neginekimiya
8th July 2010, 10:30 AM
مصطفي زماني در گفت و گوی تفصیلی با همشهری جوان معتقد است كه فيلم هايش قرباني شرايط بد اكران شده اند، فيلم هايي كه مي توانستند حتي وارد باشگاه ميلياردي ها شوند
لعنت به اين جام جهاني
http://www.cinemaema.com/parameters/cinemaema/images/cache/24fdf1748745319a251b12106d15878c.jpg
وحيد سعيدي - مهدي معزي: مصطفي زماني، از «يوسف پيامبر» تا «قصه پريا» مسير درستي را طي كرده، او بعد از محبوبيتي كه به واسطه نقش «يوسف» به دست آورد كاملا هوشمندانه عمل كرد و بر خلاف هم سلف هايش به هر پيشنهادي پاسخ نداد و خيلي آگاهانه فيلم هايش را انتخاب كرد تا در مسيري كه در پيش رو دارد راه را به خطا نرود. انتخاب اول او حضور در فيلمي به تهيه كنندگي علي معلم بود كه بي شك برايش به اندازه كافي برد تبليغاتي داشت، نقش يك ترويست عراقي در فيلم «بدورد بغداد» كه به زبان عربي حرف مي زد نشان از جاه طلبي زماني براي اثبات خود به عنوان يك بازيگر بود، چراكه پذيرش اين نقش نيازمند ريسكي بزرگ بود كه زماني با اتكا به داشته هايش آن را قبول كرد و از پس آن نيز به خوبي برآمد. بازي در فيلم حسن فتحي و به تصوير كشيدن شمايلي از يك قهرمان تنهاي امروزي تحسين منتقدان را برانگيخت و به دنبال آن در فيلم جديد فريدون جيراني با نام «قصه پريا» در قامت جواني معتاد ظاهر شد و حالا نيز قرار است قهرمان فيلم جديد حاتمي كيا در فيلم «بانوي شهر ما» باشد. مصطفي زماني حالا جوان اول سينماي ايران است، جوان اولي كه معتقد است كه فيلم هايش در زمان اكران قرباني شرايط بد نمايش شده اند. شايد اگر فيلم هاي او در زمره آثار پر فروش قرار مي گرفتند مي توانستيم به او لقب سوپر استار جديد سينما ايران را بدهيم بحث ما با او در همين رابطه است.
*چشماندازت بعد از «آل» چه بود؟
با فيلمي شروع كردم كه ميدانستم پر فروش نمي شود.
*پس معتقدي كه «آل» در گيشه شكست خورده و نمي خواهي از آن دفاع كني.
ما هميشه بحث كلي مطرح ميكنيم و بحث كلي باعث ميشود كه ما فالش بزنيم. ما ميگوييم فيلم پرفروش. اين فيلمها هر كدام ژانر دارند. اساسا اعتقاد دارم كه فيلم ژانر وحشت، فيلم گيشه نيست اما اگر آن را مقايسه كنيم با فيلمهايي در همين ژانر، «آل» با اختلاف زيادي فروخته است. بايد فيلم ها را در ژانر خودشان با هم مقايسه كنيم. مثلا فيلمهايي كه آقاي جيراني ميساخت الان هم ميسازد. يا فيلمهايي كه آقاي فتحي مي سازد. ميتوانيم با هم مقايسهشان كنيم. اين ها فيلمهاي آبرومندي هستند براي بدنه سينما. اما مثلا فيلم «شيروعسل» آرش معيريان را نميشود مقايسه كرد با «كيفر». اين مقايسه غلط است.«شيروعسل» را بايد مقايسه كني با«شارلاتان». بايد مقايسه كني با «شاخه گلي براي عروس». فيلمهايي كه با قصه و ديالوگهاي لمپنيسم جلو ميرود. مثلا« قرمز» را ميشود با «قصه پريا» مقايسه كرد.
*«آل» را با «پارك وي» كه ميتوانيم مقايسه كنيم؟
آره اما شما بيلبوردهاي «پاركوي» يادتان هست؟
*ميخواهي بگويي كه آنجا بازيگر اسمي داشت ولي «آل» اينطوري نبود!
نه منظور من از تبلیغات زیادی بود که برای آن فیلم انجام شد، به شکلی که هر کدام از بازیگرهایک بیل بورد جدا داشتند، اتفاقی که در فیلم «دوئل» هم افتاد.
*اما در عوض مصطفي زماني را داشت كه همه مي خواستند تصور جديدش را بعد از «يوسف پيامبر» ببينند؟
آره من را داشت اما تعارف كه ندارم؛ مصطفي زماني را خيلي تلخ داشت.
*اما مصطفي زماني متفاوت را داشت.
خيلي از دوستان من شايد خوششان آمده باشد از اين فيلم ولي دوست نداشتند كه من اينقدر تلخ ظاهر شوم. بازي در سينما نياز به يك شيريني دارد. تفاوت آلپاچينو با بقيه در همين قضيه است. وقتي كه نقش دزد را هم بازي ميكند دوست داري برنده شود. هميشه دلت ميخواهد سر پليسها را كلاه بگذارد. ولي بقيه اگر نقش دزد را بازي كنند دوست داريم پليس پدرشان را دربياورند. اما پاچينو نقش دزد را هم شيرين بازي ميكند. در «صورتزخمي» هر كار خلافي كه تو بگويي انجام مي دهد اما بازهم مخاطب دوستش دارد. متوجه منظورم ميشوي؟
*دقيقا.
اما تو نگاه كن «سينا» در «آل» خيلي تلخ است. من خودم اين تلخي را دوست داشتم به خاطراينكه كاملا از نقش«يوسف» آشنايي زدايي مي كرد.البته قبول اين نقش ريسك بود اما من به چيزي كه در فيلم «آل» ميخواستم رسيدم.
*آن چيزي كه مي خواستي به آن برسي چه بود همان آشنايي زدايي از شخصيت «يوسف».
يكي از اهدافم همين بود. اما شما آدم هاي باهوشي هستيد و در همان شماره بعد از جشنواره تان تقريبا به اهداف من اشاره كرده بوديد(مي خندد). همانطوريكه خودتان نوشتيد علي معلم بمب تبليغي راه مياندازد. از آغاز پيش توليد تا اكران شما هفته اي نيست كه يك خبر از «آل» در مطبوعات نبينيد. فيلم هاي او فاكتور تبليغات را هميشه با خودشان دارند.
*البته يكي از آفت هاي «آل» همين هوچي گري ها بود قبول نداري؟
من اسمش را هوچي گري نمي گذارم ، اما من هم معتقدم يكي از بزرگترين ضربههايي كه «آل» خورد، به دليل تبليغات بيش از حد و حواشي آن بود. اگر اينقدر اين فيلم بزرگ نميشد، دلسوزانه به فيلم نگاه ميشد اما هر كس رفت دنبال ايراد ميگشت، چون تعريفها را از بيرون شنيده بود. «آل» فيلمي بود كه اول تعريفهايش از بيرون رسيد. حكايت علي معلم حكايت همان ضرب المثل معروف «خياط در كوزه افتاد» است. قبل از فيلم تبليغات خوب بود اما در عرض يك هفته به تهيه كننده اعلام مي كنند كه فيلم بايد به جاي فيلم ديگري اكران شود خب اين واقعا خندهدار است. تو اينهمه زحمت كشيدي اما يكد فعه مي بيني همه چيز نقش بر آب مي شود. واقعا تنها اميدمان فقط به مردم بود. اينكه بيايند ببينند و به يكديگر ديدنش را توصيه كنند.
*اتفاقي كه براي طلا و مس افتاد.
آره، اما سرگروه «آل»، «آفريقا» بود؛ آلان هم سرگروه «كيفر»،« عصر جديد» است. تمام فروشهاي بالاي فيلم «آل» براي سينماهاي بالاي شهر ست. تمام آمارهاي فروش را نگاه كنيد بلااستثنا در روزهاي پنجشنبه و جمعه در سينما آزادي با كمبود بليت مواجه شديم. بالاخره ما حواسمان به سينماها بود. بيشترين فروش متعلق به آزادي بود. اگر سرگروهمان «آزادي» بود، محال بود كه كف فروشمان بيفتد، اما سينما آفريقايي كه پاركينگ ندارد وهزارتا مشكل دارد، خودت را بكشي نميتواني كف فروشش را نگه داري. دقت كنيد فيلمهايي كه سرگروهشان اينهاست خيلي زود ميافتند. اگر «كيفر» در همين جام جهاني سرگروهش «آزادي» بود، هشت هفته را تضمين ميدادم كه برود؛ در همين جام جهاني.
*اگر يادت باشد سال گذشته كه با هم صحبت ميكرديم گفتي فيلم خوب ميفروشد و كاري به شرايط ندارد، مثل«درباره الی..» که اتفقا در بحبوبه انتخابات و حوادث بعد از آن اکران شد و فروش میلیاردی هم کرد.
