیده شده و هیچ کم و کسری هم ندارد. سوژه داغ است و موضوع واجد سویه دراماتیک و البته پشتوانه اجتماعی لازم، حتی شیوه روایت قصه هم بد نیست. تدوین موازی و استفاده از تمهیدات مثل داستانک های مرتبط هم به ریتم آن کمک کرده و ضرباهنگ مناسبی به آن بخشیده است و همین اختلاف و شکاف نسل ها هم به عنوان مضمون اصلی کار از زوایای مختلف مورد بازنمایی و واکاویی قرار می گیرد.
اما مشکل بزرگ «فاصله ها» در این است که به جای تصویر کردن این مفاهیم و آموزه های تربیتی آنها را صرفا در قالب کلام و دیالوگ های پر طمطراق صورت بندی می کند که در یک جاهایی بسیار گل درشت و شعاری است و تناسب ساختاری با موقعیت داستان و شخصیت های قصه در آن لحظه خاص ندارد.
واقعیت این است که پیام اخلاقی و آموزه های تربیتی در دل قصه ای جذاب، باورپذیر و به دور از شعارزدگی و فریاد زدن، به دل می نشیند و در ذهن می ماند ـ چیزی که فاصله ها از آن فاصله می گیرد ـ درست است که موضوع سریال یعنی جوانان و تعارض و شکاف آنها با والدینشان می تواند جذابیت های زیادی برای مخاطب داشته باشد بویژه آن که مخاطبان تلویزیون به ۲ گروه عمده والدین و فرزندانشان تقسیم می شوند اما چگونگی طرح و بیان این مسائل پر نکته، هنر مضاعفی را طلب می کند تا بتوان حرف های خوب را با روش های مناسب و کارآمد بیان کرد.
وقتی از قبل یک پیش زمینه ذهنی درباره شخصیت های قصه وجود دارد و آدم های داستان به دو گروه خوب و بد تقسیم می شوند هم قصه قابل پیش بینی می شود و هم باورپذیری داستان کاهش می یابد.
این که محسن و مرضیه و همقطاران آنها را در یک سمت و سعید و سامان و دیگران را در سوی دیگر قرار می دهیم و آنها را در یک موقعیت سیاه و سفید بازنمایی می کنیم معلوم است که مخاطب آن را باور نکرده و نمی تواند با شخصیت های قصه همذات پنداری کند. مشکل اصلی فاصله ها بیش از هرچیز در این نقطه شکل می گیرد و بین مخاطب و شخصیت های آن فاصله می اندازد.
وجه مشترک دلنوازان و فاصله ها را در بازخوانی همین انتقادات می توان فهرست بندی کرد. مضمون اصلی سریال نیز از حیث درونی شباهت زیادی به هم دارد و بر شکاف و اختلاف ۲ نسل تکیه می کند اما در اینجا این فاصله ها غلظت بیشتری دارد.
یک نگاه خط کشی شده به آدم ها که آنها را در یک قطب بندی متضاد، صورت بندی کرده و مخاطب با ۲ گروه مشخص آدم خوب ها و آدم بدها روبه رو است که به شکل سیاه و سفید ترسیم شده اند و پیچیدگی خاصی ندارند. در حالی که وقتی قرار باشد مناسبات عاطفی و اخلاقی آدم ها آن هم در ساحت خانواده به تصویر کشیده شود به ظرافت بیشتری در شخصیت پردازی نیاز است، اما در فاصله ها با یک تیپ سازی کلیشه ای مواجه هستیم که پیشاپیش درباره آنها قضاوت می کند و مخاطب را در یک داوری از پیش تعیین شده قرار می دهد. موازی کاری ای که در بستر این قطب بندی صورت گرفته بیشتر به این نگاه دامن می زند و موازنه شخصیت ها را درهم می ریزد.
مثلا دقت کنید به سکانسی که شاهرخ استخری و بهاره افشار در کافی شاپ درباره عشق و ازدواج گفتگو می کنند و در یک تدوین موازی همکلاسی سعید و دختر عمویش را می بینیم که آنها نیز درباره زندگی مشترک گفتگو می کنند. یک سوی این موازنه حرف های سطحی و خام اندیشانه رد و بدل می شود و سوی دیگرش، حرف های عاقلانه و عمیق تا همه چیز به نفع شخصیت های مورد تایید قصه صورت بندی شود.
یا پسر عمه سعید با شمایلی موجه و منطقی به تصویر کشیده می شود و ساسان سراسر سیاه و منفی است. خوشبختانه تا اینجای کار برای اولین بار با حسن جوهرچی و نقش فرهادی مواجه هستیم که پاستوریزه و سفید نیست و اتفاقا به همین دلیل باورپذیرتر از کار درآمده و حتی بازی بهتری هم از خود به نمایش گذاشته است.
اما مهم ترین مشکل فاصله ها این است که به جای قصه گویی و روایت بصری داستان، تمام ظرفیت و قدرت خود را بر دیالوگ ها و چه بسا مونولوگ هایی گذاشته که مدام نصیحت می کند و اندرز می گوید و کلام اخلاقی را مستقیم و بی واسطه به خورد تماشاگر می دهد.
شاید کلمات و جملات زیبایی هم در این میان رد و بدل شود و در حقیقت و زیبایی این گزاره های اخلاقی نتوان تردید کرد اما یادمان باشد که قرار است قصه ای بیان و سریالی دیده شود لذا وجوه دراماتیکی این مفاهیم و گزاره های اخلاقی و ساختار بصری و روایی آن است که باید به عنوان قالب اصلی، دستمایه کار قرار بگیرد و آن مفاهیم و سخنان زیبا، صورتی نمایشی به خود بگیرد.
با این حال ریتم سریال از یک ضرباهنگ منطقی برخوردار است و تعدد قصه و داستانک های وابسته به آن به این ریتم کمک کرده است. ضمن این که ساختار تعلیقی «فاصله ها» نیز تا حد زیادی قابل قبول بوده و انگیزه لازم را در مخاطب برای دنبال کردن سریال ایجاد می کند.


روزنامه جام جم ( www.jamejamonline.ir (http://njavan.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.jamejamonline. ir) )

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد