NeshaNi
4th July 2010, 12:43 AM
مدرسه که میرفتیم معلم ادبیات وقتی میخواست ضمیرها را به ما یاد بدهد میگفت: "من، تو حاضریم اما "او" غایب است. در واقع "او" بین من و شما قرار ندارد و آن دورترهاست و به همین خاطر به "او" میگوییم ضمیر غایب!"
اما الان که بزرگتر شدهایم میبینیم که خیلی وقتها حتی موقعی که تنها هستیم، باز نمیتوانیم فکر و حواسمان را جمعوجور کنیم و همیشه "اویی" که باید ضمیر غایب باشد، خودش را میاندازد داخل ذهن ما و حتی خیلی مواقع جای "من" وجودی ما را هم میگیرد.
خوب به خودتان نگاه کنید. وقتی تنها هستید و غیر از "من" خودتان هیچکس با شما نیست، این "او" چرا خودش را وسط میاندازد و همه فکر و ذکر ما را به خود مشغول میسازد.
میخواهیم درس بخوانیم این "اوی غایب" خاطرهای را از خرابههای حافظه بیرون میکشد و دایم آن را جلوی ما تکرار میکند. درست مثل فیلمی که بعضی صحنههای آن پشت سر هم تکرار شود و وقتی به خودمان میآییم میبینیم کلی وقت از دست دادهایم و هیچ درس نخواندهایم فقط به این دلیل ساده که "او" و خاطرهاش نگذاشت ما با "من خودمان" تنها شویم.
این "اوی مزاحم" میتواند هر خاطرهای باشد. هر خاطرهای از هر فردی که در زندگی با او برخورد کردهایم. میتواند جمله و نقلقولی از یک شخص باشد که حتی شاید هیچوقت او را ندیدیم. این "اوی مزاحم" که اجازه نمیدهد به خودمان برسیم و حواسمان جمع خودمان باشد میتواند شخصی باشد که فقط یک بار در کل عمرمان میبینیمش و یا برعکس فردی باشد که هر روز با او ملاقات میکنیم. مهم این است که این "اوی مزاحم" وقتی که غایب است و حضور ندارد، وارد ذهن ما میشود و شروع به مصرف کردن انرژی ذهنی ما میکند. این "اوی مزاحم" بعضی مواقع حتی موقع غذا خوردن، بازی کردن، تماشای فیلم و صحبت با عزیزانمان هم دست از سرمان برنمیدارد. "او" همیشه میخواهد ما را از خودمان و انسانهایی که عزیزشان میداریم جدا کند. "اوی مزاحم" دوست دارد دایما ذهن ما را به خود مشغول سازد. "او" دشمن تنهایی ماست. چرا که میداند اگر فرصت تنها بودن با خودمان و عزیزانمان را پیدا کنیم آنقدر شاد میشویم که دیگر به "او" فکر نمیکنیم و برای همین دایم جلوی ذهن ما یک صحنه و خاطره خاص را تکرار میکند و تکرار میکند و تکرار میکند.
"اوی مزاحم" نمیگذارد صبح به موقع از جا برخیزیم و به همه کارهای خود برسیم. موقع انجام کار فکر ما را به آنجا که دلش میخواهد میبرد. موقع درس خواندن نمیگذارد فکرمان متمرکز شود و چیزی از آنچه میخوانیم بفهمیم. حتی موقع رانندگی هم بعضی اوقات هوش و حواس ما را به سمت خود جلب میکند طوری که خیلی مواقع حتی جاده مقابل خود را هم نمیبینیم. "اوی مزاحم" کار خودش را خوب بلد است. اصلا هم "غایب" نیست. بلکه با کمال پررویی "من" و "تو" را جلوی چشم خودمان از ذهنمان بیرون میکند و خودش تنهایی ساعتها به جولان و نقشبازی میپردازد.
به راستی با این "ضمیری که قرار بود غایب باشد" چه باید کرد؟
چاره کار در وجود خود ماست. من و تو نباید اجازه دهیم این "اوی" مزاحم هر وقت دلش خواست وارد ذهن ما شود. به همین سادگی!