آره هنوز هم ميگويم. اما آيا المانهاي «درباره الي» با «كيفر» برابر است؟ آنجا گلشيفته فراهاني بود و هزار تا حواشي.حالا در كنار اين بايد بگويم كه«درباره الي» يكي از بهترين فيلمهاي تاريخ سينماي ايران است.« درباره الي» در تاريخ سينماي ايران اتفاق است. اتفاق است كه همه منتقدين به اين فيلم راي ميدهند. حتي يك راي هم به فيلم ديگري نميدهند. من با تو موافقم ولي آن فيلم اتفاق بود. همان فيلم اگر امسال در همين شرايط جام جهاني بود دو ميليارد ميفروخت چون شرايط پارسال خيلي بدتر بود. ما اينجا داريم درباره «آل» صحبت ميكنيم كه از آن توقع سينما داريم، از آن توقع اتفاق نداريم. تعارف كه نداريم با هم.
*اين ها به نظر من توجيه است.
نه قبول ندارم. فروش تمام فيلمهاي يك ماه گذشته را مرور كن، همه زمين خورند. مگر تبليغات نداشتند؟ مگر سوپراستار نداشتند؟ من احساس ميكنم مردم از سينما زده شده اند. شرايط به آن ها سخت گرفته شده. قيمت بليتها واقعا بالاست. واقعا نميفهمم كه يك خانواده چهار نفري چهطوري بايد سينما بروند؟ مگر قشري كه سينما ميروند چه كساني هستند؟ كسي ميرود سينما كه تفريحش سينماست. گيشه را كساني تشكيل ميدهند كه سينما را به عنوان تفريح نگاه ميكنند نه به عنوان صنعت. مگر چند نفر ميروند كه فيلمها را رصد كنند؟ ميخواهم بگويم كه گيشه را كساني تشكيل ميدهند كه تفريحشان سينماست. يعني منتظر هستند پنجشنبه و جمعه بشود و دست زن و بچه را بگيرند و بروند سينما. كجا بروند؟ تعارف كه با هم نداريم. جاي ديگر به من معرفي كن. پارك، شهربازي و سينما و... همين! اين قشرسينما رو، قشرمتوسط است. قشر متوسط با دو تا بچه بايد 16 هزار تومان پول بليت سينما بدهد. كمي هم اگر اضافه خرج كند 25 هزار تومان برايش آب ميخورد. ته حقوقش مگر چقدر ميماند؟ اساسا به اين چيزها دقت نميشود...
*چون اين ها در تاريخ ثبت نمي شود.
دقيقا دردمن همين است. تاريخ اين چيزها را ثبت نميكند. تاريخ مي گويد اخراجي ها فروخت ، اما نمي گويد به چه دليل. تاريخ نايبقهرمان جام جهاني را ثبت نميكند. تاريخ نميگويد مارادونا با دست گل زد. تاريخ ميگويد آرژانتين قهرمان شد.
*بله اصولا ميگويند تاريخ چيزي از بازندهها نمينويسد.
آره. واقعيت اين است. مسائلي است كه بايد بررسي كنيم تا در آينده نگوييم تاريخ... سال آينده اگر به من بگويي «كيفر» كم فروخت، من صغري كبري هم بچينم ديگر فايدهاي ندارد. بگويم جامجهاني بود. همه دنيا زماني كه جام جهاني است، تعطيل ميشود. شبكههاي سياسي هم بخش جامجهاني گذاشتهاند. باور كن آلان هم من و تو هم به فكر اين هستيم كه بازي آرژانتين/ نيجريه چند چند است. ما سينمايي هستيم، اما حواسمان پرت جامجهاني نيست. همه اينها تحتالشعاع قرار ميدهد اما كسي پس فردا نميگويد كه «كيفر» در جامجهاني اكران شد. يادتان هست در مصاحبه قبلي به شما گفتم كه ما در شرايطي زندگي ميكنيم كه خيلي چيزها دست من و تو نيست. غيرقابل پيشبيني است. اگر آن شرايط و افكار تو مساعد باشد. تو ميتواني به آن چيزي كه ميخواهي برسي. همين كه تيزر بهاش بدهيم يا ندهيم. همين كه موقع اكران چهار تا سكانساش هم در بيايد... اين شرايط كه ديگر دست من نيست. من چهار تا فيلم كار كردم، دو تا فيلم من در يك فصل اكران شده، آن هم با بدترين وضعيت اكران! دو تا فيلم من جايگزين «صد سال به اين سالها» و «دختر آدم، پسر حوا» شده. اين شرايط طبيعي نيست. شرايط طبيعي يعني اينكه از قبل بداني در فلان تاريخ قرار است فيلم تو اكران شود. پس ميتواني بيلبوردها را اجاره كني. بيلبوردها را يك ماهه اجاره ميدهند. نميتواني همين طوري بيلبورد بگيري. كافي است كه دو هفته هم فيلمت نفروشد. ديگر نميفروشد. قواعد را ميبيني. اين قواعد دست من نوعي نيست. من ديگر درباره «آل» بحثي ندارم. آل تمام شد و بخثش هم جداست. «كيفر» را عوام نگاه كردند و خوششان آمده، پايين شهر و بالا شهر. منتقدان هم راي دادند به عنوان پرفروشهاي سال. يعني عوام و خواص از اين فيلم رضايت داشتند. پس ما ديگر چي كار بايد بكنيم؟ اگر نفروشد واقعا جاي بررسي دارد. زحمت 8 ماهه من در«آل» و«كيفر» فقط به خاطر شرايط اكران دارد لطمه ميخورد. پارسال من ميگفتم كه يكسري شرايط دست من نيست. «كيفر» هم زمان با جامجهاني اكران ميشود و آل هم با آن شرايط. انگار که مسوولان فیفا از قبلاز سانس های سینماهای ما با خبر بودند. تو رو خدا نگاه کن همه بازی ها افتاده تو بهترین سانس های ما ساع 16،18 و 23.
* به فروش كيفر در اين شرايط اميد نداري؟
«كيفر» هر ابزاري براي ارتباط با مخاطب دارد. همه چيز را براي مخاطب فراهم ميكند. نديدم كسي ناراحت باشد از كيفر. آدمهاي اطراف من خيلي رك با من حرف ميزنند. اما شرايط بيروني هم بايد بگذرد؛ طرح امنيت اجتماعي، جامجهاني، حواشي سالگرد انتخابات، امتحانات دانشگاه ها، كنكور بيتاثير نيست. كيفر هم المانهاي فروش را دارد و در شرايط عادي خيلي خوب ميفروشد. اما الان شرايط عادي نيست. هر چهار سال يكبار جامجهاني برگزار ميشود؛ يعني هر 48 ماه يكبار. 47 ماه بهمان نخورد ولي همين يك ماه جامجهاني با فيلم تداخل كرد. از همين الان ميگويم كه قصه پريا ارتباط با مخاطبش به طاق ميچشسبد. فروشش هم به طاق است. همه المانها را دارد. مرتضي شايسته پخش دارد. جيراني، مهناز افشار، باران كوثري با داستان بسيار محكم. حالا آن زمان جنگ جهاني سوم ميشود ديگر ربطي به من ندارد. اما تاريخ ثبت ميكند كه قصه پريا نفروخت. نميگويند چه اتفاقي افتاده!
*يعني تو ميگويي ظهور سوپراستار در شرايط فعلي سينما منوط به يك سري شرايط است؟
آره. محال ممكن است.
*يعني الان ديگر يك سوپراستار نميتواند شرايط را عوض كند. همان طور كه دموكراسي نفروخت.
مگر رضا (گلزار) سوپراستار نيست؟
*چرا.
در اين موضوع شك داريد؟
*نه. اصلا
خدا را شكر. پس چرا «دموكراسي...» نفروخت؟ آن سوپراستار را هم بايد سرجايش بگذاري. بايد علل را بررسي كنيم ديگر. اين بازيگر كه بفروش بود چرا ديگر نميفروشد؟ درباره بحث سوپراستار هم بايد بگويم كه هيچ بازيگري، دوست ندارد كسي را با المانهاي قبل ببيند. اگر قرار باشد من سوپراستار باشم، هيچ وقت نمي گذارم بگويند مثل فلاني شدي. محال ممكن است كه چنين چيزي باشد. من اين قدر خودم را گول نميزنم. از يك جنسي ميشوم كه مختص خودم است و از جنس ديگران نخواهم شد. محال است من جا پاي كسي بگذارم و جلو بروم. مثلا اگر آبميوهاي را براي بار اول خوردي و لذت بردي، بار دوم به اندازه بار اول لذت نميبري! لذت بار اول هر چيزي فرق ميكند. ديگر المانهاي سوپراستار به معناي بازيگرهايي كه هستند، لذتي براي تماشاگرها ندارد. تو بايد چيز ديگري از خودت نشان بدهي. نميگويم بالاتر؛ چيز ديگري. كيفيت ديگري از خودت نشان بدهي. فكر كنيد اگر ما يك رضا گلزار يا بهرام رادان ديگر خلق كنيم؛ جذابيت ديگري براي تماشاگر نخواهد داشت.
