توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : متافیزیک
ریپورتر
21st July 2010, 11:13 AM
متافیزیک و شهید دکتر چمران- 1 - دکتر مطلب برازنده
مآخذ: کتاب انسان و خدا، تآلیف دکتر چمران
سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد، شهید دکتر مصطفی چمران، او که حیاتش سراسر نور معرفت و وجودش یکپارچه اشتیاق برای پیوستن به حق تعالی بود، دارای شخصیت کامل و چند بعدی است. عارفی عاشق، مجاهدی مخلص، عابدی زاهد، معلمی متعهد، استادی بزرگ، فردی آگاه و ... عباراتی است که نمیتواند گویای عظمت و بزرگی شخصیت ظاهری و باطنی وی باشد. ولی با کمال تاسف چهرهی علمی، معنوی و عرفانی این شخصیت بزرگ در سایه چهرهی انقلابی، مبارزاتی و جهادی وی قرار گرفته و کمتر برای همگان روشن گردیده است. این در حالی است که بُعد معنوی او بسیار قویتر از بُعد انقلابیاش میباشد. و بُعد عرفانیاش پایه و ریشهی بُعد جهادی اوست. مبارزههای پیروزمندانه چمران در لبنان و ایران باعث شده است که بسیاری ایشان را به عنوان یک رزمنده، یک چریک، یک فرد انقلابی و یک فرد جهادگر بشناسند. صد افسوس که زمان مجال آن نداد که جامعه با سایر ابعاد وجودی این دانشمند بزرگ و عارف جلیل القدر آشنا شود.
روزی به یکی از دوستان و همکاران فرهیخته و تحصیل کرده، پیشنهاد دادم که یک همایش در راستای سلسله همایشهای عرفانی انجمن الهیات و متافیزیک به منظور معرفی چهرهی معنوی شهید دکتر چمران و بیان نظرها و اندیشههای ایشان برگزار گردد، دوست و همکارمان بیدرنگ گفت: «چمران یک چریک است، عارف که نیست، همایش بگذاریم و چه بگوییم ...» ، سری تکان دادم، رفتم و از درون آتش گرفتم. با خود گفتم که حتی تحصیل کردههای عالی و دانشگاهی و مذهبی نیز چمران را نشناختهاند. لذا بر آن شدم که از این به بعد در همایشها، سخنرانیها، کلاسهای درسی و آثار مکتوب، بیشتر به معرفی شهید دکتر چمران و آراء و اندیشههای ارزشمند ایشان بپردازم. که بحمداله این ایده تا به امروز عملی گردیده است و از خداوند متعال طلب توفیق نموده، تا بتوانم آن را کامل کنم.
مبحثی که در ادامه خواهید خواند، نیز در همین راستا تالیف و تنظیم شده است و امید آن میرود که حداقل معرفت جویان انجمن الهیات و متافیزیک، با مطالعه این نوشتار کمی با چهره و آراء این اندیشمند گرانمایه آشنا شوند. در این مبحث عمدتاً به آراء این بزرگوار در موضوعهای مرتبط با متافیزیک پرداختهایم. امیدواریم در مباحث دیگر توفیق ارائه سایر آراء ایشان را نیز پیدا نمائیم.
نوشتهها، بیانات و اعمال شهید دکتر چمران حاکی از آن است که فردی آگاه و آشنا به «متافیزیک»، «ترانس فیزیک» و «پاراسایکولوژی» بوده، از این علوم و فنون بهره میگرفته است. این دانشمند بزرگ در کتاب ” انسان و خدا “ چنین میگوید:
«... به روانشناسی که خود علمی است مهم، سایکولوژی یا پسیکولوژی اطلاق می شود. به این سایکولوژی یا پسیکولوژی قسمت جدیدی اضافه شده، که میگویند پاراسایکولوژی، یعنی ماوراء روانشناسی. این قضیه تلهپاتی و هیپنوتیزم و علمهای جدید که از آنها میخواهم صحبت کنم در مبحث پاراسایکولوژی است، یعنی قسمتی از علم روانشناسی ماست که هنوز به آن سیستم معین و علمی خودش در نیامده است. چون روانشناسی در حال حاضر علمی است، ولی پاراسایکولوژی قسمتی ورای علم سایکولوژی است، یک قدم آن طرفتر است.»
در ادامهی همین بحث ایشان میفرمایند :«اولین قدمی که در این پاراسایکولوژی برداشته میشود و دوستان ما همه از آن آگاهی دارند مسئله هیپنوتیزم است. در هیپنوتیزم یک انسانی با انسان دیگر که در مقابل او نشسته ارتباط مغزی یا ارتباط موجی برقرار میکند و این عملی است که عموم دیدهاند و از نظر روانشناسی قابل قبول است و هیچکسی هم نمیتواند آنرا انکار کند و عمل مهمی نیست. در هیپنوتیزم همانطور که میدانید وقتی که شخصی یک مدیوم را هیپنوتیزم می کند آن شخص که هیپنوتیزم شده جز آنچه را که در درون خود دارد نمیتواند بگوید، چیزهایی را میگوید که در درون اوست، یعنی ممکن است اسمش را بپرسد، ممکن است اطلاعاتش را از او کسب کند و او هم ضمیر نابخودش را به هیپنوتیزم کننده باز میکند و هر چه را که در درون خود دارد برای او میگوید. و این امر علمی است، امری است قابل قبول همه علما، چه مادی و چه روحانی، فرقی نمیکند.»
بعد از تشریح هیپنوتیزم، ایشان درصدد توضیح تلهپاتی برآمده، میفرماید: «موضوع تلهپاتی مسئله وسیعتر و عمیقتری است. تلهپاتی که از لغت تله میفهمیم که در مورد فاصله دور است یعنی ارتباط از فاصله دور، که انسانی به انسان دیگری در حالی که با هم فاصله مکانی زیادی دارند ارتباط برقرار میکنند. خود من هم از این تجارب زیاد کردهام. انسانی در یک اتاق و انسان دیگری در یک شهر دیگر و یا در اتاق دیگری با هم ارتباط مغزی برقرار میکنند و با هم حرف میزنند، باز هم این علمی است، قابل قبول است و هر کس که دائره المعارف را بردارد و درباره تلهپاتی بخواند میبیند که این یک امر قابل قبول علمی است و همگان میپذیرند. چیزی نیست که بگویند موهوم و ارتجاعی و غیره است، حقیقتی قبول شده است و برای تفسیر این نوع از تلهپاتی یا این نوع از ارتباط مغزی بین دو انسان نظرات مختلفی وجود دارد که من بهترین اینها را برای شما شرح میدهم که خیلی آموزنده است.»
در ادامهی بحث، این استاد بزرگ بهخوبی مکانیسم تلهپاتی را بهصورت علمی تشریح مینماید و مثالهای زیبایی را برای توضیح بیشتر و بهعنوان سند بیان میکنند. ایشان دوقلوها، مادر و فرزند، دوستان نزدیک را بهعنوان نمونههایی که میتوانند با هم ارتباط تلهپاتیک داشته باشند مثال میزند. همچنین انتقال حالتهای خاص آنهایی را که مضطرب، نگران و ترسان هستند به دیگران، به عنوان نمونهی دیگر تلهپاتی بیان میکنند. و در نهایت نتیجه میگیرند که: «تلهپاتی عمل زیاد مهمی نیست و میخواهم بگویم که این یک امر علمی است و با علم و با تکنولوژی میتوانیم توجیه کنیم و قابل قبول ما است و قابل قبول علماست.»
همانطور که ملاحظه فرمودید، دکتر چمران هیپنوتیزم و تلهپاتی را عمل مهمی نمیداند، این در حالی است که در حال حاضر نیز این دو مقوله در متافیزیک از امور مهم هستند. اینکه ایشان این امور را مهم نمیدانند، شاید حاکی از تسلط ایشان بر این امور و همچنین توجه ایشان به مسائل بسیار مهمتر باشد. کما اینکه در ادامه همین بحث به معرفی روح و ارتباطهای روحی پرداخته، این نوع ارتباطها را از مسأله تلهپاتی مهمتر میدانند.
”خواب“ مقولهای است که در متافیزیک و حتی در عرفان به آن توجه زیادی شده است. شهید دکتر چمران در همان کتاب انسان و خدا، خواب را در کنار تلهپاتی بهعنوان نمونهای برای اثبات وجود ابعاد ماورائی انسان معرفی مینماید.
جالب آنکه ایشان وضعیت خواب و خوابهایی را که انسان میبیند به خوبی و بهصورت علمی بیان میکند، به گونهای که انسان فکر میکند ایشان در رشتهی روانشناسی یا متافیزیک تحصیل کرده است. در این گفتار زیبا ایشان خواب را به سه قسمت خواب جسمانی، خواب نفسانی و خواب روحانی تقسیم کرده، به تشریح هر یک میپردازد، و با بیان مثالهای زیبایی منظور خود را به خوبی تفهیم مینماید.
Reference: Dr Motaleb Barazandeh, A Miscellany of Articles, Rasane Andishe, 1380
منبع:http://metaphysic.blogsky.com
ریپورتر
21st July 2010, 11:14 AM
مآخذ: کتاب انسان و خدا، تآلیف دکتر چمران
روح و عالم غیب از بارزترین مصادیق و مقولات متافیزیک میباشند، که تمام مکاتب و سیستمهای ماورائی به آن توجه خاصی دارند. شهید دکتر چمران معتقد است که: «در نظر ما، خدا و روح و عالم غیب اساس توحید و فلسفه اسلامی بشمار میرود، بنابراین ایمان به این حقایق برای ما اساسی و اصولی است و کسی که به این اصول ایمان نداشته باشد نمیتواند ایدئولوژی و مکتب اسلامی را بپذیرد. برای رسیدن به این حقایق راههای مختلفی وجود دارد، عدهای سعی میکنند از راه منطق، از راه فلسفه، از راه علم، از راه تجربه، از راههای مختلفی به این حقایق برسند ...»
در ادامهی این بحث ایشان سعی نموده است تا با معرفی انسان بهعنوان یک مخلوق، راهی به سوی شناخت خالق و حقتعالی باز نماید. وی معتقد است: «انسان خلیفه خدا است در زمین، تجلی خداست برروی این آب و خاک و بنابراین اگر انسان را بشناسیم و قدرت او را و حدود او را تشخیص دهیم چه بسا که قادر خواهیم بود حقایقی را درباره روح و خدا و ماوراء الطبیعه نیز درک کنیم.»
در بحث شناخت انسان، انسان را به سه قسمت جسم، نفس و روح تقسم نموده، سپس به معرفی نفس و روح میپردازد. ابتدا از نظر لغوی در فرهنگ و زبان انگلیسی و فرانسوی نفس و روح را بررسی نموده، سپس این دو مقوله را از نظر قرآن کریم بررسی میکند. ایشان نفس را مجموعهای از احساسات، خواستهها، اکتسابات و تمایلات معرفی مینماید و نتیجه میگیرد که شخصیت آدمی از نفس است و انسانها در روح با هم مشترکاند و آنچه انسانها را از هم متمایز میکند، نفس است. دکتر چمران اعتقاد دارد که گذشته آدمی، تجارب آدمی، خوبیها، بدیها و همه چیز در داخل این نفس ذخیره میشود، و آن چیزی که در روز قیامت انسان را با آن میسنجند، نفس است نه روح.
ایشان نفس را به هفت طبقه مختلف تقسیم بندی کرده، مراتب هفتگانه نفس را بدینصورت نامگذاری مینماید: نفس امّاره، نفس لوّامه، نفس عاقله، نفس مُلْهَمِه، نفس مطمئنّه، نفس راضیه و نفس مرضیّه.
نفس اماره، پستترین مرحله نفس و نفس مرضیه بالاترین مرحله نفس در این بیان معرفی شده است. دکتر چمران معتقد است: «... نفس مرضیه که به این حد رسیده است از نظر کیفیت مثل روح میشود، یعنی به همان خلوص، به همان پاکی و به همان عظمت روح میرسد، که روح تجلی خدا است، روح اَمرٌ مِنَ الله است. این نفسی که لجن گونه بود از این عالم مادی جوشیده و بالا آمده بود در آخرین مرحله تکاملی خودش مثل روح میشود، خاصیت روح را پیدا میکند، همان کمالاتی که در روح آدمی وجود دارد در این نفس نیز بوجود میآید.» ایشان در ادامه میفرمایند: «باز با آنکه این نفس مرضیه به درجه روح رسیده است و لیکن با روح متفاوت است، یعنی از نظر ذات با روح مختلف است. چون روح، مجرد است ولی نفس مادی است، ولی دارای یک خاصیت هستند.»
مادی بودن نفس از نظر خود ایشان نیز خیلی مهم و مرموز است. لذا با بیان یک مثال زیبا در مورد خورشید و نور آن به تشریح کامل مطلب میپردازند و چنین نتیجه میگیرند: «بنابراین، این نفس که ما درباره آن صحبت میکنیم انرژی است در حالی که روح مجرد است، روح تجلی خدا است؛ ... بنابراین هنگامی که میگوئیم نفس انرژی است، این انرژی معادل ماده است، به عبارت دیگر میتوانیم بگوئیم که نفس وجودی مادی است، ولی مادهای تلطیف شده بصورت انرژی ولی روح مجرد است در حالیکه جسم ماده خالص است و نفس واسطهای است بین این جسم و این روح مجرد.» پس ایشان جسم را مادهای خالص، نفس را مادهی تلطیف شده و روح را مجرد دانسته، انسان را متشکل از این سه قسمت میداند.
دکتر چمران، روح را تجلی خدا، پیغمبر درون، امر خدا و رابط بین خدا و انسان معرفی مینماید و معتقد است: «اگر روح تجلی خداست، بنابراین علم خدا در روح نیز گذاشته شده است، بنابراین با عالم غیب ارتباط دارد. در اثباتاتی که بعداً ذکر میکنیم میخواهم این را برای شما اثبات کنم که این روح از آینده خبر میدهد، از گذشته و آینده آگاه است.» «روح امر خداست، دارای علم خداست، دارای خلاقیت خدا ست.» «روح امر خداست و شما میدانید که خدا از نظر فلسفی زمان و مکان ندارد. یعنی از بُعد زمان و بُعد مکان خارج است. برای ما هزار سال پیش و امسال و هزار سال آینده با هم اختلاف دارد، اختلاف زمانی دارد، اما برای خدا چون زمان صفر است، هزار سال گذشته و هزار سال آینده در یک ردیف قرار دارند، یک واقعیتاند، یک حقیقتاند. برای روح که تجلی خداست نیز هزار سال آینده، اکنون و هزار سال گذشته هم یکسانست، برای خدا فرقی نمیکند و بنابراین برای روح هم فرقی نمیکند. روح دارای علم و آگاهی به همه ادوار زمانی تاریخ خواهد بود، چه گذشته چه آینده. و در بُعد مکان هم همینطور، که این مکان برای جسم آدمی است که اختلاف بوجود میآورد. ولی وقتی میگوئیم خدا از بُعد مکان خارج است، یعنی تمام مکانها برای خدا یک نقطه است. اینجا باشد، پشت زمین باشد، بالای کهکشانها برای خدا یکسان است، و چون برای خدا یکسان است برای روح هم که تجلی خداست باید یکسان باشد. بنابراین برای کسی که با روح خود رابطه اشراقی و الهامی برقرار کرده است همه مکانها یکسان خواهند بود، همه زمانها همه مکانها برای او یک واقعیت خواهد بود، یک حقیقت خواهند بود.»
میبینید روح که از عجیبترین و پیچیدهترین مخلوقات حقتعالی است و بسیاری در تشریح و تفهیم آن درجا زدهاند، توسط دکتر چمران بهراحتی و با بیانی زیبا و شیوا چگونه معرفی میشود! و این استاد عظیمالشأن چگونه با معرفی روح، انسان را به سوی خالق هدایت مینماید. ایشان در پایان گفتار اول کتاب انسان و خدا چنین میفرمایند: «این بحث بسیار مفصل و دقیق و زیبایی است که من سعی کردهام در این فاصله کوتاه برای شما خلاصه کنم، و تقریباً بهترین راه توجیه بطور ملموس و تجربی و علمی برای پذیرش عالم غیب و روح است، و همینطور که میدانید کسی که روح را پذیرفت و عالم غیب را پذیرفت یعنی خدا را پذیرفته است.»
همانطور که مشاهده نمودید دکتر چمران با طرح موضوع روح میخواهد انسان را از درون به سمت خداوند و شناخت و درک و فهم او هدایت کند. ایشان برای درک و فهم حقتعالی سه راه «علم»، «فلسفه» و «دل» را معرفی مینماید و معتقد است که راه علم و فلسفه محدودیتها و معذوریتهای فراوانی دارد و بهترین راه را، «راه دل» میداند. وی همچنین روش قرآن را نیز منطبق بر همین راه دل میداند: «روشی که قرآن مطرح میکند متُدی است که ضمیر آدمی را بیدار میکند، وجدان را آگاه میسازد و آنچنان آدمی را هشیار میکند که خدا را با اشراق بفهمد بدون آنکه احتیاج به تجزیه و تحلیل فیزیکی و شیمیایی یا فلسفی داشته باشد...» «اکثر آیاتی که در قرآن درباره خدا صحبت میکند بدین منوال است، یعنی میخواهد که با این اشراق قلب آدمی و درون آدمی را روشن کند، بیدار کند و مطمئن است که اگر این قلب روشن شد خدای را خواهد فهمید، خدای را وجدان خواهد کرد.»
