ElaBel
21st June 2010, 11:04 AM
چه تیپهایی «فارسیوان» نگاه میکنند؟
هفته نامه "پنجره" به قلم دکتر مسعود کوثری، عضو هیئت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران در يادداشتي نوشته است:
فارسیوان تجربه جدیدی در شبکههای ماهوارهای تلویزیونی برای ایران است. پیش از آن، نه تنها شبکههای ماهوارهای متعددی بودند که از ماورای بحار، بهویژه از آمریکا، برای ایرانیان ساکن ایران برنامه پخش میکردند، بلکه نزدیکترین تجربه، امبیسی فارسی است که تا حدودی موفق شده بود که طی دو سه سال گذشته مخاطبان ایرانی را جذب کند. اکنون نوبت فارسیوان است که مخاطب ایرانی را برباید و در این ربودن، انفعالی تمام در این سو مشاهده میشود. حتی واکنشهایی که اکنون به این مسئله مشاهده میشود، خود حاکی از نوعی شتابزدگی و هراس است که «بشتابید که بنیان خانواده و اخلاق و فرهنگ، بر باد رفت!» من نمیخواهم در اینجا بهدرستی و نادرستی، واقعی بودن و یا نبودن این هراس و این شتاب بپردازم؛ چراکه مدتهاست که ما دچار همین سندروم شدهایم. یک روز سخن از بیبیسی فارسی است، یک روز از امبیسی فارسی و امروز از فارسیوان. هرچه هست، نشان از آن دارد که نهتنها این مسئله بهسادگی تمامبشو نیست، بلکه هر دم از این باغ بری میرسد.
برای تحلیل شبکههای ماهوارهای اغلب دو منظر تحلیلی اتخاذ میشود: تهاجم فرهنگی (یا با نام جدیدترش ناتوی فرهنگی) و دیگر ضعف شبکههای داخلی. منظر اول، شتابی برای محدودیت و ممنوعیت دسترسی به این شبکهها را فراهم میسازد. در اقدامی ضربتی از سوی نیروی انتظامی دیشهای ماهوارهای جمعآوری میشود، بر روی فرکانسهای ماهوارهای پارازیت (قانونی و غیرقانونی) انداخته میشود و خلاصه هر اقدامی صورت میگیرد تا دسترسی کوتاه شود: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. با این حال، بعد از مدتی یا کلک دیگری برای دور زدن این عدم دسترسی اختراع میشود و یا شبکهای دیگر مثل قارچ میروید: فارسی تو، فارسیتری و یا...
برای عدهای دیگر، این بهخوبی نشان از ناکارآیی شبکههای تلویزیونی داخلی دارد. این شبکهها نمیتوانند نیازهای مخاطبانشان را برآورده سازند و با اندک بهانهای و فراهم آمدن شبکهای تازه، فوج فوج از مخاطبان، به شیفتگان و مشتاقان این شبکهها میپیوندند. در این میان، ابتدا کسی به این موضوع توجهی نمیکند؛ به اصطلاح بهروی مبارک نمیآورد و همین که مشتاقان زیاد شدند و توی جامعه حرف و بحث راه افتاد، به یکباره به نقد و بررسی آن میپردازند.
در اینجا فرصت آن نیست که به هریک از این دو نگاه به شبکههای ماهوارهای بپردازیم و کفایت و عدم کفایت آنها را به بحث بگذاریم، بلکه میخواهیم تنها به یک تیپولوژی اولیه از مخاطبان فارسیوان بپردازیم. به دیگر بیان، میخواهم نشان دهم که چه کسانی به فارسیوان نگاه میکنند. نمیخواهم بگویم چرا، و خواننده خودش از پس آن در چرایش بیندیشد. این تیپها آدمهایی هستند که من به چشم خودم دیدهام و با آنها درباره فارسیوان صحبت کردهام. شاید تیپهای بسیار دیگری هم باشد که خواننده بتواند به این تیپولوژی اضافه کند.
تیپ 1: مادربزرگ بیکار
این مادربزرگ، کسی است که دیگر تنها شده است. دختر و پسرها همگی ازدواج کردهاند و برخی از آنها حتی نوه هم دارند. اگرچه، بسیاری از اوقات به این مادربزرگ تنها سر میزنند، ولی دیگر نمیتوانند خانه زندگی خودشان را رها کنند. مادربزرگ هم حاضر نیست به خانه آنها برود و به اصطلاح سربار و مزاحم باشد. اما، از یکی دو سال پیش که شوهرش فوت کرده، دیگر حسابی تنهاست. حوصلهاش سر میرود و مدام به بچهها غر میزند که چرا به من سر نمیزنید. به ابتکار بچهها، برای این مادربزرگ که اتفاقا آدم مذهبی هم هست و نماز و روزهاش را مرتب بهجا آورده و به یک معنا از جمله آدمهای قدیمی است و اهل مد و این حرفها هم نیست، دیش ماهواره گذاشتهاند و کانالش را هم روی فارسیوان تنظیم کردهاند.