*چه راهي انتخاب كردي؟ فكر ميكني تماشاگر امروز چه چيزي ميخواهد؟
پارسال هم من گفتم كه امسال سال منتقدان من است. خوشحالم كه به چيزهايي كه ميگويم ميرسم. امسال سال خواص است. تنها چيزي كه من را كمي راحت كرد، بچههايي كه سينما را ميفهمند زحمات من را ديدند. ولي اينكه قوت قلب ميشوند تو احساس ميكني كه ميتواني راهت را دوباره انتخاب كني. من راهي كه انتخاب كردم بيشتر اين است كه فيلم من بيرون بيايد و با استقبال عمومي مواجه شود و چيزهايي كه خودم ميخواهم را انتخاب كنم. ميخواهم به جايي برسم كه فقط سالي يك يا دو فيلم كار كنم و لذت ببرم. هيچوقت به فكر اين نباشم كه آيا روي پرده هستم يا نه؟ چون اعتقاد به اين دارم هنري كه قرار است من نمايش دهم، خم رنگ رزي نيست. كه تند تند سعي كنم روي پرده باشم. من الان استرس دارم. چهار تا فيلم بازي كردم، پنجمي چه چيز جديدي باشد من اين قدر پيشرفت ندارم كه هر نقشي را بتوانم در بياورم. چون با خودم نميتوانم كنار بيايم دچار مشكلام. خيلي پيشنهاد داشتم اما...
*پيشنهاد كمدي هم داشتي؟
آره. من خيلي پيشنهاد كمدي داشتم. همين امروز يكي به من پيشنهاد شد كه بايد بروم صحبت كنم.
*مشكل چه چيزي است؟
مشكلي نيست. تمام سعي من اين است كه ده سال ديگر بتوانم فيلمهاي روز اولم را هم ببينم و به تو هم بدهم تا ببيني. بعد بگويي فيلم خيلي خوبي بود ولي تو افتضاح بودي. اشكالي ندارد. ميخواهم جرات داشته باشم كه آن فيلم را به تو بدهم و خجالت نكشم و تو هم همين طور. اين چيزي است كه من دوست دارم اتفاق بيفتد براي من. من ميخواهم فيلم بازي كنم نه اينكه صرفا باشم.
*اين طور به نظر ميرسد كه راه بهرام رادان را داري ميروي. يعني براي همه چيز برنامه داري. حالا اينكه اين كارجواب ميدهد يا نه. يا اينكه ميگويي امسال سال منتقدان است مشخص است كه چشمانداز داري.
آره اما بايد شرايط هم اجازه دهد. ديروز داشتم با يكي از دوستان كه خيلي خوب سينما را ميشناسد بحث ميكرديم. ميگفت چرا اينقدر نگراني؟ گفتم نگراني من از اين بابت است كه تعريفهاي اصيلام در حال خراب شدن است. من سينما را اينطوري ميشناختم كه فيلمهايي ساخته ميشود براي چرخيدن اين صنعت و فيلمهايي براي خود سينما. اما الان ميبينيم فيلمهايي كه براي سينما ساخته ميشود هر روز دارد كم ميشود. تعريفها دارند هويتشان را از دست ميدهند. مثلا من الان خيلي خوشحالم كه آقاي كيميايي فيلم جديدش را شروع كرده . ذوق ميكنم اگر آقاي مهرجويي فيلم بسازد. خوشحالم كه اصغر فرهادي دارد فيلم ميسازد. وقتي اين اسمها را ميبينم ذوق ميكنم. اي كاش اين عزيزان ميتوانستند سالي دو تا فيلم بسازند. بودجه را برايشان فراهم كنند و بگويند تو را به خدا فيلم بسازيد! همين كه فيلم بسازيد. آنقدر افراد با دانشي هستند كه توانايي اين را دارند كه سالي دو تا فيلم روي پرده داشته باشند. حداقل از ما بازيگرها با دانشترند كه سالي سه تا فيلم روي پرده ميتوانيم داشته باشيم.
*شرايط مهيا نيست.
آره. بيايم بحث كنيم چرا «دموكراسي...» نفروخته. من اين فيلم را نديدهام. به نظر يكي تايمهاي اكران است. دو ما به فيلمنامهها برميگردد من هميشه از فيلمنامهنويسها دفاع كردم. ما فيلمنامههاي بسيار بدي داريم اما فيلمنامهنويسهاي بسيار خوبي داريم.
*يعني چي؟
شما ميدانيد كه ما در فيلمنامههايمان شغل نداريم. همينكه ميخواهند بنويسند يك جاي آن بند است. مگر همه آدمهايي كه دزدي ميكنند، جنايت ميكنند، عشق ميورزند، خيانت ميكنند و... بيكارند. ما فقط زورمان ميرسد به قشر كارگر و بيكار. تنها جايي هم كه خيلي راحت ميتوانيم سراغشان برويم روحاني ها هستند. با اينكه مشكل دارد ولي ما فيلم ميسازيم. الان ما سراغ بچهةاي جنگ رفتيم ولي نميتوانيم فيلمي بسازيم از جامعه مهندسين. خط قرمزهاي جالبي را رد كردهايم.
* برگرديم به كارهاي خودت. بعد از آل دنبال چه اتفاقي بودي؟
بعد از آن من چون با بچههاي «بدرود بغداد» دوست بودم، آن فيلم را انتخاب كردم.
* فيلم گيشه هم نيست؟
نه، فيلمي بود كه به من اجازه بازي ميداد. بازياي كه من مصطفي زماني دلم ميخواست.
* احساس ميكنم آن جاهطلبيات در بازيگري باعث شد تا بعد از «آل»،«به دورود بغداد» را انتخاب كني؟
دقيقا، اما يك چيز بگويم كه «من بدرود بغداد» را تا الان نديدهام. به بچهها احترام ميگذارم. اما آن فيلم فراتر از جاهطلبي بود. چيزي كه من در موردش فكر ميكنم نسبت به چيزي كه هست حتي 10 درصد جاهطلبي من را هم جواب نداد. كاري به فيلم ندارم. خيليها دوست دارند و خيليها نه.
* در بدرود بغداد دنبال چي بودي؟
دنبال همان جاه طلبي در بازيگري بودم. اما ايدهآل من نيست. مثلا در يك سكانس دو سه تا مونولوگ من درآمده. يا جاي ديگر كه 27 خط مونولوگ بود و 11-12 حس مختلف داشت. چون زبان عربي بود خيلي زحمت كشيده بودم اما خيلي راحت درآمده بود. انگار كسي درك ندارد. فكر ميكند اگر آن ديالوگ دربيايد مشكل ايجاد نميشو. بابا به خدا اشكال ايجاد ميشود. روند حسي درنميآيد. چيزي كه من تحويل دادم و چيزي كه ديديد خيلي با هم فرق دارد.من چون پتانسيل خودم را در آن صحنه ميدانم، مي گويم دوستش ندارم. در جايي كه من 14 دقيقه پشت سر هم بدون تپق بازي كردم، خيلي راحت درآمده.
* ولي تو جوابت را از اين فيلم گرفتي؟
آنطوریکه می خواستم برای من ارضاء کننده نیست.
* حالا زماني كه آل با آن شرايط اكران شد، چقدر فكر ميكردي كه مصطفي زماني بتواند به فروش فيلم كمك كند؟ ميشود تفكيك كرد؟
اگر تعارف نكنيم اسامي تاثيرگذار هستند. آره. دروغ چرا بگويم.
* ميخواهم با قاطعيت بگويي. تاثيرگذار بودم يا نبودم يا نميتوانم نظر بدهم.
من به اندازه خودم تاثيرگذار بودم. من در فروش فيلم يك سهم بيشتر ندارم. اما همه در فروختن يا نفروختن فيلم سهم دارم. اينكه سهم من در طول ساليان بازيگري من چقدر ميشود، مهم است. در آل خود علي معلم هم سهم دارد. بهرام بهراميان هم سهم داشته. اما اندازهاش را با قاطعيت نميتوانم بگويم .
*در بين صحبتهايت نكتهاي را گفتي كه به خودت برميگردانم. گفتي كه يكسال بعد ديگر نميشود سر شرايط اكران صحبت كرد. فقط يك رقم در تاريخ مانده. بعدها نميترسي كه بگويند فيلمهاي مصطفي زماني نفروخته؟
آره. ولي بيدليل هم تا 4 فيلم پشت سر هم كار نكردم. «كيفر» براي آن بود كه اين حرف پيش نيايد. محال ممكن بود كه اين فيلم در شرايط معمول اكران بشود و نفروشد.
* الان كه شرايط اينطور شده حرص نميخوري؟
چيزي در زندگي من را خيلي اذيت نميكند. اگر احساس ميكنم كه سينما دارد من را اذيت ميكند خيلي راحت ميگذارمش كنار. خيلي راحت.
* مطمئنم اين كار را نميكني. چون تو آدم جاهطلبي هستي.