یعنی خیلی ساده نباید عنان اسب ذهن خود را دست او بدهیم که هر جا خواست فکر و هوش و حواس ما را ببرد. باید در هر لحظه از زندگی خود حواسمان جمع باشد که آنها که همین الان اطرافمان حضور دارند و برایمان مهم هستند بپردازیم. اگر میبینید دانشآموزی گله میکند که قادر به تمرکز افکار و جمع کردن حواسش نیست و فکرش دایم از این موضوع به آن موضوع بیربط میپرد و خلاصه کلام قادر به تثبیت افکار خودش نیست خیلی ساده به او بگویید که مقصر فقط و فقط خودش است. باید یاد بگیرد که "او" ضمیر غایبی بیش نیست. نباید او را حاضر کرد و در ذهن جای داد. نباید پشت سر کسی بدگویی کرد و با غیبت کردن شخصی را که غایب است، در ذهن خود حاضر کنیم و بخشی از انرژی ذهنی و وقت و انرژی حیاتی خود را به او اختصاص دهیم.
از سوی دیگر اگر کسی در گذشته پشت سر ما بد گفته و یا حرکت توهینآمیزی انجام داده و الان دیگر مقابل چشمان ما نیست. از این لحظه به بعد دیگر نباید به خاطره "او" اجازه دهیم که صحنه توهین را مقابل چشمان ما تکرار کند. یعنی از همان آغاز نباید اجازه دهیم که "او" بدون اینکه مقابلمان حاضر باشد در ذهنمان اجازه حضور یابد و ما را به خود سرگرم کند. این دقیقا همان اتفاقی است که او با توهین کردن و بدگویی انتظار داشته رخ دهد و ما باید آرزوی ورود به ذهن خودمان را بر دلش بگذاریم. اگر چنین کنیم "او" در چشمان ما میخواند که امکان و مجوز ورود به ذهن ما را هرگز ندارد و نخواهد داشت و در نتیجه همیشه باید داغ حسرت یک ذره توجه از سوی ما را در دل خود نگاه دارد. فراموش نکنید که این "اوهای مزاحمی" که در طول شبانهروز فضای ذهن ما را جولانگاه خود قرار میدهند به اجازه خود ما مجوز ورود به ذهنمان را گرفتهاند و ما خیلی ساده با باطل کردن مجوز آنها میتوانیم برای همیشه از دستشان خلاص شویم و فرصتی دگر باره برای بودن با خودمان و عزیزانمان را پیدا کنی
منبع"مجله قاصدک شهرک
اما الان که بزرگتر شدهایم میبینیم که خیلی وقتها حتی موقعی که تنها هستیم، باز نمیتوانیم فکر و حواسمان را جمعوجور کنیم و همیشه "اویی" که باید ضمیر غایب باشد، خودش را میاندازد داخل ذهن ما و حتی خیلی مواقع جای "من" وجودی ما را هم میگیرد.
خوب به خودتان نگاه کنید. وقتی تنها هستید و غیر از "من" خودتان هیچکس با شما نیست، این "او" چرا خودش را وسط میاندازد و همه فکر و ذکر ما را به خود مشغول میسازد.
میخواهیم درس بخوانیم این "اوی غایب" خاطرهای را از خرابههای حافظه بیرون میکشد و دایم آن را جلوی ما تکرار میکند. درست مثل فیلمی که بعضی صحنههای آن پشت سر هم تکرار شود و وقتی به خودمان میآییم میبینیم کلی وقت از دست دادهایم و هیچ درس نخواندهایم فقط به این دلیل ساده که "او" و خاطرهاش نگذاشت ما با "من خودمان" تنها شویم.
این "اوی مزاحم" میتواند هر خاطرهای باشد. هر خاطرهای از هر فردی که در زندگی با او برخورد کردهایم. میتواند جمله و نقلقولی از یک شخص باشد که حتی شاید هیچوقت او را ندیدیم. این "اوی مزاحم" که اجازه نمیدهد به خودمان برسیم و حواسمان جمع خودمان باشد میتواند شخصی باشد که فقط یک بار در کل عمرمان میبینیمش و یا برعکس فردی باشد که هر روز با او ملاقات میکنیم. مهم این است که این "اوی مزاحم" وقتی که غایب است و حضور ندارد، وارد ذهن ما میشود و شروع به مصرف کردن انرژی ذهنی ما میکند. این "اوی مزاحم" بعضی مواقع حتی موقع غذا خوردن، بازی کردن، تماشای فیلم و صحبت با عزیزانمان هم دست از سرمان برنمیدارد. "او" همیشه میخواهد ما را از خودمان و انسانهایی که عزیزشان میداریم جدا کند. "اوی مزاحم" دوست دارد دایما ذهن ما را به خود مشغول سازد. "او" دشمن تنهایی ماست. چرا که میداند اگر فرصت تنها بودن با خودمان و عزیزانمان را پیدا کنیم آنقدر شاد میشویم که دیگر به "او" فکر نمیکنیم و برای همین دایم جلوی ذهن ما یک صحنه و خاطره خاص را تکرار میکند و تکرار میکند و تکرار میکند.