تلویزیون از بام تا شام روشن است و مادربزرگ مشتری دائمی فارسیوان. نگاه میکند و باز هم نگاه میکند. مادربزرگ بعضی چیزها را خوب میفهمد، روابط خانوادگی، ازدواج و طلاق و مشکلات زنان و دعواهای خانوادگی را. اما، برخی چیزها را به اصطلاح «نمیگیرد». از استعارات و روابط پنهان هم گهگاه سر در نمیآورد. اما، دنبال کردن زندگی و سرنوشت آدمها برایش جالب است و وقتی دخترها و پسرها و نوهها به دیدنش میآیند، شروع میکند به تعریف کردن. سیر تا پیاز را میگوید. ویکتوریا محور زندگی او شده است و سرنوشتش برای او کتابی تصویری است.
تیپ 2: مادر و پدر بازنشسته
این پدر و مادر دخترشان را به خانه بخت فرستادهاند و دو پسرشان هم در خانه نیستند. هر دو هم سربازیشان را رفتهاند. یکی سر کار است و دیگري هم دنبال کار و بیشتر اوقات، خارج از خانه. پدر و مادر، هر دو میانسالی را رد کردهاند و دیگر حرفی برای گفتن ندارند. گهگاه هم که حرفی میزنند همان گلهگذاریهای قدیمی و کهنه شده است: درباره خواهر و مادر مرد و اینکه چه گفتهاند و چه کردهاند و خلاصه لحظات تلخی که هیچگاه از حافظه زن پاک نمیشوند. ویکتوریا برای آنان هم سرگرمی است. موضوع مشترکی است که بهجای آنکه با هم دعوا کنند، میتواند کنار هم بنشانندشان. هر موقع به میهمانی میروند موضوعی جدید برای حرف زدن با دیگر زنان فامیل است و بهانهای برای زود به خانه بازگشتن: ویکتوریا منتظر است! برای زن، ویکتوریا مظهر زنی است که زندگی پر فراز و نشیبی دارد و سختیهای اجتماعی بسیاری را پشت سر میگذارد.
اما، بعضی وقتها هم جبران میکند. اگر به او خیانت شود، خیانت میکند. اگر به بازی گرفته شود، به بازی میگیرد و به اصطلاح به شیوه خودش انتقام میگیرد. برای زن نگونبخت که جفاهای شوهر و خانواده شوهر را بسیار دیده، زندگی ویکتوریا یک تسلاست؛ نوعی همدردی و نوعی انتقام پنهان. او نمیتواند کارهای ویکتوریا را بکند، پس ضمن آنکه آه میکشد، همینکه در درون کمی تسلا مییابد، برایش خوب است. اما، مرد که شر و شور جوانی را پشت سر گذاشته هم به ویکتوریا علاقهمند است. برای او دیدن ویکتوریا نوعی حظ بصری است؛ چیزی که دوباره تخیلات جنسیاش را بیدار میکند. به هیچوجه با خیانت موافق نیست و خدا را شکر میکند که جای مردان سریال نیست، اما ماجراجویی جنسی برایش جالب است و منشاء تخیلات دیگر.
تیپ 3: زن و شوهر جوان
این زن و شوهر که پنج شش سالی است که با هم ازدواج کردهاند و با هم کم و بیش توافق دارند، تفریحی ندارند جز ماهواره نگاه کردن. مرد شغل خصوصی دارد و بیشتر اوقاتش سر کار است و زن توی خانه است و با بچهاش سرگرم. اما این سرگرمی موقعی که مادرش آن نزدیکیهاست هم دیگر وقتش را نمیگیرد. بیکار است مانتوهای جورواجورش را خریده، انگشتر و جواهراتی هم روبهراه، خریده و دیگر حوصله بازار رفتن ندارد. شبکههای تلویزیونی داخلی برایش خستهکننده است و تنها وقتی بهسراغ آنها میرود که بخواهد بچهاش را با برنامههای کودک سرگرم کند. سریالهای خانوادگی ایرانی را که جالب باشد دنبال میکند، اما از وقتی ویکتوریا را شناخته دیگر دست از سریالهای ایرانی هم برداشته و یکسره مشتری فارسیوان شده است.