دکتر چمران راه دل، فطرت، اشراق و الهام را بهترین راه برای اثبات وجود خداوند و فهم و درک آن میداند. ایشان علم و فلسفه را برای این کار راه مناسبی نمیداند و معتقد است از طریق این روشها انسان به یقین نمیرسد و حتی اگر خدا برایش اثبات شود باز هم دچار نوعی شک و تردید خواهد شد. در واقع ایشان به روح بهعنوان رابط بین خدا و انسان توجه داشته، تأکید بر درک خدا از طریق ارتباطهای روحی دارند.
«من امیدوارم که دوستان ما به این تکنیک قرآنی توجه کنند که قرآن کریم نیز بر اساس همین فلسفهای که بیان کردیم سعی میکند که فطرت آدمی را بیدار کند و این فطرت، و این قلب با اشراق درونی خودش خدای را خواهد شناخت و این شناختن است که ایمان میآورد، این شناخت است که سبب میشود کسی با تمام وجود خود خدای را درک کند.» «دو سوم آیات قرآنی درباره وجود خداست و این آیات قرآنی همه به همین سیستمی است که من بیان کردم، نه وارد علم میشود و نه وارد فلسفه و منطق و ریاضیات، بلکه سعی میکند که وجدان آدمی را آنچنان بیدار کند که با اشراق درونی خود خدای را بفهمد، حس کند.»
دکتر چمران صراحتاً بیان میکند: «شناخت خدا باید از راه اشراق صورت بگیرد نه از راه این تعریفهای علمی و فیزیکی و منطقی.» ایشان روشهای علمی را که از طریق تجارب حواس پنجگانه عمل مینماید و روشهای فلسفی را که از طریق تفکر و تعقل وارد میشود، برای شناخت خدا مفید نمیداند. شهید چمران ضمن پذیرش تجارب حسی و تجارب عقلی، تجارب قلبی را بهترین راه میداند: «ما تجربه را رد نمیکنیم، ولی میگوئیم بجای اینکه با این حواس یا با این عقل بخواهید تجربه بکنید یک راه تجربی دیگری نیز وجود دارد که آن راه تجربه قلبی است، اشراق است، که شخصی از طریق اشراق قادر خواهد بود حقیقت را بلاواسطه درک کند و بفهمد. تمام آیاتی را که از قرآن، سوره یس برای شما خواندم در رابطه با این حقیقت بود که این قدرت اشراقی را در درون آدمی زنده کند، تا آدامی بقدرت این اشراق بتواند که خدای را و روح را و عالم غیب را لمس کند، درک کند. همچنان که گفتم این بهترین راههاست، صحیحترین راههاست و اگر کسانی بخواهند به قدرت علم یا به قدرت منطق و فلسفه وجود خدا را اثبات کنند بیراهه می روند.»
این عابدِ زاهد تاکید دارد: «برای شناخت خدا طریق علمی که از راه حواس خامسه بوجود میآید و همچنین روش عقل و منطق کافی نیست و آن چیزی که ما را کمک می کند که به خدا برسیم دل و قلب است، منبع و منشاء جدیدی که از راه الهام و اشراق قادر خواهیم بود که خدای را بشناسیم. با بعضی از آیات قرآنی نیز نشان دادیم که قرآن هم یک چنین سیستمی را برای شناخت خدا ارائه مینماید. هیچگاه تنها راه عقلی و فلسفی و منطقی را پیشنهاد نمی کنند.»
اهداف خلقت انسان از جمله مسائل پیچیده در فلسفه، عرفان و متافیزیک است، همانطور که در قرآن نیز صراحتاً به آن اشاره شده است، انسان برای عبادت و بندگی خلق شده، این در حالی است که بسیاری از انسانها این هدف مهم را فراموش کردهاند و به خوردن و خوابیدن سرگرم شدهاند.
در این رابطه دکتر چمران میگوید: «خوردن و خوابیدن و زندگی کردن هدف حیات نیست. اینها محملی برای حیات است. آدمی غذا میخورد یا لباس میپوشد یا میخوابد برای آنکه زندگی کند، برای آنکه خدا را بپرستد. هدف زندگی خوردن و خوابیدن نیست، اینها وسیله زنده بودن است. میتوانم بگویم آن لحظاتی را میتوان زندگی حقیقی بشمار آورد که یک انسانی از این حالت مادی و از این دنیای لجنی به معراج صعود میکند، و آن نوع احساس، آن نوع الهام و اشراق برای او دست میدهد. این لحظات در زندگی انسانها بسیار کوتاه است ولی آنچه زندگی به حساب میآید فقط همین لحظات است و بس. بقیه زندگی فقط محملی است برای این انسان که زنده بماند تا این لحظات کوتاه معراج و طیران روح به او دست دهد، و آن انسانی که در زندگی خود بیشتر به این حالات دست پیدا میکند و این لذت روحی و این طیران روحی برای او بیشتر رخ میدهد، او زندگی بهتری دارد، زندگی موفقتری دارد، آن انسانهایی که سرتاسر حیات خود را در مادیات و احتیاجات مادی سر میکنند و هیچ لذت روحی و هیچ احساس معراج به آنها دست نمیدهد، آنها در حقیقت انسان نیستند، از انسانیت بوئی نبردهاند.» «از نظر ما این زندگی و آب و نان فقط وسیلهای است و طیران بسوی خدای بزرگ یک حرکت تا بینهایت است، حرکتی است که الیلانهایه ادامه خواهد داشت و انسان هیچوقت و در هیچ مکانی از حرکت بسوی کمال باز نخواهد ماند.»
و به راستی که این کلمات و عبارات چیزی جز تجارب شخصی عارفِ عابدِ زاهد، شهید دکتر چمران نیست. او بهجای بازی با جملات و عبارات، بهجای استفاده از فن سخنوری و بهجای استفاده از فنون ادبیات و نگارش و بهجای بهره گرفتن از قدرت منطق و استدلال، تنها با بیانی ساده و گویا، تجارب شخصی خود را بیان نموده است. تجاربی که حرف دل اوست و آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشنید.
و اکنون سالها از آرام گرفتن چمران به ظاهر میگذرد، ولی او همچناندر حرکت به سوی کمال است، در حرکت به سوی بینهایت و در حرکت به سوی خدا.
و ما امروز مفتخریم از داشتن اینچنین بزرگان و عارفان، خوشحالیم که از او آثاری برایمان بهجا مانده و متأسفیم که تقدیر رخصت نداد تا از او بهرههای فراوان ببریم و از چشمه جوشان معرفتش سیراب گردیم.
Reference: Dr Motaleb Barazandeh, A Miscellany of Articles, Rasane Andishe, 1380
ریپورتر
21st July 2010, 11:16 AM
متافیزیک و ملاصدرا
ملاصدرا مساله وجود وماهیت را مطرح می کند و تفاوت آن با تعریف ابن سینا در این است که ابن سینا معتقد است وجود حرکت ندارد ولی ملاصدرا معتقد است وجود حرکت دارد
او مساله اصالت وجود را اینگونه تعریف می کند:"اصالت وجود یعنی بعد ماورائی موجود. اصل وجودش است.و ماهیت فرع است"
ما اصل را جسم می دانیم و فرع را روح،عملکرد ما خلاف آن است.لذا به گفته او ماهیت تابع وجود است و از همین دیدگاه وارد شناخت بعد ماورائی می شود.او به نکته ظریفی اشاره می کند و در تعریف وجود می گوید:"وجود تنها چیزی است که نیاز به اثبات ندارد"زیرا از درون قابل ادراک و بدیهی است مثل وجود خورشید در آسمان هنگام روز.لذا اگر قلب سلیم و پاک داشته باشیم به راحتی بعد ماورائی خود را از درون احساس می کنید.در بحث شناخت وجود اعتقاد دارد وجودی که در همه موجودات است مشترک و یکی است.و"وحدت وجود " را معرفی می کند.یعنی بعد ماورائی همه موجودات اعم از انسان،گیاه،اشیاء همه از یک جا نشات گرفته است. و اختلاف در شدت وجود است.اگر وجود را به نور تشبیه کنیم یکی لامپ 40 وات و یکی نورافکن است!
اینکه اتاقی به لامپ چند وات نیاز دارد بسته به فضای اتاق متفاوت است،بین موجودات هم قالب و ماهیت آنها مشخص می کند که چقدر وجود را پذیراست.نکته اساسی این است:"اگر می خواهی به اصل وجود،ماوراء و متافیزیک دست یابی قدم اول این است که قالب را پرظرفیت کنی."در متافیزیک مانند عرفان جاری شدن به میزان ظرفیت و وسعت بستگی دارد.ظرفیت در گام اول به واسطه کسب دانش و سپس به واسطه تمرینات زیاد می شود.
ملاصدرا بعد از بحث اصالت وجود بحث "مدرج بودن یا مشکک بودن وجود" را مطرح می کند.
یعنی همان بعد ماورائی که در همه یکی است ولی شدت و ضعف دارد.وجود را تشبیه به نور کردیم در این تشبیه نکته جالب اینجاست که هم نقطه اشتراک و هم نقطه افتراق روشنایی است.وجود مثل نور است ولی نور بعضی 40 وات و بعضی 100 وات است.وجه اشتراک دو لامپ در "روشنائی"و وجه اختلاف آنها هم در" روشنائی" است. در دو بعد ماورائی دردو موجود مختلف هم نقطه اشتراک و اختلاف یکی است.
او معتقد است همه وجود ها ممکن هستند نه واجب.
وجود مطلق است نسبی نیست.آنچه به عنوان بعد ماورائی می شناسیم مطلق است یعنی قوانین فیزیکی بر آن حاکم نیست.زمان و مکان متافیزیکی مطلق است.
مطلب دیگری که ملاصدرا در باب ویژگی های وجود مطرح می کند در باب "حرکت جوهری" است.فلاسفه معتقدند موجودات چند مدل حرکت دارند:
حرکت اینی(حرکت مکانی جسم مادی مثل حرکت ماشین)،حرکت کمی(رشد،بلوغ)،حرکت کیفیت(رشد درونی مثل انسانی که دیپلم بوده لیسانس می گیرد)، حرکت وضعی(اشیائی که دور خودشان می چرخند).
ملاصدرا حرکت در جوهر را اضافه کرد.قبل از ملاصدرا هم آن را می شناختند ولی یا جرات بیان آن را نداشتند و یا قدرت تشریح آن را نداشتند.ملاصدرا به صراحت آن را بیان و اثبات کرد.
حرکت جوهری:هر موجودی یک بعد ماورائی و درونی دارد که ثابت نیست و دائم در حرکت است و این حرکت رو به تکامل و رشد است.این حرکت است که انسان را به سمت خدا می برد. نظریه حرکت جوهری منشاء تحولات زیادی شد:
1.جهان از درون پویاست و ثابت نیست.
2.جهان پویایی و هدفی داردکه جهان در حال حرکت به سمت آن است.
3.زمان وجود مستقل ندارد و وابسته به وجود و ماهیت است.
4.تکامل امری ضروری است و برای همه موجودات درجاتی از تکامل تعیین شده است.
5.تکامل حرکتی مستقیم، خطی و رو به بالاست.
او بعد از حرکت جوهری بحث "مثل"یا"مثال" را مطرح می کند تنها در تعریف بدن مثالی با قلاسفه قبلی اختلاف دارد.
در بحث متافیزیک عشق،عشق مادی و متعالی را تعریف می کند و از عشق متعالی به عنوان نیروی محرکی برای رفتن به سمت مبدأ نام می برد.اثبات می کند که خداوند بزرگترین عاشق و بزرگترین معشوق است پس موجودات هم خودشان عاشق هستند هم معشوق.یعنی بخواهی نخواهی خداوند عاشقت است!
شما هم عاشق خداوند هستید لذا هر کاری کنید در راستای عشق به خداست اما گاهی نا فهمی می کنید و به خطا می روید. در این همایش تنها اشاره مختصری به وجود و ویژگی های وجود شد و باقی مطالب و بحث هستی شناسی،عوالم،معاد و مرگ و...برای فرصت های دیگر باقی ماند.
خلاصه سخنرانی استاد ارجمند جناب آقای دکتر برازنده در سومین همایش مشترک تابستان 86 " مرکز تحقیقات ذهن و بدن" و "موسسه راه میان بر"،شیراز،مرکز آموزش عالی فنی دختران شیراز. ،3/5/86
ریپورتر
21st July 2010, 11:22 AM
نقد و بررسی متافیزیک از دیدگاه ملاصدرا
http://www.hupaa.com/Data/Pic/P00235.jpg
معرفی شخصیت ملا صدرا
محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدر المتالهین یا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال 980 قمری دیده به جهان گشود.پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود.در زمان حیات ملاصدرا, شیراز دارای حکومت مستقلی بود و حکمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید که ، پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت, و به نظر می رسید تنها موهبتی که خداوند به او ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهای این مرد پاک و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او ارزانی کرد که او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید که عالی ترین شخصیت مذهبی گردد.
او تا سن 6 سالگی در شیراز بود و بعد از آن به مناسبت کار پدرش شیراز را ترک گفت.
از کرسی استادی تا گوشه انزوا
ملاصدرا باحتمال قوی در حدود سال (1010 هـ / 1602 م) به شهر خود شیراز بازگشته است. وی ثروت و املاک پدری بسیاری در شیراز داشت که ممکن است یکی از دلائل بازگشت او به شیراز، اداره آنها بوده است.
وی که سرمایه ای بسیار و منبعی سرشار از دانش و بویژه فلسفه داشت و خود او با نوآوریهایش آراء جدیدی را ابراز نموده بود، در شیراز بساط تدریس را گسترانده و از اطراف شاگردان بسیاری گرد او آمده بودند. اما رقبای او که مانند بسیاری از فیلسوفان و متکلمان، از فلاسفه پیش از خود تقلید می نمودند، و از طرفی موقعیت اجتماعی خود را نزد دیگران در خطر می دیدند یا بانگیزه دفاع از عقاید خود و شاید از روی حسادت، بنای بدرفتاری را با وی گذاشتند و آراء نو او را بمسخره گرفتند و به او توهین روا داشتند.
این رفتارها و فشارها با روح لطیف ملاصدرا نمی ساخت و از طرفی ایمان و دین و تقوای او به او اجازه عمل متقابل و معامله بمثل را نمی داد; از اینرو از شیراز بصورت قهر بیرون آمد و به شهر قم رفت که در آن هنگام هنوز مرکز مهم علمی و فلسفی نشده بود.ملاصدرا در خود شهر قم هم نماند و بسبب گرما و بدی آب و هوا و شاید دلایل اجتماعی مشابه شیراز به روستایی بنام کَهَکْ در نزدیک شهر قم منزل گزید و آثار خانه اشرافی او در آن روستا هنوز باقی است.
افسردگی و شکست روحی ملاصدرا سبب گردید که تا مدتی درس و بحث را رها کند و همانگونه که خود وی در مقدمه کتاب بزرگ خود ـ اسفار ـ گفته است، عمر خود را بعبادت و روزه و ریاضت بگذراند و از این فرصت جبری که زمانه برای وی فراهم کرده بود، مراحل و مقامات معنوی عرفانی را با شتاب بیشتری طی کند و به بالاترین درجه معنویت و حتی قداست برسد.
وی در این دوران ـ که از نظر معنوی دوران طلائی زندگانی اوست ـ علی رغم افسردگی و غمزدگی، توانست به مرحله کشف و شهود غیب برسد و حقایق فلسفی را نه در ذهن که با دیده دل ببیند و همین سبب شد که مکتب فلسفی خود را کامل سازد. .دوران سکوت و انزوای او اگر در حدود پنج سال باشد وی در حدود سال (1015 هـ / 1607 م) سکوت را شکسته و قلم بدست گرفته و به تألیف چند کتاب از جمله کتاب بزرگ و دائرة المعارف فلسفی خود بنام اسفار پرداخته و بخش اول آنرا در مباحث وجود به پایان برده است.
وی تا حدود سال (1040 هـ / 1632 م) به شیراز باز نگشت و در شهر قم ماند و در آن شهر حوزه فلسفی بوجود آورد و شاگردان بسیاری را پرورش داد و در تمام این مدت به نوشتن کتب معروف خود مشغول بود یا رساله هایی در پاسخ فلاسفه همزمان خود می نوشت. دو تن از شاگردان معروف او بنام فیاض لاهیجی و فیض کاشانی هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و مکتب او را ترویج کردند. در حدود سال (1039 ـ 1040 هـ / 1632 م) ملاصدرا به شیراز بازگشت.
ملاصدرا در شیراز نیز به تدریس فلسفه و تفسیر و حدیث اشتغال یافت و شاگردانی را پرورش داد. از کتاب سه اصل ـ که گویا در همان زمان در شیراز و بفارسی نوشته شده، و به علمای زمان خود اعم از فیلسوف و متکلم و فقیه و طبیعیدان حمله های سخت نموده ـ چنین برمی آید که در آن دوره نیز مانند دوره اول اقامت در شیراز زیر فشار بدگوئیها و بدخوئیهای دانشمندان همشهری خود بوده است ولی اینبار مقاوم شده و تصمیم داشته در برابر فشار آنها پایداری کند و مکتب خود را برپا و معرفی و نشر نماید.
* * *
یکی از ابعاد زندگی پرماجرای ملاصدرا، سفرهای او به زیارت کعبه (در مکّه) است که نام این عبادت و زیارت مذهبی «حج و عمره» می باشد. در زندگی ملاصدرا نوشته اند که وی هفت سفر (روی عدد مقدس هفت توجه شود) ـ گویا پیاده ـ به این سفر رفته است. امروز هم با وجود راحتی سفر با هواپیما، هنوز بدلایلی این سفر دشواریهایی دارد، اما در چهارصد سال پیش این سفر را با اسب یا شتر و از راه صحرای خشک مرکزی عربستان طی می نمودند. بنابرین، سفر حج نوعی ریاضت هم شمرده می شده است.
