MR_Jentelman
1st July 2010, 01:44 AM
هايك تا حدي در انگليس شناخته شده است و تأثير او بر مارگارت تاچر و سياستهاي او علت معروف شدن هایک در انگلیس بوده است. اما در آمريكا وضع به گونه اي ديگر است. توجه بسیاری از متفکران به ایده های سیاسی تئوریسینها، یکی از عواملی است که باعث شده هایک را در آمریکا به حاشیه برانند. او ایده های لیبرالی از قرون 18 و 19 میلادی را به شکلی جدید ارائه می داد اما همین توجه به گذشته باعث شده بود که عده ای، تفکر او را قدیمی بخوانند. او از بازار رقابتی در مقابل مدلهای برنامه ریزی مرکزی دفاع می کرد و معتقد بود همان سنتها و نهادهای سنتی که در دوران جدید زیاد هم پرطرفدار نیستند، تجربه هایی دارند که برگ برنده را در اختیار آنها می گذارد. او در عصر ناسیونالیسم و نظام اشتراکی، به فردگرایی توجه نشان می داد.
اما هایک از زمان خود جلوتر بود. او در اواسط قرن بیستم میلادی به مسائلی توجه می کرد که در حال حاضر و در سالهای آینده قرن بیست و یکم میلادی هم از اهمیت زیادی برخوردارند. او به بازار متخصص اما منشعب امروزی، وجود نهادهای قانونی برای درست کار کردن بازار، و حتی چالشهای مختلفی که امروزه پیش روی بازار قرار دارد فکر می کرد و به دنبال راههای جدید می گشت.
هایک که در سال 1899 میلادی در وین متولد شده بود، در جنگ جهانی اول شرکت داشت و پس از آن مدرک خود در اقتصاد سیاسی و حقوق را از دانشگاه وین دریافت کرد. در اوایل دهه 1930 میلادی از هایک برای حضور در هیأت علمی مدرسه اقتصاد لندن دعوت شد و آنجا بود که هایک به خاطر مخالفتهایش با ایده های «جان مینارد کینز» شهرت زیادی یافت.
کینز معتقد بود که رکود اقتصادی را می توان با صرف هزینه های دولتی درمان کرد اما هایک چنین استدلال می کرد که این سیاست باعث تشدید مشکلات اقتصادی خواهد شد.
یکی از دستاوردهای مهم هایک این بود که لزوم کنار هم گذاشتن علوم مختلف برای حل مشکلات را مورد توجه قرار داد. به عقیده او، آدمهای مختلف، اهداف مختلفی دارند و اطلاعات مختلفی هم کسب کرده اند که از کنار هم گذاشتن آنها می توان به بهترین نتایج رسید. اما متآسفانه همیشه این اطلاعات به شکل مکتوب و طبقه بندی شده در اختیار دیگران قرار ندارد.
جدا از این اختلاف نظرها، هایک با تمایل شدید متفکران معاصرش به برنامه ریزی های مرکزی برای اقتصاد مخالف بود و می گفت این مدل نمی تواند نسبت به سیاستهای بازار رقابتی موفقتر باشد. این در حالی بود که در دهه 1930 میلادی در انگلیس، حتی متفکران سیاسی و میانه رو هم از ملی شدن تمام صنایع بزرگ و مهم سخن به میان آورده و از آن حمایت می کردند.
در زمان جنگ جهانی دوم و پس از آن، برنامه ریزی های مرکزی به سطحی رسید که شاید امروزه غیرقابل تصور هم باشد. مثلاً در همان زمان جنگ جهانی دوم، کار به جایی رسید که برای وسایل خانه و مبلمان هم طرحهای کلی و بدون سلیقه و تزیین و هنر توصیه می شد و به اجرا در می آمد. حتی گفته می شد که صندلی های راحتی جزء لوازم ضروری زندگی نیست اما کتابخانه جزء این وسایل هست! سیاست کنترل قیمتها و مالیاتهای مجازاتی هم به همین ترتیب تا سال 1952 میلادی ادامه یافت.
کالدول در کتاب جدیدش با عنوان «چالش هایک» - که توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو به چاپ رسیده- می نویسد: «در آن زمان، هیچ کس ایده های هایک را نمی پسندید. او در مدت زیادی از زندگی اش به خاطر ایده های اقتصادی و سیاسی اش مورد مضحکه قرار می گرفت، زیرا از زمان خود بسیار جلوتر بود.»
یکی از دستاوردهای مهم هایک این بود که لزوم کنار هم گذاشتن علوم مختلف برای حل مشکلات را مورد توجه قرار داد. به عقیده او، آدمهای مختلف، اهداف مختلفی دارند و اطلاعات مختلفی هم کسب کرده اند که از کنار هم گذاشتن آنها می توان به بهترین نتایج رسید. اما متآسفانه همیشه این اطلاعات به شکل مکتوب و طبقه بندی شده در اختیار دیگران قرار ندارد.