آره، اما آ ن چیزی که تو گفتی ... آره مگر می شود نترسم.همين الان كساني هستند كه حسادتشان بيشتر از معرفتشان است يا بهتر بگويم ديگرشناسيشان بيشتر از خودشناسيشان است... همه آدمها وقتي احساس ميكنند ديگران را بيشتر از خودشان ميشناسند فالش ميزنند. اگر خودت را بيشتر بشناسي، از زمين خوردن ديگران خوشحال نميشوي. حتي دنبال اين ميروي كه كمكش كني. يادم هست هفته اول اكران «آل» بود. دوستي كه به من پيشنهاد داده بود و قبول نكرده بودم، برگشت به يكي ديگر گفت، ديدي اين مصطفي زماني هم نميفروشد. من به ديد فروش به سينما نيامدهام. من به اين ديد آمدهام كه فيلم خوب بازي كنم و ريز ديده شود.
* يوسف كاري بود كه خيلي خوب ديده شد. به نظر ميرسد ديگر ارضا شدي كه دنبال نگاه و نظر عوام نيستي و دنبال نظر منتقدان ميگردي؟
سينما مال مردم است. نه مال منتقد است و نه مال بازيگر و تهيهكننده و ... مطلق مال مردم عوام است. همهجور نقدي بايد نوشته شود تا اين سينما بهتر شود تا مردم لذت ببرند. ما عضوي از اين بدنه سينما هستيم.بعضي وقتها يادمان ميرود كه مردم بايد از اين فيلمها لذت ببرند. اينها را جدا نكنيد. مشكل ما از جايي شروع ميشود كه خيال ميكنيم جداييم و دستهبندي ميكنيم. من هيچ كدام از خبرنگارها را جدا از سينما نميدانم. تنها اختلافي كه بين ما هست سطح شهرتي و مالي قضيه است. من احساس ميكنم همه ما يك تيم هستيم در قالب يك سينما. همانطور كه ورزشينويس جزئي از فوتبال اين مملكت است. براي اينكه جام جهاني نرفتيم گريه ميكند. ناراحتي من هم از اين جنس است. فيلمي كه همه ما برايش زحمت كشيديم در معرض ديده نشدن مردم قرار گرفته.
*يعني خيلي راحت به تلويزيون برميگردي.
تلويزيون ويترين سرگرمي است. خيلي رك بگويم كه من در ژانر سرگرمي رفتم بالا. حالا عرضه خودم است كه با هنر بازيگريام ادامه مسير بدهم. اگر از پس آن برنيامدم مسؤوليتاش به عهده خود من است. تو مطمئن باش كه اگر من دوباره بخواهم در تلويزيون كار بكنم زماني است كه ميخواهم بمبعوامانه راه بيندازم كه دوباره به يك جاهطلبي ديگرم فكر كنم. به خاطر كسي من كاري نميكنم. به خاطر هدفم مجبورم كه بمب ديگري راه بيندازم.
*قرارداد كار جديد حاتميكيا قطعي شده؟
آره. من بدون اينكه فيلمنامه را بخوانم قرارداد بستم. گفتم نهايت ميروم و ميبازم. اما به حاتميكيا باختم. الان فيلمنامه در مرحله بازنويسي است.
*به حاتميكيا هم گفتي كه هدفت اين است كه الان فقط نقش يك بازي كني؟
نه. جلوي آدمهاي بزرگ رندي نميكنم. حاتميكيا بيخود بزرگ نشده.
*حسن فتحي با اين همه سختگيري كه دارد، چرا وقتي فقط يوسف را از مصطفي زماني ديده، به اين كار دعوتش كرد؟
حسن فتحي روانشناس خيلي خوبي است. بيخ و بن نقش را براي يك پلان درميآورد. حسن فتحي من را ديد. يك ساعتي با هم حرف زديم. تا حالا همديگر را هم نديده بوديم. فيلمنامه را به من داد و گفت صبح به من جواب بده.
*با توجه به «يوسف» تو را انتخاب كرده بود؟
نه. دستيار حسن فتحي، يك هفته دستيار نادري در «به دورود بغداد» بود. اما پيشتوليد طول كشيد، عذرخواهي كرد و رفت. سر كيفر. آنجا به حسن فتحي گفته بود تو مصطفي را ديدهاي؟ گفته بود نه. رفتيم با هم صحبت كرديم و فيلمنامه را داد به من. من احساس ميكنم روانشناسي خودش بود كه متوجه شد من به درد اين نقش ميخورم. من سعي ميكردم در رفتارم باز عمل كنم كه نه او اشتباه كند و نه من. در جلسه اول با حاتميكيا هم همينطور بود. او هم فقط «يوسف» و «آل» را ديده بود. گفت كه از بازيات در «آل» خوشم نيامده و حسهايت در يوسف را دوست داشتم.
* چه اتفاقي افتاد كه اين نقش را قبول كردي؟
بيشترين چيزي كه باعث شد تا من نقش سيامك را در كيفر قبول كنم بدون تعارف بگويم حضورخود حسن فتحي بود. يعني اگر يك فيلمنامه ديگر هم ميداد من قبول ميكردم.
*حتي اگر حس جاه طلبيت را ارضاء نمي كرد؟
من در «كيفر» خيلي جاهطلب بودم. اما رك بگويم كه تمام جاهطلبيام را گذاشتم در خانهام و هر چيزي كه كارگردان گفت را من اجرا كردم. من مجري خوبي بودم در اين نقش.
*چون به خاطر حسن فتحي آمده بودي.
براي بعضي از سكانسها خيلي جاهطلب بودم اما چون فتحي شناختي از من نداشت به من ميگفت كه چه كار كنم. البته من هم الان كه ميبينم خيلي راضيام و ميبينم چقدر درست گفته.
*شايد اگر خودت را دست كارگردان نميسپردي در مقابل آن همه بازيگر اسمي خورده ميشدي... .
خيلي جاها شيطنتبازي است. اما بازيگرهاي «كيفر» همه بازي خودشان را كردند. در «كيفر» قهرماني ميبينم كه اكت و رياكت دارد. خيلي از جاها هست كه بقيه بازي ميكنند و من فقط رياكت دارم. خيلي سخت است براي قهرمان. خيلي بايد مواظبت ميكرديم چون قهرمان بييال و كوپالي ميشد. ديالوگهاي دهانپركني ندارد... .
*قهرماني است كه كار خارقالعادهاي انجام نميدهد.
آن زمان هم كه صحبت ميكرديم به آقاي فتحي گفتم كه اين قهرمان فيلمت هست اما قهرمان فيلمنامهات نيست. يك سكانس ندار كه ديالوگ قشنگي داشته باشم. اين شخصيت هيچ موقع درد و دل نميكند. داستاني است كه ميخواستيم رئال باشد. همه اين كارهايي باشد كه خودمان ميكنيم. سخت بود؛ قهرمان باشي و مثل آدمهاي عادي رفتار كني. قهرمان باشي و در مردم باشي. اين سختي نقش را هر روز آقاي فتحي تاكيد ميكرد.
*نقش يكي كه سوپراستار نيست.
آره. تو در طول فيلم قهرمان نيستي، از تو كارهاي قهرمانانه نيمخواهند ولي وقتي فيلم تمام ميشود تو قهرمان فيلم هستي. خيلي سخت بود و من رك بگويم كه فكر ميكردم نميشود. به خاطر همين خودم را سپردم به دست سواد و تجربه حسن فتحي.
*سختگيريهاي حسن فتحي اذيتات نكرد؟
نه. شايد برايم خيلي جالب بود. من شنيده بودم كه سختگير است ولي ديدم كه درنهايت همه چيز به نفع بازيگرهايش تمام ميشود. حسن فتحي سختگيري نميكند، بقيه آسان ميگيرند. تو يك لحظه نميتواني از نقشت دور شوي. نميپذيرد كه بازيگرها ديالوگ هايش را فراموش كند. وقتي آفيش هستي بايد تمرين كني. همه هم اين موضوع را ميدانند. تو خودت بايد كلي تمرين كني. بعد نوبت تمرين با خودش ميرسد. شايد راضي شود كه بگيرد. سختگيرياش... چون ميداني نتيجه ميدهد اذيتات نميكند.
*من باهوشم يا فيلمنامه ساده است كه دقيقه 30 متوجه همه چيز ميشويم؟
تو باهوشي ولي ما باهوشتريم. همه ما هوشمان نسبت به مخاطب بيشتر بود. ما فيلمنامه را دورخواني كرديم گفتيم كه مخاطب ميفهمد. به همين خاطر قصه گفتيم. تو كه باهوشي ميفهمي ولي باز ادامه ميدهي چون داريم قصه تعريف ميكنيم. ما اين موضوع را ميدانستيم. داستاني كه معماگونه است تو هيچ وقت دنبال قاتل از بيرون نميگردي. كيفر قصه است بنابراین آن را معمايي نكرديم كه اگر كسي دقيقه 30 يا 50 هم فهميد مزهاش از بين نرود. اگر معمايي بود هر زمان كه ميفهميد ديگر ادامه نميداد. فتحي بيشتر روي قصه متمركز بود كه در عين حال معمايي هم دارد.
