MR_Jentelman
2nd July 2010, 05:31 PM
نخستين موضوعي كه بايد روشن گردد چگونگي رشد و پيشرفت علمي است. آيا ما توانستهايم در رشتههاي مختلف علوم به طرح نظريه يا انديشه تازه اقدام كنيم؟
در رسانههاي گروهي، در ميان مسئولان و در ميان برخي از علاقمندان به پيشرفت علم از انتشارات مقالات علمي سخن به ميان ميآيد. دومين نكته اينكه انتشار مقالات در مجلات خارجي اعتبار علمي مقاله را مدلل ميدارد و هم دليل بر رشد و ارتقاء سطح علمي تلقي ميگردد.
ممكن است برخي از مجلات خارجي در پذيرش مقالات دقت لازم را به عمل آورند. از باب مثال رعايت اصول علمي، برخورد منطقي يا مسائل و تازگي موضوع را معيار پذيرش مقاله قرار دهند. بايد توجه داشت كه، همه مجلات خارجي در پذيرش مقالات دقت لازم را به خرج نميدهند.
برخي به صرف اينكه ظاهر مقاله جالب باشد يا صبغه علمي داشته باشد در پذيرش و چاپ مقاله اقدام ميكنند.
اما بايد توجه داشت كه چاپ مقاله در مجله خارجي، هر چند مجله در پذيرش مقاله سختگيري كند، اعتبار علمي مقاله را محرز نميدارد. آنچه موجب اعتبار علمي مقاله است طرح انديشه تازه ميباشد.
از سوي ديگر مقالات علمي به خاطر محدوديت موضوع دليل بر ارتقاء سطح علمي كشور محسوب نميشوند.
وقتي ما ميتوانيم در توليد علم و ارتقاء سطح علمي كشور بحث كنيم كه مؤلفان كتاب يا نويسندگان در رشته تخصصي موضوع تازهاي را مورد مطالعه قرار داده باشند. تازگي به اين معناست كه دانشمند ديگري روي اين موضوع كار نكرده است. علاوه بر تازگي موضوع طرح نظريه يا فرضيه نيز بايد تازگي داشته باشد، يعني براي اولينبار مطرح گردد.
حال اين سئوال قابل طرح است كه آيا ما در رشتههاي علوم غيرانساني به طرح موضوعات تازه و نظريات جديد اقدام كردهايم؟
آيا وقتي ما علوم طبيعي را با علوم انساني مقايسه ميكنيم در رشتههاي مختلف به آراء و نظريات تازه برخورد ميكنيم؟
همانطور كه گفته شد غالباً افرادي درباره علوم انساني بحث ميكنند كه با اين رشتهها آشنايي ندارند. اگر از ايشان سئوال شود، منظور شما از علوم انساني چيست نميتوانند رشتههائي را كه تحت اين عنوان قرار ميگيرند نام ببرند.
گاهي برخي از استادان رشتههاي علوم انساني نيز از عقبماندگي اين رشتهها در مقايسه با رشتههاي ديگر بحث ميكنند.
بحث از جايگاه علوم مختلف و مقايسه رشتهها با يكديگر مستلزم آگاهي از وضع موجود رشتههاي علمي است. به سخن ديگر آنكه از عقبماندگي در علوم بحث ميكند، بايد از وضع موجود علوم آگاه باشد، آگاهي ازوضع موجود مستلزم بررسي كتابها، مجلهها، صلاحيت علمي معلمان و وضع پژوهش در هر رشته است.
به نظر ما علاقهمندان به وضع علمي كشور بايد در وهله اول به ارزيابي وضع موجود رشتههاي علمي اقدام كنند.