در این سفر که بصورت کاروانهای بزرگ حاجیان انجام می شد عده ای از گرما و تشنگی و خستگی در راه می مردند. بااین وصف طی این سفر که چند هزار کیلومتر راه دشوار بود با پای پیاده، مسلماً دشواریهای بیشتری داشته و قوت اراده و ایمان را می طلبیده است.
ملاصدرا برای آنکه اینگونه ریاضت را در کنار دیگر ریاضتهایش انجام داده باشد هفت بار قدم در این راه گذاشت و سرانجام در سفر هفتم بر سر راه خود به مکّه و زیارت کعبه در شهر بصره (در خاک عراق) بیمار شد و چشم از جهان بربست و درگذشت و این جهان را برای شیفتگان آن باقی گذاشت.
مسیر سفر او ـ اگر از شیراز انجام شده باشد ـ راه آبی و گذار از ساحل شرقی خلیج فارس بسوی ساحل غربی آن و بندر بصره در عراق بوده است که در آن زمان جزئی از کشور ایران بود.
سال درگذشت ملاصدرا بنا بمشهور سال (1050 هـ / 1640 م) است، ولی بنظر سال صحیح درگذشت وی (1045 هـ / 1635 م) بوده که نوه او بنام محمد علم الهدی ـ که یکی از ستارگان دانش در زمان خود و فرزند علامه فیض کاشانی است ـ آنرا در یادداشتهای خود ضبط کرده است، و قطع ناگهانی و ناقص ماندن برخی تألیفات وی مانند تفسیر قرآن و شرح اصول کافی از (محدث کلینی) در حدود سال (1044 هـ / 1634 م) مؤید این ادعاست.
فوت ملاصدرا در بصره واقع شد ولی بنابر سنت شیعیان او را به شهر نجف (در عراق) ـ بردند و بنابر گفته نوه او ـ علامه علم الهدی ـ او را در طرف چپ (؟) صحن حرم امام علی(علیه السلام) دفن کردند
ملاصدرا در قزوین به درس دو استاد بزرگ خود شیخ بهاءالدین و میرداماد راه یافت و همزمان با انتقال پایتخت در سال (1006 هـ / 1596م) به اصفهان، همراه دو استاد خود شیخ بهاءالدین عاملی و میرداماد، به آن شهر رفت و در آنجا ضمن تکمیل تحصیلات عالیه خود بویژه در فلسفه به تحقیق عمیق در مسائل فلسفه معاصر خود پرداخت و بسبب استعداد و فکر قوی و اطلاعات گسترده در علوم عقلی و منطق و عرفان به اصول و مبانی خاص خود رسید و نهال حکمت متعالیه که نام مکتب ویژه اوست، اندک اندک پا گرفت و سر بر افراشت.
بیشترین بهره علمی ملاصدرا از همین دو استاد بوده است که نام بردیم و جا دارد که این دو دانشمند بی نظیر را بشناسیم و اندکی با آنها آشنا شویم.
1. شیخ بهاءالدین عاملی
شیخ بهاء (953 ـ 1030 هـ) اگرچه اولین استاد ملاصدرا نیست ولی بنظر می رسد که مهمترین استاد وی در ساختار شخصیتی او بوده و بیشترین تأثیر را در بنیان شخصیت روحی و اخلاقی و علمی وی گذاشته است.
وی فرزند یکی از فقهای لبنانی بنام شیخ حسین فرزند شیخ عبدالصمد عاملی بود، شهر جبل عامل یکی از شهرهای شمالی و شیعه نشین سوریه است که آنزمان زیر سلطه حکومت جبار عثمانی بود و بسیاری از فقها و علمای شیعه از جور و قتل آنان گریخته و به ایران صفوی پناه می آوردند. شیخ بهاءالدین در سن هفت (یا سیزده) سالگی بود که همراه پدرش به ایران آمد. پدرش به منصب شیخ الاسلامی شهر هرات در خراسان ـ که منصبی عالی و روحانی بود ـ منصوب شد و بهاءالدین در ایران به تحصیل دانشهای زمان خود پرداخت و بزودی در صف یکی از دانشمندان معروف قرار گرفت.
دانش گسترده او از فقه و تفسیر و حدیث و ادب گرفته تا ریاضیات و مهندسی و نجوم و مانند اینها، و داستانهایی که از شگفتیهای زندگی او روایت می کنند از او یک شخصیت اساطیری و افسانه ای ساخته که در هزار سال تاریخ علم پس از اسلام سابقه نداشته و او را می توان به فیثاغورس یا هرمس تاریخ علم یونان همانند دانست.
2. میرداماد
میر محمدباقر حسینی معروف به میرداماد یکی از بزرگترین دانشمندان زمان خود در فلسفه مشائی و اشراقی و عرفان و نیز در فقه و حقوق اسلامی و استاد بزرگ این علوم بود. پدر وی نیز یکی از فقها و اصلاً از استرآباد (گرگان کنونی) بود که جوانی را در حوزه خراسان به تحصیل پرداخته و بعدها مفتخر به دامادی دانشمند معروف لبنانی بنام شیخ علی کَرَکی مشهور به محقق دوم و مشاور اعظم سلطان صفوی، گردیده و بمناسبت این افتخار نام «داماد» بر روی او مانده است.
برخی تاریخ تولد او را سال 969 هـ (1562 م) دانسته اند ولی برای آن، مدرک مطمئنی بدست نیامده است. وی نیز در خراسان متولد و دوران نوجوانی را در مشهد (مرکز استان خراسان) گذراند و بسبب نبوغ خود، زود به مراتب عالی علمی رسیده و پس از ورود ـ برای تکمیل تحصیلات ـ به قزوین (پایتخت آن دوره سلطان صفوی)، بزودی شهرت یافته و خود به منصب استادی رسیده است.
ملاصدرا که در کودکی ـ باحتمال قوی ـ همراه پدر به قزوین رفته بود با ورود میرداماد به درس او شتافت و دوره عالی فلسفه و حدیث و علوم دیگر را نزد وی طی کرد.
میرداماد در سال 1006 هـ (1596 م) با انتقال پایتخت صفویه از قزوین به اصفهان، حوزه درس خود را به اصفهان منتقل کرد و ملاصدرا طی سالهای اقامت خود در اصفهان کمال بهره را از درس او برد و رابطه علمی او با این استاد توانا هرگز قطع نشد. میرداماد در سال 1041 هـ (1631 م) در سفر به عراق بیمار شد و همانجا در گذشت.
برای ملاصدرا گاهی از استاد دیگری بنام میرفندرسکی نام برده اند. نام وی میر ابوالقاسم استرابادی معروف به فندرسکی است که مدتی همزمان با میرداماد در اصفهان می زیسته و بخش عمده ای از عمر خود را در هندوستان و در میان جوکیان و زرتشتیان گذرانده و چیزهایی آموخته بوده است.
مدرک معتبری برای رابطه استادی وی با ملاصدرا ـ علی رغم شهرت آن ـ یافت نشده است و مکتبی که از او باقی مانده و شاگردان او ـ مانند ملا رجبعلی تبریزی ـ رواج دادند کاملاً برخلاف مکتب ملاصدرا است.
فرزندان و شاگردان
تاریخ ازدواج ملاصدرا روشن نیست و باحتمال قوی در حدود نزدیک به چهل سالگی وی اتفاق افتاده و نخستین فرزند او متولد سال 1019 هـ (1609 میلادی) است. وی پنج فرزند داشته، سه دختر و دو پسر، باین ترتیب:
1. ام کلثوم متولد سال 1019 هـ (1609م);
2. ابراهیم متولد سال 1021 (1611م);
3. زبیده متولد سال 1024 (1614م);
4. نظام الدین احمد متولد سال 1031 (1621م);
5. معصومه متولد سال 1033 (1623م).
الف: پسران
میرزا ابراهیم که نام رسمی او «شرف الدین ابوعلی ابراهیم بن محمد» است در سال 1021 (1611م) ـ و گفته میشود در شیراز ـ متولد شده است. وی یکی از دانشمندان زمان خود بوده و فیلسوف و فقیه و متکلم و مفسر شمرده میشده و از علوم دیگر مانند ریاضیات نیز بهره داشته است.
وی کتابی بنام عروة الوثقی در تفسیر قرآن و شرحی بر کتاب روضه فقیه مشهور لبنانی «شهید» نوشته و چند کتاب دیگر در فلسفه نیز به وی نسبت داده اند.
پسر دیگر او بنام احمد در سال 1031 هـ (1621م) در کاشان متولد و در سال 1074 (1664م) در شیراز دار فانی را وداع کرده است. وی نیز فیلسوف و ادیب و شاعر بوده و چند کتاب به وی نسبت داده شده است.
ب: دختران
بزرگترین فرزند ملاصدرا دختر او بنام ام کلثوم است که دانشمند و شاعر و زنی اهل عبادت و زهد بوده و بهمسری ملا عبدالرزاق لاهیجی (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمده است.
دختر دوم ملاصدرا زبیده نام داشته و همسر فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده و فرزندان برومندی را بدنیا آورده است و او نیز معروف به دانش و شعر و ادبیات است. دختر سوم ملاصدرا بنام معصومه در سال 1033 هـ (1623م) در شیراز بدنیا آمده و او نیز معروف به داشتن معلومات و تسلط بر شعر و ادب است. این دختر ملاصدرا نیز نصیب یکی دیگر از شاگردان ملاصدرا بنام قوام الدین محمد نیریزی شد. برخی شخص دیگری را بنام ملاعبدالمحسن کاشانی را شوهر او دانسته اند که او نیز شاگرد ملاصدرا بوده است.
شاگردان
با وجود زمان طولانی که ملاصدرا فلسفه، تفسیر، حدیث و درس می گفته، از جمله پنج (یا ده) سال آخر زندگیش در شیراز (1040 تا 1045 یا 1050) و بیش از بیست سال در اواسط عمر خود در قم (از حدود 1020 تا 1040) و شاید چند سال پیش از آن در شیراز یا اصفهان، اما تاریخ از شاگردان او جز از چند نفر نام نبرده است.
مسلماً در میان شاگردان حوزه های درس او فلاسفه و دانشمندانی بزرگ برخاسته اند، اما بسیار شگفت است که شاید بسبب پیوند ضعیف زندگی آنها با زندگی ملاصدرا، نامی از آنها مشهور نشده یا اگر در زمان خود مشهور بوده اند به ما نرسیده است.
برای ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذکر شده است که مشهورترین آنها دو نفر ـ یعنی فیض کاشانی و فیّاض لاهیجی ـ میباشند.
فیض کاشانی
نام وی محمدبن المرتضی و ملقّب به محسن ولی مشهور به فیض است. وی بیشتر به فقه و حدیث و اخلاق و عرفان معروف شده است. پدر او یکی از علمای کاشان بود. فیض در بیست سالگی به اصفهان (پایتخت آن زمان ایران) و سپس شیراز رفت و علوم آن زمان را فرا گرفت و سپس به شهر قم آمد که ملاصدرا در آنجا حوزه درس گسترده ای داشت، و با آشنایی با ملاصدرا حدود ده سال (تا زمان بازگشت ملاصدرا به شیراز) نزد وی درس خواند و به دامادی او مفتخر شد و حتی همراه او به شیراز رفت و دو سال دیگر هم در آنجا ماند ولی چون در آن زمان (نزدیک به چهل سالگی خود) دانشمندی توانا و جامع علوم شده بود به شهر خود کاشان بازگشت و در آنجا حوزه درس برپا کرد.
وی در طول زندگی علاوه بر پرورش شاگردان بسیار، کتابهایی را در فقه و حدیث و اخلاق و عرفان تألیف نموده است. روش او در علم اخلاق بگونه ای بود که او را غزالی ثانی می گفتند; اگرچه وی در ذوق عرفانی و عمق علمی خود بمراتب از ابوحامد غزالی طوسی برتر است.
وی شاعر بوده و دیوان شعری بفارسی از او باقی مانده که دارای اشعار ـ و بیشتر غزلیات ـ عرفانی و اخلاقی لطیفی است و نام او را در فهرست شعرا قرار داده است.
فیض بیش از صد جلد کتاب تألیف کرده است. کتب معروف او عبارتند از: مفاتیح در فقه، الوافی در حدیث، الصافی و نیز الاصفی در تفسیر قرآن مجید، عین الیقین و نیز اصول المعارف در فلسفه و عرفان، المحجة البیضاء در اخلاق، که تماماً بزبان عربی است و هر یک در جای خود اهمیت بسزایی دارد.
وی دارای شش فرزند بوده که فرزند او بنام محمد علم الهدی دانشمندی مشهور و دارای تألیفات است. وفات فیض در سال 1091 هـ (گویا در سن 84 سالگی) بوده است و همین بر سنگ قبر او نوشته شده است.
فیّاض لاهیجی
نام وی عبدالرزاق فرزند علی لاهیجی ملقب به فیّاض است. فیاض بیشتر به فلسفه و کلام مشهور است و یکی از شاعران توانای زمان خود بوده است.
وی بخشی از زندگی خود را در شهر مشهد (مرکز استان خراسان) بتحصیل گذراند و سپس در حدود سال 1030 (یا کمی بعد از آن) به قم آمد و در آنجا با درس ملاصدرا آشنا و یکی از شاگردان وفادار او شده و پیش از بازگشت ملاصدرا به شیراز، به دامادی او مفتخر گردید (احتمالا حدود سال 1035).
فیاض برخلاف دوست خود فیض کاشانی همراه ملاصدرا به شیراز نرفت. احتمالا ملاصدرا او را بجانشینی در منصب استادی در قم باقی گذاشته و از وی خواسته که کار او را در قم دنبال کند.
فیاض فیلسوف تواناست که گاهی در قالب متکلمی از پیروان خواجه نصیرالدین طوسی (مؤلف تجرید الکلام) فرو می رود. دارای ذوق شاعرانه و ادبی و یکی از شعرای توانای آن دوره است و دیوانی دارد که دارای دوازده هزار بیت متنوع است شامل قصیده و غزل و رباعی.
لاهیجی تألیفاتی در فلسفه و کلام دارد که معروفترین آنها: شوارق الالهام در شرح تجرید الکلام ـ گوهر مراد در علم کلام بزبان ساده ـ شرح کتاب هیاکل النور سهروردی ـ حاشیه بر شرح اشارات و چند کتاب و رساله دیگر است و دیوان شعر او نیز در دست است.
آثار
ملاصدرا یکی از فلاسفهٔ پرکار به شمار میرود و علیرغم یک دورهٔ پنجسالهٔ خلوتگزینی، از تمام فرصتهای ممکن، برای نوشتن کتابهای کوچک و بزرگ دربارهٔ فلسفه و در قالبهای گوناگون بهره برد. به همین سبب مجموعهٔ فلسفی متنوع و بسیار مفیدی با صورتها و هدفهای گوناگون آفریده است.
کتابهای فلسفی
• الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة العقلیة (مهمترین اثر او)
• الشواهد الربوبیه
• المبدأ و المعاد (خلاصهٔ مفیدی از اسفار و شامل مباحث خداشناسی و معادشناسی)
• المظاهرالإلهیه (مبدأ و معاد در حجمی کوچکتر برای آشنایی با فلسفهٔ ملاصدرا)
• العرشیه (یا حکمة العرشیه در اثبات فهرستوار مبدأ و معاد)
• المشاعر (کتابی کوچک ولی پرمایه دربارهٔ وجود)
• حدوث العالم (نظریهٔ ملاصدرا در اثبات حدوث عالم از راه نظریهٔ حرکت جوهری)
• الحشر (نگاهی به حشر موجودات و از جمله حیوانات و اشیا در روز قیامت)
• الواردات القلبیه (مجملی از مسائل مهم فلسفی و فهرستی از الهامات الهی وارد شده بر قلب او)
• اتحاد عاقل و معقول ( اثبات فلسفی این نظریهٔ دشوار برای نخستین بار)
• خلق الاعمال ( در مسئلهٔ جبر و اختیار)
• رد شبهات ابلیس ( بیان هفت شبههٔ شیطان و پاسخ آنها)
• شرح شفا(ی ابن سینا)
• حاشیهای بر شرح حکمة الاشراق (شرح قطبالدین شیرازی بر کتاب حکمة الاشراق سهروردی)
کتابهای منطق
• التنقیح (آموزش فشردهٔ منطق صوری)
• رساله التصور و التصدیق
کتابهای تفسیر و حدیث
• 10 کتاب در تفسیر 10 سوره از قرآن کریم (تفسیر فلسفی و عرفانی)
• مفاتیح الغیب (دربارهٔ تفسیر قرآن)
• اسرار الآیات (فلسفهٔ تفسیر قرآن)
• شرح مجموعه حدیث کافی تألیف علامه کُلینی (ناتمام)
کتابهای اخلاق و عرفان
• اکسیر العارفین
• ایقاظ النائمین
• کسر اصنام الجاهلیه (محکومیت و افشای صوفیان بیتقوا)
• سه اصل ( تنها کتاب نثر ملاصدرا به زبان فارسی)
ادبیات
• دیوان شعر (به زبان فارسی)
متفرقه
• کشکول (عبارات و نکتههای برگزیدهٔ او از کتب فلسفی و عرفانی و شعر)
وی حداقل دارای سه پسر بوده که هر سه از دانشمندان زمان خود شده اند. نام پسر ارشد او ملاحسن لاهیجی است که در قم جانشین پدر خود شده و بر مسند استادی نشسته است. عمر او را هفتاد سال نوشته اند و درگذشت او را سال 1072 ه… ذکر کرده اند. وی در شهر قم درگذشته و در همانجا مدفون شده است.
