AvAstiN
3rd July 2010, 12:54 PM
رده بالاي علمي و تنوع طرحهاي تحقيقاتي دانشکدههاي پزشکي همواره به عنوان نکتهاي برجسته باعث سربلندي و افتخار محافل علمي و مردم ايالاتمتحده بوده، ولي امروز بسياري از کارشناسان عقيده دارند ادامه توجه فرهنگ آمريکايي به تحقيقات علمي و کمتوجهي به برآورده کردن نيازهاي اوليه سلامت و بهداشت مثل فشارخون، چاقي و ديابت و... آينده بهداشت و سلامت کشور را با بحران مواجه ميکند....
رده بالاي علمي و تنوع طرحهاي تحقيقاتي دانشکدههاي پزشکي همواره به عنوان نکتهاي برجسته باعث سربلندي و افتخار محافل علمي و مردم ايالاتمتحده بوده، ولي امروز بسياري از کارشناسان عقيده دارند ادامه توجه فرهنگ آمريکايي به تحقيقات علمي و کمتوجهي به برآورده کردن نيازهاي اوليه سلامت و بهداشت مثل فشارخون، چاقي و ديابت و... آينده بهداشت و سلامت کشور را با بحران مواجه ميکند.
يک سال پس از فارغالتحصيلي از دانشکده، حين معاينه بانوي ميانسالي با سوالي روبهرو شدم که پس از آن بارها در طول زندگي حرفهايام از بيماران مختلف شنيدم: «خوب دکتر، شما کدام دانشگاه درس خواندهايد؟» در حالتي عادي ميشد اين سوال را به حساب پر کردن سکوت يا مقدمهاي براي ايجاد ارتباط بيمار با پزشک به حساب آورد، ولي در آن بعدازظهر، احساسي که اين سوال در من پزشک تازهکار برانگيخت، نويدبخش جوانه زدن يک ارتباط نبود. روشن بود بيمار از روي نام دانشکدهاي که از آن فارغالتحصيل شده بودم، قابليت درمانگريام را سبک سنگين ميکند.
قابليت واقعي چيست؟
نبايد بيانصاف بود. من نيز بارها در مراجعه به همکارانام، هر چند ميتوانستم بيسر و صدا با جستجو در اينترنت و بررسي بيمارستانهاي وابسته به دانشکده کنجکاويام را ارضا کنم يا پنهان از نگاه همکارم براي خواندن نام دانشکده او به زبان لاتين در مدرک فارغالتحصيلي روي ديوار دزدکي سرک بکشم، ارتباط حرفهايام را با چنين پرسشي آغاز کرده بودم. صورت مساله بسيار ساده است: «دانشکده خوب، يعني دکتر خوب؛ دانشکده بد، يعني دکتر بد.» باور آنکه دانشکدهاي که در رده علمي بالايي قرار گرفته، اين قابليت را مستقيما به فارغالتحصيلان خود منتقل ميکند، باوري است که در فرهنگ آمريکايي جاي خود را کاملا باز کرده، ولي نگاه اين ارزيابي مردمي بيشتر به سوي سرمايهگذاري و برونده دانشکدههاي پزشکي براي کارهاي تحقيقاتي است، نه قابليت واقعي فارغالتحصيلان آن در عرصه کار. اين معيارها به طور قطع مهم هستند، ولي تحقيقات وقتي نقش اصلي را داشتند که در اوايل قرن بيستم دانش پزشکي ايجاد تغييراتي اساسي را در بهداشت و سلامت بيماران آغاز کرد.
هر چند نتيجه بسياري از اين تحقيقات به سالمتر شدن و طول عمر بيشتر مردم منجر شد، ناشناختههاي اصلي بسياري مثل پايههاي مولکولي فشارخون بالا هنوز توضيح داده نشدهاند.
گرچه امروزه نيازهاي بيماران تغيير يافتهاند، هنوز هم بيماران و حتي پزشکان بسياري فکر ميکنند موسسات علمي که در قرن بيستم براي شناسايي و حل برخي مشکلات سلامت موفق بودهاند، در قرن فعلي هم ميتوانند موفق باشند، ولي طبق گزارش علمي سالانه طب داخلي (Annals of Internal Medicine) وقت ارزيابي دوباره فرا رسيده است.
زمان ارزيابي فرارسيد
دانشکده پزشکي جرج واشنگتن طي سالهاي 1999 تا 2001 ميلادي، 60 هزار فارغالتحصيل پزشکي را از 141 دانشکده پزشکي ايالاتمتحده با اين موضوعات بررسي کرده است: کاستي در مراقبتهاي اوليه، ارتباطات حرفهاي نابهجا و تنوع بيش از حد نيروي کار تحت عنوان «رسالت اجتماعي».
محققان دريافتهاند دانشکدههاي بسياري که رتبه علمي بالايي دارند، اتفاقا آنهايي بودهاند که توجه و موفقيت کمتري در مواجهه با چنين موضوعات مبتلا به نظام سلامت کشور داشتهاند.