زن خیلی راضی نیست که مسائل ضداخلاقی (خیانت و اینجور چیزها) را بچهاش و حتی شوهرش نگاه کنند. بچهاش را میتواند یکجوری قانع کند، اما به شوهرش باید دائم یادآوری کند که اینجا ایران است و باید مراقب خودش باشد که گول نخورد. به همین دلیل، زن سریالهای کرهای را که آدمهایش پوشیدهترند و روابطشان ظاهرا اخلاقیتر است و با جامعه ایران جور درمیآید، بیشتر میپسندد. دیدن کرهایهای اخلاقی که روابط خانوادگیشان شبیه جامعه ایران است و قهر و آشتیهایشان شبیه خود ما، و حجب و حیای اجتماعیشان گهگاه حتی مایه حسرت ما هم میشود، هم فال است هم تماشا؛ هم دنیای تازه را میبینی که خیلی دیگر توی چادر و چاقچور پیچیده نشدهاند و دائم با حکومت در اینباره درگیری ندارند و هم روابطشان پاستوریزه است. به همین علت گردانندگان فارسیوان بهخوبی میدانند که کنار ویکتوریا حتما باید کرهایهای چشم باریک را هم داشته باشند، وگرنه خیلی زود خانوادههای ایرانی، به ویژه زنان ایرانی، پس میزنند و دیگر امیدی به ادامه کار نیست. علاوهبر آن، توی شبکه هم کالاهای جدید تبلیغ میشود که شوق خرید را در زن زنده نگه میدارند و هم از آرایش و مدلهای جدید پوشش باخبرش میسازند.
این زن سیاسی نیست و تازه به دلیل وقایع اخیر سیاسی حتی از سیاست، زده هم شده است. پس خیلی به اخبار و مباحث سیاسی هم نیازی ندارد. برای او هم سریالها وسیلهای است که توی جمعهای خانوادگی و زنانه اظهارنظر کند و چیزی برای تعریف کردن داشته باشد. اما، مرد هم خوشحال است که این برنامهها زنش را سرگرم میکنند و کمتر مجالی برای اظهار نارضایتی از زندگی «یکنواخت» برایش میگذارند و از طرف دیگر، آب سردی است بر تنشها و هیجانات سیاسی که دیگر کمکم خسته و کوفتهاش کرده است. دائم این جمله را میگوید: «ببین اونا چقدر راحت زندگی میکنند و ما چقدر به خودمان سخت میگیریم» و آه از نهادش بر میآید. وقتی هم توی جمعهای خانوادگی مینشیند به تحلیل جامعه و زندگی «اونا» و «ما» میپردازد و نتیجهگیری میکند. مرد نیز به سبک خودش با روابط غیراخلاقی زندگی «اونا» خیلی موافق نیست، اما مدام میگوید «ببین چقدر راحت هستند، چقدر راحت زندگی میکنند». برای مرد که گهگاه از روابط اجتماعی و خانوادگی خود به تنگ میآید، این سریالها مفری است برای تخلیه روانی و آرامش یافتن. سریالها برای او هم حظ بصری دارد.
تیپ 4: زن و شوهر واقعا جوان
این زن و شوهر، دختر و پسر جوانی هستند که بتازگی ازدواج کردهاند و دلشان میخواهد که زندگی متفاوتی با قدیمیها (پدر و مادرشان، حتی زنان و مردان میانسال که یک دهه زودتر از آنها ازدواج کردهاند) بنا کنند.
نگاهی انتقادی به زندگی اجتماعی و قیود و کنترل اجتماعی دارند. بیبند و بار نیستند، اما میخواهند از زندگیشان لذت ببرند: خوب بپوشند، خوب بخورند، فیلمهای خوب ببینند، سفر بروند، کافی شاپ بروند، و قیود سنتی که دست و پای پدر و مادرهایشان را بسته بود کنار بگذارند. همانطور که عاشق هم هستند، حاضرند بهسادگی از هم جدا شوند. با هم قرار گذاشتهاند که اگر یک روز احساس کنند هم را دوست ندارند، خیلی ساده بدون اینکه دیگران را به زحمت بیندازند و به اصطلاح پای بزرگترها و ریشسفیدان به میان بیاید و گرفتار کشاکش دادگاه و اینجور چیزها بشوند از هم جدا شوند. برای این دو تجربه سریالها، یعنی تأیید عقاید آنان درباره زندگی؛ اینکه زندگی همین مدت کوتاهی است که باید از آن برای تجربه کردن هرچه بیشتر استفاده کرد. این دو هم اگرچه در اساس، بیاخلاقی را نمیپذیرند و خیانت را تأیید نمیکنند، اما تأیید میکنند که هر کس باید آزاد باشد که مسیر خودش را انتخاب کند. آنها به بازیگران سریالها حق میدهند که خیلی ساده تصمیم میگیرند و خیلی به کنترلهای اجتماعی توجه نمیکنند. برای این دختر و پسر جوان زندگی با فانتزیهایش قشنگ است و زندگی بدون فانتزی یعنی همان زندگی پرقیود سنتی پدر و مادرهایشان. دیدن سریالها برای آنان تثبیت بهشتی است که بیرون از ایران برای خودشان ترسیم کردهاند و هر چه فشارها و کنترلهای اجتماعی بیشتر میشود، آنان با ولع بیشتر به این تصاویر پناه میبرند.