ریپورتر
21st July 2010, 11:23 AM
انسان موجودی طبیعی و فرا طبیعی
انسان موجودی طبیعی و فرا طبیعی
« انسان، موجودی مرکب از حیثیت طبیعی و فراطبیعی است؛ حیثیت طبیعت او از خاک آغاز میشود و مراحل تکامل را یکی پس از دیگری طی میکند تا پیکری مستوی و کاملاً پرداخته، هستی مییابد: (إنّی خالق بشراً من طین). این حیثیت انسان، امری مادی و زمانمند است؛ بر خلاف حیثیت فراطبیعی انسان که خارج از محدودة زمان و مکان است که از آن به روح الهی یاد میشود: (فإذا سوّیته و نفخت فیه من روحی). اصل انسان، همان روح الهی اوست و بدن، فرع و پیرو روح است.
گرچه شناخت حیثیت طبیعی انسان، خالی از صعوبت نیست، اما شناخت فراطبیعت او به مراتبْ مشکلتر است؛ زیرا حیثیت فراطبیعی او مجرّد و منزّه از خصوصیات طبیعی و مادی است. به دیگر سخن، روح و جسمْ همتای هم نیستند؛ بلکه روحْ ثَقَل اکبر و بدنْ ثَقَل اصغر خداوند است و به اعتباری میتوان گفت: بدن، ثقل اصغر نیز نخواهد بود؛ بلکه بدن قشر است و روح لب: أصل الإنسان لبّه؛ اصل و حقیقت انسان، جان ملکوتی اوست؛ و چون شناخت روح انسان دشوار است، شناخت نیازهای او و معرفت بیماریها و درمان آنها نیز دشوار خواهد بود.
برخی از صاحبنظران، انسان را در محور حس و طبیعت محدود میکنند و فقط در این جهت به شناخت و ارزیابی او میپردازند؛ اما باید توجه داشت که شناخت انسان به اینگونه، همانند شناخت درختْ منهای معرفت ریشه اوست؛ همانسان که شناخت کامل درخت، به شناخت شاخهها و ریشههای اوست و بدون معرفت ریشه، شناخت کامل درختْ ممکن نیست، شناخت کامل انسان نیز به حیثیت فراطبیعی و طبیعی اوست و محدود کردن انسان در حیثیت طبیعی و شناخت او در این جهت، شناخت حقیقت انسان نیست. شناخت حقیقت انسان به شناخت روح الهی اوست و شناخت اصل اوست که انسانپژوه را به شناخت نیازهای ویژه و حقیقی انسان توجه میدهد؛ لیکن تنها مبدئی که انسان را اینسان میشناسد و میشناساند، خالق انسان است؛ چنان که تأمین نیازهای او را خالق و آفریدگارش که به حقیقت او توجه دارد، به عهده دارد.»
<H2 style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt 36pt; DIRECTION: ltr; TEXT-INDENT: -36pt; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center">مآخذ: کتاب انتظار بشر از دین، تآلیف آیتالله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء
Reference: Dr Motaleb Barazandeh, Metaphysics and Soul recognition, Navid publications, 1384
http://metaphysic.blogsky.com
</H2>
ریپورتر
21st July 2010, 11:24 AM
معرفی طب اسلامی
معرفی طب اسلامی ( آنچه در سمینار 26/ 5/ 86 گذشت)
در این سمینار ابتدا مهندس محمد امین در باره تمرکز ذهن صحبت کردند و تکنیک های عملی انجام دادند و سپس استاد محترم جناب دکتر برازنده در باب طب اسلامی بیاناتی فرمودند.
بیانات استاد دکتر برازنده در باره طب اسلامی
طب اسلامی یکی از شیوه هی طب مکمل و جایگزین می باشد، بخشی از طب مکمل، شیوه های طب سنتی کشورها است مثل آیورودا که طب سنتی هند می باشد.
اروپا با آن همه پیشرفت به بخشی از طب سنتی هند روی آورده است.
اسلام هم دارای یک طب سنتی است که شاخه های متعدد دارد و 7 شاخه از آن بسیار معروفند. بعضی از این شاخه ها را غرب برده، علمی کرده و به خودمان باز گردانده است!
هفت روش طب اسلامی:
1- حجامت درمانی
حجامت یک روش خاص خون گیری است که سیاهرگ های سطحی را زخم می کنند و اعتقاد دارند از این طریق سموم بدن خارج می شود.
حجامت بیش از 5000 سال قدمت دارد و اسلام هم آنرا تایید و اطلاح کرد. حجامت اسلامی از حالت قبل از اسلام بسیار برتر است.
تاثیرات اسلام بر حجامت:
- مسائل ماورایی حجامت را توضیح داد.
- تاثیر حجامت روی انسان و روابطش که کل هستی اثر گذار است را نشان داد.
- با روش دعا درمانی تکمیل کرد.
- به ارتباط انسان با موجودات ماورایی منفی هم توجه کرد. حجامت از تاثیر موجودات ماورایی جلو گیری می کند.
- نقاط حجامت و ویژگیهای آنرا مشخص کرد.
- تاثیر حجامت با زمان را مشخص کرد و زمانهای بهتر را توصیه کرد.
این تعقیرات باعث شد اسلام حجامت را کامل و موثر کند.
2- فصد زدن
فصد خون گیری از نقاط مختلف رگ می باشد.
تاثیرات فصد با حجامت و خون دادن امروزی متفاوت می باشد.
3- تغذیه درمانی
تغذیه درمانی یکی از رشته های جدید پزشکی نوین است. در حالی که اسلام 1400 سال پیش به تغذیه درمانی توجه کرده است.
بخش اعظم غذاهای حلال و حرام و مکروه بخاطر تاثیرات پزشکی غذاها می باشد.
توجه کنید در حالی که در غرب به شدت گوشت می خورند و در شرق عده ای گیاه خواری می کنند، اسلام می گوید گوشت حیواناتی را بخورید که گیاه خوارند و گوشتخوار نیستند.
علمای اسلام نسبت به افراد هم سن و سال خودشان عمر طولانی دارند و پوست و بدن سالم دارند و سرحال و شاداب هستند چون این دستورات را رعایت می کنند و کم و گزیده می خورند.
4- سنگ درمانی (استفاده از خواص درمانی سنگ ها)
دنیای امروز به سراغ این موضوع رفته در حالی که اسلام از همان اول در غالب نگین ها استفاده از سنگ ها را توصیه کرده و خواص آنها را بیان نموده است.
ما برای اکثر بیماری ها و مشکلات و مسائل متافیزیکی دستور و برنامه استفاده از سنگ داریم. که خواص آنها را در قالب ثواب بیان کرده اند.
5- گیاه درمانی
در این زمینه منابع زیادی داریم و خواص بسیاری از گیاهان (درمانی و دارویی) در اسلام بیان گردیده است.
6- عطر درمانی
عطر درمانی یک شیوه دیگر درمان است که اسلام معرفی کرده است. امروزه تاثیرات عجیب عطرها بر گشودن چاکراها و بر هاله نورانی اثبات شده است.
گاهی با تنفس از یک عطر تمام چاکراها برای یک لحظه باز می شوند.
پیامبر گرامی اسلام (ص) از خواص عطر ها آگاه بود که بیش از نیمی از درآمد خود را صرف خرید عطر می کرد. در رابطه با عطر ها هم احادیث زیادی موجود است.
7- زنگ درمانی
اسلام از همان اول به رنگ ها و تاثیرات آنها توجه داشته است و در عمل هم با و توصیه به استفاده از زنگ های خاص لباس به خاصیت رنگ ها و تاثیرات آنها در درمان توصیه کرده است. در نهج البلاغه توصیه هایی برای استفاده از نور و رنگ آمده است.
این هفت شاخه از طب اسلامی بعضی در قرآن و بعضی در احادیث آمده است و در تفاسیر هم مطالب جالبی در این رابطه وجود دارد.
صحبت های مهندس امین در رابطه با تمرکز
تمرکز ذهن
تمرکز یکی از حالت های ذهن می باشد که اهمیت آن بر هیچکس پوشیده نیست.
ذهن ابزار و وسیله ای در دست انسان است و شما می توانید با کنترل ذهن به هر شیوه که بخواهید از آن استفاده کنید. اختیار ذهن در دست شما است. هدف از کنترل ذهن یکسو کردن و متمرکز نمودن آن است.
کسی که کنترل ذهنش را در دست داشته باشد در هر زمینه ای به کامیابی می رسد. ذهن متمرکز در هر زمینه ای که بکار گرفته شود خواهد درخشید. اگر چه تمرکز در زندگی عادی هم یکی از عوامل مهم موفقیت و پیشرفت می باشد اما این موضوع برای اقشار خاص مثل دانش آموزان، دانشجویان، محققین، اساتید، معلمین اهمیت بیشتری پیدا می کند.
یکی از ویژگیهای مردان بزرگ در کنار اراده قوی، پشتکار عالی و حافظه خوب قدرت تمرکز بالای آنان می باشد.
در مورد حافظه بزرگان گفته اند:
حافظه خود را تحقیر نکنید، آنرا تربیت کنید، به آن اعتماد کنید و آن را بکار گیرید.
مغز انسان مکانی بزرگ در فضایی کوچک است. مغز یک انسان بالغ بر 100 بیلیون سلول عصبی دارد. یعنی یک انسان می تواند10 بیلیون پاره اطلاعات مختلف را به مغز بسپارد.
ریچارد رستاک متخصص اعصاب می گوید: برای نوشتن عددی که بیانگر توانایی مغز در به خاطر سپردن مطالب است باید برای مدت 90 سال هر ثانیه یک صفر مقابل 10 قرار دهید!!!!
عامل مهم در استفاده از این توانایی مغز تمرکز ذهن یا حضور قلب می باشد. با توجه به این همه توانایی مغز و اهمیت تمرکز در استفاده مطلوب از حافظه لازم است برای رسیدن به تمرکز ذهن و بهبود وضعیت تمرکز خود یک تصمیم جدی بگیریم و با اراده ای محکم در این را قدم بگذاریم.
از آنجا که کنترل ذهن عملی قهرمانانه و شجاعانه می باشد باید خود را برای مقابله با مشکلات احتمالی در این راه آماده نمایید و شکست های اولیه و ناکامی های آن را انگیزه ای برای تلاش بیشتر و هوشیارانه تر قرار دهیم. یادتان باشد بدون کنترل ذهن به هیچ جا نخواهید رسید.
اهمیت کنترل ذهن برای انسانهایی که در طلب روشن بینی و حقیقت هستند و نیز کسانی که در مقولات متافیزیکی کار می کندد صد چندان می گردد.
شخصی که ذهن خود را کنترل نکند قادر به رسیدن به اهداف و آرزوهایش نیست و نمی تواند به آرامش ذهن دست یابد.
موانع تمرکز و کنترل ذهن
اگر دارای ویژگیهای زیر هستید کنترل ذهن برای شما دشوار یا غیر ممکن خواهد بود .
علایق شدید، دلبستگی ها، نفرت ها، بیزاری ها، اعمال غیر اخلاقی، مصرف مشروبات الکلی، افراط در بحث های بیهوده، کنجکاوی بیش از حد، جاه طلبی، آزار و اذیت دیگران، حسادت، خود خواهی، از خود راضی بودن، احساس گناه، لذت طلبی و عدم تعادل در زندگی.
برای داشتن تمرکز باید این موانع را از سر راه بردارید.
راه های تمرکز و کنترل ذهن
توجه کنید کنترل و تمر کز ذهن کاری دشوار ولی ممکن می باشد، ممارست و بردباری بی شک رمز اصلی کنترل ذهن می باشد. برای کنترل ذهن باید اراده ای قوی داشته باشیم.
بزرگان گفته اند اگر به اهمیت کنترل ذهن در زندگی واقف شویم اراده ما برای کنترل ذهن به اندازه نیاز نیرومند خواهد شد. برای کنترل ذهن علاوه بر اراده قوی باید به توانایی خود ایمان داشته باشیم. در این راه به پشتکار، صبر و هوشمندی هم نیاز داریم. ذهن را باید به تدریج و بطور سیستماتیک با تمرینات آهسته و مداوم تحت کنترل در آورد و متمرکز کرد.
در تعالیم بودا آمده است که برای کنترل ذهن باید آگاهانه یک سری از بدیهیات را بپذیریم. اندیشه در این پنج چیز باعث رهایی ذهن می گردد.
1- پیری به سراغ من خواهد آمد و نمی توتنم از آن احتراز کنم.
2- بییماری روزی به سراغ من خواهد آمد و من نمی توانم از آن احتراز کنم.
3- مرگ روزی به سراغ من خواهد آمد و من نمی توانم از آن دوری کنم.
4- هر آنچه را عزیز می دانم دستخوش دگرگونی و جدایی است و من نمی توانم از آن احتراز کنم.
5- من وارث اعمال خویشم و اعمال من هرچه باشند من وارث آنها خواهم بود.
با اندیشه در این پنج چیز به تر تیب غرور جوانی، غرور سلامت، غرور زندگی کاهش می یابد سودای مالکیت فرو می نشیند و تمایلات شیطانی کاهش می یابد.
راه های کنترل ذهن
برای تمرکز ذهن راه های فرآوانی وجود دارد از روش های ساده، معمول و طولانی مدت فیزیکی تا روش های پیچیده، مشکل و تقریبا سریع متافیزیکی.
دستور العمل های ساده و معمول برای تمرکز
1- عوال ایجاد مزاحمت و حواس پرتی را به حداقل برسانید.
2- برای خود هدف دقیق و مشخص تعین کنید.
3- اگر موقع مطالعه یا هر کار دیگری تمرکز شما از آن کار منحرف شد بدون درگیری و تنش تمرکز خود را به مطالعه باز گردانید.
4- هر چیزی که در حین مطالعه به ذهن شما می رسد و مزاحم تلقی می شود را یادداشت کنید و زمانی برای انجام آن مشخص کنید.
5- به محض نشستن مطالعه را شروع کنید.
6- به خودتان پاداش بدهید.
7- به لذت های پایان کار توجه کنید.
8- از آنچه هستید شادمان باشید.
9- سحر خیز باشید.
10- و ...
روش های خاص در ایجاد تمرکز ذهن
1- استفاده از تلقین
تلقین پذیری انسان از نظر علمی و تجربی اثبات گردیده است. در استفاده از تلقین باید علت مشکل را پیدا نمود. معمولا این گونه مشکلات در یک باور ذهنی غلط ریشه دارند باید این باور غلط را از ضمیر ناخود آگاه پاک کرد و باور صحیح و مناسب را جایگزین آن نمود.
به عقیده صاحبنظران علت ضعف حافظه و عدم تمرکز: ترس، فرار از زندگی و ناتوانی برای دفاع از حق خود می باشد.
جمله تلقینی مناسب و باور صحیح جایگزین چنین می باشد:
« من همواره از هوش، شهامت و ارزشمندی سر شارم»
و « زنده بودن خطری ندارد»
باید در شرایط آرامش و خلسه این جملات را به ضمیر ناخودآگاه تلقین نمود تا جزء نظام باورهای ما قرار گیرد. برای این کار دو راه وجود دارد:
1- با روش های هیپنوتیزم در حالت خلسه قرار بگیری و این باور را وارد ضمیر ناخود آگاه خود بکنی.
2- از دوبار خلسه طبیعی انسان در روز ( دقایق قبل از خواب و بلافاصله بعد از بیداری) استفاده کنید و در این زمانها باورهای صحیح را جایگزین گردانید.
از این روش برای بچه ها و اعضای خانواده هم می توانید استفاده کنید.
2- بخشایش
گفتیم نفرت، حسادت، خود خواهی و ... مانع تمرکز می باشند برای رهایی از شر این احساسهای منفی باید خودمان و دیگران را ببخشیم و خودمان را رها کنیم. این احساسها در درون ما بیکار نمی نشینند و دست اندازی می کنند باید خود را از شر آنها خلاص کنیم.
برای این منظور:
1- تکنیک اول
در حالت خلسه و آرامش اشخاصی را که از آنها بیزارید و نفرت دارید را در شرایط خوب تجسم کنید، برای آنها خیر خواهی کنید و آنها را ببخشید.
2- تکنیک دوم
می توانید خود را در کودکی در سن 5 سالگی مجسم کنید، این کودک معصوم را در آغوش بگیرید با او صحبت کنید، محبت خود را با او تقدیم کنید، به او قول بدهید که در هر شرایطی با او خواهید بود و از او حمایت می کنید.
اکنون بگذارید این کودک آنقدر کوچک شود تا در قلب شما قرار گیرد تا می توانید همه محبت خود را نثارش کنید.
این روش را می توانید برای پدر و مادر خود نیز انجام دهید.
3- استفاده از قدرت سوال برای راه اندازی ضمیر ناخودآگاه
در این روش در حالت خلسه یا قبل از خواب از ضمیر ناخود آگاه خود سوال می کنید:
- چگونه می توانم تمرکز خودم را افزایش دهم.
- چگونه می توانم با توجه، تمرکز و دقت مطالعه کنم.
4- ایجاد حصار برای تقویت تمرکز
برای این کار می توان از حصار های دینی مثل وضو، غسل و ... استفاده کرد و یا از حصار های متافیزیکی مثل حصار هرم ریکی، استفاده از سمبل قدرت، و دیگر حصارهای متافیزیکی استفاد نمود.
5- استفاده از تکنیک های تخلیه روانی
می دانید برای تمرکز باید ذهن خود را از گذشته و چیزهای زیادی و احساسهای نا مطلوب پاک کرد.
تکنیک سنتی این کار درد دل کردن با آب جاری در حالت خلسه می باشد.