به همین جهت بود که هایک در سال 1945 میلادی طی مقاله ای نوشت: «مشکل اقتصادی جامعه، صرفاً چگونگی "اختصاص" منابع لازم نیست؛ مساله مهم این است که چگونه می توان بهترین استفاده را از منابع موجود برای هر فرد اجتماع و برای تأمین اهداف مورد نظر او برد. درواقع، باید از "علم" برای اختصاص دادن این منابع استفاده شود.»
به اعتقاد هایک، کلید موفقیت اقتصاد، رقابت غیرمتمرکز است. در اقتصاد بازار، قیمتها به عنوان "نظام ارتباطاتی" عمل می کنند و اطلاعات زیادی را می توان از میان قیمتها به دست آورد.
در همین راستا «لارنس سامرز» که اقتصاددان و معاون سابق وزیر خزانه داری آمریکا و رییس دانشگاه هاروارد است این پرسش را مطرح کرده که «مهمترین درسی که از واحدهای اقتصاد در دانشگاه می توان آموخت چیست؟»
وی معتقد است که "دست نامرئی" در بازار بسیار موثرتر از "دست پنهان" عمل می کند و به همین جهت است که سامرز می گوید اتفاقات زیادی در بازار می افتد که نمی توان آنها را کنترل کرد؛ یا برایشان برنامه ریخت به آنها جهت داد. و این همان چیزی است که هایک هم سالها قبل گفته بود.
فنآوری اطلاعات اکنون بیش از هر زمان دیگری توانسته ایده های هایک را تقویت کند. امروزه استادان این رشته به دانشجویان خود می آموزند که صرف وارد کردن اطلاعات به کامپیوترهایی که برنامه های مرکزی دارند نمی تواند مشکلات ناشی از کمبود اطلاعات و علم اقتصادی را حل کند. واقعیت این است که برای حل هر مشکلی، به اطلاعات زیادی از علوم به ظاهر نامرتبط با آن حوزه نیاز است.
در چنین شرایطی، یک راه برای حل مشکلات آن است که اطلاعات را به "تصمیم گیرنده" منتقل کنیم؛ و راه دیگر هم این است که روند تصمیم گیری را به سمتی ببریم که اطلاعات لازم در آن وجود دارد.
هایک در کتاب « راهی به سوی رعيت شدن» که خطاب به تمام سوسیالیستهای احزاب مختلف جهان نوشته شده، چنین استدلال می کند که منطق کلی برنامه ریزی های سوسیالیستی برمبنای نادیده گرفتن آزادیهای فردی و شخصی قرار گرفته است؛ یعنی همان شرایطی که هایک در اتریش شاهد آن بود.
این کتاب در انگلیس ابتدا با شوک و غافلگیری مواجه شد اما سپس شاهد استقبال خوبی بود. مشابه این شرایط در آمریکا هم رخ داد. آنگونه که کالدول هم در کتابش تأکید کرده، حرف اصلی هایک در « راهی به سوی رعيت شدن» این است که اگر راه مداخله در اقتصاد در پیش گرفته شود، به طور اتوماتیک به شکل گیری نظامی خودکامه و توتالیتر منجر خواهد شد.
هایک در عین حال معتقد بود که کنترل کامل اقتصاد، به کنترل سایر ابعاد زندگی مردم هم خواهد انجامید؛ زیرا تصمیم گیریهای اقتصادی، چیزی جدا از ارزشها و اهداف فردی و شخصی نیست؛ و درواقع بازتاب آنها به شمار می رود.
«جری مولر» نویسنده کتاب «فکر و بازار: کاپیتالیسم در تفکر مدرن اروپا» نیز نظر مشابهی دارد. او می گوید: «ما پول را برای همسران و فرزندان خود و یا برای ایجاد تغییری در زندگی خودمان می خواهیم؛ از جراحی پلاستیک گرفته تا مطالعه کتاب یا هرچیز دیگر. اینها اهداف غیراقتصادی هستند که پول می تواند آنها را برای ما تأمین کند.»
هایک معتقد بود که تنها در یک بازار رقابتی است که مردم با ارزشهای مختلف فکری می توانند در کنار یکدیگر زندگی کنند. در چنین محیطی مردم درک می کنند که خواسته ها و اهدافشان چیست و چگونه می توانند آنها را برآورده کنند.
هایک در عین حال در کتاب «راهی به سوی رعيت شدن» می نویسد: نمی توان بازار کار را جهت داد و تعیین کرد چه کسی باید سر چه کاری برود.