متخصصان هر رشته بايد در سازماني جمع شوند. اين سازمان بايد توليت علمي رشته معيني را به عهده گيرد. و با كمك صاحبنظران وضع موجود را ارزيابي كند. وزارت علوم بايد در تشكيل سازمانهاي علمي اقدام كند؛ زمينه فعاليت اعضاء سازمان را فراهم نمايد و بودجه لازم را در اختيار هر سازمان قرار دهد. متخصصان هر رشته بايد از تشكيل اينگونه سازمانها استقبال كنند و با كمك همكاران خود هم وضع علمي موجود را بررسي كنند و هم در توليد علم يا ارتقاء سطح علمي كشور قدم بردارند.
نظر به اينكه بحث ما درباره علوم انساني است به بررسي نظريات يكي از استادان كه در شماره 6 «فصلنامه نوآوريهاي آموزشي» ارائه شده ميپردازيم.
عنوان مقاله ايشان «توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي علوم انساني در ايران» است.
نويسنده محترم در صفحه 8 مجله مرقوم داشتهاند:
و منظور از آن (تعداد مجلهها 4) كيفيت توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي و نظريهپردازي است كه بايد مورد تأكيد و دقت قرار گيرد. و متأسفانه، بزرگترين مشكل كيفي در آثار علمي ـ پژوهشي در حوزه علوم انساني، خاصه در تعليم و تربيت و روانشناسي در ايران، نااستواري بنيادهاي نظري در اين آثار است.»
در همين صفحه فقدان تكيهگاههاي بنيادي محكم اعتقادي و فلسفي را در علوم تربيتي و روانشناسي مطرح ميسازند و اعتقاد دارند «ديدگاههائي كه علوم انساني را صرفاً بر تجربهگرايي و حسيگرايي و فلسفه تحصيلي قرار ميدهند» برنامههاي اين رشته را در برميگيرند.
بايد ديد فقدان تكيهگاههاي بنيادي محكم اعتقادي و فلسفي در علوم تربيتي و روانشناسي چه نكته يا اصلي را مطرح ميسازد؟ در اين زمينه ابتدا بايد وضع علمي يك رشته را تعيين كرد. آيا ميتوان گفت وضع علمي يك رشته مستلزم نفوذ افكار و عقايد خاص در آن رشته است.
وقتي ميبينيم پيامبر اكرم ميفرمايد اطلبو العلم ولو بالصين آيا وضع علمي را تابع عقايد خاص قرار ميدهد.
توجه به اينكه اسلام علم را به عنوان يك ارزش اساسي تلقي ميكند ما را به اين حقيقت آشنا ميكند كه علم يا نظريه علمي را در صورتي كه واجد شرايط لازم باشد براي ما معتبر است. خوب بود نويسنده محترم كتاب «علوم انساني اسلام و انقلاب فرهنگي» كه بوسيله دفتر مركزي جهاد دانشگاهي در سال 1361 منتشر شده است را مورد مطالعه قرار ميدادند.
در اين كتاب آراء و نظريات دانشمنداني مانند آيتا. . . جوادي آملي، علامه محمدتقي جعفري، آيتا. . . محمدتقي مصباح مطرح است و وضع علمي علوم انساني مورد بررسي قرار گرفته است.
چنانچه خواهيم ديد نظريه علمي نظريه مدلل است و عقل در تدوين نظريه علمي نقشي تعيين كننده دارد.