- استفاده از تنفس، بدین صورت که ابتدا تمام احساسهای نا مطلوب را به روی ریه های خود جمع می کنید و بعد با بازدم در تنفس عمیق آنها را خارج می کنید
- نوشتن روی تابلو یا وایت برد و بعد پاک کردن آن، با این آگاهی که با پاک کردن تابلو این احساسها و عوامل نا خواسته از ضمیر ناخودآگاه و ذهن شما پاک می شود.
- نوشتن عوامل و احساسهی نا مطلوب روی کاغذ و بعد دفن کردن آن از دیگر روشها می باشند.
6- تکرار ذکر و یا مانترا
یکی از استادان می گوید تکرار نام خداوند در عصر ما یکی از بهترین روشهای تخلیه افکار اضافی ذهن و رسیدن به تمرکز و کنترل ذهن می باشد.
سمینار مشترک موسسه راه میان بر و مرکز تحقیقات ذهن بدن، تابستان 86 ، شیراز آموزشکده فنی دختران 26/ 5 /86
ریپورتر
21st July 2010, 11:28 AM
تاریخچه روح شناسی
Metaphysics & history of Soul recognition
مثل مؤمن با بدنش، مانند گوهری است در صندوق، که چون گوهر خارج شود صندوق دور انداخته میشود و صندوق از دور انداخته شدن خود ناراحت نیست.
حضرت امام صادق علیه السلام
کیفیت و چیستی روح، اثبات وجود روح، ارتباط با ارواح، فرافکنی و سفر روح از جملهی مباحث روحشناسی است، که در طول تاریخ علم، توسط دانشمندان متعدّد مورد تحقیق، پژوهش و مطالعه قرار گرفتـه است. وجـود ایـن مقـولات به کرّات توسـط دانشـمندان تأییـد گردیده است. دکتر رئوف عبید در کتاب « الانسان روح لاجسد » تاریخچهی روحشناسی و توجه به روح را از نظر فراعنه، هندوها، یونان و روم، فیلسوفان مسیحی و فلاسفهی اسلامی ارائه نموده است.
فلاسـفه و عرفـای مسـلمان در این زمینـه مطالعات و تحقیقات فراوان داشتهاند و دارای نظرات بسیار ارزشمندی میباشند. ابنسینا، ملاصدارا، شیخ مفید، سهروردی، فارابی، مولوی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن عربی، ابن رشد، امام فخررازی، اقبال لاهوری، ملا احمد نراقی، حاج ملا هادی سبزواری، حضرت امام خمینی(ره)، آیتالله حسنزاده آملی، علامه طباطبایی و حضرت آیتالله مکارم شیرازی از جمله دانشمندان صاحب نظر در این بحث میباشند.
در ادامهی این بحث به ذکـر اسامی عـدّهی کمـی از دانشمندان خارجی که پیرامون شناخت روح و سایر مسائل مربوط به آن کار علمی کردهاند میپردازیم.
دی مورگان: رئیس جمعیت ریاضیدانان انگلستان، نویسنده
ویلیام کروکس: از مشهورترین دانشمندان شیمی، رئیس انجمن سلطنتی بریتانیا، نویسنده، عضو برجسته انجمن تحقیقات روحی
آلفرد روسل والاس: بزرگترین فیزیولوژیست انگلستان در عصر خود، دوست نزدیک داروین، نویسنده
الیور لودج: از مشهورترین دانشمندان قرن بیستم، نویسنده
ویلیام جیمز: پزشک، روانشناس، فیلسوف بزرگ، استاد فلسفهی دانشگاه هاروارد، عضو انجمن تحقیقات روحی انگلستان، روحشناس، رئیس دانشگاه هاروارد
ویلیام مک دوگال: نویسنده
ادوین فردریک باورز: استاد دانشگاه میناپولیس، نویسنده
اکسون: استاد دانشگاه آکسفورد
کامیل فلاماریون: دانشمند ستارهشناس، ریاضیدان معروف فرانسه، رئیس انجمن نجوم فرانسه، نویسنده
ویکتور هوگو: نویسنده معروف و دانشمند فرانسوی
سزار لمبروزو: یکی از مشهورترین دانشمندان جُرمشناسی، استاد بیماریهای روانی در دانشگاههای ایتالیا، استاد پزشکی قانونی
آلن کارداک: پزشک، دانشمند علوم تربیتی، روحشناس معروف فرانسوی، مؤسس انجمن روحی فرانسه، نویسنده
لورد بالفور: سیاستمدار مشهور انگلیسی
کارل ویکلاند: عضو انجمن پزشکی شیکاگو، عضو انجمن پیشرفت دانش، نویسنده
پروفسور هایسلوپ: رئیـس انجـمن تحقیقات روحــی در آمریکا
ویلیام بارت: از دانشمندان علوم طبیعی انگلستان، نویسنده
لرد رایلی: دانشـمند علـوم طـبیعی، اسـتاد دانشـگاه کمبریج، برنده جایزه نوبل
فردریک مایرز: دانشــمند روانشـناس، عضـو فعـّال انجمن بحثهای روحی، نویسنده
ادموند گرنی: از دانشمندان مشهور روانشناس، استاد هیپنوتیزم، نویسنده
دکتر آلکساندر کانُن: دانشمند و محقّق برجسته، نویسنده
دکتر آرتورکونان دویل: پزشـک، ادیـب معـروف، نویسنده داستانهای شرلوک هلمز و دکتر واتسن
اسقف استانتون موزس: از برجستهترین مردان مذهبی، استاد دانشگاه لندن، رئیس اتحادیّه روحشناسان لندن، نویسنده
اسقف چارلز تویدل: رئیس اسقفهای یورکشایر، نویسنده
بالزاک: فیلسوف بزرگ
دکتر گوستاو جلی: رئیـس انسـتیتوی بیـنالمللی ماورای روح، از بزرگترین محققان روحشناسی، نویسنده
پروفسور شارل ریشه: رئیس افتخاری انستیتوی بینالمللی ماورای روح، نویسنده، دانشمند فیزیولوژیست
ماری کوری: کاشف عنصررادیوم، دانشمند
زولنر: دانشمند ستارهشناس، نویسنده
هانس دریچ: روانشناس و زیستشناس معروف آلمانی و استاد فلسفه در دانشگاه لیپزیک
شرنک فون نوتزینگ: پزشک، زیستشناس معروف مونیخی، نویسنده
دامون دی لاساگا: از دانشمندان علوم طبیعی در اسپانیا
فیثاغورس، سقراط، افلاطون، و ارسطو نیز از جمله دانشمندان صاحب نظر در این رابطه میباشند.
Reference: Dr Motaleb Barazandeh, Metaphysics and Soul recognition, Navid publications, 1384
ریپورتر
21st July 2010, 11:29 AM
آشنایی با انسان
<H2 style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt; DIRECTION: ltr; TEXT-INDENT: 19.85pt; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center">Metaphysics & Human recognition
<H2 style="MARGIN: 0cm 0cm 0pt 36pt; DIRECTION: ltr; TEXT-INDENT: -36pt; LINE-HEIGHT: 150%; unicode-bidi: embed; TEXT-ALIGN: center">
انسان یک موجود بسیار پیچیده، نامحدود و عجیب است که از بخشهای مختلف تشکیل شده است. به این کلام زیبای حضرت امام راحل توجه نمایید: « انسان یک موجود عجیبی است، در جمع طبقات موجودات و مخلوقات باریتعالی، هیچ موجودی مثل انسان نیست، اعجوبهای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته میشود و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته میشود. موجودات دیگر اینطور نیستند.» (حضرت امام خمینی ره). همچنین ایشان در « شرح چهل حدیث» میفرمایند: «بدانکه انسان، اعجوبهای است دارای دو نشئه و دو عالم، نشئة ظاهرة ملکیة دنیویه که آن بدن اوست و نشئة باطنة غیبیّه ملکوتیّه که از عالم دیگر است و نفس او که از عالم غیب و ملکوت است، دارای مقامات و درجاتی است که بهطریق کلی گاهی تقسیم کردهاند آن را به هفت قسمت، و گاهی به چهار قسمت، و گاهی به سه قسمت، و گاهی به دو قسمت.»
ملا احمد نراقی- استاد شیخ مرتضی انصاری و از اکابر مجتهدین شیعه- در معراج السعاده مینویسد: « اگر خواهی خود را بشناسی، بدان که هر کس را از دو چیز آفریدهاند، یکی این بدن ظاهر که آن را تن گویند... و یکی دیگر نفس است که آن را روح و جان و عقل و دل نیز گویند. »
از یک دیدگاه کلّـی انسان از سه بخـش جسم، روان و روح تشـکیل شده است. جسـم فیـزیکی ابزار و وسیلهای است که در مدّت کوتاه زیستن در عالم فیـزیکی در اختیـار است و امانتی بیش نیست. روان، بخش واسط جسم و روح است. روح، هسـتهی مرکزی وجود انسان و جوهرهی اصلی او است و از حضـرت حقتعالی منشاء گرفته است و به سوی او نیز باز خواهد گشت. عدّهای به اشـتباه روح و روان را یـکی میدانند؛ حـتی در برخی از کتب فرهنـگ لغات نیز این اشتباه دیده میشود.
حضرت امام خمینی- آن روحالله روحی فداه- میفرمایند:.... «بدان که نفس ناطقة انسانیه، حقیقتی است که در عین وحدت و کمال بساطت، دارای نشئاتی است که عمدة آن به طریق کلی، سه نشئه است: اول، نشئه ملکیّة دنیاویّة ظاهره، که مظهر آن حواس ظاهره، و قشر ادنای آن بدن مُلکیّه است. دوم، نشئه برزخیّة متوسطه، که مظهر آن، حواس باطنه و بدن برزخی و قالب مثالی است. سوم، نشئه غیبیّة باطنیّه است که مظهر آن، قلب و شئون قلبیّه است. شاید بیان زیبای حضرت امام در تشریح کلّی انسان به سه نشئهی مذکور، اشاره به سه بخش جسم، روان و روح باشد.
عدهای از علماء، دانشمندان و متافیزیسینها نیز با یـک دید عمیقتر به انسان نگاه کرده، او را به هفـت بخـش یا هفـت کالبـد تقسیم میکنند. کالبدهای هفتگانهی انسان، در فرهنگهـا و ادیـان مختلف، با اسامی متفاوتی معرفی شده است. متافیزیسینها آن را بدین صورت معرفی میکنند: کالبد فیزیکی، کالبد اثیری، کالبد علّی، کالبـد ذهنی، کالبد روحی، کالبد آسمانی و کالبد الهی.
جناب مولانا به چهار بخش از این بخـشها اشـاره میکند، کــه اوّلین آن را جسم و چهارمین را دل معرفی مینماید:
جسم سایة سایة سایة دل است جسم کی اندر خود پایة دل است
آن بیدار شدهی دست بت میکده که یاد میکده بیقرارش کرده بود-آن که دل و قلب و ضمیر آرام، مطمئن و امیدوار خود را از ما برگرفت و به سوی جایگاه ابدی پرواز کرد- میفرمایند: «… چنانچه این لباس صوری ساتر لباسِ بدن مُلکی است، خود بدن ساتر بدن برزخی، و بدن برزخی الان موجود است ولی در ستر و حجاب بدن دنیایی است و این بدن ساتر اوست، و بدن برزخی ساتر و لباس و حجاب نفس است، و آن ساتر قلب و قلب ساتر روح است، روح ساتر سرّ است، و آن ساتر لطیفةخفّیه است.» پس حضـرت امام خمـینی(ره)، نیز کـالبدهای هفتگانهی انسـان را با نـامهای بدن مُلکی (بدن دنیایی)، بدن برزخی، نفس، قلب، روح، سرّ و لطیفة خفیّه معرفی مینمایند.
حاجملا هادی سبزواری بخشهای هفتگانه انسان را در حاشیة اسفار به این ترتیب شمرده است: نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفی، اخفی. مرحوم شاهآبادی در کتاب « الانسان و الفطره » مرتبة عقل را پیش از قلب میداند. ولی صدرالمتالهین چنین شمارش کرده است: طبع، نفس، قلب، عقل، روح، سرّ، خفی. و مرتبة اخفی را نیاورده و طبع را افزوده است.
ناگفته پیدا اسـت که تفاوت در اسـامـی اهمیّتـی نـدارد، بلکـه آنچه مهمّ است، اتفاقنظر بر وجود هفت بخش یا هفت کالبد برای انسان است. همچنین قابل ذکر است که تشریح این هفت بخش از نظر پاراآناتومی و پارافیزیولوژی، یک کار فنی و تخصصی است که در این مجال نمیگنجد و در جای خود به آن خواهیم پرداخت.
Reference: Dr Motaleb Barazandeh, Metaphysics and Soul recognition, Navid publications, 1384
مآخذ: کتاب متافیزیک و شناخت روح، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
</H2></H2>
ریپورتر
21st July 2010, 11:31 AM
متافیزیک در دانشگاه ها
مآخذ: کتاب متافیزیک و شناخت روح، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
امروزه در سراسر دنیا متافیزیک بهعنوان یک رشتهی علمی دانشگاهی مورد توجّه قرار گرفته است و در پذیرش آن بهغیر از شکاکین متحجر، کسی بهخود تردید راه نمیدهد. متافیزیک در بسیاری از دانشگاههای معتبر دنیا جایگاه ویژهای را بهخود اختصاص داده است. تا جایی که دانشگاهها و دانشکدههای اختصاصی برای ارائه آموزشهای کلاسیک و رسمی در مقاطع تحصیلی مختلف و انجام طرحهای پژوهشی در زمینه متافیزیک شکل گرفته است. برخی از این مراکز تا مقطع تحصیلی دکترای تخصصی دانشجو میپذیرند. در همین راستا میتوان موارد زیر را بهعنوان نمونه ذکر کرد:
دانشگاه بینالمللی متافیزیک
دانشگاه اطلاعات متافیزیک
دانشگاه مطالعات ماورایی
دانشگاه ایالتی متافیزیک
دانشگاه شفا
دانشگاه ریکی
دانشکدهی متافیزیک کیآرا
دانشکدهی مطالعات متافیزیک
دانشکدهی خداشناسی متافیزیکی
مرکز متافیزیک و ذهن در دانشگاه لیدز
مرکز مطالعات متافیزیک در دانشگاه وانتلن
دپارتمان فلسفه و متافیزیک در دانشگاه والس
دپارتمان متافیزیک در دانشگاه میسکانتونیک
دپارتمان فلسفه و متافیزیک در دانشگاه لینگنان
آزمایشگاه تحقیات متافیزیک در دانشگاه استانفورد
همچنین فعالیتهای پژوهشی و برنامههای آموزشی متافیزیک در دانشگاههای بیل، تاسمانیا، بوستون، مارکوئت، ساسکاتچوان، تورنتو، میامی، یوتا، پوزنان، پیترزبورگ، نوتردا، هاروارد، یال، کمبریج، گلاسگو، فلوریدا، وست ایندی، کولورادو، ادینبور، وارویک، لانکس، ساوتوسترن، مسکو، آکسفورد، شیکاگو، یونیورسال و دهها دانشگاه دیگر جهان در حال اجرا میباشد.
علاوه بر دانشگاهها و دانشکدهها، آکادمیهای زیادی نیز در سراسر جهان به فعالیت در زمینهی متافیزیک مشغول میباشند، از جمله:
آکادمی متافیزیک
آکادمی جهانی پاراسایکوزی
آکادمی بینالمللی آگاهی
آکادمی هنرهای شفا
آکادمی شفا و متافیزیک
آکادمی روانشناسی نجومی
متافیزیسینها در کشورهای مختلف برای قانونمند کردن و سازمان دادن به فعالیّتهای متافیزیک جوامع و انجمنهای زیادی را تأسیس و به ثبت رساندهاند از جمله:
انجمن جهانی متافیزیک
انجمن متافیزیک دنیا
انجمن تحقیقات متافیزیک
جامعه بینالمللی متافیزیک
انجمن دکترهای متافیزیک
مراکز و مدارس زیادی نیز در باب متافیزیک فعال میباشند از جمله:
مرکز مطالعات جایگزین
مرکز متافیزیک سلطنتی
مدرسه متافیزیک
مدرسه متافیزیک کنتاکی
مدرسه متافیزیک کامپوس
مدرسه متافیزیک دالاس
مؤسسات مشغول به فعالیّت در علوم متافیزیک نیز بالغ بر صدها مؤسسه است که میتوان موارد زیر را فقط بهعنوان نمونه ذکر کرد:
مؤسسه مطالعات پیشرفته متافیزیک
مؤسسه متافیزیک ملی
مؤسسه متافیزیک کاربردی
مؤسسه متافیزیک کوانتم
مؤسسه متافیزیک الکتریک پاورد
مؤسسه تحقیقات استانفورد
مؤسسـات فوقالذکر هرچند که دانشـگاه و دانشـکده نیسـتند، ولی عظمت و گسـتردگی فعالیـّت برخی از آنها نه تنها کمتر از مراکز دانشگاهی نیست، که در برخی موارد بیشتر نیز میباشد، برای مثال مؤسسه تحقیقات استانفورد، آزمایشگاههایی با مجهزترین و پیشـرفتهترین وسایل آزمایشـگاهی و همـکاری 2700 دانشـمند را در اختیار دارد. این مؤسـسـه
مملو از برندگان جایزهی نوبل و دانشمندان سرشناس است. در این مؤسسه، آزمایشگاهی برای تحقیق در مورد متافیزیک از 30 سال پیش فعّال شده است. راسل تارگ و هارولدهال پاتوف از جمله متخصصین مشغول در این آزمایشگاه میباشند.