*پس اين را ايراد هم نميداني.
نه.
منبع : همشهری جوان / شماره
لعنت به اين جام جهاني
http://www.cinemaema.com/parameters/cinemaema/images/cache/24fdf1748745319a251b12106d15878c.jpg
وحيد سعيدي - مهدي معزي: مصطفي زماني، از «يوسف پيامبر» تا «قصه پريا» مسير درستي را طي كرده، او بعد از محبوبيتي كه به واسطه نقش «يوسف» به دست آورد كاملا هوشمندانه عمل كرد و بر خلاف هم سلف هايش به هر پيشنهادي پاسخ نداد و خيلي آگاهانه فيلم هايش را انتخاب كرد تا در مسيري كه در پيش رو دارد راه را به خطا نرود. انتخاب اول او حضور در فيلمي به تهيه كنندگي علي معلم بود كه بي شك برايش به اندازه كافي برد تبليغاتي داشت، نقش يك ترويست عراقي در فيلم «بدورد بغداد» كه به زبان عربي حرف مي زد نشان از جاه طلبي زماني براي اثبات خود به عنوان يك بازيگر بود، چراكه پذيرش اين نقش نيازمند ريسكي بزرگ بود كه زماني با اتكا به داشته هايش آن را قبول كرد و از پس آن نيز به خوبي برآمد. بازي در فيلم حسن فتحي و به تصوير كشيدن شمايلي از يك قهرمان تنهاي امروزي تحسين منتقدان را برانگيخت و به دنبال آن در فيلم جديد فريدون جيراني با نام «قصه پريا» در قامت جواني معتاد ظاهر شد و حالا نيز قرار است قهرمان فيلم جديد حاتمي كيا در فيلم «بانوي شهر ما» باشد. مصطفي زماني حالا جوان اول سينماي ايران است، جوان اولي كه معتقد است كه فيلم هايش در زمان اكران قرباني شرايط بد نمايش شده اند. شايد اگر فيلم هاي او در زمره آثار پر فروش قرار مي گرفتند مي توانستيم به او لقب سوپر استار جديد سينما ايران را بدهيم بحث ما با او در همين رابطه است.
*چشماندازت بعد از «آل» چه بود؟
با فيلمي شروع كردم كه ميدانستم پر فروش نمي شود.
*پس معتقدي كه «آل» در گيشه شكست خورده و نمي خواهي از آن دفاع كني.
ما هميشه بحث كلي مطرح ميكنيم و بحث كلي باعث ميشود كه ما فالش بزنيم. ما ميگوييم فيلم پرفروش. اين فيلمها هر كدام ژانر دارند. اساسا اعتقاد دارم كه فيلم ژانر وحشت، فيلم گيشه نيست اما اگر آن را مقايسه كنيم با فيلمهايي در همين ژانر، «آل» با اختلاف زيادي فروخته است. بايد فيلم ها را در ژانر خودشان با هم مقايسه كنيم. مثلا فيلمهايي كه آقاي جيراني ميساخت الان هم ميسازد. يا فيلمهايي كه آقاي فتحي مي سازد. ميتوانيم با هم مقايسهشان كنيم. اين ها فيلمهاي آبرومندي هستند براي بدنه سينما. اما مثلا فيلم «شيروعسل» آرش معيريان را نميشود مقايسه كرد با «كيفر». اين مقايسه غلط است.«شيروعسل» را بايد مقايسه كني با«شارلاتان». بايد مقايسه كني با «شاخه گلي براي عروس». فيلمهايي كه با قصه و ديالوگهاي لمپنيسم جلو ميرود. مثلا« قرمز» را ميشود با «قصه پريا» مقايسه كرد.
*«آل» را با «پارك وي» كه ميتوانيم مقايسه كنيم؟
آره اما شما بيلبوردهاي «پاركوي» يادتان هست؟
*ميخواهي بگويي كه آنجا بازيگر اسمي داشت ولي «آل» اينطوري نبود!
نه منظور من از تبلیغات زیادی بود که برای آن فیلم انجام شد، به شکلی که هر کدام از بازیگرهایک بیل بورد جدا داشتند، اتفاقی که در فیلم «دوئل» هم افتاد.
*اما در عوض مصطفي زماني را داشت كه همه مي خواستند تصور جديدش را بعد از «يوسف پيامبر» ببينند؟
آره من را داشت اما تعارف كه ندارم؛ مصطفي زماني را خيلي تلخ داشت.
*اما مصطفي زماني متفاوت را داشت.
خيلي از دوستان من شايد خوششان آمده باشد از اين فيلم ولي دوست نداشتند كه من اينقدر تلخ ظاهر شوم. بازي در سينما نياز به يك شيريني دارد. تفاوت آلپاچينو با بقيه در همين قضيه است. وقتي كه نقش دزد را هم بازي ميكند دوست داري برنده شود. هميشه دلت ميخواهد سر پليسها را كلاه بگذارد. ولي بقيه اگر نقش دزد را بازي كنند دوست داريم پليس پدرشان را دربياورند. اما پاچينو نقش دزد را هم شيرين بازي ميكند. در «صورتزخمي» هر كار خلافي كه تو بگويي انجام مي دهد اما بازهم مخاطب دوستش دارد. متوجه منظورم ميشوي؟
*دقيقا.
اما تو نگاه كن «سينا» در «آل» خيلي تلخ است. من خودم اين تلخي را دوست داشتم به خاطراينكه كاملا از نقش«يوسف» آشنايي زدايي مي كرد.البته قبول اين نقش ريسك بود اما من به چيزي كه در فيلم «آل» ميخواستم رسيدم.
*آن چيزي كه مي خواستي به آن برسي چه بود همان آشنايي زدايي از شخصيت «يوسف».
يكي از اهدافم همين بود. اما شما آدم هاي باهوشي هستيد و در همان شماره بعد از جشنواره تان تقريبا به اهداف من اشاره كرده بوديد(مي خندد). همانطوريكه خودتان نوشتيد علي معلم بمب تبليغي راه مياندازد. از آغاز پيش توليد تا اكران شما هفته اي نيست كه يك خبر از «آل» در مطبوعات نبينيد. فيلم هاي او فاكتور تبليغات را هميشه با خودشان دارند.
*البته يكي از آفت هاي «آل» همين هوچي گري ها بود قبول نداري؟
من اسمش را هوچي گري نمي گذارم ، اما من هم معتقدم يكي از بزرگترين ضربههايي كه «آل» خورد، به دليل تبليغات بيش از حد و حواشي آن بود. اگر اينقدر اين فيلم بزرگ نميشد، دلسوزانه به فيلم نگاه ميشد اما هر كس رفت دنبال ايراد ميگشت، چون تعريفها را از بيرون شنيده بود. «آل» فيلمي بود كه اول تعريفهايش از بيرون رسيد. حكايت علي معلم حكايت همان ضرب المثل معروف «خياط در كوزه افتاد» است. قبل از فيلم تبليغات خوب بود اما در عرض يك هفته به تهيه كننده اعلام مي كنند كه فيلم بايد به جاي فيلم ديگري اكران شود خب اين واقعا خندهدار است. تو اينهمه زحمت كشيدي اما يكد فعه مي بيني همه چيز نقش بر آب مي شود. واقعا تنها اميدمان فقط به مردم بود. اينكه بيايند ببينند و به يكديگر ديدنش را توصيه كنند.
*اتفاقي كه براي طلا و مس افتاد.
آره، اما سرگروه «آل»، «آفريقا» بود؛ آلان هم سرگروه «كيفر»،« عصر جديد» است. تمام فروشهاي بالاي فيلم «آل» براي سينماهاي بالاي شهر ست. تمام آمارهاي فروش را نگاه كنيد بلااستثنا در روزهاي پنجشنبه و جمعه در سينما آزادي با كمبود بليت مواجه شديم. بالاخره ما حواسمان به سينماها بود. بيشترين فروش متعلق به آزادي بود. اگر سرگروهمان «آزادي» بود، محال بود كه كف فروشمان بيفتد، اما سينما آفريقايي كه پاركينگ ندارد وهزارتا مشكل دارد، خودت را بكشي نميتواني كف فروشش را نگه داري. دقت كنيد فيلمهايي كه سرگروهشان اينهاست خيلي زود ميافتند. اگر «كيفر» در همين جام جهاني سرگروهش «آزادي» بود، هشت هفته را تضمين ميدادم كه برود؛ در همين جام جهاني.
*اگر يادت باشد سال گذشته كه با هم صحبت ميكرديم گفتي فيلم خوب ميفروشد و كاري به شرايط ندارد، مثل«درباره الی..» که اتفقا در بحبوبه انتخابات و حوادث بعد از آن اکران شد و فروش میلیاردی هم کرد.