حضرت جواديآملي در سخنراني خود زير عنوان «عدم تعارض وحي و عقل قطعي ميفرمايد: «تعارض» «عقل قطعي» با «وحي قطعي» ممكن نيست» (صفحه 44) و زير عنوان «حيات جاويد در پرتو علم و عمل» ميفرمايد:
«چون حيات انسان به انديشه و كارش بسته است و تفكر و فعاليتش در زندگي او تأثير بسزائي دارند و بنابراين هر چه علم او عميقتر و كار او حكيمانهتر و پيوند بين دانش و كوشش او ناگسستنيتر باشد، حيات او معقولتر و زندگي او پربار خواهد بود» (صفحه 40)
علامه جعفري با ذكر روايتي از پيامبر عظيمالشأن «اطلبو العلم ولو بالصين» ميفرمايد:
«با نظر به اين مطالب است كه ميتوان گفت اسلام به هيچ وجهي از بهرهبرداري از عناصر سازنده فرهنگي كه بارزترين آنها علم با ملاك وسيله وصوله بر واقعيات است، نه تنها جلوگيري نكرده است، بلكه آن را شديداً هم مورد توصيه قرار داده است» (صفحه 119)
علامه مصباح نيز در ارتباط علم و دين ميفرمايد:
«ولي ما معتقديم كه پايه، همه رشتههاي علوم انساني، يك رشته مباحث انسانشناسي است كه در تمام رشتههاي علوم انساني بايد وجود داشته باشد. انسان بايد شناسانده شود، ابعاد وجوديش، كيفيت رشد و تكاملش، عوامل انحطاطش، هدف نهائي از وجودش، همه اينها بايد مشخص شود.» (صفحه 167)
در بخش ديگر از همين كتاب ميفرمايد:
اين دو (وحي و فلسفه) ميتوانند به همديگر كمك كنند: و ميتوانند به استدلات عقلي كمك كنند. زيرا هر گاه بين اين دو تطابق بود، ما به استنتاجات عقلي اطمينان بيشتري پيدا ميكنيم و همچنين عقل ميتواند از وحي تفسيرهاي عقلاني بدست دهد تا عقل هم قانع و سيراب شود» (صفحه 21)
همانطور كه قبلاً يادآرو شديم علم به عنوان علم سيري منطقي دارد و تا زماني كه در اين مسير حركت ميكند از اعتبار لازم برخوردار است.
نويسنده محترم تصور ميكند در رشتههاي علمي و در علوم انساني بايد افكار و عقايدي را كه ظاهراً جنبه ديني دارند بايد انديشه علمي را تأييد كنند تا آن انديشه اعتبار لازم را كسب كند.
در تدوين نظريه علمي بايد شرايط مقرر در دنياي علم رعايت شود. در اينصورت نظريه علمي مورد تأييد قرار ميگيرد.
برخي از نويسندگان براي ابراز عقايد ديني تصور ميكنند رشتههاي علمي بايد جهت كسب اعتبار لازم موردحمايت مستقيم عقايد قرار گيرند. گروهي تصور ميكنند انديشههاي علمي بايد مورد تأييد خاص قرار گيرند.
همانطور كه ملاحظه شد انديشمندان اسلامي، علامه جعفري، آيتا. . . جواديآملي و آيتا. . . مصباح همه براي علم و نظريات علمي ارزش و اعتبار قائل هستند و معتقدند كه نظريه علمي خودبخود مورد تأييد دين نيز قرار دارد.
در اين قسمت بايد ديد نظريه علمي چيست. برخي از نويسندگان خارجي و به تقليد از آنها برخي از نويسندگان داخلي علم را حاصل فعاليتهاي حواس قلمداد ميكنند. در صورتي كه، هيچ مفهوم علمي حاصل و نتيجه بكار انداختن حواس نيست.
مؤلف محترم مقاله «توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي علوم انساني در ايران» نيز چنانكه نقل شد اشكال علوم انساني را صرفاً «بر تجربهگرايي و حسيگرايي و فلسفه تحصلي قلمداد ميكنند.»
به نظر نويسنده محترم «مراكز آموزش عالي در كشور ما، وقتي از مقالات علمي ـ پژوهشي و رشد تعداد اين مقالات در سالهاي اخير سخن ميگويند، اولاً و اساساً علوم طبيعي و زيستي و پزشكي را مدنظر دارند.» (صفحه 8)
ظاهراً نويسنده محترم تصور ميكنند علوم طبيعي و زيستي و پزشكي چون با تجربه حسي سر و كار دارند علمي تلقي ميشوند. در صورتي كه تحليل آنچه دانشمندان در رشتههاي مخلتف علمي انجام ميدهند استفاده از نيروي عقلاني در تدوين نظريات علمي است. در بخش ديگري مؤلف معتقد است كه «گويا ميتوان علوم انساني را با معيار علوم طبيعي سنجيد» (صفحه 12)
در هر حال علم، چه در رشتههاي طبيعي و چه در رشتههاي علوم انساني محصول فعاليت حواس، چنانكه طرفداران مكتب تحصلي تصور ميكنند نيست.
