so0deh
24th June 2010, 02:34 PM
http://eventspace.persiangig.com/image/88-7-25/eventspace-039-01.jpg
چندی پیش، شخصی از من پرسید، آیا ساختمانی هست که مایل باشی بقیه عمرت را در آن سپری کنی؟ راستی، آن چه جور ساختمانی است؟ پاسخ من موزه بود. گویی کسی حرفها و آرزوهای مرا شنید و به آن پاسخ داد. زندگی من، پیوسته با هنر و موزه بوده است. در مجموع، مقوله ارتباط بین هنر و معماری، عمیقترین علایق و دل مشغولیهای مرا شکل داده است. ارجاع متقاطع بین هنر و معماری که اهمیت بسزایی دارد، همیشه مهمترین بخش کار مرا تشکیل داده است.
علاوه بر نمایش آثار هنری فعلی در موزهها، معماری با مجموعه ارتباطات بسیار جذابی سر و کار دارد: شکوه شهری، تجربه عمومی، ارتباط بازدیدکنندگان خاص با اشیا، ویژه و منحصر بفرد، ارتباط نور با اشیا و تماشاگران، همچنین ارتباط هنر و فضا با محیطهای عمومی.
امروزه در قرن بیستم، موزه هم با پدیده هنری جدید به عنوان اشیا قابل استفاده و هم با کاربران بسیاری ارتباط دارد. بنابراین موزه میتواند نمود و ترجمان معماری ناب و اصیلی باشد که ورای فرهنگ، زاده میشود و در عین حال، عمیقا به تجربه شخصی بستگی دارد.
من در طراحی موزه، آنچه را اصول رسمی و قاعده حرکت مدرن قلمداد میکنم، بسط و گسترش میدهم تا آنجا که تقریبا، زمینههای نامحدودی برای سرمایهگذاری به وجود میآورد.
آنچه قرن بیستم پدید آورد، توانایی گشودن روزنهای به طراحی کلاسیک هماهنگ به گونهای دیگر بود. روح قرن بیستم باعث شد از طریق این روزنه، به آن وارد یا از آن خارج شویم. بنابراین، تجربه بودن در موزه، به معنای سکون و ایستایی نیست؛ بلکه تغییری پیوسته و همیشگی است.
روزنه قرن بیستم از طریق طرح آزاد، نمای آزاد، جداسازی ساختار و دیواره بیرونی، اصول بنیادین حرکت مدرن، امکان جستجوی حجمی جدیدی را بوجود میآورد؛ چیزی که همچنان به نظر میرسد بسیاری از امکانات را حفظ کند. من هنوز از فنون شاعرانه مدرنیسم، زیبایی و چند کاربردی بودن فنآوری تاثیر میپذیرم مهمترین اصول سازمند من، مربوط به خلوصی است که از بخشی از تمایز ذاتی بین طبیعت و ساختههای بشر ناشی میشود. این تمایز، این دو ر ا با ارتباط مکمل، دوباره بهم پیوند میدهد. من به وضوح، مداخله بشر را در سازماندهی زیبایی شناسی محیط میبینم و همواره، در پی برقراری سیستم منسجم ارزشهای متقابل وابسته و ارتباط هارمونیک بخشها هستم. البته منظور من، جداسازی تمام مسائل مربوط به شکل، کابرد و تناسب است.
مهمتر از همه اینکه باید پیچیدگی دو جانبهای میان این مفهوم، برای یک ساختمان و تجسم فیزیکی آن وجود داشته باشد.
من در جستجوی وضوح هستم.
این تحقیق، برای من از طرح آغاز میشود؛ طرحی که در واقع کلیدی است که گویی اخیرا مورد غفلت قرار گرفته است. این تصویر دو بعدی در بردارنده دستورالعملهایی برای شی سه بعدی یعنی ساختمان است. در این هنگام است که ساختمان، گسترش مییابد.
زمانی که نما به تصویر کشیده میشود، طرح و برش درباره ایدههای فضایی با معمار صحبت میکند. ولی طرح، بیان اساسی و متقاعد کننده ایده معماری است.
به اعتقاد من، ساختمانها باید بتوانند صحبت کنند. به کارگیری مجموعه عناصر خاص و درونی ثابت، طی سالها کار به من امکان داده است شیوه بیان تکاملی و منسجمثی داشته باشم. این فرآیند که به کمک آن، مجموعهای را در بافت شهری و تاریخی گرد آوردهام و در آن دست بردهام، بسیار پیچیده و جامع است؛ نوعی پیشرفت منطقی که با توسعه فضا و پیچیدگی کارهای اخیر، توام شده است.
معماری من، توجه به فضاست؛ البته فضایی دارای نظم و با در نظر گرفتن نور، معیارهای انسانی و فرهنگ معماری؛ نه فضایی بیتناسب. معماری، حیاتی و جاودان است زیرا انسان را در بر میگیرد و فضا را توصیف میکند؛ فضایی که در آن حرکت و زندگی میکنیم و از آن استفاده میکنیم. من نیز، با حجم و سطح کار میکنم؛ شکلها را با نور تغییر میدهم و در ابعاد، نما،حرکت و سکون، تغییراتی بوجود میآورم.