دکتر مولان، رييس اين طرح پژوهشي و استاد سياست سلامت دانشگاه جرج واشنگتن ميگويد: «بيترديد رسالت دانشکدههاي پزشکي در کل، آموزش و تربيت پزشک براي درمان مردم است، ولي دانشکدههاي پزشکي آمريکا امروز از مسير خود خارج شدهاند.» نظام سرمايهگذاري بر تحقيقات بسيار تخصصي و فناوري پيشرفته اين انحراف را تشديد کرده است. در ضمن محققاني که ميدانند علاوه بر بخش خصوصي، دولت فدرال نيز از طريق موسسه ملي سلامت کمکهاي مالي در اختيار طرحهاي پژوهشي قرار ميدهد، براي حل مسايل عام سلامت جامعه شور و شوق کمتري از خود نشان ميدهند.
تخصيص اعتبارات و پشتيباني از پروژههاي علمي، افراد و موسسات را حتي به قيمت ناديده گرفتن مشکلات حاد سلامت و بهداشت بيشتر به سوي تحقيقات سوق ميدهد. نفوذ ديدگاههاي سنتي دانشکدههاي پزشکي در مورد اهميت تحقيقات، بازگرداندن آنان را به صحنه بحران مراقبتهاي اوليه دشوار کرده است.
در سالهاي اخير برخي فارغالتحصيلان پزشکي در تلاش براي ايجاد تغيير در نگرشهاي سنتي، موسسات قديمي را ترک کرده و به موسسات جديدتري روي آوردهاند. بسياري اين موسسات را «نهادهاي هزاره جديد» نام گذاشتهاند. اين موسسات که دانشجويان را از سال اول پزشکي در مناطق محرومتر به کار ميگيرند، ارجحيت آموزشي خود را از ديدگاههاي سنتي بهاي بيشتر دادن به تحقيقات، به توجه بيشتر به نيازهاي امروزي سلامت و بهداشت تغيير دادهاند.
دکتر مولن ميافزايد: «رسالت و عملکرد تمامي دانشکدههاي پزشکي نميتواند و نبايد يکي باشد، ولي پزشکان بايد فکر کنند چهطور ميتوان به نيازهاي حال بيماران پاسخ مناسبتري داد. اگر بخواهيم به همين ترتيب پزشک تربيت کنيم، نيازهاي اساسي در مداواي بيماران بيپاسخ ميمانند و نتيجه آن در آينده جمعيت بيشتر محروم از مراقبتهاي اوليه، مرگ و مير بيشتر و درد و رنج فزاينده بيماران خواهد بود.»منبع: N.Y. Times
17 ژوئن 2010
منبع : سپید
رده بالاي علمي و تنوع طرحهاي تحقيقاتي دانشکدههاي پزشکي همواره به عنوان نکتهاي برجسته باعث سربلندي و افتخار محافل علمي و مردم ايالاتمتحده بوده، ولي امروز بسياري از کارشناسان عقيده دارند ادامه توجه فرهنگ آمريکايي به تحقيقات علمي و کمتوجهي به برآورده کردن نيازهاي اوليه سلامت و بهداشت مثل فشارخون، چاقي و ديابت و... آينده بهداشت و سلامت کشور را با بحران مواجه ميکند.
يک سال پس از فارغالتحصيلي از دانشکده، حين معاينه بانوي ميانسالي با سوالي روبهرو شدم که پس از آن بارها در طول زندگي حرفهايام از بيماران مختلف شنيدم: «خوب دکتر، شما کدام دانشگاه درس خواندهايد؟» در حالتي عادي ميشد اين سوال را به حساب پر کردن سکوت يا مقدمهاي براي ايجاد ارتباط بيمار با پزشک به حساب آورد، ولي در آن بعدازظهر، احساسي که اين سوال در من پزشک تازهکار برانگيخت، نويدبخش جوانه زدن يک ارتباط نبود. روشن بود بيمار از روي نام دانشکدهاي که از آن فارغالتحصيل شده بودم، قابليت درمانگريام را سبک سنگين ميکند.