نور ثراب مؤلف كتاب منطق علوم و رشتههاي ديگر معلومات بشري در صفحه 144 اين كتاب تعريف علم را از نظر انشتين چنين نقل ميكند:
«علم كوششي است براي تطبيق تجربه حسي نامنظم و متّنوع به يك سيستم فكري كه منطقاً متحدالشكل باشد. در اين سيستم تجربيات واحد با جنبة ديگر يا نظري طوري همبسته باشند كه هماهنگي آنها متمايز و متقاعدكننده باشد».
«نقل از كتاب فلسفه ـ مسائل فلسفي، مكتبهاي فلسفي، مباني علوم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم: 1376».
جان ديوئي نظر پلانك را در مورد اختلاف امر عيني و مفاهيم در فصل بيست و يكم كتاب «منطق ـ تئوري ـ تحقيق چنين نقل ميكند:»
«تعاريف فيزيكي صدا، رنگ و درجه حرارت به هيچوجه با ادراكات مستقيمي كه بوسيله حواس مخصوص بدست ميآيند ارتباط ندارند، اما رنگ و صدا به ترتيب بوسيله تواتر طول موجهاي نوسانات و درجه حرارت از لحاظ نظري براساس مطلق درجه حرارت كه با قانون دوم ترموديناميك مطابقت دارد اندازهگيري ميشود، يا بر حسب نظريه حركتي گازها، به صورت انرژي حركتي حركت ملكول سنجش ميگردد . . . در هر صورت به هيچوجه به عنوان يك احساس حرارت توصيف نميشود» (صفحه 66 كتاب منطق تئوري تحقيق). همانطور كه ملاحظه ميشود علوم طبيعي نيز حاصل مستقيم حواس نيستند.
منبع:www.mydocument.ir
در رسانههاي گروهي، در ميان مسئولان و در ميان برخي از علاقمندان به پيشرفت علم از انتشارات مقالات علمي سخن به ميان ميآيد. دومين نكته اينكه انتشار مقالات در مجلات خارجي اعتبار علمي مقاله را مدلل ميدارد و هم دليل بر رشد و ارتقاء سطح علمي تلقي ميگردد.
ممكن است برخي از مجلات خارجي در پذيرش مقالات دقت لازم را به عمل آورند. از باب مثال رعايت اصول علمي، برخورد منطقي يا مسائل و تازگي موضوع را معيار پذيرش مقاله قرار دهند. بايد توجه داشت كه، همه مجلات خارجي در پذيرش مقالات دقت لازم را به خرج نميدهند.
برخي به صرف اينكه ظاهر مقاله جالب باشد يا صبغه علمي داشته باشد در پذيرش و چاپ مقاله اقدام ميكنند.
اما بايد توجه داشت كه چاپ مقاله در مجله خارجي، هر چند مجله در پذيرش مقاله سختگيري كند، اعتبار علمي مقاله را محرز نميدارد. آنچه موجب اعتبار علمي مقاله است طرح انديشه تازه ميباشد.
از سوي ديگر مقالات علمي به خاطر محدوديت موضوع دليل بر ارتقاء سطح علمي كشور محسوب نميشوند.
وقتي ما ميتوانيم در توليد علم و ارتقاء سطح علمي كشور بحث كنيم كه مؤلفان كتاب يا نويسندگان در رشته تخصصي موضوع تازهاي را مورد مطالعه قرار داده باشند. تازگي به اين معناست كه دانشمند ديگري روي اين موضوع كار نكرده است. علاوه بر تازگي موضوع طرح نظريه يا فرضيه نيز بايد تازگي داشته باشد، يعني براي اولينبار مطرح گردد.