از آنجا که هایک بر "پلورالیسم ارزشها" تأکید می کرد، برخی از صاحبنظران، او را از افراد نزدیک به تفکر پست مدرنی دانسته اند و میشل فوکو فیلسوف پست مدرن فقید هم در آخرین سالهای زندگی اش بارها در سخنرانی های خود به آراء و عقاید هایک استناد می کرد.
کالدول هم در این خصوص می گوید: «من هایک را یک متفکر پست مدرن به شمار نمی آورم. اما به نظرم مخالفان او و مخالفان پست مدرنها حرفشان یکی بود.
منبع: بوستون گلوب
اما هایک از زمان خود جلوتر بود. او در اواسط قرن بیستم میلادی به مسائلی توجه می کرد که در حال حاضر و در سالهای آینده قرن بیست و یکم میلادی هم از اهمیت زیادی برخوردارند. او به بازار متخصص اما منشعب امروزی، وجود نهادهای قانونی برای درست کار کردن بازار، و حتی چالشهای مختلفی که امروزه پیش روی بازار قرار دارد فکر می کرد و به دنبال راههای جدید می گشت.
هایک که در سال 1899 میلادی در وین متولد شده بود، در جنگ جهانی اول شرکت داشت و پس از آن مدرک خود در اقتصاد سیاسی و حقوق را از دانشگاه وین دریافت کرد. در اوایل دهه 1930 میلادی از هایک برای حضور در هیأت علمی مدرسه اقتصاد لندن دعوت شد و آنجا بود که هایک به خاطر مخالفتهایش با ایده های «جان مینارد کینز» شهرت زیادی یافت.
کینز معتقد بود که رکود اقتصادی را می توان با صرف هزینه های دولتی درمان کرد اما هایک چنین استدلال می کرد که این سیاست باعث تشدید مشکلات اقتصادی خواهد شد.
یکی از دستاوردهای مهم هایک این بود که لزوم کنار هم گذاشتن علوم مختلف برای حل مشکلات را مورد توجه قرار داد. به عقیده او، آدمهای مختلف، اهداف مختلفی دارند و اطلاعات مختلفی هم کسب کرده اند که از کنار هم گذاشتن آنها می توان به بهترین نتایج رسید. اما متآسفانه همیشه این اطلاعات به شکل مکتوب و طبقه بندی شده در اختیار دیگران قرار ندارد.
جدا از این اختلاف نظرها، هایک با تمایل شدید متفکران معاصرش به برنامه ریزی های مرکزی برای اقتصاد مخالف بود و می گفت این مدل نمی تواند نسبت به سیاستهای بازار رقابتی موفقتر باشد. این در حالی بود که در دهه 1930 میلادی در انگلیس، حتی متفکران سیاسی و میانه رو هم از ملی شدن تمام صنایع بزرگ و مهم سخن به میان آورده و از آن حمایت می کردند.
در زمان جنگ جهانی دوم و پس از آن، برنامه ریزی های مرکزی به سطحی رسید که شاید امروزه غیرقابل تصور هم باشد. مثلاً در همان زمان جنگ جهانی دوم، کار به جایی رسید که برای وسایل خانه و مبلمان هم طرحهای کلی و بدون سلیقه و تزیین و هنر توصیه می شد و به اجرا در می آمد. حتی گفته می شد که صندلی های راحتی جزء لوازم ضروری زندگی نیست اما کتابخانه جزء این وسایل هست! سیاست کنترل قیمتها و مالیاتهای مجازاتی هم به همین ترتیب تا سال 1952 میلادی ادامه یافت.
کالدول در کتاب جدیدش با عنوان «چالش هایک» - که توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو به چاپ رسیده- می نویسد: «در آن زمان، هیچ کس ایده های هایک را نمی پسندید. او در مدت زیادی از زندگی اش به خاطر ایده های اقتصادی و سیاسی اش مورد مضحکه قرار می گرفت، زیرا از زمان خود بسیار جلوتر بود.»
یکی از دستاوردهای مهم هایک این بود که لزوم کنار هم گذاشتن علوم مختلف برای حل مشکلات را مورد توجه قرار داد. به عقیده او، آدمهای مختلف، اهداف مختلفی دارند و اطلاعات مختلفی هم کسب کرده اند که از کنار هم گذاشتن آنها می توان به بهترین نتایج رسید. اما متآسفانه همیشه این اطلاعات به شکل مکتوب و طبقه بندی شده در اختیار دیگران قرار ندارد.
به همین جهت بود که هایک در سال 1945 میلادی طی مقاله ای نوشت: «مشکل اقتصادی جامعه، صرفاً چگونگی "اختصاص" منابع لازم نیست؛ مساله مهم این است که چگونه می توان بهترین استفاده را از منابع موجود برای هر فرد اجتماع و برای تأمین اهداف مورد نظر او برد. درواقع، باید از "علم" برای اختصاص دادن این منابع استفاده شود.»