تیپ 5: باکلاسها
در این خانوادهها که پدر و مادرهایشان از مشاغل به نسب رده بالای جامعه هستند و به طبقه متوسط به بالا و یا حتی بالا (ثروتمندان میانه) تعلق دارند، دیدن همه چیز برای اعضای خانواده آزاد است. دیدن شبکههای ماهوارهای بخشی از سبک زندگی آنان است. دیدن این قسم سریالها نه از برای وجه جنسی آنهاست و نه تأیید روابط غیراخلاقی آنها. همه چیز خیلی عادی پیش میرود. آنها ظاهرا در ایران زندگی میکنند، اما در اتمسفر خاص خودشان هستند. زندگیشان ترکیبی است از ایرانی بودن با ارزشهای غربی. از دیدن خیلی چیزها جا نمیخورند؛ اگرچه ممکن است گهگاه اندکی هم جا بخورند. خیلی مشتری شبکههای داخلی نیستند، اگرچه مادر خانواده باز هم تمایل دارد که سریالهای داخلی را دنبال کند.
تیپ 6: بینندگان توراهی
خلاصه به مخاطبان و بینندگان توراهی میرسیم. اینان آن دسته از بینندگانی هستند که ماهواره ندارند، و دلشان هم نمیخواهد داشته باشند، به دلایل مختلف: از جمله سن بچهها، عقاید دینی، کنترل اجتماعی، ترس از غیرقانونی بودن ماهواره و... اما، بدشان نمیآید به خانواده اقوام که میروند یک قسمت یا اپیزود را نگاه کنند. گهگاه با ولع به حرفهای درباره سریالها گوش میدهند و میپرسند که «راستی قسمت قبلیاش چی شد؟» این گروه اگرچه بینندگان دائمی نیستند، اما به نحوی درون شبکه مخاطبان هستند. وقتی بحث سرگرمی ماهواره میشود، حسرت میکشند که چرا ندارند و وقتی از نکات غیراخلاقی آن آگاه میشوند، خدا را شکر میکنند که ندارند. به هر حال در خوف و رجاء دائم هستند.
آنچه در مورد این دسته جالب است این است که پیام را به هر حال دریافت میکنند، اگرچه غیرمستقیم و یا تکه تکه؛ اما با تخیلشان بقیه را پر میکنند. خانوادههای محترمی هستند و سعی میکنند موضعی فراتر از دوستان و آشنایانشان که ماهواره دارند، اتخاد کنند، اما گهگاه هم در این گرداب غرق میشوند.
چند نتیجه
آنچه آمد، تنها برخی از تیپهای بینندگان فارسیوان بود. خواننده خودش حدس بزند که این عده چرا و با چه انگیزهای شبکههای ماهوارهای را نگاه میکنند. درباره اینکه چرا شبکههایی نظیر فارسیوان ایجاد شدهاند، هم میتوان اندیشید و به نقد آن پرداخت. اما نگارنده تلاش کرده است تا تصویری متفاوت از آدمها به دست دهد.
اما، در پایان، چند نتیجه کوتاه:
- زندگی اجتماعی چنان در ایران، بهویژه شهرهای بزرگ، پیچیده و متنوع شده است که ما با یک مخاطب واحد روبهرو نیستیم.
- نظام ارزشی این گروهها، متفاوت است و اگرچه روابط غیراخلاقی را در بیشتر موارد تأیید نمیکنند، اما راحت بودن و سخت نگرفتن را تأیید میکنند.
- برای بیشتر مخاطبان، جذابیتهای این سریالهای دنبالهدار (به اصطلاح سوپ اُپراها) از نظر داستان و شخصیتپردازی بهقدری است که همه را جذب میکند.
- برای عدهای از بینندگان، دیدن این سریالها و برنامهها نوعی فرارفتن از محیط اجتماعی و فرونشاندن فشارهای ناشی از محیط اجتماعی و حتی در مواقع خاص، فشارهای سیاسی است.
- انگیزههای گروههای مختلف اجتماعی برای دیدن شبکههای ماهوارهای متفاوت است. بنابراین، اثر شبکههای ماهوارهای هم روی این گروهها متفاوت خواهد بود.
