B a R a N
18th July 2010, 09:42 PM
همیشه گفتهایم که ممکن است در ذات انسان عناصری ورای رفتار عقلایی خودآگاه وجود داشته باشد؛ اما اخیرا روانشناسان شواهد فراوانی یافتهاند که نشان میدهد بخش عظیمی از تصمیمات و رفتار انسانها توسط ذهن ناخودآگاه تحریک میشود و این تحریکات اغلب از دامنه قوه ادراک فوری ما خارج هستند.
روود کاسترز و هنک آرتز محققان دانشگاه آترشت هلند در شماره اخیر ژورنال ساینس گزارشی منتشر کردهاند که مجموعه شواهدی که آنها آن را «اراده ناخودآگاه» میخوانند، یکجا گرد آورده است. آنها میگویند «مردم اغلب برای رسیدن به منظور خاصی وارد عمل میشوند و فرض میکنند که خودآگاه عامل محرک آن رفتار بوده است؛ اما اکنون حتی فرض وجود اراده خودآگاه نیز به چالش کشیده شده است. بسیاری اوقات ما اعمالی را آغاز میکنیم بیآنکه واقعا بدانیم دنبال چه هستیم یا چرا آن کار خاص را میکنیم.»
تنها این نیست که اعمال ما تحتتاثیر تحریکات ناخودآگاه باشند، حتی امیال ما هم میتوانند چنین باشند. در یکی از مطالعاتی که توسط کاسترز و آرتز به آن اشاره شده تعدادی دانشآموز انتخاب شده و مجموعه لغاتی مربوط به یک معما روی پردهای عریض برای آنها نمایش داده میشد. برای برخی از دانشآموزان این پرده همچنین مجموعه لغاتی را به صورت خیلی گذرا نشان میدهد که تنها تصور مبهمی از آنها قابل دریافت باشد. این لغات دارای بار معنای مثبت بودند، مثل ساحل، دوست یا خانه. وقتی به این دانشآموزان اصل معماها داده میشد که حلش کنند، دانشآموزانی که به شکل ناخودآگاه در معرض کلمات مثبت قرار گرفته بودند، سختتر و بیشتر از دیگران برای حل معما تلاش میکردند.
همین تکنیک در آزمایش دیگری باعث شده است که افرادی که به شکل مبهم اسامی نوشیدنیها به آنها نمایش داده شده بود، بیشتر بنوشند یا مثلا وقتی روی پرده اسامی خویشاوندان و نزدیکان شان نمایش داده بود، واکنش بهتری نسبت به اطرافیان خود نشان دادهاند. به عبارت دیگر، اما اغلب به شکل خودآگاه نمیدانیم که چرا چیز خاصی را میخواهیم.
جان بارگ، محقق دانشگاه ییل که ده سال پیش در مقالهای با نام «خودبهخودی تحملناپذیر» بسیاری از یافتههای مورد بحث کاسترز و آرتز را پیشبینی کرده بود، این مقاله را یک نقطه عطف خوانده و گفته است: «تاکنون هیچ مقالهای نظیر این در ساینس چاپ نشده است. این مقاله گام بزرگی است در جهت غلبه بر تمام شکاکیتهای مربوط به این حوزه تحقیق»، اما بارگ میگوید این رشته اکنون فراتر از استفاده صرف از تکنیکهای نیمه خودآگاه رفته و مطالعات نشان دادهاند که فرآیند ناخودآگاه حتی میتواند از تحریکات در حوزه خودآگاه هم – اغلب به طرقی پیشبینی نشده – متاثر شود. برای مثال مطالعه خود بارگ نشان داده است که اگر افراد روی صندلیهای سفت بنشینند در مذاکره بر سر قیمت مثلا یک خودرو سرسختی بیشتری از خود نشان خواهند داد و اگر یک فنجان گرم قهوه به آنها داده شود (به جای نوشیدنیهای سرد) اطرافیانشان را مهربانتر و بزرگ منشتر از پیش میپندارند و اگر پرونده متقاضیان یک شغل در پوشههای سفت قرار داشته باشد تا سبک و نرم، آنها را جدیتر میگیرند.
«اینها عوامل محرکی هستند که افراد از وجودشان آگاهند – مثل سخت بودن صندلی، یا گرم بودن قهوه - اما از تاثیرگذاری شان بر خود آگاه نیستند. ناخودآگاه ما به طرقی خیلی بیشتر از آنچه که تاکنون پنداشته میشد، فعال است.»