حال اين سئوال قابل طرح است كه آيا ما در رشتههاي علوم غيرانساني به طرح موضوعات تازه و نظريات جديد اقدام كردهايم؟
آيا وقتي ما علوم طبيعي را با علوم انساني مقايسه ميكنيم در رشتههاي مختلف به آراء و نظريات تازه برخورد ميكنيم؟
همانطور كه گفته شد غالباً افرادي درباره علوم انساني بحث ميكنند كه با اين رشتهها آشنايي ندارند. اگر از ايشان سئوال شود، منظور شما از علوم انساني چيست نميتوانند رشتههائي را كه تحت اين عنوان قرار ميگيرند نام ببرند.
گاهي برخي از استادان رشتههاي علوم انساني نيز از عقبماندگي اين رشتهها در مقايسه با رشتههاي ديگر بحث ميكنند.
بحث از جايگاه علوم مختلف و مقايسه رشتهها با يكديگر مستلزم آگاهي از وضع موجود رشتههاي علمي است. به سخن ديگر آنكه از عقبماندگي در علوم بحث ميكند، بايد از وضع موجود علوم آگاه باشد، آگاهي ازوضع موجود مستلزم بررسي كتابها، مجلهها، صلاحيت علمي معلمان و وضع پژوهش در هر رشته است.
به نظر ما علاقهمندان به وضع علمي كشور بايد در وهله اول به ارزيابي وضع موجود رشتههاي علمي اقدام كنند.
متخصصان هر رشته بايد در سازماني جمع شوند. اين سازمان بايد توليت علمي رشته معيني را به عهده گيرد. و با كمك صاحبنظران وضع موجود را ارزيابي كند. وزارت علوم بايد در تشكيل سازمانهاي علمي اقدام كند؛ زمينه فعاليت اعضاء سازمان را فراهم نمايد و بودجه لازم را در اختيار هر سازمان قرار دهد. متخصصان هر رشته بايد از تشكيل اينگونه سازمانها استقبال كنند و با كمك همكاران خود هم وضع علمي موجود را بررسي كنند و هم در توليد علم يا ارتقاء سطح علمي كشور قدم بردارند.
نظر به اينكه بحث ما درباره علوم انساني است به بررسي نظريات يكي از استادان كه در شماره 6 «فصلنامه نوآوريهاي آموزشي» ارائه شده ميپردازيم.
عنوان مقاله ايشان «توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي علوم انساني در ايران» است.
نويسنده محترم در صفحه 8 مجله مرقوم داشتهاند:
و منظور از آن (تعداد مجلهها 4) كيفيت توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي و نظريهپردازي است كه بايد مورد تأكيد و دقت قرار گيرد. و متأسفانه، بزرگترين مشكل كيفي در آثار علمي ـ پژوهشي در حوزه علوم انساني، خاصه در تعليم و تربيت و روانشناسي در ايران، نااستواري بنيادهاي نظري در اين آثار است.»
در همين صفحه فقدان تكيهگاههاي بنيادي محكم اعتقادي و فلسفي را در علوم تربيتي و روانشناسي مطرح ميسازند و اعتقاد دارند «ديدگاههائي كه علوم انساني را صرفاً بر تجربهگرايي و حسيگرايي و فلسفه تحصيلي قرار ميدهند» برنامههاي اين رشته را در برميگيرند.
بايد ديد فقدان تكيهگاههاي بنيادي محكم اعتقادي و فلسفي در علوم تربيتي و روانشناسي چه نكته يا اصلي را مطرح ميسازد؟ در اين زمينه ابتدا بايد وضع علمي يك رشته را تعيين كرد. آيا ميتوان گفت وضع علمي يك رشته مستلزم نفوذ افكار و عقايد خاص در آن رشته است.
وقتي ميبينيم پيامبر اكرم ميفرمايد اطلبو العلم ولو بالصين آيا وضع علمي را تابع عقايد خاص قرار ميدهد.