- فقط دیدن فارسیوان نیست که تأثیر میگذارد، بلکه بسیاری از افراد در شبکه مخاطبان قرار میگیرند، بدون اینکه بیننده دائمی باشند (بینندگان توراهی). همه اینها چالشهایی است که در برابر شبکههای داخلی تلویزیونی و مهمتر از آن در برابر نظام اجتماعی ما قرار دارد. فراموش نکنیم که همهچیز از تغییر باورها و ارزشها شروع میشود و تلویزیون یکی از کارگزاران تغییر اجتماعی در جوامع معاصر است.
هفته نامه "پنجره" به قلم دکتر مسعود کوثری، عضو هیئت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران در يادداشتي نوشته است:
فارسیوان تجربه جدیدی در شبکههای ماهوارهای تلویزیونی برای ایران است. پیش از آن، نه تنها شبکههای ماهوارهای متعددی بودند که از ماورای بحار، بهویژه از آمریکا، برای ایرانیان ساکن ایران برنامه پخش میکردند، بلکه نزدیکترین تجربه، امبیسی فارسی است که تا حدودی موفق شده بود که طی دو سه سال گذشته مخاطبان ایرانی را جذب کند. اکنون نوبت فارسیوان است که مخاطب ایرانی را برباید و در این ربودن، انفعالی تمام در این سو مشاهده میشود. حتی واکنشهایی که اکنون به این مسئله مشاهده میشود، خود حاکی از نوعی شتابزدگی و هراس است که «بشتابید که بنیان خانواده و اخلاق و فرهنگ، بر باد رفت!» من نمیخواهم در اینجا بهدرستی و نادرستی، واقعی بودن و یا نبودن این هراس و این شتاب بپردازم؛ چراکه مدتهاست که ما دچار همین سندروم شدهایم. یک روز سخن از بیبیسی فارسی است، یک روز از امبیسی فارسی و امروز از فارسیوان. هرچه هست، نشان از آن دارد که نهتنها این مسئله بهسادگی تمامبشو نیست، بلکه هر دم از این باغ بری میرسد.
برای تحلیل شبکههای ماهوارهای اغلب دو منظر تحلیلی اتخاذ میشود: تهاجم فرهنگی (یا با نام جدیدترش ناتوی فرهنگی) و دیگر ضعف شبکههای داخلی. منظر اول، شتابی برای محدودیت و ممنوعیت دسترسی به این شبکهها را فراهم میسازد. در اقدامی ضربتی از سوی نیروی انتظامی دیشهای ماهوارهای جمعآوری میشود، بر روی فرکانسهای ماهوارهای پارازیت (قانونی و غیرقانونی) انداخته میشود و خلاصه هر اقدامی صورت میگیرد تا دسترسی کوتاه شود: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. با این حال، بعد از مدتی یا کلک دیگری برای دور زدن این عدم دسترسی اختراع میشود و یا شبکهای دیگر مثل قارچ میروید: فارسی تو، فارسیتری و یا...
برای عدهای دیگر، این بهخوبی نشان از ناکارآیی شبکههای تلویزیونی داخلی دارد. این شبکهها نمیتوانند نیازهای مخاطبانشان را برآورده سازند و با اندک بهانهای و فراهم آمدن شبکهای تازه، فوج فوج از مخاطبان، به شیفتگان و مشتاقان این شبکهها میپیوندند. در این میان، ابتدا کسی به این موضوع توجهی نمیکند؛ به اصطلاح بهروی مبارک نمیآورد و همین که مشتاقان زیاد شدند و توی جامعه حرف و بحث راه افتاد، به یکباره به نقد و بررسی آن میپردازند.
در اینجا فرصت آن نیست که به هریک از این دو نگاه به شبکههای ماهوارهای بپردازیم و کفایت و عدم کفایت آنها را به بحث بگذاریم، بلکه میخواهیم تنها به یک تیپولوژی اولیه از مخاطبان فارسیوان بپردازیم. به دیگر بیان، میخواهم نشان دهم که چه کسانی به فارسیوان نگاه میکنند. نمیخواهم بگویم چرا، و خواننده خودش از پس آن در چرایش بیندیشد. این تیپها آدمهایی هستند که من به چشم خودم دیدهام و با آنها درباره فارسیوان صحبت کردهام. شاید تیپهای بسیار دیگری هم باشد که خواننده بتواند به این تیپولوژی اضافه کند.