قابليت واقعي چيست؟
نبايد بيانصاف بود. من نيز بارها در مراجعه به همکارانام، هر چند ميتوانستم بيسر و صدا با جستجو در اينترنت و بررسي بيمارستانهاي وابسته به دانشکده کنجکاويام را ارضا کنم يا پنهان از نگاه همکارم براي خواندن نام دانشکده او به زبان لاتين در مدرک فارغالتحصيلي روي ديوار دزدکي سرک بکشم، ارتباط حرفهايام را با چنين پرسشي آغاز کرده بودم. صورت مساله بسيار ساده است: «دانشکده خوب، يعني دکتر خوب؛ دانشکده بد، يعني دکتر بد.» باور آنکه دانشکدهاي که در رده علمي بالايي قرار گرفته، اين قابليت را مستقيما به فارغالتحصيلان خود منتقل ميکند، باوري است که در فرهنگ آمريکايي جاي خود را کاملا باز کرده، ولي نگاه اين ارزيابي مردمي بيشتر به سوي سرمايهگذاري و برونده دانشکدههاي پزشکي براي کارهاي تحقيقاتي است، نه قابليت واقعي فارغالتحصيلان آن در عرصه کار. اين معيارها به طور قطع مهم هستند، ولي تحقيقات وقتي نقش اصلي را داشتند که در اوايل قرن بيستم دانش پزشکي ايجاد تغييراتي اساسي را در بهداشت و سلامت بيماران آغاز کرد.
هر چند نتيجه بسياري از اين تحقيقات به سالمتر شدن و طول عمر بيشتر مردم منجر شد، ناشناختههاي اصلي بسياري مثل پايههاي مولکولي فشارخون بالا هنوز توضيح داده نشدهاند.
گرچه امروزه نيازهاي بيماران تغيير يافتهاند، هنوز هم بيماران و حتي پزشکان بسياري فکر ميکنند موسسات علمي که در قرن بيستم براي شناسايي و حل برخي مشکلات سلامت موفق بودهاند، در قرن فعلي هم ميتوانند موفق باشند، ولي طبق گزارش علمي سالانه طب داخلي (Annals of Internal Medicine) وقت ارزيابي دوباره فرا رسيده است.
زمان ارزيابي فرارسيد
دانشکده پزشکي جرج واشنگتن طي سالهاي 1999 تا 2001 ميلادي، 60 هزار فارغالتحصيل پزشکي را از 141 دانشکده پزشکي ايالاتمتحده با اين موضوعات بررسي کرده است: کاستي در مراقبتهاي اوليه، ارتباطات حرفهاي نابهجا و تنوع بيش از حد نيروي کار تحت عنوان «رسالت اجتماعي».
محققان دريافتهاند دانشکدههاي بسياري که رتبه علمي بالايي دارند، اتفاقا آنهايي بودهاند که توجه و موفقيت کمتري در مواجهه با چنين موضوعات مبتلا به نظام سلامت کشور داشتهاند.
دکتر مولان، رييس اين طرح پژوهشي و استاد سياست سلامت دانشگاه جرج واشنگتن ميگويد: «بيترديد رسالت دانشکدههاي پزشکي در کل، آموزش و تربيت پزشک براي درمان مردم است، ولي دانشکدههاي پزشکي آمريکا امروز از مسير خود خارج شدهاند.» نظام سرمايهگذاري بر تحقيقات بسيار تخصصي و فناوري پيشرفته اين انحراف را تشديد کرده است. در ضمن محققاني که ميدانند علاوه بر بخش خصوصي، دولت فدرال نيز از طريق موسسه ملي سلامت کمکهاي مالي در اختيار طرحهاي پژوهشي قرار ميدهد، براي حل مسايل عام سلامت جامعه شور و شوق کمتري از خود نشان ميدهند.
تخصيص اعتبارات و پشتيباني از پروژههاي علمي، افراد و موسسات را حتي به قيمت ناديده گرفتن مشکلات حاد سلامت و بهداشت بيشتر به سوي تحقيقات سوق ميدهد. نفوذ ديدگاههاي سنتي دانشکدههاي پزشکي در مورد اهميت تحقيقات، بازگرداندن آنان را به صحنه بحران مراقبتهاي اوليه دشوار کرده است.
در سالهاي اخير برخي فارغالتحصيلان پزشکي در تلاش براي ايجاد تغيير در نگرشهاي سنتي، موسسات قديمي را ترک کرده و به موسسات جديدتري روي آوردهاند. بسياري اين موسسات را «نهادهاي هزاره جديد» نام گذاشتهاند. اين موسسات که دانشجويان را از سال اول پزشکي در مناطق محرومتر به کار ميگيرند، ارجحيت آموزشي خود را از ديدگاههاي سنتي بهاي بيشتر دادن به تحقيقات، به توجه بيشتر به نيازهاي امروزي سلامت و بهداشت تغيير دادهاند.
دکتر مولن ميافزايد: «رسالت و عملکرد تمامي دانشکدههاي پزشکي نميتواند و نبايد يکي باشد، ولي پزشکان بايد فکر کنند چهطور ميتوان به نيازهاي حال بيماران پاسخ مناسبتري داد. اگر بخواهيم به همين ترتيب پزشک تربيت کنيم، نيازهاي اساسي در مداواي بيماران بيپاسخ ميمانند و نتيجه آن در آينده جمعيت بيشتر محروم از مراقبتهاي اوليه، مرگ و مير بيشتر و درد و رنج فزاينده بيماران خواهد بود.»منبع: N.Y. Times
17 ژوئن 2010
منبع : سپید