کاسترز میگوید مطالعه او ثابت میکند که روشهای نیمه خودآگاه – مثل تکنیکهای تبلیغات – که برخی کشورها ممنوعش کردهاند، میتواند بر عمل هم موثر باشند؛ اما اگر مردم درباره تاثیرات ناخودآگاه نگراناند باید بیشتر نگران تبلیغاتی که میبینند باشند تا تبلیغاتی که در معرض دید آنها نیست. برای مثال بسیاری از تبلیغات نوشیدنیها آنها را با تصاویر خوشایندی چون دوستان و منظره سواحل نشان میدهد. «اگر شما بارها و بارها در برابر این تبلیغات قرار بگیرید، ارتباطی در ذهنتان شکل میگیرد و سپس یکباره ناخودآگاهتان به شما میگوید که مثلا یک کوکاکولا بخرید.»
بارگ میگوید: سیاستگذاران اکنون کم کم متوجه میشوند که درباره خوردنیهاي مضر انتخاب افراد ممکن است تحتتاثیر هجوم تبلیغات قرار بگیرد. «ما متوجه آلودگیهای غذایی در محیط زیست شدهایم و فهمیدهایم که چطور ممکن است ناخودآگاه دست به خرید یک بسته چیپس بزنیم. از میان بردن چنین تحریکاتی میتواند بسیار موثر باشد.»
کاسترز و بارگ هر دو تایید میکنند که مطالعه آنها باعث تضعیف یکی از خصایص منحصربهفرد انسان میشود. بارگ پیشتر گفته بود که مطالعه او آزادی اراده را زیر سوال میبرد؛ اما کاسترز همچنین اشاره میکند که یافتههای او بیسابقه هم نیستند: مردم مدتها است که دریافتهاند از عواملی خارج از درک فوری شان متاثر میشوند، حال این عوامل چه خدایان و اساطیر یونانی باشد چه «اید» فروید. علاوه بر این، ناخودآگاه برای عملکرد زندگی روزانه حیاتی است و شاید اساسا به عنوان سازوکاری برای بقا در برابر خودآگاه شکل گرفته است – بارگ آن را «شالودهای که خودآگاه بر اساس آن بنا میشود» نامیده است. او میگوید: «زندگی متضمن اتخاذ آنچنان تصمیمات فراوانی است که اگر ما ابزار مقابله خودکار با آن را نداشتیم از پیشروی بازمیماندیم.» کاسترز هم میگوید درست است که خودآگاه ما گاهی اوقات کنترلی بر جریان امور ندارد؛ اما آن را دلیل بیچارگی هم نمیبیند. «ما باید به احساس ناخودآگاه خود از آنچه که میخواهیم یا برایمان خوب است باور داشته باشیم و اطمینان داشته باشیم که اراده ما را اغلب از مسیر درست میبرد.»
منبع: تایم
مترجم: مجید روئین پرویزی
روزنامه دنیای اقتصاد
روود کاسترز و هنک آرتز محققان دانشگاه آترشت هلند در شماره اخیر ژورنال ساینس گزارشی منتشر کردهاند که مجموعه شواهدی که آنها آن را «اراده ناخودآگاه» میخوانند، یکجا گرد آورده است. آنها میگویند «مردم اغلب برای رسیدن به منظور خاصی وارد عمل میشوند و فرض میکنند که خودآگاه عامل محرک آن رفتار بوده است؛ اما اکنون حتی فرض وجود اراده خودآگاه نیز به چالش کشیده شده است. بسیاری اوقات ما اعمالی را آغاز میکنیم بیآنکه واقعا بدانیم دنبال چه هستیم یا چرا آن کار خاص را میکنیم.»
تنها این نیست که اعمال ما تحتتاثیر تحریکات ناخودآگاه باشند، حتی امیال ما هم میتوانند چنین باشند. در یکی از مطالعاتی که توسط کاسترز و آرتز به آن اشاره شده تعدادی دانشآموز انتخاب شده و مجموعه لغاتی مربوط به یک معما روی پردهای عریض برای آنها نمایش داده میشد. برای برخی از دانشآموزان این پرده همچنین مجموعه لغاتی را به صورت خیلی گذرا نشان میدهد که تنها تصور مبهمی از آنها قابل دریافت باشد. این لغات دارای بار معنای مثبت بودند، مثل ساحل، دوست یا خانه. وقتی به این دانشآموزان اصل معماها داده میشد که حلش کنند، دانشآموزانی که به شکل ناخودآگاه در معرض کلمات مثبت قرار گرفته بودند، سختتر و بیشتر از دیگران برای حل معما تلاش میکردند.
همین تکنیک در آزمایش دیگری باعث شده است که افرادی که به شکل مبهم اسامی نوشیدنیها به آنها نمایش داده شده بود، بیشتر بنوشند یا مثلا وقتی روی پرده اسامی خویشاوندان و نزدیکان شان نمایش داده بود، واکنش بهتری نسبت به اطرافیان خود نشان دادهاند. به عبارت دیگر، اما اغلب به شکل خودآگاه نمیدانیم که چرا چیز خاصی را میخواهیم.