تیپ 1: مادربزرگ بیکار
این مادربزرگ، کسی است که دیگر تنها شده است. دختر و پسرها همگی ازدواج کردهاند و برخی از آنها حتی نوه هم دارند. اگرچه، بسیاری از اوقات به این مادربزرگ تنها سر میزنند، ولی دیگر نمیتوانند خانه زندگی خودشان را رها کنند. مادربزرگ هم حاضر نیست به خانه آنها برود و به اصطلاح سربار و مزاحم باشد. اما، از یکی دو سال پیش که شوهرش فوت کرده، دیگر حسابی تنهاست. حوصلهاش سر میرود و مدام به بچهها غر میزند که چرا به من سر نمیزنید. به ابتکار بچهها، برای این مادربزرگ که اتفاقا آدم مذهبی هم هست و نماز و روزهاش را مرتب بهجا آورده و به یک معنا از جمله آدمهای قدیمی است و اهل مد و این حرفها هم نیست، دیش ماهواره گذاشتهاند و کانالش را هم روی فارسیوان تنظیم کردهاند.
تلویزیون از بام تا شام روشن است و مادربزرگ مشتری دائمی فارسیوان. نگاه میکند و باز هم نگاه میکند. مادربزرگ بعضی چیزها را خوب میفهمد، روابط خانوادگی، ازدواج و طلاق و مشکلات زنان و دعواهای خانوادگی را. اما، برخی چیزها را به اصطلاح «نمیگیرد». از استعارات و روابط پنهان هم گهگاه سر در نمیآورد. اما، دنبال کردن زندگی و سرنوشت آدمها برایش جالب است و وقتی دخترها و پسرها و نوهها به دیدنش میآیند، شروع میکند به تعریف کردن. سیر تا پیاز را میگوید. ویکتوریا محور زندگی او شده است و سرنوشتش برای او کتابی تصویری است.
تیپ 2: مادر و پدر بازنشسته
این پدر و مادر دخترشان را به خانه بخت فرستادهاند و دو پسرشان هم در خانه نیستند. هر دو هم سربازیشان را رفتهاند. یکی سر کار است و دیگري هم دنبال کار و بیشتر اوقات، خارج از خانه. پدر و مادر، هر دو میانسالی را رد کردهاند و دیگر حرفی برای گفتن ندارند. گهگاه هم که حرفی میزنند همان گلهگذاریهای قدیمی و کهنه شده است: درباره خواهر و مادر مرد و اینکه چه گفتهاند و چه کردهاند و خلاصه لحظات تلخی که هیچگاه از حافظه زن پاک نمیشوند. ویکتوریا برای آنان هم سرگرمی است. موضوع مشترکی است که بهجای آنکه با هم دعوا کنند، میتواند کنار هم بنشانندشان. هر موقع به میهمانی میروند موضوعی جدید برای حرف زدن با دیگر زنان فامیل است و بهانهای برای زود به خانه بازگشتن: ویکتوریا منتظر است! برای زن، ویکتوریا مظهر زنی است که زندگی پر فراز و نشیبی دارد و سختیهای اجتماعی بسیاری را پشت سر میگذارد.
اما، بعضی وقتها هم جبران میکند. اگر به او خیانت شود، خیانت میکند. اگر به بازی گرفته شود، به بازی میگیرد و به اصطلاح به شیوه خودش انتقام میگیرد. برای زن نگونبخت که جفاهای شوهر و خانواده شوهر را بسیار دیده، زندگی ویکتوریا یک تسلاست؛ نوعی همدردی و نوعی انتقام پنهان. او نمیتواند کارهای ویکتوریا را بکند، پس ضمن آنکه آه میکشد، همینکه در درون کمی تسلا مییابد، برایش خوب است. اما، مرد که شر و شور جوانی را پشت سر گذاشته هم به ویکتوریا علاقهمند است. برای او دیدن ویکتوریا نوعی حظ بصری است؛ چیزی که دوباره تخیلات جنسیاش را بیدار میکند. به هیچوجه با خیانت موافق نیست و خدا را شکر میکند که جای مردان سریال نیست، اما ماجراجویی جنسی برایش جالب است و منشاء تخیلات دیگر.
تیپ 3: زن و شوهر جوان
این زن و شوهر که پنج شش سالی است که با هم ازدواج کردهاند و با هم کم و بیش توافق دارند، تفریحی ندارند جز ماهواره نگاه کردن. مرد شغل خصوصی دارد و بیشتر اوقاتش سر کار است و زن توی خانه است و با بچهاش سرگرم. اما این سرگرمی موقعی که مادرش آن نزدیکیهاست هم دیگر وقتش را نمیگیرد. بیکار است مانتوهای جورواجورش را خریده، انگشتر و جواهراتی هم روبهراه، خریده و دیگر حوصله بازار رفتن ندارد. شبکههای تلویزیونی داخلی برایش خستهکننده است و تنها وقتی بهسراغ آنها میرود که بخواهد بچهاش را با برنامههای کودک سرگرم کند. سریالهای خانوادگی ایرانی را که جالب باشد دنبال میکند، اما از وقتی ویکتوریا را شناخته دیگر دست از سریالهای ایرانی هم برداشته و یکسره مشتری فارسیوان شده است.