دانشگاهها، دانشکدهها، آکادمیها، انجمنها، مراکز، دپارتمانها، مدارس و مؤسسات ذکر شده، تنها بخشی از واحدهای فعّال در زمینهی متافیزیک میباشند، که مستقیماً با اسم و عنوان متافیزیک فعالیت میکنند. در کنار واحدهای مذکور، صدها مجموعه مشابه که با عناوین مشابه و یا با عناوین مرتبط و یا تحت پوشش متافیزیک فعالیّت مینمایند نیز وجود دارند. از جمله مراکزی که با عناوین پاراسایکولوژی، پارابیولوژی، پارافیزیولوژی، پارا آناتومی، فلسفه، الهیات، آگاهی، اَبَرآگاهی، هالهشناسی، مدیتیشن، ادراکات فراحسی، روح شناسی، نجوم و دهها عنوان مشابه دیگر در حال انجام فعالیّتهای آموزشی، پژوهشی و خدماتی میباشند.
Reference: Dr Motaleb Barazandeh, Metaphysics and Soul recognition, Navid publications, 1384
ریپورتر
21st July 2010, 11:32 AM
متافیزیک از دیدگاه شهید مطهری
http://www.motahari.org/about/card.jpg (http://www.motahari.org/about/card-big.jpg)
زندگی استاد شهید مرتضی مطهری و شهادت او بیانگر شخصیت والای ایشان می باشد.ایشان بیشتر عمر خود را در راه اسلام صرف نموده اند و در اسلام شناختی کم نظیر داشتند .امام(ره)در موارد بسیاری از ایشان به نیکی یاد فرموده اند:"ایشان در اسلام شناختی و فنون مختلف اسلامی کم نظیر بوده اند...،شهید مطهری با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشد....مطهری که در طهارت روح و قدرت بیان کم نظیر بود....آثار قلم و زبان او بی استثنا آموزنده و رهائی بخش است و برای عامی و عارف سودمند است...به دانشجویان توصیه می کنم کتاب های این شهید را فراموش نکنند..."
در کتاب های ایشان مطالب ارزشمندی در باب متافیزیک آمده است،افراد نسبت به مقولات متافیزیکی چند دسته اند:
1.اعتقاد دارند.
2.اعتقاد ندارند.
در جامعه امروز به شدت شاهد مخالفت افراد روشن فکر با مقولات متافیزیکی هستیم،آنها این مقولات را علمی نمی دانند و باور نمی کنند،شهید مطهری می فرمایند:"علم یک چیز است و دنبال علم بودن چیز دیگر،روحیه علمی داشتن یک چیز است و روحیه پژوهش داشتن چیز دیگر و برتری است،علمی علم است که فقط برای علم باشد،اگر برای منافع و شغل سمت علم رفتی با تاجر فرقی نداری،کسی که برای علم سراغ علم برود برتر است،کسی که روحیه علم پژوهی دارد همه چیز را با تحقیق و پژوهش و استدلال می پذیرد و اگر هم خواست رد کند با استدلال رد می کند.."
http://www.motahari.org/about/pic2.jpg
اکثر افراد با پژوهش می پذیرند ولی رد کردن ها این گونه نیست،پژوهشگر همه چیز را با پژوهش می پذیرد و با پژوهش رد می کند.در عمل خیلی ها علمی نیستند،خیلی ها روحیه علمی ندارند،عده زیادی بی دلیل رد می کنند و بی دلیل مخالفت می کنند و بخش اعظم مخالفت ها از روی حسادت های شخصی است.اگر چنین کسی سنگ علم را به سینه بزند نه تنها علمی نیست بلکه کاملا ضد علمی است.اگر در زمینه ای تحقیق و پژوهش نکرده اظهار نظر نمی کند.استاد مطهری می فرمایند:" چنین برخوردی با روح علم سازگار نیست و از جهالت هم بدتر است، زیرا جاهل به دنبال علم می رود اما چنین کسی با جمودفکری حتی حاضر به تحقیق هم نیست....من در اینجا نمی خواهم بگویم همه سخنان من را بپذیرید،بلکه می خواهم از همان خاصیتی استفاده کنم که همیشه دین در برابر علم داشته است.دین همیشه محرک علم بوده است به سوی تحقیق ومن با طرح این مساله می خواهم محرک روح تحقیق و توجه شما باشم."
علم عالم را در فبول محتاط تر می کند، با اگر، اما، شاید قبول یا رد می کند اما باز هم در اکثر نقاط جهان مدعیان علم با مقولات متافیزیکی بدون دلیل مخالفت می کنند.البته شمار دانشگاه هایی که به این مقولات می پردازند کم نیست- (لیستی از دانشگاههایی که به این مقولات پرداخته اند در مطالب قبلی ارائه گردیده است)-
شهید مطهری بیان می کند جهان از نظر فلاسفه اسلامی :
1.عالم شهادت(بعد فیزیکی دنیا)
2.عالم غیب(بعد متافیزیکی دنیا)
که به اعتبار آیات قرآن آن را تقسیم کرده اند:"الذین یومنون بالغیب"،"و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو".
عالم شهادت را با حواس 5 گانه می توان لمس کرد ولی عالم غیب یا متافیزیک برای اثبات و درک 2 راه دارد:
یک راه عقل:
خود عقل مقوله ای متافیزیکی است از روح هم بالاتر است عقل ذهن نیست همانطور که مغز و ذهن یکی نیست.
دو.کمک گرفتن از پیامبران:
پیامبران راهنمایان جهان غیب هستند.هدایتگران عالم ماوراء ،هر جا بروی متافیزیک با غیب گره خورده است.شهید مطهری می فرمایند:"پیغمبران راهنمایان عالم غیبند،آمده اند مردم را به غیب و ماوراء هستی و محسوسات مومن و معتقد نمایند.."
"پیغمبران به اینکه مردم به وجود غیب اعتقاد داشته باشند اکتفا نکرده اند،آمده اند که میان مردم و غیب رابطه برقرار کنند.آنها حلقه انصال میان مردم و جهان غیب هستند و امداد های غیبی می نمایند، اینجاست که مساله غیب عملا با زندگی بشر تماس می یابد."
علامه طباطبایی معنای مشابهی را با جمله ای پیچیده بیان می کنند:"اگر در همه ادیان الهی خوب تدبر و اندیشه کنیم در می یابیم همه آمده اند مردم را با ماوراءالطبیعه آشنا کنند،وهمه ادیان حول این محور می چرخد."
در احوال پیامبران که نگاه کنید سراسر مقولات ماورایی و متلفیزیکی است مثال ساده آن، داستان خواستگاری پدر امام زمان (عج) از همسر گرامی ایشان است.
موجودات
موجودات دو دسته اند:
محدود به مکان
موجود نا محدود
ایشان در بحث موجودات بیان می کنند:موجودات می توانند دو گانه باشند.مقولات یگانه با حواس فیزیکی ما قابل ادراک نیستند و نیاز به حواس برتر دارند. پرده ای جلوی ماست که پاره ای مسایل را نمی بینیم.
در عالم فیزیک همه چیز دوگانه است و محدود و ما درک می کنیم،چون عالم فیزیکی محدود به زمان و مکان است ما درک می کنیم.ایشان استنادی از امام محمد غزالی می آورند که ما از آن جهت نور را می شناسیم که در جایی هست و در جایی نیست.اگر همیشه بود و ظلمت وجود نداشت دیگر قابل ادراک نمی شد.خدا نا محدود ترین است و در همه جا حضور دارد لذا حضورش درک نمی شود.حق تعالی از کثرت حضور در خفا است.او از این جهت مخفی است که هیچ جا از او خالی نیست و طلوع و غروبی ندارد.خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است از او غافلیم.می توان ادعا کرد امام زمان (عج) نیز همین گونه هستند.
حرکت
همه چیز چه مادی چه غیر مادی حرکت دارد.در بحث مادیات حرکت اتمها را باور داریم،در مسایل غیر مادی هم همه چیز در حال حرکت و جابجایی است.از نظر فلسفه همه چیز در ذات و جوهر خود متغییر اند.
متغییر یعنی در حال حرکت.همه جهان قافله در حال سیر و حرکت را تشکیل می دهد نه قافله ای که از مکانی به مکان دیگر در حال حرکت است بلکه در حال انتقال از وجودی به وجود دیگر است،حرکت دائم و بدون وقفه...نهایتا به همان حرکت جوهری ملاصدرا می رسیم.
ملاصدرا مطلبی را بیان کرد که ابن سینا و ارسطو از گفتن آن واهمه داشتند.پس جهان در حال حرکت و در حال حدوث و فناست و طبق این نظر قائم به غیر بودن جهان روشن تر از آن است که لازم به توضیح باشد.جهان را علتی به وجود آورده و دائم از عدم به وجود می آید و استمرارا دستی آن را به وجود می آورد و فانی می کند.لذا وجود خدا آنقدر واضح است که لازم به اثبات نیست.کسی که وجودش را انکار می کند باید ثابت کند.
لذا در عالم به خاطر همین حرکت جوهری و استمرار و اتصال است که اگر در آن دقت کنی خدا را می بینی و درک می کنی و نیازی به دلیل نداری.
الهام و اشراق
از راههای ارتباط با متافیزیک می باشد.
ایشان معتقد است: الهام و اشراق اولا وجود دارد و ابزاری است که خداوند در اختیار افراد قرار داده دوما محدود به افراد خاصی نیست و بسیاری از دانشمندان کشفیات خود را به خاطر الهاماتی که به آنها شده است ارائه می کنند.دانشمندان دو دسته اند:
دانشمندان منطقی
دانشمندان اشراقی
علوم ترقی خود را مرهون این دو دسته متفکر است.در علوم ریاضی هم اشراق نقش داشته است برخی از دانشمندان ریاضی اساتید متافیزیک بوده اند.
تشخیص الهام از توهم کار سختی است و فقط مردان بزرگ می توانند با اشراق به کمال و اوج زندگی معنوی برسند،این موهبت شگفت انگیزی است که درک مطلب را باعث می شود.
شهید مطهری به راستی معتقدند مبداء پیدایش فرضیه های بزرگ نوعی الهام و اشراق بوده است.
http://www.motahari.org/about/pic1.jpg
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش
خلاصه بیانات استاد ارجمند جناب آقای دکتر برازنده در آخرین همایش مشترک تابستان مرکز تحقیقات ذهن و بدن و موسسه راه میان بر –مرکز آموزش عالی فنی دختران شیراز-7/6/86
ریپورتر
21st July 2010, 11:32 AM
اثبات وجود روح
دکتر مطلب برازنده
مآخذ: کتاب متافیزیک و شناخت روح، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
وجود روح به اشکال مختلف و توسط دانشمندان متعدد اثبات شده است، و دیگر جای هیچگونه تردید و ابهامی در این زمینه نمانده است. با وجود این هنوز برخی افراد نا آگاه در این مورد مبتلا به ناباوری هستند، لذا در این بحث به نظرات چند تن از بزرگان در باب اثبات وجود روح توجه مینماییم.
حضرت امام خمینی- که خداوند ما را با او محشور گرداند- ضمن بیان محجوب بودن یک طرف از یک شئی از طرف دیگر آن، و آگاه بودن انسان و حیوان از همهی اطراف خود، چنین نتیجه میگیرند: « پس در حیوان و انسان چیز دیگری هست که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن نمیمیرد و باقی است. » این امام بزرگوار، انسان مجرد از این عالم طبیعت را یک حقیقت میدانند و از این امر برای اثبات وجود بُعد ماورایی انسان بهره میگیرند. ایشان همچنین در جای دیگر فرمودهاند: « انسان اگر به همین حدّ طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به اینکه یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده بشود، تا انسان را تربیت بکند (نداشت)،... لکن چون انسان مجرد از این عالم طبیعت (و) یک حقیقتی است، همین خود خصوصیاتی که در انسان هست، دال بر این است که یک ماورایی از برای این طبیعت هست، چون انسان یک ماورایی دارد و به حسب براهینی که در فلسفه ثابت است، ماورای این طبیت در انسان هست و انسان دارای یک عقل بالامکان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد.»
حضرت آیتالعظمی ناصر مکارم شیرازی که از علماء آگاه به مسایل روز و علوم متافیزیک است در کتاب « ارتباط با ارواح » مینویسند: « به عقیدة ما یادآوری یک نکته لازم است که نه ما و نه هیچکس دیگر نمیخواهیم و نمیتوانیم وجود روح را انکار نماییم، زیرا دلائل فلسفی و حسی و تجربی که برای اثبات وجود روح اقامه شده، بیش از آن است که بتوان همه را نادیده گرفت…»
جناب ابن سینا- فیلسوف مسلمان – نیز در بحث نفس از کتاب شفا چنین مینگارد: « ما اجسامی را میبینیم که تغذیه و تولید مثل و حرکت و اراده دارند و این امور برای این اجسام، از جهت جسم بودنشان نیست، پس باید در ذات این اجسام، مبادی غیر از جسمیّت آنها برای این کارها باشد تا این کارها از آن صادر شود، مبادی آنچه مبداء صدور کارهایی است که پیوسته بر یک نهج واقع نمیشود و از روی اراده است آن را نفس(روح) مینامیم. »
دکتر رئوف عبید در مقدمه کتاب خود مینویسد که « باور داشتن روح، باوری کهن به قدمت انسان است، از جمله باورها، اعتقاد به جاودان بودن روح و اعتقاد به ثواب و عقاب است.»
Reference: Dr Motaleb Barazandeh, Metaphysics and Soul recognition, Navid publications, 1384
ریپورتر
21st July 2010, 11:33 AM
هیپنوتیزم
واژه هیپنوتیزم از کلمه هیپنوز که یک لغت یونانی به معنی خواب میباشد گرفته شده است. هیپنوتیزم وضعیت یا حالتی است که طی آن فرد میتواند در حالت خلسه، عکسالعملهای خاصی در پاسخ به تلقینات از خود نشان دهد.
تاریخچه هیپنوتیزم به کشورهای ایران، هند، مصر و یونان باز میگردد. در ایران قبایل مغها میتوانستند با تحمل سختی، خود را به مرحلهای از خلسه برسانند و در آن حالت نسبت به درمان بعضی بیماریها اقدام کنند. در هند، مرتاضها با تحمل ریاضتهای فراوان میتوانستند به حالت خلسه رفته کارهای خارقالعاده انجام دهند. در یونان و مصر معابد خاصی تحت عنوان معابد خواب وجود داشته، ساحران این معابد قادر بودند افراد را در یک حالت خاصی مشابه خواب قرار دهند و سپس کارهای خاصی روی آنان انجام دهند. معروفترین این معابد، معبد دلفی میباشد.
تاریخچه هیپنوتیزم در عصر جدید به دکتر فرانس آنتوان مسمر بر میگردد. این پزشک اتریشی معتقد بود که انسان دارای حوزة انرژی خاصی تحت عنوان مغناطیس حیوانی میباشد که از طریق آن میتوان بیماریها را درمان نمود. مسمر بیماران خود را در حالت خلسه قرار میداد و با شکل و ظاهر خاصی بر آنها وارد میشد و از این طریق نسبت به درمان آنها اقدام مینمود. این امور بعدها توسط شاگردان مسمر دنبال گردید و به نام مسمریسم معروف شد. طرح هیپنوتیزم در ایران در عصر جدید توسط دکتر اعلمالملک ثقفی صورت گرفت.
هیپنوتیزم همواره در طول تاریخ دارای دورههای پنهان و آشکار بوده است. بدین صورت که در برخی از برهههای زمانی به دلیل مخالفت برخی مقامات علمی یا سیاسی و حکومتی مورد غضب واقع میشده، طرفداران هیپنوتیزم مجبور به مخفی کردن آن میشدند. در برخی زمانها نیز مورد مهر و محبت قرار میگرفت و به صورت علنی مطرح و استفاده میگردید. جالب آنکه بعضی حاکمان و رجال سیاسی برای پیشبرد اهداف خود از این علوم استفاده میکردند.
هیپنوتیزم به دو نوع “خود هیپنوتیزم” و “دگرهیپنوتیزم” تقسیم میشود. در خود هیپنوتیزم شخص خودش را هیپنوتیزم میکند، در دگر هیپنوتیزم، فرد هیپنوتیزم کننده را عامل یا هیپنوتیزور و فرد هیپنوتیزم شونده را سوژه میگویند.
هیپنوتیزم دارای کاربردها و استفادههای متفاوت میباشد ولی نوش داروی تمام امور، بیماریها و مشکلات نمیباشد. هیپنوتیزم پزشکی در تسکین درد بیماران، درمان برخی بیماریها و ایجاد بیحسی و بیهوشی استفاده میشود. تقویت حافظه، تسهیل در یادگیری، ایجاد یا تقویت انگیزه در مطالعه، افزایش بازده در مطالعه و افزایش قدرت خلاقیت از موارد دیگری است که با هیپنوتیزم قابل حصول میباشد. هیپنوتیزم در امور جنائی و قضایی نیز برای کشف جنایت و شناسایی جنایتکاران قابل استفاده است. موفقیتهای شغلی و موفقیتهای ورزشی نیز با هیپنوتیزم قابل دست یابی است. برخی اعتقاد دارند در مراحل عمیق خلسههای هیپنوتیک میتوان به ورای بعد مکان و زمان دست یافت.
هیپنوتیزم با همة محاسنش، دارای خطراتی نیز میباشد. ایجاد رابطة عاطفی بین عامل و سوژه (در زمانی که آنها از دو جنس مخالف باشند)، توهم قدرت در عامل، احتمال دیوانگی یا مرگ سوژه، اثرات سوئی که به دنبال تلقینات بیش از حد ممکن است بروز کند، درد در نقاطی از بدن سوژه بعد از بیداری، اختلالات روان پریشی و سخت بیدار شدن سوژه از جمله این خطرات میباشد. هیپنوتیزم ممکن است برای افراد مبتلا به بیماریهای قلبی، عصبی و متابولیسمی مضر باشد.