به اعتقاد هایک، کلید موفقیت اقتصاد، رقابت غیرمتمرکز است. در اقتصاد بازار، قیمتها به عنوان "نظام ارتباطاتی" عمل می کنند و اطلاعات زیادی را می توان از میان قیمتها به دست آورد.
در همین راستا «لارنس سامرز» که اقتصاددان و معاون سابق وزیر خزانه داری آمریکا و رییس دانشگاه هاروارد است این پرسش را مطرح کرده که «مهمترین درسی که از واحدهای اقتصاد در دانشگاه می توان آموخت چیست؟»
وی معتقد است که "دست نامرئی" در بازار بسیار موثرتر از "دست پنهان" عمل می کند و به همین جهت است که سامرز می گوید اتفاقات زیادی در بازار می افتد که نمی توان آنها را کنترل کرد؛ یا برایشان برنامه ریخت به آنها جهت داد. و این همان چیزی است که هایک هم سالها قبل گفته بود.
فنآوری اطلاعات اکنون بیش از هر زمان دیگری توانسته ایده های هایک را تقویت کند. امروزه استادان این رشته به دانشجویان خود می آموزند که صرف وارد کردن اطلاعات به کامپیوترهایی که برنامه های مرکزی دارند نمی تواند مشکلات ناشی از کمبود اطلاعات و علم اقتصادی را حل کند. واقعیت این است که برای حل هر مشکلی، به اطلاعات زیادی از علوم به ظاهر نامرتبط با آن حوزه نیاز است.
در چنین شرایطی، یک راه برای حل مشکلات آن است که اطلاعات را به "تصمیم گیرنده" منتقل کنیم؛ و راه دیگر هم این است که روند تصمیم گیری را به سمتی ببریم که اطلاعات لازم در آن وجود دارد.
هایک در کتاب « راهی به سوی رعيت شدن» که خطاب به تمام سوسیالیستهای احزاب مختلف جهان نوشته شده، چنین استدلال می کند که منطق کلی برنامه ریزی های سوسیالیستی برمبنای نادیده گرفتن آزادیهای فردی و شخصی قرار گرفته است؛ یعنی همان شرایطی که هایک در اتریش شاهد آن بود.
این کتاب در انگلیس ابتدا با شوک و غافلگیری مواجه شد اما سپس شاهد استقبال خوبی بود. مشابه این شرایط در آمریکا هم رخ داد. آنگونه که کالدول هم در کتابش تأکید کرده، حرف اصلی هایک در « راهی به سوی رعيت شدن» این است که اگر راه مداخله در اقتصاد در پیش گرفته شود، به طور اتوماتیک به شکل گیری نظامی خودکامه و توتالیتر منجر خواهد شد.
هایک در عین حال معتقد بود که کنترل کامل اقتصاد، به کنترل سایر ابعاد زندگی مردم هم خواهد انجامید؛ زیرا تصمیم گیریهای اقتصادی، چیزی جدا از ارزشها و اهداف فردی و شخصی نیست؛ و درواقع بازتاب آنها به شمار می رود.
«جری مولر» نویسنده کتاب «فکر و بازار: کاپیتالیسم در تفکر مدرن اروپا» نیز نظر مشابهی دارد. او می گوید: «ما پول را برای همسران و فرزندان خود و یا برای ایجاد تغییری در زندگی خودمان می خواهیم؛ از جراحی پلاستیک گرفته تا مطالعه کتاب یا هرچیز دیگر. اینها اهداف غیراقتصادی هستند که پول می تواند آنها را برای ما تأمین کند.»
هایک معتقد بود که تنها در یک بازار رقابتی است که مردم با ارزشهای مختلف فکری می توانند در کنار یکدیگر زندگی کنند. در چنین محیطی مردم درک می کنند که خواسته ها و اهدافشان چیست و چگونه می توانند آنها را برآورده کنند.
هایک در عین حال در کتاب «راهی به سوی رعيت شدن» می نویسد: نمی توان بازار کار را جهت داد و تعیین کرد چه کسی باید سر چه کاری برود.
از آنجا که هایک بر "پلورالیسم ارزشها" تأکید می کرد، برخی از صاحبنظران، او را از افراد نزدیک به تفکر پست مدرنی دانسته اند و میشل فوکو فیلسوف پست مدرن فقید هم در آخرین سالهای زندگی اش بارها در سخنرانی های خود به آراء و عقاید هایک استناد می کرد.
کالدول هم در این خصوص می گوید: «من هایک را یک متفکر پست مدرن به شمار نمی آورم. اما به نظرم مخالفان او و مخالفان پست مدرنها حرفشان یکی بود.
منبع: بوستون گلوب