چندی پیش، شخصی از من پرسید، آیا ساختمانی هست که مایل باشی بقیه عمرت را در آن سپری کنی؟ راستی، آن چه جور ساختمانی است؟ پاسخ من موزه بود. گویی کسی حرفها و آرزوهای مرا شنید و به آن پاسخ داد. زندگی من، پیوسته با هنر و موزه بوده است. در مجموع، مقوله ارتباط بین هنر و معماری، عمیقترین علایق و دل مشغولیهای مرا شکل داده است. ارجاع متقاطع بین هنر و معماری که اهمیت بسزایی دارد، همیشه مهمترین بخش کار مرا تشکیل داده است.
علاوه بر نمایش آثار هنری فعلی در موزهها، معماری با مجموعه ارتباطات بسیار جذابی سر و کار دارد: شکوه شهری، تجربه عمومی، ارتباط بازدیدکنندگان خاص با اشیا، ویژه و منحصر بفرد، ارتباط نور با اشیا و تماشاگران، همچنین ارتباط هنر و فضا با محیطهای عمومی.
امروزه در قرن بیستم، موزه هم با پدیده هنری جدید به عنوان اشیا قابل استفاده و هم با کاربران بسیاری ارتباط دارد. بنابراین موزه میتواند نمود و ترجمان معماری ناب و اصیلی باشد که ورای فرهنگ، زاده میشود و در عین حال، عمیقا به تجربه شخصی بستگی دارد.
من در طراحی موزه، آنچه را اصول رسمی و قاعده حرکت مدرن قلمداد میکنم، بسط و گسترش میدهم تا آنجا که تقریبا، زمینههای نامحدودی برای سرمایهگذاری به وجود میآورد.
آنچه قرن بیستم پدید آورد، توانایی گشودن روزنهای به طراحی کلاسیک هماهنگ به گونهای دیگر بود. روح قرن بیستم باعث شد از طریق این روزنه، به آن وارد یا از آن خارج شویم. بنابراین، تجربه بودن در موزه، به معنای سکون و ایستایی نیست؛ بلکه تغییری پیوسته و همیشگی است.
روزنه قرن بیستم از طریق طرح آزاد، نمای آزاد، جداسازی ساختار و دیواره بیرونی، اصول بنیادین حرکت مدرن، امکان جستجوی حجمی جدیدی را بوجود میآورد؛ چیزی که همچنان به نظر میرسد بسیاری از امکانات را حفظ کند. من هنوز از فنون شاعرانه مدرنیسم، زیبایی و چند کاربردی بودن فنآوری تاثیر میپذیرم مهمترین اصول سازمند من، مربوط به خلوصی است که از بخشی از تمایز ذاتی بین طبیعت و ساختههای بشر ناشی میشود. این تمایز، این دو ر ا با ارتباط مکمل، دوباره بهم پیوند میدهد. من به وضوح، مداخله بشر را در سازماندهی زیبایی شناسی محیط میبینم و همواره، در پی برقراری سیستم منسجم ارزشهای متقابل وابسته و ارتباط هارمونیک بخشها هستم. البته منظور من، جداسازی تمام مسائل مربوط به شکل، کابرد و تناسب است.
مهمتر از همه اینکه باید پیچیدگی دو جانبهای میان این مفهوم، برای یک ساختمان و تجسم فیزیکی آن وجود داشته باشد.
من در جستجوی وضوح هستم.
این تحقیق، برای من از طرح آغاز میشود؛ طرحی که در واقع کلیدی است که گویی اخیرا مورد غفلت قرار گرفته است. این تصویر دو بعدی در بردارنده دستورالعملهایی برای شی سه بعدی یعنی ساختمان است. در این هنگام است که ساختمان، گسترش مییابد.
زمانی که نما به تصویر کشیده میشود، طرح و برش درباره ایدههای فضایی با معمار صحبت میکند. ولی طرح، بیان اساسی و متقاعد کننده ایده معماری است.
به اعتقاد من، ساختمانها باید بتوانند صحبت کنند. به کارگیری مجموعه عناصر خاص و درونی ثابت، طی سالها کار به من امکان داده است شیوه بیان تکاملی و منسجمثی داشته باشم. این فرآیند که به کمک آن، مجموعهای را در بافت شهری و تاریخی گرد آوردهام و در آن دست بردهام، بسیار پیچیده و جامع است؛ نوعی پیشرفت منطقی که با توسعه فضا و پیچیدگی کارهای اخیر، توام شده است.
معماری من، توجه به فضاست؛ البته فضایی دارای نظم و با در نظر گرفتن نور، معیارهای انسانی و فرهنگ معماری؛ نه فضایی بیتناسب. معماری، حیاتی و جاودان است زیرا انسان را در بر میگیرد و فضا را توصیف میکند؛ فضایی که در آن حرکت و زندگی میکنیم و از آن استفاده میکنیم. من نیز، با حجم و سطح کار میکنم؛ شکلها را با نور تغییر میدهم و در ابعاد، نما،حرکت و سکون، تغییراتی بوجود میآورم.