هیپنوتیزم طی سه مرحله توجیه، القا و کنترل صورت میگیرد. در مرحله نخست باید سوژه را بطور کامل توجیه نماییم و توضیحات لازم را در مورد نحوة کاری که میخواهیم روی او انجام دهیم ارائه کنیم. در صورت عدم توجیه مناسب، ممکن است سوژه ناخودآگاه مقاومت کند. در مرحلة القاء، با ارائه تلقینات کلامی که به صورت موزون و هماهنگ ارائه میشود، سوژه به حالت خواب فرو میرود. مرحلة سوم، مرحلة کنترل سوژه در خواب است که مشکلترین مرحله است. لذا عامل به اطلاعات و تجربیات کافی نیاز دارد.
در حالت هیپنوتیزم سوژه علائمی از خود نشان میدهد که بیانگر هیپنوتیزم شدن او میباشد. کاهش فعالیت جسمی، عمیق شدن تنفس، تنگ شدن چشم، افتادن پلک، پیدایش رخوت، افتادن سر، تمایل چشمها در چرخش به سمت بالا و در برخی موارد گرم شدن بدن، افزایش ترشح اشک و پرش در پلک از جمله این نشانههاست.
عامل برای انجام هیپنوتیزم ممکن است از ابزار و شیوههای مختلف استفاده کند. تلقین کلامی، تأثیر نگاه، ارسال انرژی و استفاده از برخی وسایل از این جملهاند. در تلقین کلامی، کلمات با ریتم موزون و هماهنگ و با لحن تأثیرگذار ادا میشود. در صورتیکه عامل با نگاه نافذ و بدون پلک زدن به سوژه نگاه کند، میتواند تأثیر تلقینی در سوژه داشته باشد. ارسال انرژی در عاملینی که با انرژیهای فراحسی و شیوههای کنترل و ارسال آن آشنایی علمی و عملی داشته، نیز کمک کننده است. این افراد تقریباً نیازی به تلقینات لفظی نخواهند داشت. وسایلی مانند انگشتر، تسبیح، آونگ، قرصهای پلاسبو و امثال آن نیز کمک کننده میباشند.
عوامل مختلف بر هیپنوتیزم مؤثر است. سن، جنسیت، شغل، شخصیت سوژه و محیط از جمله عوامل اثر گذار میباشند. افراد زیر شش سال هیپنوتیزم نمیشوند، همچنین هیپنوتیزم کردن افراد بالای سی سال مشکل و افراد مسن بسیار سخت است. خانمها به نسبت آقایان دارای قدرت هیبنوتیزم شوندگی بیشتر میباشند. شغل میتواند تأثیر مثبت و یا منفی داشته باشد. افرادی که دارای مشاغل هنری و لطیف میباشند یا به اقتضای شغلشان شرطی شدهاند، با استفاده از روشهای مربوطه به راحتی هیپنوتیزم میشوند. شخصیت سوژه هر چقدر عاطفیتر و تأثیر پذیرتر باشد و هر چقدر تجسم سوژه بیشتر باشد، کار عامل راحتتر خواهد بود. نور، رنگ، عطر و صوت محیط میتواند تأثیر مثبت یا منفی داشته باشد. هر چقدر نور کمتر و ملایمتر باشد تأثیر بهتری میگذارد. رنگ محیط بهتر است آرامش بخش باشد، برای مثال رنگ آبی مناسب است. برخی عطرها مانند بوی عود تأثیر مثبت دارد. پخش آهنگ و موسیقی ملایم و بدون کلام نیز مفید است.
یک هیپنوتیزور خوب باید دارای ویژگیها و صفات خاصی باشد. سلامت و تعادل جسم، روان و روح، داشتن اعتماد به نفس، اعتقاد کامل به هیپنوتیزم، ایجاد تمرکز عالی و مستمر، قدرت جاذبه و تأثیر گذاری، قدرت تشخیص و قضاوت و اعتقاد به اصول اخلاقی و انسانی از جملة این خصوصیات میباشند.
تله هیپنوتیزم، نوع خاصی از هیپنوتیزم است که از راه دور انجام میشود. در این حالت عامل از راه دور و بدون تماس نزدیک و مستقیم بر سوژه اثر میگذارد و او را خواب میکند. این حالت برای تأثیر گذاری بر سوژه بدون اطلاع او کاربرد دارد. برای تله هیپنوتیزم باید عامل از قدرت تله پاتی عالی برخوردار بوده، انرژیهای فراحسی را بشناسد و نحوة استفاده از آنها را بداند. شایع است که برخی از سازمانهای جاسوسی در کشورهای پیشرفته از این روشها استفاده میکنند و برای این منظور دانشمندان مربوطه را در استخدام دارند.
استفاده از هیپنوتیزم از نظر شرعی و دینی بلا مانع است. حضرت آیت اللـه العظمی خامنهای، استفاده از هیپنوتیزم را اگر همراه کار حرامی انجام نشود و به قصد امر حرامی نباشد جایز میدانند. همچنین تعلیم و تعلم آن را جایز دانستهاند. حضرت آیت اللـه العظمی مکارم شیرازی استفاده از هیپنوتیزم را مشروط بر آنکه کشف امور پنهانی صورت نگیرد بدون اشکال دانستهاند. حضرت آیت اللـه العظمی بهجت، هیپنوتیزم را اگر سبب اضرار یا ایذاء به نفس یا غیر نباشد جایز میدانند و با این فرض تعلیم و تعلم آن را جایز دانستهاند. حضرت آیت اللـه العظمی صانعی کاربرد علم هیپنوتیزم در علوم پزشکی را حرام ندانستهاند.
با وجود کاربردهای علمی مختلف هیپنوتیزم و با توجه به صدور مجوزهای شرعی آیا توجه لازم به هیپنوتیزم در کشور ما شده است؟ آیا در عمل جایگاه خود را در دانشگاه و جامعه پیدا کرده است؟ آیا ما جزء کسانی هستیم که بی دلیل کوس مخالفت با آن را سر میدهیم یا جزء آنان که به دنبال استفاده مفید از هیپنوتیزم به نفع مخلوقات حق میباشند؟
مآخذ: کتاب رخنه در اسرارمتافیزیک، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
Reference: Dr. Motaleb Barazandeh, Penetration in Metaphysical Mysteries, Navid publications, 1380
http://iranmeta.com/index.php?option=com_content&task=view&id=80&Itemid=154 (http://iranmeta.com/index.php?option=com_content&task=view&id=80&Itemid=154)منبع:
ریپورتر
21st July 2010, 11:34 AM
کاربرد هیپنوتیزم دربیماریهای روانتنی
http://www.iranmedicalclinic.com/images/2475616125183511825271881291937894227.jpg
با پذیرش این اصل که انسان مجموعه ای از جسم و روح، یا روان و تن است به این حقیقت می رسیم که با تقویت روان می توان جسم بیمار را نیز نیرویی تازه بخشید یا به اصطلاح در کالبد او روح تازه ای دمید. انسان در تمامی لحظات، آگاهانه یا ناآگاهانه در کلیه جنبه هایزندگی در جستجو و تلاش برای یافتن و حفظ تعادلو توازن است. هرگاه نیرویی این توازن و تعادل را بر هم زند، نیرویی متضاد در وجود شخص ایجاد می شود که تقابل آن با نیروی بیرونی موجب بروز بیماری های جسمی یا آشفتگی و اضطراب روحی خواهد شد. پریشانی های روحی به خلاف ناراحتی هایجسمی قابل رؤیت نیستند و حتی در برخی موارد یک آشفتگی روحی خود را به صورت یک بیماری جسمی آشکار می کند و تا زمانی که عامل روحی اولیه از بین نرفته است، بیماری جسمی ناشی از آن نیز درمان نمی پذیرد.
بیشتر تجربه های زندگی در ضمیر ناخودآگاه ذهن ما ثبت می شود. بر پایه نتایج پژوهش های روان شناسان، روان آگاه یک انسان سالم قادر است در هر ثانیه 126 واحد اطلاعاتی را مرور و بررسی کند، در حالی که این رقم در روان ناآگاه به بیش از یک میلیون واحد اطلاعاتی در هر ثانیه می رسد.
دستگاه خون، تنفس، تنظیم حرارت بدن، و تنظیم ضربان قلب تحت تأثیر روانناآگاه اداره و تنظیم می شوند. حتی فعالیت های بسیار معمولی مغز مانند بویایی، چشایی، بینایی و شنوایی که به نظر آگاهانه می آیند نیز در ابتدا باید به وسیله روان ناآگاه شناسایی شوند و پس از آن در حیطه روان آگاه نفوذ کنند . با توجه به این نکات می توان دریافت که بیشتر تجربیات زندگی ما در روان ناآگاه صورت می گیرد. نابسامانی های محیطی همیشه اتفاق می افتند و این در حالی است که روان انسان تلاش می کند تا در هر لحظه با فشارهای روحی و جسمی ناشی از این عوامل و نابسامانی ها مبارزه کند و آنها را به یک تعادل نسبی برساند. هرگاه فشار این نابسامانی ها از حد قابل تحمل انسان فراتر رود امکان بروز علایم و آثار بیماری های گوناگون وجود دارد. در اغلب موارد علایم این بیماری ها در نقاطی از بدن که پیش از این دچار آسیب دیدگی یا ضعف بوده اند نمایان می شود. مثلاً علایم ناشی از یک فشار روحی شدید
می تواند در محل یک شکستگی قدیمی و بهبود یافته استخوان دوباره درد ایجاد کند. اغلب مردم این نوع دردها را به عنوان درد های عصبی می شناسند در بیشتر موارد در ناحیه ای که دچار درد عصبی است هیچ گونه ناهنجاری جسمی یافت نمی شود و هیچگونه ارتباط مشخصی بین جراحت قبلی و آثار بیماری جدید وجود نخواهد داشت. مسئله کلیدی دیگری که در مورد اینگونه بیماری ها می بایستی به آن توجه داشت، این است که مسائل و مشکلات مشابه می توانند در افراد مختلف عکس العمل های متفاوتی را ایجاد کنند. مثلاً مرگ مادر در خانواده ای می تواند فرزندی را اسیر افسردگی کند، اضطراب را برای فرزند دیگر به همراه داشته باشد و در فرزند سوم هیچ گونه تأثیری بر جای نگذارد. این در حالی است که هر سه فرزند به مادر خود علاقمند بوده اند و به او عشق می ورزیده اند. در این موارد بدون کمک هیپنوتیزم نمی توان به علت ایجاد تغییرات متفاوتبه وسیله یک محرک مشابه پی برد. اما با روشن شدن علت از طریق کاربرد روش هیپنوتراپی می توان امکانات گسترده ای را برای از میان بردن آن و بهبود وضع بیمار فراهم آورد.کاربرد دو شیوه هیپنوآنالیز و هیپنوتراپی در تشخیص عامل اصلی بروز بیماری هایی که از نظر جسمی هیچ گونه دلیلی برای ایجاد آنها وجود ندارد و یا نمی توان هیچ نشانه ای از علایم رنج آور را در بدن بیمار یافت، بسیار مؤثر خواهد بود. مثلاً اگر شخصی از تنگی نفس رنج می برد اما در بررسی های بالینی هیچگونه نشانه ای از بیماری دستگاه تنفسی در وی یافت نمی شود، می توان علت بروز بیماری را در اضطراب ها و فشارهای روحی فرد جستجو کرد.
http://www.iranmedicalclinic.com/images/239219172552387160216184969521227621241.jpg
در این گونه موارد اضطراب و فشارهای روحی در طی سالیان متوالی روی هم انباشته شده اند و در نهایت آثار خود را به صورت یک بیماری جسمی آشکار کرده اند. به جرئت می توان گفت که اغلب بیماری هایی که به این شکل بروز می کنند و در اصطلاح پزشکی بیماری های روان - تنی نام گرفته اند، در خاطرات گذشته و احساسات نهفته در روان ناآگاه بیمار ریشه دارند.
احساسات و خاطراتی که روان آگاه به علل و دلایل گوناگون از جمله احساس گناه آنها را سرکوب کرده و در ظاهر به باد فراموشی سپرده است .این گونه بیماری ها یا بیماری هایی که بخشی از علل آنها روان تنی
است همه از یک معادله ساده پیروی می کنند :
آمادگی قبلی + فشار روحی = بیماری های روان تنی
آمادگی قبلی می تواند شامل وضع سلامت جسمی و روحی شخص در گذشته، قابلیت و صلاحیت کنونی روحی وی و همچنین تأثیر عوامل محیطی باشد. فشارهای روحی می تواند به مجموعه ای از ترس ها، اضطراب ها ونگرانی های واقعی یا خیالی شخص مربوط باشد. این فشارها ممکن است
حقیقی باشند یا تنها در تخیل انسان رخ دهند. فشارهای محیطی شامل حوادث ناگواری است که درست پیش از ظهور علایم بیماری برای بیمار اتفاق افتاده باشد. شرایطی مانند مرگ افراد خانواده، وقوع جنگ، حوادث طبیعی،شرایط نابسامان مالی و اجتماعی، مشکلات خانوادگی و... می توانند دست به دست هم دهند و محیط مساعدی را برای ایجاد بیماری روان تنی، در شخص مساعد فراهم آورند.از شایع ترین بیماری های روان تنی می توان به انواع حمله های ترس (1)، نابسامانی ها و اختلالات اضطرابی (2) ، افسردگی ، وسواس ،بیماری های محیطی و مانند آن اشاره کرد. در اغلب این بیماری ها ریشه های مشترک «گناهان سرکوب شده» و «خصومت» به عنوان عامل اصلی بروز بیماری حضور دارند. در این گونه موارد می توان از هیپنوتراپی برای ایجاد محیطی متعادل و موزون در درون خسته بیمار استفاده کرد وبسیاری از بیماران پس از دستیابی به این مرحله بهبودی می یابند. بسیاری از موارد سردرد ، دل درد، صدای گوش، لکنت زبان، حساسیت،ترس، دلهره و اضطراب، افسردگی، بی حوصلگی و بی خوابی به دلیل اختلالات درونی ایجاد می شوند. در یک طرف این اختلالات همان گونه که اشاره شد، فشار نیروی متقابل روان ناآگاه قرار دارد که با از بین بردن آن می توان تعادل درونی را دوباره برقرار کرد؛ در این حالت یا بیماری روان- تنی از بین می رود و یا شدت آن به میزان بسیار زیادی کاهش می یابد.در مواردی که هیچ یک از معاینات و آزمایش های پزشکی در یافتن عامل سبب شناختی بیماری به جایی نمی رسند، پذیرش ریشه های غیر جسمی بیماری بیماران با مقاومت کمتری رو به رو خواهد بود. هنگامی که بیمار این حقیقت را می پذیرد که بیماری او جنبه روان- تنی دارد در واقع نخستین گام را در جهت بهبود و درمان خویش برداشته است. بدون پذیرش این حقیقت از سوی بیمار دستیابی به بهبودی به هیچ عنوان امکان پذیر نخواهد بود.
اعتماد به شخص درمانگر (THERAPIST) نکته مهمی است که در بهبودی بیماران اهمیت بسزایی دارد . درمانگر شخصی است که بیمار بتواند با اعتماد کامل مشکلات خود را در مراحل اولیه درمان با وی در میان بگذارد. شمار اندکی از بیماران می توانند به تنهایی و بدون درمانگر به بهبودی دست یابند. استفاده از شیوه خودهیپنوتیزم (SELF HYPNOSIS) بدون نظارت کارشناس هیچگونه تأثیری در بهبودی این گونه بیماران نخواهد داشت زیرا در خود هیپنوتیزم دستیابی به دو فرایند بازگشت (REGRESSION) و تخلیه (ABREACTION) که مهمترین بخش درمان به شمار می رود به سادگی امکان پذیر نخواهد بود. از آنجا که ریشه هایبیماری روان- تنی در ضمیر ناخودآگاه فرد قرار دارد، امکان این که شخص خود به آنها دست بیابد وجود نخواهد داشت. در خاتمه باید به این نکته اشاره کرد که قدرت هوش و اراده شخص در بهبود این گونه بیماری ها بسیار ناچیز است
و سهم اساسی در درمان بر عهده دو عامل میزان تایل بیمار برای بهبودی و بینش سازی صحیح برای وی است. به منظور بینش سازی صحیح برای بیمار، حضور شخص درمان گر الزامی خواهد بود.
1- PANIC ATTACKS
2- ANXIETY
منبع:http://www.tebyan.net/index.aspx
ریپورتر
21st July 2010, 11:34 AM
روش هیپنوتیزم مسمری
روش های مسمری:
این اصطلاح را برای تمام روش هایی به کار می رود که در آنها از انواع پاس ها ((به حرکت آرام دست ها بر روی بدن سوژه که با تشریفات . ظارفت خاصی صورت می گیرد پاس دادن می گویند. این عمل در گذشته نوعی انتقال انرژی مغناطی حیوانی تلقی می گردید ,)) با یا بدون تماس استفاده می شود. این حرکات برای اولین بار توسط دکتر فرانتس آنتوان مسمر مورد استفاده قرار گرفت و این پزشک کاشف مضمون مغناطیس خیوانی یا مسمریسم به حساب می آید .