توجه به اينكه اسلام علم را به عنوان يك ارزش اساسي تلقي ميكند ما را به اين حقيقت آشنا ميكند كه علم يا نظريه علمي را در صورتي كه واجد شرايط لازم باشد براي ما معتبر است. خوب بود نويسنده محترم كتاب «علوم انساني اسلام و انقلاب فرهنگي» كه بوسيله دفتر مركزي جهاد دانشگاهي در سال 1361 منتشر شده است را مورد مطالعه قرار ميدادند.
در اين كتاب آراء و نظريات دانشمنداني مانند آيتا. . . جوادي آملي، علامه محمدتقي جعفري، آيتا. . . محمدتقي مصباح مطرح است و وضع علمي علوم انساني مورد بررسي قرار گرفته است.
چنانچه خواهيم ديد نظريه علمي نظريه مدلل است و عقل در تدوين نظريه علمي نقشي تعيين كننده دارد.
حضرت جواديآملي در سخنراني خود زير عنوان «عدم تعارض وحي و عقل قطعي ميفرمايد: «تعارض» «عقل قطعي» با «وحي قطعي» ممكن نيست» (صفحه 44) و زير عنوان «حيات جاويد در پرتو علم و عمل» ميفرمايد:
«چون حيات انسان به انديشه و كارش بسته است و تفكر و فعاليتش در زندگي او تأثير بسزائي دارند و بنابراين هر چه علم او عميقتر و كار او حكيمانهتر و پيوند بين دانش و كوشش او ناگسستنيتر باشد، حيات او معقولتر و زندگي او پربار خواهد بود» (صفحه 40)
علامه جعفري با ذكر روايتي از پيامبر عظيمالشأن «اطلبو العلم ولو بالصين» ميفرمايد:
«با نظر به اين مطالب است كه ميتوان گفت اسلام به هيچ وجهي از بهرهبرداري از عناصر سازنده فرهنگي كه بارزترين آنها علم با ملاك وسيله وصوله بر واقعيات است، نه تنها جلوگيري نكرده است، بلكه آن را شديداً هم مورد توصيه قرار داده است» (صفحه 119)
علامه مصباح نيز در ارتباط علم و دين ميفرمايد:
«ولي ما معتقديم كه پايه، همه رشتههاي علوم انساني، يك رشته مباحث انسانشناسي است كه در تمام رشتههاي علوم انساني بايد وجود داشته باشد. انسان بايد شناسانده شود، ابعاد وجوديش، كيفيت رشد و تكاملش، عوامل انحطاطش، هدف نهائي از وجودش، همه اينها بايد مشخص شود.» (صفحه 167)
در بخش ديگر از همين كتاب ميفرمايد:
اين دو (وحي و فلسفه) ميتوانند به همديگر كمك كنند: و ميتوانند به استدلات عقلي كمك كنند. زيرا هر گاه بين اين دو تطابق بود، ما به استنتاجات عقلي اطمينان بيشتري پيدا ميكنيم و همچنين عقل ميتواند از وحي تفسيرهاي عقلاني بدست دهد تا عقل هم قانع و سيراب شود» (صفحه 21)
همانطور كه قبلاً يادآرو شديم علم به عنوان علم سيري منطقي دارد و تا زماني كه در اين مسير حركت ميكند از اعتبار لازم برخوردار است.
نويسنده محترم تصور ميكند در رشتههاي علمي و در علوم انساني بايد افكار و عقايدي را كه ظاهراً جنبه ديني دارند بايد انديشه علمي را تأييد كنند تا آن انديشه اعتبار لازم را كسب كند.
در تدوين نظريه علمي بايد شرايط مقرر در دنياي علم رعايت شود. در اينصورت نظريه علمي مورد تأييد قرار ميگيرد.