جان بارگ، محقق دانشگاه ییل که ده سال پیش در مقالهای با نام «خودبهخودی تحملناپذیر» بسیاری از یافتههای مورد بحث کاسترز و آرتز را پیشبینی کرده بود، این مقاله را یک نقطه عطف خوانده و گفته است: «تاکنون هیچ مقالهای نظیر این در ساینس چاپ نشده است. این مقاله گام بزرگی است در جهت غلبه بر تمام شکاکیتهای مربوط به این حوزه تحقیق»، اما بارگ میگوید این رشته اکنون فراتر از استفاده صرف از تکنیکهای نیمه خودآگاه رفته و مطالعات نشان دادهاند که فرآیند ناخودآگاه حتی میتواند از تحریکات در حوزه خودآگاه هم – اغلب به طرقی پیشبینی نشده – متاثر شود. برای مثال مطالعه خود بارگ نشان داده است که اگر افراد روی صندلیهای سفت بنشینند در مذاکره بر سر قیمت مثلا یک خودرو سرسختی بیشتری از خود نشان خواهند داد و اگر یک فنجان گرم قهوه به آنها داده شود (به جای نوشیدنیهای سرد) اطرافیانشان را مهربانتر و بزرگ منشتر از پیش میپندارند و اگر پرونده متقاضیان یک شغل در پوشههای سفت قرار داشته باشد تا سبک و نرم، آنها را جدیتر میگیرند.
«اینها عوامل محرکی هستند که افراد از وجودشان آگاهند – مثل سخت بودن صندلی، یا گرم بودن قهوه - اما از تاثیرگذاری شان بر خود آگاه نیستند. ناخودآگاه ما به طرقی خیلی بیشتر از آنچه که تاکنون پنداشته میشد، فعال است.»
کاسترز میگوید مطالعه او ثابت میکند که روشهای نیمه خودآگاه – مثل تکنیکهای تبلیغات – که برخی کشورها ممنوعش کردهاند، میتواند بر عمل هم موثر باشند؛ اما اگر مردم درباره تاثیرات ناخودآگاه نگراناند باید بیشتر نگران تبلیغاتی که میبینند باشند تا تبلیغاتی که در معرض دید آنها نیست. برای مثال بسیاری از تبلیغات نوشیدنیها آنها را با تصاویر خوشایندی چون دوستان و منظره سواحل نشان میدهد. «اگر شما بارها و بارها در برابر این تبلیغات قرار بگیرید، ارتباطی در ذهنتان شکل میگیرد و سپس یکباره ناخودآگاهتان به شما میگوید که مثلا یک کوکاکولا بخرید.»
بارگ میگوید: سیاستگذاران اکنون کم کم متوجه میشوند که درباره خوردنیهاي مضر انتخاب افراد ممکن است تحتتاثیر هجوم تبلیغات قرار بگیرد. «ما متوجه آلودگیهای غذایی در محیط زیست شدهایم و فهمیدهایم که چطور ممکن است ناخودآگاه دست به خرید یک بسته چیپس بزنیم. از میان بردن چنین تحریکاتی میتواند بسیار موثر باشد.»
کاسترز و بارگ هر دو تایید میکنند که مطالعه آنها باعث تضعیف یکی از خصایص منحصربهفرد انسان میشود. بارگ پیشتر گفته بود که مطالعه او آزادی اراده را زیر سوال میبرد؛ اما کاسترز همچنین اشاره میکند که یافتههای او بیسابقه هم نیستند: مردم مدتها است که دریافتهاند از عواملی خارج از درک فوری شان متاثر میشوند، حال این عوامل چه خدایان و اساطیر یونانی باشد چه «اید» فروید. علاوه بر این، ناخودآگاه برای عملکرد زندگی روزانه حیاتی است و شاید اساسا به عنوان سازوکاری برای بقا در برابر خودآگاه شکل گرفته است – بارگ آن را «شالودهای که خودآگاه بر اساس آن بنا میشود» نامیده است. او میگوید: «زندگی متضمن اتخاذ آنچنان تصمیمات فراوانی است که اگر ما ابزار مقابله خودکار با آن را نداشتیم از پیشروی بازمیماندیم.» کاسترز هم میگوید درست است که خودآگاه ما گاهی اوقات کنترلی بر جریان امور ندارد؛ اما آن را دلیل بیچارگی هم نمیبیند. «ما باید به احساس ناخودآگاه خود از آنچه که میخواهیم یا برایمان خوب است باور داشته باشیم و اطمینان داشته باشیم که اراده ما را اغلب از مسیر درست میبرد.»
منبع: تایم
مترجم: مجید روئین پرویزی
روزنامه دنیای اقتصاد