برای استفاده از پایهای غیر تماسی , با کمی فاصله دستها بر روی سر سوژه قرار گرفته و در حالی که کف دستها و انگشتان باز شده و صحفاتی را تشکیل داده اند , به طرف پایین آمده و پس از گذر بر روی صورت و بدن سوژه , بدون تماس با این قسمت ها , به سمت پایین می آیند. این پاسها بایستی خیلی آهسته صورت بگیرند و همیشه از بالا به پایین از روی صورت و سینه سوژه عبور کنند و بندرت تا ناحیه لگن و یا حتی ساق پا {در بیمارانی که به پشت دراز کشیده اند} می رسند . این حرکات موزون و متین بارها تکرار می شوند و همراه با آنها در مورد خوابیدن تلقینات لازم به سوژه داده می شود. در بسیاری از موارد این پاسها زمانی به کار می روند که چشمان سوژه بسته شده باشند.
پاس های تماسی معمولا فقط بر روی صورت انجام می گیرند. در این شرایط سر انگشتان هیپنوتیزور پس از حرکت از رستنگاه موهای سوژه به طرف پایین و تا ریشه بینی او حرکت می کنند. گاهی این حرکتها از سر شروع شده و از طریق استخوان های شقیقه به طرفین و پایین سر ادامه پیدا می کنند. استفاده از پاسهای تماسی مشکل تر بوده و نیاز به کسب تجربه دارند. کسانی که به تازگی با هیپنوتیزم آشنا شده اند , بهتر است از تلقینات لفظی و پاس های غیر تماسی استفاده کنند
ریپورتر
21st July 2010, 11:34 AM
خود هیپنوتیزم
خود هیپنوتیزم که از آن با نامهای سلف هیپنوتیزم یا اوتوهیپنوتیزم هم نام برده می شود یکی از کاربردی ترین تکنیکهایی است که هم در علوم روانشناسی و هم در فرا روانشناسی کاربردهای گسترده ای دارد. در واقع هیپنوتیزم را حالت چهارم آگاهی می نامند. حالتهای دیگر آگاهی : خواب رویا و بیداری هستند.
خود هیپنوتیزم را می توان کلید ورود به گنجینه های بی پایان ضمیر ناخود آگاه دانست. جایی که با دسترسی به آن می توان به توانایی های شگرف مادی و معنوی دست یازید.
از کاربردهای خود هیپنوتیزم می توان به موارد زیراشاره کرد :
کاهش استرس و فشار روانی
افزایش و تقویت حافظه
افزایش اعتماد به نفس
ترک عادتهای ناپسند
ایجاد خصوصیات فردی مورد نظر
پاکسازی خاطرات مزاحم
تقویت توانهای ماورایی
افزایش جذابیت
افزایش تمرکز فکر
افزایش کنترل ذهنی
و ...شاید بتوان خود هیپنوتیزم را سیستم عاملی برای مغزدر نظر گرفت که در کنار نرم افزاری مانند برنامه ریزی عصبی کلامی برای برنامه نویسی مغز در جهت خواست ها و آرزوها از آنها بهره برد.
ریپورتر
21st July 2010, 11:35 AM
نظریات مختلف در باب هیپنوتیزم
نظریه مغناطیس حیوانی
دکتر آنتوان مسمر کاشف این نظریه و پیراوانش معتقدند که ، دلیل خواب هیپنوز ، پیدایش این حالت در شخص ، اثر نیرویی است که از دستها و چشمهای هیپنوتیزور خارج میشود. به عقیده مسمر کائنات را امواجی فرا گرفته که این امواج در انسان نیز به وفور یافت میشود و اگر این امواج از جسم انسانی به جسم انسانی دیگر وارد شود، میتواند بسیاری از امراض را درمان کند. وی که این امواج را مغناطیس حیوانی نامیده معتقد بود که وجود این امواج در همگان یکسان نیست و همه کس قادر نخواهد بود آن را مهار کرده و از آن استفاده نماید.
نظریه چشم دوختن به نقطه نورانی
دکتر برید ، وین هولت و پیروانشان کاشف این نظریه بودند، آنها معتقد بودند که نگاه مستمر و یکنواخت بر شیی نورانی ، اعصاب چشم را خسته میکند و این عمل موجب کاهش فعالیت اعصاب مرکزی میگردد و در نتیجه شخص در حالت هیپنوز قرار میگیرد. برید بر این باور بود که در حالت هیپنوز ، مغز آدمی مجذوب یک فکر میگردد طوری که سایر افکار و محرکها روی آن تاثیر ندارد بنابراین وقتی یک فکر تقویت شد، سایر افکار را تحتالشعاع قرار داده و موجب توقف سایر فعالیتها خواهد شد.
نظریه تلقین
پیشگامان این نظریه میگویند که هیپنوتیزم مجموعهای از تلقین و تلقین به نفس میباشد. تلقین القای فکری است که بطور ناخودآگاه از قوه به فعل در میآید. تلقین ، ایجاد یک حالت روانی خاصی در فرد است که اثرات تصوری را به عنوان واقعیت قبول میکند. تلقینات ناشی از القای افکار در افراد و تمایل درونی با اعمال حرکتی که باعث عکس العملهای تحریکی در افراد شود، ماهیت این نظریه را تشکیل میدهد.
راههای ایجاد تلقین میتواند، محرکهای یکنواخت مانند نوازش بدن و یا محرکهای قوی مانند نور شدید و یا صداهای ناگهانی باشد، که روی اعصاب تاثیر میگذارند. در این نظریه ، هیپنوتیزم یک حالت تمرکز شدید مغزی است، یعنی در حال عادی که مغز افکار زیادی را در خود دارد ولی در حالت تمرکز هیپنوز ، مغز از هیچ چیز اطلاعی ندارد مگر اینکه اطلاعات و مطالبی را در آن تلقین کنیم. در چنین حالتی (خواب هیپنوز عمیق) هیپنوتیزم شونده ممکن است شدیدترین دردها را نیز احساس نکند.
نظریه پاولوف در هیپنوتیزم
این نظریه ، یکی از علمیترین نظریات در زمینه هیپنوتیزم است. براساس این نظریه حالت خواب در سراسر نیم کرههای مغز منتشر میشود. این پدیده بطور ناگهانی صورت نمیگیرد و کانونهای فعال و بیدار در مغز باقی میمانند که باعث ایجاد حالتی بین خواب و بیداری میشود و همین نقاط بیدار است که ارتباطی بین فرد و هیپنوتیزم کننده ایجاد میکند. در این نظریه شخص هیپنوتیزم شونده مانند کسی است که بطور طبیعی به خواب رفته ولی به دلیل وجود نقاط بیدار در مغز ، سخنان عامل را میفهمد و نسبت به تحریکات و جریانات خارجی ، بی توجه است.
نظریات نوین در ارتباط با هیپنوتیزم
نظریات یاد شده هر کدام بخشی از واقعیات خواب هیپنوز را بیان میکند و به تنهایی ماهیت آنرا نمیتوانند مشخص نمایند.
با تلفیق چند روش باهم میتوان افراد را به خوابهای عمیق هیپنوز برد تا جایی که روح از تن جدا شود. (فرافکنی)
برخی سوژهها حتی به کمک تلفیق نظریاتی هم به خواب هیپنوز نمیروند. اما بعد از چند جلسه ، مقاومت سوژه شکسته شده و حالت خواب عمیق در سوژه ایجاد میشود
http://metaphysic.blogsky.com
ریپورتر
21st July 2010, 11:39 AM
Metaphysics & Mental Meditationمتافیزیک و مراقبة فکری (۱)
تفکر در لغت به معنی اندیشیدن آمده است. در متافیزیک مراقبه فکری (ذهنی) عبارت از دنبال کردن یک فکر است، اینگونه تفکر که شیوه عارفان است منتهی به انقلاب درونی میشود. در احوال بسیاری از بزرگان، دانشمندان و عرفا آمده است که ساعتهای طولانی را به تفکر و اندیشیدن میپرداختهاند؛ گاهی آنقدر در فکر و اندیشه خود غرق میشدند که محیط پیرامون خود را کاملاً از یاد میبردند.
اندیشه، صیقل دهنده عقل و خرد و روشن کننده دل است، اندیشیدن باعث فهم مطالب میباشد، تفاوت بسیار بین خواندن، حفظ کردن و فهمیدن میباشد، چون درک حقیقت با فهمیدن صورت میگیرد. مولای عارفان حضرت علی (علیهالسلام) میفرمایند:«زیاد اندیشیدن و فهمیدن، سودمندتر از زیاد تکرار کردن و خواندن است.»
با اندیشه، انسان میتواند از جهل بکاهد و بر دانائی خود بیفزاید. حکمت که مجموع فهم و خرد است، میوه اندیشه میباشد. در بسیاری از منابع دینی برای تفکر ارزشی بالاتر از عبادت در نظر گرفته شده است. ( که به نظر میرسد منظور از عبادت، عبادت ظاهری و بدنی باشد چون تفکر خود نوعی عبادت درونی و باطنی است، اللـه اعلم) از اینروست که پیامبر گرامی اسلام (صلیاللـهعلیهوآلهوس م) ـ آن مجرای نزول حکمت الهی ـ فرمودند:«ساعتی اندیشه کردن بهتر از یک سال عبادت است.»
تفکر را محاسن و فواید بسیاری است، مبین آن اینکه حضرت امام صادق (علیهالسلام) ـ بنیانگذار اولین دانشگاه علوم الهی ـ میفرمایند:«فکر، آیینه حسنات، کفاره گناهان، نور قلب و مایه حسن خلق است و اصلاح آخرت و آگاهی از فرجام کارها و فزونی علم در پی دارد. فکر خصلتی (عبادتی) است که هرگز خداوند به مانند آن عبادت نشده است،»
برای اندیشیدن، موضوعات مختلف مهمی از طرف پیشوایان و بزرگان توصیه شده است. خداوند، قرآن، خود، جهان هستی، مخلوقات، هدف خلقت و تاریخ گذشتگان از جمله مفیدترین موضوعات برای تفکر میباشد. تفکر درباره خداوند، قدرت او، کار خداوند، صنع او، عظمت خداوند، نعمات او، فضل خداوند و رحمات او بسیار توصیه شده است. تدبر در این موضوعات میتواند بینش انسان را در موضوع مهم خداشناسی گسترش دهد. برای مثال موضوعات زیر برای تفکر پیشنهاد میگردد:
ـ خداوند، یگانه قدرت حاکم بر جهان هستی است و هیچ مؤثری غیر از او نیست.
ـ خداوند، نعمات خود را از هیچ یک از مخلوقات دریغ نمیکند.
ـ خداوند، فضل و رحمت خود را مشمول تمام افراد حتی بندگان عاصی نموده است.
به عنوان مثال دیگر، در بخش نعمتها فقط کافی است، انسان بر اهمیت آب ـ این ماده ساده، ابتدائی ولی حیاتی ـ تعمق نموده و بر وضع آن در صورت تغییر در کمیت و یا کیفیت اندیشه نماید. اگر آب وجود نداشته باشد، یا اگر مزه آب تلخ، شور، ترش یا حتی شیرین شود، یا اگر تمام آبها در سطح زمین جمع شود و فرو نرود، یا اگر تمام آبها در عمق زمین فرو رود و جمع نشود، یا اگر آب دارای رنگ خاصی باشد، یا اگر آب دارای بوی خاصی باشد و… چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا در این صورت دیگر آب مفهوم و کاربرد آب را خواهد داشت؟ آیا موجودات قادر به ادامه حیات خواهند بود؟ براستی چرا«و من الماء کلَّ شیء حی»؟ آیا اگر آب تغییر یابد باز هم حیات برای تمام اشیاء خواهد بود؟ آیا آب به تنهائی بیانگر وجود خالقی عظیم نمیباشد؟ (هو الذی انزل من السماء ماء) ادامه دارد......
مآخذ: کتاب رخنه در اسرارمتافیزیک، تآلیف دکتر مطلب برازنده، انتشارات نوید
ریپورتر
21st July 2010, 11:42 AM
Metaphysics & Mental Meditationمتافیزیک و مراقبة فکری (۲)
....کتاب آسمانی و الهی قرآن، اعجاز قرآن، عظمت قرآن، وجه ملکوتی قرآن، ظاهر و باطن آیات قرآن، فواید عمل نمودن به احکام قرآن، حقیقت قرآن که نوری از انوار خداوند تعالی است، علوم قرآنی و وجه قرآن در آخرت، از موضوعات مهم و مفید برای مراقبة فکری میباشد. عارف کامل آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ـ که خدایش رحمت کند ـ معتقد است، قرآن در آخرت صورتی مانند صورت پیمبران، فرشتگان و بندگان صالح دارد، همچنین قرآن در آخرت سخن گفته و شفاعت مینماید. براستی موضوعی با این اهمیت قابل تفکر و اندیشیدن نمیباشد؟ وای بر ما اگر برای تفکر بر این امر مهم سهل انگاری نمائیم!
در کتاب گرانقدر “تفسیر ادبی و عرفانی قرآن کریم” آمده است:«تدبر بر دو قسم است: یکی اندیشه کردن آدمی در نفس خود و حال خود که آن را تدبر پند و موعظه گویند، دوم اندیشه کردن در قرآن که آن را تدبر حقیقت و مکاشفه گویند، اول صفت عامة مسلمانان است و دوم صفت عارفان است، که ایشان را را دیدة مکاشفه دهند تا حجاب میان دل ایشان و حق برداشته شود و همة آرزوها نقد شود و آب مشاهدت در جوی ملاطفت روان گردد، دل از ذکر پر و زبان خاموش! سر از نظر پر و خود را فراموش، وقار فرشتگان را دیده، ثبات ربانیان یافته، به سکینه صدیقان رسیده که مرد تا به آنجا نرسد، او را در دریای جلال قرآن شدن و استنباط گوهرهای مکنون آن را کردن نشاید و باید دانست که این درجه و مقام، علم اسرار حق است و این مردان صاحب اسرار! اگر از ایشانی، دوست را وفاداری، و اگر نه تو را با رفتن با دوستان چه کار؟»
از جمله موضوعات دیگر تفکر“ خود” یا “من” میباشد، اینکه “من” چیست و کدام است؟ آیا “من” همان احساس و عاطفه است؟! آیا “من” همان عقل و ذهن است؟! آیا “من” صفات ظاهری است؟! آیا “من” صفات باطنی است؟! آیا من جسم یا روان یا روح است؟! آیا “من” … براستی روان و روح چیست، جایگاه آنها کجاست، خصوصیات آنها کدام است؟! ویژگیهای انسان قبل از تولد چه بوده، بعد از مرگ چه خواهد بود؟
تدبر در جهان هستی بیکران و طبقات مختلف آن، جایگاه، ویژگیها و فلسفة وجودی هر یک از این طبقات، بطور قطع مارا بسوی شناخت آن خداوند عظیم هدایت مینماید. عالم ذر و عالم برزخ از موارد دیگر برای اندیشیدن است. این عوالم در کجا قرار دارند؟ انسانها در این عوالم چگونهاند؟ آیا فقط انسان در این عوالم است یا موجودات دیگر نیز وجود دارند؟
مخلوقات خداوند از دو وجه قابل تفکر است، اول موجودات فیزیک از جمله انسان، حیوانات، گیاهان، جمادات و… دوم موجودات متافیزیک از جمله روح، فرشتگان، جن و… یا شاید موجودات دیگر فیزیک یا متافیزیک که ما از وجود آنها بی اطلاع هستیم و آنها را نمیشناسیم. خصوصیات ظاهری و باطنی و ویژگیهای صورت و سیرت هر یک از این مخلوقات قابل تفکر و تعمق است و اندیشمند واقعی را به سوی خالق کبیر رهنمون میشود.
هدف خالق یگانه از خلقت انواع مخلوقات از جمله انسان موضوع مهمی برای اندیشیدن است. آیا انسان برای عبادت مولا، شناخت پروردگار و آزمایش شدن آفریده شده است؟ اگر اینگونه است حقیقت عبادت، شناخت و آزمایش چیست؟ سایر مخلوقات برای چه خلق شدهاند؟ فلسفة تولد و مرگ بسیاری از موجودات چیست؟
تاریخ گذشتگان، سرنوشت آنها، عقوبات اهل معاصی و هلاک شدگان و عاقبت اهل علم و ایمان و نجات یافتگان نیز از موضوعات بسیار مفید و درس آموز برای مراقبه میباشد. آیا تفکر بر چهرههای تاریخی، عقاید، اعمال و عاقبت آنها در دنیا و آخرت ارزشمند نمیباشد؟! آیا تفکر بر اقوام پیشین، سرنوشت و سرانجام آنها بیفایده است؟! آیا نباید بر چهرههای درخشان تاریخ چون حضرت آدم (علیهالسلام)، حضرت نوح (علیهالسلام)، حضرت ابراهیم (علیهالسلام)، حضرت موسی (علیهالسلام)، حضرت عیسی (علیهالسیلام)، حضرت محمد (صلیاللـهعلیهوآلهوس م)، حضرت علی (علیهالسلام)، حضرت زهرا (سلاماللـهعلیها)، امام حسن(علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام) و سایر ائمه، اندیشهها، گفتار و اعمال آنها تفکر نمود و درس آموخت؟! آیا لازم نیست بر چهرههای ظلمانی تاریخ چون قابیل، نمرود، فرعون، ابوجهل، ابن ملجم، معاویه، یزید و سایر هم کیشان اینان و عاقبت آنها تفکر نمود و عبرت آموخت؟!
تمام این تفکرها و اندیشیدنها زمانی مفید و ثمر بخش است که نتایج مثبت آنها بر دل مستولی شده، دل بر حواس اعمال نفوذ نماید و حواس نیز اندامها و اَعمال را کنترل کند. مقدمه تمام اینها نیز شناخت و بهره گرفتن از خرد میباشد. کلام را به آخر میرسانیم با سخن زیبای حضرت امیر المؤمنین علی (علیهالسلام) که فرمودهاند:«روح، حیات بدن و خردمندی، حیات روح است.
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.