زن خیلی راضی نیست که مسائل ضداخلاقی (خیانت و اینجور چیزها) را بچهاش و حتی شوهرش نگاه کنند. بچهاش را میتواند یکجوری قانع کند، اما به شوهرش باید دائم یادآوری کند که اینجا ایران است و باید مراقب خودش باشد که گول نخورد. به همین دلیل، زن سریالهای کرهای را که آدمهایش پوشیدهترند و روابطشان ظاهرا اخلاقیتر است و با جامعه ایران جور درمیآید، بیشتر میپسندد. دیدن کرهایهای اخلاقی که روابط خانوادگیشان شبیه جامعه ایران است و قهر و آشتیهایشان شبیه خود ما، و حجب و حیای اجتماعیشان گهگاه حتی مایه حسرت ما هم میشود، هم فال است هم تماشا؛ هم دنیای تازه را میبینی که خیلی دیگر توی چادر و چاقچور پیچیده نشدهاند و دائم با حکومت در اینباره درگیری ندارند و هم روابطشان پاستوریزه است. به همین علت گردانندگان فارسیوان بهخوبی میدانند که کنار ویکتوریا حتما باید کرهایهای چشم باریک را هم داشته باشند، وگرنه خیلی زود خانوادههای ایرانی، به ویژه زنان ایرانی، پس میزنند و دیگر امیدی به ادامه کار نیست. علاوهبر آن، توی شبکه هم کالاهای جدید تبلیغ میشود که شوق خرید را در زن زنده نگه میدارند و هم از آرایش و مدلهای جدید پوشش باخبرش میسازند.
این زن سیاسی نیست و تازه به دلیل وقایع اخیر سیاسی حتی از سیاست، زده هم شده است. پس خیلی به اخبار و مباحث سیاسی هم نیازی ندارد. برای او هم سریالها وسیلهای است که توی جمعهای خانوادگی و زنانه اظهارنظر کند و چیزی برای تعریف کردن داشته باشد. اما، مرد هم خوشحال است که این برنامهها زنش را سرگرم میکنند و کمتر مجالی برای اظهار نارضایتی از زندگی «یکنواخت» برایش میگذارند و از طرف دیگر، آب سردی است بر تنشها و هیجانات سیاسی که دیگر کمکم خسته و کوفتهاش کرده است. دائم این جمله را میگوید: «ببین اونا چقدر راحت زندگی میکنند و ما چقدر به خودمان سخت میگیریم» و آه از نهادش بر میآید. وقتی هم توی جمعهای خانوادگی مینشیند به تحلیل جامعه و زندگی «اونا» و «ما» میپردازد و نتیجهگیری میکند. مرد نیز به سبک خودش با روابط غیراخلاقی زندگی «اونا» خیلی موافق نیست، اما مدام میگوید «ببین چقدر راحت هستند، چقدر راحت زندگی میکنند». برای مرد که گهگاه از روابط اجتماعی و خانوادگی خود به تنگ میآید، این سریالها مفری است برای تخلیه روانی و آرامش یافتن. سریالها برای او هم حظ بصری دارد.
تیپ 4: زن و شوهر واقعا جوان
این زن و شوهر، دختر و پسر جوانی هستند که بتازگی ازدواج کردهاند و دلشان میخواهد که زندگی متفاوتی با قدیمیها (پدر و مادرشان، حتی زنان و مردان میانسال که یک دهه زودتر از آنها ازدواج کردهاند) بنا کنند.