برخي از نويسندگان براي ابراز عقايد ديني تصور ميكنند رشتههاي علمي بايد جهت كسب اعتبار لازم موردحمايت مستقيم عقايد قرار گيرند. گروهي تصور ميكنند انديشههاي علمي بايد مورد تأييد خاص قرار گيرند.
همانطور كه ملاحظه شد انديشمندان اسلامي، علامه جعفري، آيتا. . . جواديآملي و آيتا. . . مصباح همه براي علم و نظريات علمي ارزش و اعتبار قائل هستند و معتقدند كه نظريه علمي خودبخود مورد تأييد دين نيز قرار دارد.
در اين قسمت بايد ديد نظريه علمي چيست. برخي از نويسندگان خارجي و به تقليد از آنها برخي از نويسندگان داخلي علم را حاصل فعاليتهاي حواس قلمداد ميكنند. در صورتي كه، هيچ مفهوم علمي حاصل و نتيجه بكار انداختن حواس نيست.
مؤلف محترم مقاله «توليد علم و مقالات علمي ـ پژوهشي علوم انساني در ايران» نيز چنانكه نقل شد اشكال علوم انساني را صرفاً «بر تجربهگرايي و حسيگرايي و فلسفه تحصلي قلمداد ميكنند.»
به نظر نويسنده محترم «مراكز آموزش عالي در كشور ما، وقتي از مقالات علمي ـ پژوهشي و رشد تعداد اين مقالات در سالهاي اخير سخن ميگويند، اولاً و اساساً علوم طبيعي و زيستي و پزشكي را مدنظر دارند.» (صفحه 8)
ظاهراً نويسنده محترم تصور ميكنند علوم طبيعي و زيستي و پزشكي چون با تجربه حسي سر و كار دارند علمي تلقي ميشوند. در صورتي كه تحليل آنچه دانشمندان در رشتههاي مخلتف علمي انجام ميدهند استفاده از نيروي عقلاني در تدوين نظريات علمي است. در بخش ديگري مؤلف معتقد است كه «گويا ميتوان علوم انساني را با معيار علوم طبيعي سنجيد» (صفحه 12)
در هر حال علم، چه در رشتههاي طبيعي و چه در رشتههاي علوم انساني محصول فعاليت حواس، چنانكه طرفداران مكتب تحصلي تصور ميكنند نيست.
نور ثراب مؤلف كتاب منطق علوم و رشتههاي ديگر معلومات بشري در صفحه 144 اين كتاب تعريف علم را از نظر انشتين چنين نقل ميكند:
«علم كوششي است براي تطبيق تجربه حسي نامنظم و متّنوع به يك سيستم فكري كه منطقاً متحدالشكل باشد. در اين سيستم تجربيات واحد با جنبة ديگر يا نظري طوري همبسته باشند كه هماهنگي آنها متمايز و متقاعدكننده باشد».
«نقل از كتاب فلسفه ـ مسائل فلسفي، مكتبهاي فلسفي، مباني علوم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم: 1376».
جان ديوئي نظر پلانك را در مورد اختلاف امر عيني و مفاهيم در فصل بيست و يكم كتاب «منطق ـ تئوري ـ تحقيق چنين نقل ميكند:»
«تعاريف فيزيكي صدا، رنگ و درجه حرارت به هيچوجه با ادراكات مستقيمي كه بوسيله حواس مخصوص بدست ميآيند ارتباط ندارند، اما رنگ و صدا به ترتيب بوسيله تواتر طول موجهاي نوسانات و درجه حرارت از لحاظ نظري براساس مطلق درجه حرارت كه با قانون دوم ترموديناميك مطابقت دارد اندازهگيري ميشود، يا بر حسب نظريه حركتي گازها، به صورت انرژي حركتي حركت ملكول سنجش ميگردد . . . در هر صورت به هيچوجه به عنوان يك احساس حرارت توصيف نميشود» (صفحه 66 كتاب منطق تئوري تحقيق). همانطور كه ملاحظه ميشود علوم طبيعي نيز حاصل مستقيم حواس نيستند.
منبع:www.mydocument.ir