آره هنوز هم ميگويم. اما آيا المانهاي «درباره الي» با «كيفر» برابر است؟ آنجا گلشيفته فراهاني بود و هزار تا حواشي.حالا در كنار اين بايد بگويم كه«درباره الي» يكي از بهترين فيلمهاي تاريخ سينماي ايران است.« درباره الي» در تاريخ سينماي ايران اتفاق است. اتفاق است كه همه منتقدين به اين فيلم راي ميدهند. حتي يك راي هم به فيلم ديگري نميدهند. من با تو موافقم ولي آن فيلم اتفاق بود. همان فيلم اگر امسال در همين شرايط جام جهاني بود دو ميليارد ميفروخت چون شرايط پارسال خيلي بدتر بود. ما اينجا داريم درباره «آل» صحبت ميكنيم كه از آن توقع سينما داريم، از آن توقع اتفاق نداريم. تعارف كه نداريم با هم.
*اين ها به نظر من توجيه است.
نه قبول ندارم. فروش تمام فيلمهاي يك ماه گذشته را مرور كن، همه زمين خورند. مگر تبليغات نداشتند؟ مگر سوپراستار نداشتند؟ من احساس ميكنم مردم از سينما زده شده اند. شرايط به آن ها سخت گرفته شده. قيمت بليتها واقعا بالاست. واقعا نميفهمم كه يك خانواده چهار نفري چهطوري بايد سينما بروند؟ مگر قشري كه سينما ميروند چه كساني هستند؟ كسي ميرود سينما كه تفريحش سينماست. گيشه را كساني تشكيل ميدهند كه سينما را به عنوان تفريح نگاه ميكنند نه به عنوان صنعت. مگر چند نفر ميروند كه فيلمها را رصد كنند؟ ميخواهم بگويم كه گيشه را كساني تشكيل ميدهند كه تفريحشان سينماست. يعني منتظر هستند پنجشنبه و جمعه بشود و دست زن و بچه را بگيرند و بروند سينما. كجا بروند؟ تعارف كه با هم نداريم. جاي ديگر به من معرفي كن. پارك، شهربازي و سينما و... همين! اين قشرسينما رو، قشرمتوسط است. قشر متوسط با دو تا بچه بايد 16 هزار تومان پول بليت سينما بدهد. كمي هم اگر اضافه خرج كند 25 هزار تومان برايش آب ميخورد. ته حقوقش مگر چقدر ميماند؟ اساسا به اين چيزها دقت نميشود...
*چون اين ها در تاريخ ثبت نمي شود.
دقيقا دردمن همين است. تاريخ اين چيزها را ثبت نميكند. تاريخ مي گويد اخراجي ها فروخت ، اما نمي گويد به چه دليل. تاريخ نايبقهرمان جام جهاني را ثبت نميكند. تاريخ نميگويد مارادونا با دست گل زد. تاريخ ميگويد آرژانتين قهرمان شد.
*بله اصولا ميگويند تاريخ چيزي از بازندهها نمينويسد.
آره. واقعيت اين است. مسائلي است كه بايد بررسي كنيم تا در آينده نگوييم تاريخ... سال آينده اگر به من بگويي «كيفر» كم فروخت، من صغري كبري هم بچينم ديگر فايدهاي ندارد. بگويم جامجهاني بود. همه دنيا زماني كه جام جهاني است، تعطيل ميشود. شبكههاي سياسي هم بخش جامجهاني گذاشتهاند. باور كن آلان هم من و تو هم به فكر اين هستيم كه بازي آرژانتين/ نيجريه چند چند است. ما سينمايي هستيم، اما حواسمان پرت جامجهاني نيست. همه اينها تحتالشعاع قرار ميدهد اما كسي پس فردا نميگويد كه «كيفر» در جامجهاني اكران شد. يادتان هست در مصاحبه قبلي به شما گفتم كه ما در شرايطي زندگي ميكنيم كه خيلي چيزها دست من و تو نيست. غيرقابل پيشبيني است. اگر آن شرايط و افكار تو مساعد باشد. تو ميتواني به آن چيزي كه ميخواهي برسي. همين كه تيزر بهاش بدهيم يا ندهيم. همين كه موقع اكران چهار تا سكانساش هم در بيايد... اين شرايط كه ديگر دست من نيست. من چهار تا فيلم كار كردم، دو تا فيلم من در يك فصل اكران شده، آن هم با بدترين وضعيت اكران! دو تا فيلم من جايگزين «صد سال به اين سالها» و «دختر آدم، پسر حوا» شده. اين شرايط طبيعي نيست. شرايط طبيعي يعني اينكه از قبل بداني در فلان تاريخ قرار است فيلم تو اكران شود. پس ميتواني بيلبوردها را اجاره كني. بيلبوردها را يك ماهه اجاره ميدهند. نميتواني همين طوري بيلبورد بگيري. كافي است كه دو هفته هم فيلمت نفروشد. ديگر نميفروشد. قواعد را ميبيني. اين قواعد دست من نوعي نيست. من ديگر درباره «آل» بحثي ندارم. آل تمام شد و بخثش هم جداست. «كيفر» را عوام نگاه كردند و خوششان آمده، پايين شهر و بالا شهر. منتقدان هم راي دادند به عنوان پرفروشهاي سال. يعني عوام و خواص از اين فيلم رضايت داشتند. پس ما ديگر چي كار بايد بكنيم؟ اگر نفروشد واقعا جاي بررسي دارد. زحمت 8 ماهه من در«آل» و«كيفر» فقط به خاطر شرايط اكران دارد لطمه ميخورد. پارسال من ميگفتم كه يكسري شرايط دست من نيست. «كيفر» هم زمان با جامجهاني اكران ميشود و آل هم با آن شرايط. انگار که مسوولان فیفا از قبلاز سانس های سینماهای ما با خبر بودند. تو رو خدا نگاه کن همه بازی ها افتاده تو بهترین سانس های ما ساع 16،18 و 23.
* به فروش كيفر در اين شرايط اميد نداري؟
«كيفر» هر ابزاري براي ارتباط با مخاطب دارد. همه چيز را براي مخاطب فراهم ميكند. نديدم كسي ناراحت باشد از كيفر. آدمهاي اطراف من خيلي رك با من حرف ميزنند. اما شرايط بيروني هم بايد بگذرد؛ طرح امنيت اجتماعي، جامجهاني، حواشي سالگرد انتخابات، امتحانات دانشگاه ها، كنكور بيتاثير نيست. كيفر هم المانهاي فروش را دارد و در شرايط عادي خيلي خوب ميفروشد. اما الان شرايط عادي نيست. هر چهار سال يكبار جامجهاني برگزار ميشود؛ يعني هر 48 ماه يكبار. 47 ماه بهمان نخورد ولي همين يك ماه جامجهاني با فيلم تداخل كرد. از همين الان ميگويم كه قصه پريا ارتباط با مخاطبش به طاق ميچشسبد. فروشش هم به طاق است. همه المانها را دارد. مرتضي شايسته پخش دارد. جيراني، مهناز افشار، باران كوثري با داستان بسيار محكم. حالا آن زمان جنگ جهاني سوم ميشود ديگر ربطي به من ندارد. اما تاريخ ثبت ميكند كه قصه پريا نفروخت. نميگويند چه اتفاقي افتاده!
*يعني تو ميگويي ظهور سوپراستار در شرايط فعلي سينما منوط به يك سري شرايط است؟
آره. محال ممكن است.
*يعني الان ديگر يك سوپراستار نميتواند شرايط را عوض كند. همان طور كه دموكراسي نفروخت.
مگر رضا (گلزار) سوپراستار نيست؟
*چرا.
در اين موضوع شك داريد؟
*نه. اصلا
خدا را شكر. پس چرا «دموكراسي...» نفروخت؟ آن سوپراستار را هم بايد سرجايش بگذاري. بايد علل را بررسي كنيم ديگر. اين بازيگر كه بفروش بود چرا ديگر نميفروشد؟ درباره بحث سوپراستار هم بايد بگويم كه هيچ بازيگري، دوست ندارد كسي را با المانهاي قبل ببيند. اگر قرار باشد من سوپراستار باشم، هيچ وقت نمي گذارم بگويند مثل فلاني شدي. محال ممكن است كه چنين چيزي باشد. من اين قدر خودم را گول نميزنم. از يك جنسي ميشوم كه مختص خودم است و از جنس ديگران نخواهم شد. محال است من جا پاي كسي بگذارم و جلو بروم. مثلا اگر آبميوهاي را براي بار اول خوردي و لذت بردي، بار دوم به اندازه بار اول لذت نميبري! لذت بار اول هر چيزي فرق ميكند. ديگر المانهاي سوپراستار به معناي بازيگرهايي كه هستند، لذتي براي تماشاگرها ندارد. تو بايد چيز ديگري از خودت نشان بدهي. نميگويم بالاتر؛ چيز ديگري. كيفيت ديگري از خودت نشان بدهي. فكر كنيد اگر ما يك رضا گلزار يا بهرام رادان ديگر خلق كنيم؛ جذابيت ديگري براي تماشاگر نخواهد داشت.