"اوی مزاحم" نمیگذارد صبح به موقع از جا برخیزیم و به همه کارهای خود برسیم. موقع انجام کار فکر ما را به آنجا که دلش میخواهد میبرد. موقع درس خواندن نمیگذارد فکرمان متمرکز شود و چیزی از آنچه میخوانیم بفهمیم. حتی موقع رانندگی هم بعضی اوقات هوش و حواس ما را به سمت خود جلب میکند طوری که خیلی مواقع حتی جاده مقابل خود را هم نمیبینیم. "اوی مزاحم" کار خودش را خوب بلد است. اصلا هم "غایب" نیست. بلکه با کمال پررویی "من" و "تو" را جلوی چشم خودمان از ذهنمان بیرون میکند و خودش تنهایی ساعتها به جولان و نقشبازی میپردازد.
به راستی با این "ضمیری که قرار بود غایب باشد" چه باید کرد؟
چاره کار در وجود خود ماست. من و تو نباید اجازه دهیم این "اوی" مزاحم هر وقت دلش خواست وارد ذهن ما شود. به همین سادگی!
یعنی خیلی ساده نباید عنان اسب ذهن خود را دست او بدهیم که هر جا خواست فکر و هوش و حواس ما را ببرد. باید در هر لحظه از زندگی خود حواسمان جمع باشد که آنها که همین الان اطرافمان حضور دارند و برایمان مهم هستند بپردازیم. اگر میبینید دانشآموزی گله میکند که قادر به تمرکز افکار و جمع کردن حواسش نیست و فکرش دایم از این موضوع به آن موضوع بیربط میپرد و خلاصه کلام قادر به تثبیت افکار خودش نیست خیلی ساده به او بگویید که مقصر فقط و فقط خودش است. باید یاد بگیرد که "او" ضمیر غایبی بیش نیست. نباید او را حاضر کرد و در ذهن جای داد. نباید پشت سر کسی بدگویی کرد و با غیبت کردن شخصی را که غایب است، در ذهن خود حاضر کنیم و بخشی از انرژی ذهنی و وقت و انرژی حیاتی خود را به او اختصاص دهیم.
از سوی دیگر اگر کسی در گذشته پشت سر ما بد گفته و یا حرکت توهینآمیزی انجام داده و الان دیگر مقابل چشمان ما نیست. از این لحظه به بعد دیگر نباید به خاطره "او" اجازه دهیم که صحنه توهین را مقابل چشمان ما تکرار کند. یعنی از همان آغاز نباید اجازه دهیم که "او" بدون اینکه مقابلمان حاضر باشد در ذهنمان اجازه حضور یابد و ما را به خود سرگرم کند. این دقیقا همان اتفاقی است که او با توهین کردن و بدگویی انتظار داشته رخ دهد و ما باید آرزوی ورود به ذهن خودمان را بر دلش بگذاریم. اگر چنین کنیم "او" در چشمان ما میخواند که امکان و مجوز ورود به ذهن ما را هرگز ندارد و نخواهد داشت و در نتیجه همیشه باید داغ حسرت یک ذره توجه از سوی ما را در دل خود نگاه دارد. فراموش نکنید که این "اوهای مزاحمی" که در طول شبانهروز فضای ذهن ما را جولانگاه خود قرار میدهند به اجازه خود ما مجوز ورود به ذهنمان را گرفتهاند و ما خیلی ساده با باطل کردن مجوز آنها میتوانیم برای همیشه از دستشان خلاص شویم و فرصتی دگر باره برای بودن با خودمان و عزیزانمان را پیدا کنی
منبع"مجله قاصدک شهرک