*چه راهي انتخاب كردي؟ فكر ميكني تماشاگر امروز چه چيزي ميخواهد؟
پارسال هم من گفتم كه امسال سال منتقدان من است. خوشحالم كه به چيزهايي كه ميگويم ميرسم. امسال سال خواص است. تنها چيزي كه من را كمي راحت كرد، بچههايي كه سينما را ميفهمند زحمات من را ديدند. ولي اينكه قوت قلب ميشوند تو احساس ميكني كه ميتواني راهت را دوباره انتخاب كني. من راهي كه انتخاب كردم بيشتر اين است كه فيلم من بيرون بيايد و با استقبال عمومي مواجه شود و چيزهايي كه خودم ميخواهم را انتخاب كنم. ميخواهم به جايي برسم كه فقط سالي يك يا دو فيلم كار كنم و لذت ببرم. هيچوقت به فكر اين نباشم كه آيا روي پرده هستم يا نه؟ چون اعتقاد به اين دارم هنري كه قرار است من نمايش دهم، خم رنگ رزي نيست. كه تند تند سعي كنم روي پرده باشم. من الان استرس دارم. چهار تا فيلم بازي كردم، پنجمي چه چيز جديدي باشد من اين قدر پيشرفت ندارم كه هر نقشي را بتوانم در بياورم. چون با خودم نميتوانم كنار بيايم دچار مشكلام. خيلي پيشنهاد داشتم اما...
*پيشنهاد كمدي هم داشتي؟
آره. من خيلي پيشنهاد كمدي داشتم. همين امروز يكي به من پيشنهاد شد كه بايد بروم صحبت كنم.
*مشكل چه چيزي است؟
مشكلي نيست. تمام سعي من اين است كه ده سال ديگر بتوانم فيلمهاي روز اولم را هم ببينم و به تو هم بدهم تا ببيني. بعد بگويي فيلم خيلي خوبي بود ولي تو افتضاح بودي. اشكالي ندارد. ميخواهم جرات داشته باشم كه آن فيلم را به تو بدهم و خجالت نكشم و تو هم همين طور. اين چيزي است كه من دوست دارم اتفاق بيفتد براي من. من ميخواهم فيلم بازي كنم نه اينكه صرفا باشم.
*اين طور به نظر ميرسد كه راه بهرام رادان را داري ميروي. يعني براي همه چيز برنامه داري. حالا اينكه اين كارجواب ميدهد يا نه. يا اينكه ميگويي امسال سال منتقدان است مشخص است كه چشمانداز داري.
آره اما بايد شرايط هم اجازه دهد. ديروز داشتم با يكي از دوستان كه خيلي خوب سينما را ميشناسد بحث ميكرديم. ميگفت چرا اينقدر نگراني؟ گفتم نگراني من از اين بابت است كه تعريفهاي اصيلام در حال خراب شدن است. من سينما را اينطوري ميشناختم كه فيلمهايي ساخته ميشود براي چرخيدن اين صنعت و فيلمهايي براي خود سينما. اما الان ميبينيم فيلمهايي كه براي سينما ساخته ميشود هر روز دارد كم ميشود. تعريفها دارند هويتشان را از دست ميدهند. مثلا من الان خيلي خوشحالم كه آقاي كيميايي فيلم جديدش را شروع كرده . ذوق ميكنم اگر آقاي مهرجويي فيلم بسازد. خوشحالم كه اصغر فرهادي دارد فيلم ميسازد. وقتي اين اسمها را ميبينم ذوق ميكنم. اي كاش اين عزيزان ميتوانستند سالي دو تا فيلم بسازند. بودجه را برايشان فراهم كنند و بگويند تو را به خدا فيلم بسازيد! همين كه فيلم بسازيد. آنقدر افراد با دانشي هستند كه توانايي اين را دارند كه سالي دو تا فيلم روي پرده داشته باشند. حداقل از ما بازيگرها با دانشترند كه سالي سه تا فيلم روي پرده ميتوانيم داشته باشيم.
*شرايط مهيا نيست.
آره. بيايم بحث كنيم چرا «دموكراسي...» نفروخته. من اين فيلم را نديدهام. به نظر يكي تايمهاي اكران است. دو ما به فيلمنامهها برميگردد من هميشه از فيلمنامهنويسها دفاع كردم. ما فيلمنامههاي بسيار بدي داريم اما فيلمنامهنويسهاي بسيار خوبي داريم.
*يعني چي؟
شما ميدانيد كه ما در فيلمنامههايمان شغل نداريم. همينكه ميخواهند بنويسند يك جاي آن بند است. مگر همه آدمهايي كه دزدي ميكنند، جنايت ميكنند، عشق ميورزند، خيانت ميكنند و... بيكارند. ما فقط زورمان ميرسد به قشر كارگر و بيكار. تنها جايي هم كه خيلي راحت ميتوانيم سراغشان برويم روحاني ها هستند. با اينكه مشكل دارد ولي ما فيلم ميسازيم. الان ما سراغ بچهةاي جنگ رفتيم ولي نميتوانيم فيلمي بسازيم از جامعه مهندسين. خط قرمزهاي جالبي را رد كردهايم.
* برگرديم به كارهاي خودت. بعد از آل دنبال چه اتفاقي بودي؟
بعد از آن من چون با بچههاي «بدرود بغداد» دوست بودم، آن فيلم را انتخاب كردم.
* فيلم گيشه هم نيست؟
نه، فيلمي بود كه به من اجازه بازي ميداد. بازياي كه من مصطفي زماني دلم ميخواست.
* احساس ميكنم آن جاهطلبيات در بازيگري باعث شد تا بعد از «آل»،«به دورود بغداد» را انتخاب كني؟
دقيقا، اما يك چيز بگويم كه «من بدرود بغداد» را تا الان نديدهام. به بچهها احترام ميگذارم. اما آن فيلم فراتر از جاهطلبي بود. چيزي كه من در موردش فكر ميكنم نسبت به چيزي كه هست حتي 10 درصد جاهطلبي من را هم جواب نداد. كاري به فيلم ندارم. خيليها دوست دارند و خيليها نه.
* در بدرود بغداد دنبال چي بودي؟
دنبال همان جاه طلبي در بازيگري بودم. اما ايدهآل من نيست. مثلا در يك سكانس دو سه تا مونولوگ من درآمده. يا جاي ديگر كه 27 خط مونولوگ بود و 11-12 حس مختلف داشت. چون زبان عربي بود خيلي زحمت كشيده بودم اما خيلي راحت درآمده بود. انگار كسي درك ندارد. فكر ميكند اگر آن ديالوگ دربيايد مشكل ايجاد نميشو. بابا به خدا اشكال ايجاد ميشود. روند حسي درنميآيد. چيزي كه من تحويل دادم و چيزي كه ديديد خيلي با هم فرق دارد.من چون پتانسيل خودم را در آن صحنه ميدانم، مي گويم دوستش ندارم. در جايي كه من 14 دقيقه پشت سر هم بدون تپق بازي كردم، خيلي راحت درآمده.
* ولي تو جوابت را از اين فيلم گرفتي؟
آنطوریکه می خواستم برای من ارضاء کننده نیست.
* حالا زماني كه آل با آن شرايط اكران شد، چقدر فكر ميكردي كه مصطفي زماني بتواند به فروش فيلم كمك كند؟ ميشود تفكيك كرد؟
اگر تعارف نكنيم اسامي تاثيرگذار هستند. آره. دروغ چرا بگويم.
* ميخواهم با قاطعيت بگويي. تاثيرگذار بودم يا نبودم يا نميتوانم نظر بدهم.
من به اندازه خودم تاثيرگذار بودم. من در فروش فيلم يك سهم بيشتر ندارم. اما همه در فروختن يا نفروختن فيلم سهم دارم. اينكه سهم من در طول ساليان بازيگري من چقدر ميشود، مهم است. در آل خود علي معلم هم سهم دارد. بهرام بهراميان هم سهم داشته. اما اندازهاش را با قاطعيت نميتوانم بگويم .
*در بين صحبتهايت نكتهاي را گفتي كه به خودت برميگردانم. گفتي كه يكسال بعد ديگر نميشود سر شرايط اكران صحبت كرد. فقط يك رقم در تاريخ مانده. بعدها نميترسي كه بگويند فيلمهاي مصطفي زماني نفروخته؟
آره. ولي بيدليل هم تا 4 فيلم پشت سر هم كار نكردم. «كيفر» براي آن بود كه اين حرف پيش نيايد. محال ممكن بود كه اين فيلم در شرايط معمول اكران بشود و نفروشد.
* الان كه شرايط اينطور شده حرص نميخوري؟
چيزي در زندگي من را خيلي اذيت نميكند. اگر احساس ميكنم كه سينما دارد من را اذيت ميكند خيلي راحت ميگذارمش كنار. خيلي راحت.
* مطمئنم اين كار را نميكني. چون تو آدم جاهطلبي هستي.
آره، اما آ ن چیزی که تو گفتی ... آره مگر می شود نترسم.همين الان كساني هستند كه حسادتشان بيشتر از معرفتشان است يا بهتر بگويم ديگرشناسيشان بيشتر از خودشناسيشان است... همه آدمها وقتي احساس ميكنند ديگران را بيشتر از خودشان ميشناسند فالش ميزنند. اگر خودت را بيشتر بشناسي، از زمين خوردن ديگران خوشحال نميشوي. حتي دنبال اين ميروي كه كمكش كني. يادم هست هفته اول اكران «آل» بود. دوستي كه به من پيشنهاد داده بود و قبول نكرده بودم، برگشت به يكي ديگر گفت، ديدي اين مصطفي زماني هم نميفروشد. من به ديد فروش به سينما نيامدهام. من به اين ديد آمدهام كه فيلم خوب بازي كنم و ريز ديده شود.
* يوسف كاري بود كه خيلي خوب ديده شد. به نظر ميرسد ديگر ارضا شدي كه دنبال نگاه و نظر عوام نيستي و دنبال نظر منتقدان ميگردي؟
سينما مال مردم است. نه مال منتقد است و نه مال بازيگر و تهيهكننده و ... مطلق مال مردم عوام است. همهجور نقدي بايد نوشته شود تا اين سينما بهتر شود تا مردم لذت ببرند. ما عضوي از اين بدنه سينما هستيم.بعضي وقتها يادمان ميرود كه مردم بايد از اين فيلمها لذت ببرند. اينها را جدا نكنيد. مشكل ما از جايي شروع ميشود كه خيال ميكنيم جداييم و دستهبندي ميكنيم. من هيچ كدام از خبرنگارها را جدا از سينما نميدانم. تنها اختلافي كه بين ما هست سطح شهرتي و مالي قضيه است. من احساس ميكنم همه ما يك تيم هستيم در قالب يك سينما. همانطور كه ورزشينويس جزئي از فوتبال اين مملكت است. براي اينكه جام جهاني نرفتيم گريه ميكند. ناراحتي من هم از اين جنس است. فيلمي كه همه ما برايش زحمت كشيديم در معرض ديده نشدن مردم قرار گرفته.
*يعني خيلي راحت به تلويزيون برميگردي.
تلويزيون ويترين سرگرمي است. خيلي رك بگويم كه من در ژانر سرگرمي رفتم بالا. حالا عرضه خودم است كه با هنر بازيگريام ادامه مسير بدهم. اگر از پس آن برنيامدم مسؤوليتاش به عهده خود من است. تو مطمئن باش كه اگر من دوباره بخواهم در تلويزيون كار بكنم زماني است كه ميخواهم بمبعوامانه راه بيندازم كه دوباره به يك جاهطلبي ديگرم فكر كنم. به خاطر كسي من كاري نميكنم. به خاطر هدفم مجبورم كه بمب ديگري راه بيندازم.
*قرارداد كار جديد حاتميكيا قطعي شده؟
آره. من بدون اينكه فيلمنامه را بخوانم قرارداد بستم. گفتم نهايت ميروم و ميبازم. اما به حاتميكيا باختم. الان فيلمنامه در مرحله بازنويسي است.
*به حاتميكيا هم گفتي كه هدفت اين است كه الان فقط نقش يك بازي كني؟
نه. جلوي آدمهاي بزرگ رندي نميكنم. حاتميكيا بيخود بزرگ نشده.
*حسن فتحي با اين همه سختگيري كه دارد، چرا وقتي فقط يوسف را از مصطفي زماني ديده، به اين كار دعوتش كرد؟
حسن فتحي روانشناس خيلي خوبي است. بيخ و بن نقش را براي يك پلان درميآورد. حسن فتحي من را ديد. يك ساعتي با هم حرف زديم. تا حالا همديگر را هم نديده بوديم. فيلمنامه را به من داد و گفت صبح به من جواب بده.
*با توجه به «يوسف» تو را انتخاب كرده بود؟
نه. دستيار حسن فتحي، يك هفته دستيار نادري در «به دورود بغداد» بود. اما پيشتوليد طول كشيد، عذرخواهي كرد و رفت. سر كيفر. آنجا به حسن فتحي گفته بود تو مصطفي را ديدهاي؟ گفته بود نه. رفتيم با هم صحبت كرديم و فيلمنامه را داد به من. من احساس ميكنم روانشناسي خودش بود كه متوجه شد من به درد اين نقش ميخورم. من سعي ميكردم در رفتارم باز عمل كنم كه نه او اشتباه كند و نه من. در جلسه اول با حاتميكيا هم همينطور بود. او هم فقط «يوسف» و «آل» را ديده بود. گفت كه از بازيات در «آل» خوشم نيامده و حسهايت در يوسف را دوست داشتم.
* چه اتفاقي افتاد كه اين نقش را قبول كردي؟
بيشترين چيزي كه باعث شد تا من نقش سيامك را در كيفر قبول كنم بدون تعارف بگويم حضورخود حسن فتحي بود. يعني اگر يك فيلمنامه ديگر هم ميداد من قبول ميكردم.
*حتي اگر حس جاه طلبيت را ارضاء نمي كرد؟
من در «كيفر» خيلي جاهطلب بودم. اما رك بگويم كه تمام جاهطلبيام را گذاشتم در خانهام و هر چيزي كه كارگردان گفت را من اجرا كردم. من مجري خوبي بودم در اين نقش.
*چون به خاطر حسن فتحي آمده بودي.
براي بعضي از سكانسها خيلي جاهطلب بودم اما چون فتحي شناختي از من نداشت به من ميگفت كه چه كار كنم. البته من هم الان كه ميبينم خيلي راضيام و ميبينم چقدر درست گفته.
*شايد اگر خودت را دست كارگردان نميسپردي در مقابل آن همه بازيگر اسمي خورده ميشدي... .
خيلي جاها شيطنتبازي است. اما بازيگرهاي «كيفر» همه بازي خودشان را كردند. در «كيفر» قهرماني ميبينم كه اكت و رياكت دارد. خيلي از جاها هست كه بقيه بازي ميكنند و من فقط رياكت دارم. خيلي سخت است براي قهرمان. خيلي بايد مواظبت ميكرديم چون قهرمان بييال و كوپالي ميشد. ديالوگهاي دهانپركني ندارد... .
*قهرماني است كه كار خارقالعادهاي انجام نميدهد.
آن زمان هم كه صحبت ميكرديم به آقاي فتحي گفتم كه اين قهرمان فيلمت هست اما قهرمان فيلمنامهات نيست. يك سكانس ندار كه ديالوگ قشنگي داشته باشم. اين شخصيت هيچ موقع درد و دل نميكند. داستاني است كه ميخواستيم رئال باشد. همه اين كارهايي باشد كه خودمان ميكنيم. سخت بود؛ قهرمان باشي و مثل آدمهاي عادي رفتار كني. قهرمان باشي و در مردم باشي. اين سختي نقش را هر روز آقاي فتحي تاكيد ميكرد.
*نقش يكي كه سوپراستار نيست.
آره. تو در طول فيلم قهرمان نيستي، از تو كارهاي قهرمانانه نيمخواهند ولي وقتي فيلم تمام ميشود تو قهرمان فيلم هستي. خيلي سخت بود و من رك بگويم كه فكر ميكردم نميشود. به خاطر همين خودم را سپردم به دست سواد و تجربه حسن فتحي.
*سختگيريهاي حسن فتحي اذيتات نكرد؟
نه. شايد برايم خيلي جالب بود. من شنيده بودم كه سختگير است ولي ديدم كه درنهايت همه چيز به نفع بازيگرهايش تمام ميشود. حسن فتحي سختگيري نميكند، بقيه آسان ميگيرند. تو يك لحظه نميتواني از نقشت دور شوي. نميپذيرد كه بازيگرها ديالوگ هايش را فراموش كند. وقتي آفيش هستي بايد تمرين كني. همه هم اين موضوع را ميدانند. تو خودت بايد كلي تمرين كني. بعد نوبت تمرين با خودش ميرسد. شايد راضي شود كه بگيرد. سختگيرياش... چون ميداني نتيجه ميدهد اذيتات نميكند.
*من باهوشم يا فيلمنامه ساده است كه دقيقه 30 متوجه همه چيز ميشويم؟
تو باهوشي ولي ما باهوشتريم. همه ما هوشمان نسبت به مخاطب بيشتر بود. ما فيلمنامه را دورخواني كرديم گفتيم كه مخاطب ميفهمد. به همين خاطر قصه گفتيم. تو كه باهوشي ميفهمي ولي باز ادامه ميدهي چون داريم قصه تعريف ميكنيم. ما اين موضوع را ميدانستيم. داستاني كه معماگونه است تو هيچ وقت دنبال قاتل از بيرون نميگردي. كيفر قصه است بنابراین آن را معمايي نكرديم كه اگر كسي دقيقه 30 يا 50 هم فهميد مزهاش از بين نرود. اگر معمايي بود هر زمان كه ميفهميد ديگر ادامه نميداد. فتحي بيشتر روي قصه متمركز بود كه در عين حال معمايي هم دارد.
*پس اين را ايراد هم نميداني.
نه.
منبع : همشهری جوان / شماره