نگاهی انتقادی به زندگی اجتماعی و قیود و کنترل اجتماعی دارند. بیبند و بار نیستند، اما میخواهند از زندگیشان لذت ببرند: خوب بپوشند، خوب بخورند، فیلمهای خوب ببینند، سفر بروند، کافی شاپ بروند، و قیود سنتی که دست و پای پدر و مادرهایشان را بسته بود کنار بگذارند. همانطور که عاشق هم هستند، حاضرند بهسادگی از هم جدا شوند. با هم قرار گذاشتهاند که اگر یک روز احساس کنند هم را دوست ندارند، خیلی ساده بدون اینکه دیگران را به زحمت بیندازند و به اصطلاح پای بزرگترها و ریشسفیدان به میان بیاید و گرفتار کشاکش دادگاه و اینجور چیزها بشوند از هم جدا شوند. برای این دو تجربه سریالها، یعنی تأیید عقاید آنان درباره زندگی؛ اینکه زندگی همین مدت کوتاهی است که باید از آن برای تجربه کردن هرچه بیشتر استفاده کرد. این دو هم اگرچه در اساس، بیاخلاقی را نمیپذیرند و خیانت را تأیید نمیکنند، اما تأیید میکنند که هر کس باید آزاد باشد که مسیر خودش را انتخاب کند. آنها به بازیگران سریالها حق میدهند که خیلی ساده تصمیم میگیرند و خیلی به کنترلهای اجتماعی توجه نمیکنند. برای این دختر و پسر جوان زندگی با فانتزیهایش قشنگ است و زندگی بدون فانتزی یعنی همان زندگی پرقیود سنتی پدر و مادرهایشان. دیدن سریالها برای آنان تثبیت بهشتی است که بیرون از ایران برای خودشان ترسیم کردهاند و هر چه فشارها و کنترلهای اجتماعی بیشتر میشود، آنان با ولع بیشتر به این تصاویر پناه میبرند.
تیپ 5: باکلاسها
در این خانوادهها که پدر و مادرهایشان از مشاغل به نسب رده بالای جامعه هستند و به طبقه متوسط به بالا و یا حتی بالا (ثروتمندان میانه) تعلق دارند، دیدن همه چیز برای اعضای خانواده آزاد است. دیدن شبکههای ماهوارهای بخشی از سبک زندگی آنان است. دیدن این قسم سریالها نه از برای وجه جنسی آنهاست و نه تأیید روابط غیراخلاقی آنها. همه چیز خیلی عادی پیش میرود. آنها ظاهرا در ایران زندگی میکنند، اما در اتمسفر خاص خودشان هستند. زندگیشان ترکیبی است از ایرانی بودن با ارزشهای غربی. از دیدن خیلی چیزها جا نمیخورند؛ اگرچه ممکن است گهگاه اندکی هم جا بخورند. خیلی مشتری شبکههای داخلی نیستند، اگرچه مادر خانواده باز هم تمایل دارد که سریالهای داخلی را دنبال کند.
تیپ 6: بینندگان توراهی
خلاصه به مخاطبان و بینندگان توراهی میرسیم. اینان آن دسته از بینندگانی هستند که ماهواره ندارند، و دلشان هم نمیخواهد داشته باشند، به دلایل مختلف: از جمله سن بچهها، عقاید دینی، کنترل اجتماعی، ترس از غیرقانونی بودن ماهواره و... اما، بدشان نمیآید به خانواده اقوام که میروند یک قسمت یا اپیزود را نگاه کنند. گهگاه با ولع به حرفهای درباره سریالها گوش میدهند و میپرسند که «راستی قسمت قبلیاش چی شد؟» این گروه اگرچه بینندگان دائمی نیستند، اما به نحوی درون شبکه مخاطبان هستند. وقتی بحث سرگرمی ماهواره میشود، حسرت میکشند که چرا ندارند و وقتی از نکات غیراخلاقی آن آگاه میشوند، خدا را شکر میکنند که ندارند. به هر حال در خوف و رجاء دائم هستند.
آنچه در مورد این دسته جالب است این است که پیام را به هر حال دریافت میکنند، اگرچه غیرمستقیم و یا تکه تکه؛ اما با تخیلشان بقیه را پر میکنند. خانوادههای محترمی هستند و سعی میکنند موضعی فراتر از دوستان و آشنایانشان که ماهواره دارند، اتخاد کنند، اما گهگاه هم در این گرداب غرق میشوند.
چند نتیجه
آنچه آمد، تنها برخی از تیپهای بینندگان فارسیوان بود. خواننده خودش حدس بزند که این عده چرا و با چه انگیزهای شبکههای ماهوارهای را نگاه میکنند. درباره اینکه چرا شبکههایی نظیر فارسیوان ایجاد شدهاند، هم میتوان اندیشید و به نقد آن پرداخت. اما نگارنده تلاش کرده است تا تصویری متفاوت از آدمها به دست دهد.
اما، در پایان، چند نتیجه کوتاه:
- زندگی اجتماعی چنان در ایران، بهویژه شهرهای بزرگ، پیچیده و متنوع شده است که ما با یک مخاطب واحد روبهرو نیستیم.
- نظام ارزشی این گروهها، متفاوت است و اگرچه روابط غیراخلاقی را در بیشتر موارد تأیید نمیکنند، اما راحت بودن و سخت نگرفتن را تأیید میکنند.
- برای بیشتر مخاطبان، جذابیتهای این سریالهای دنبالهدار (به اصطلاح سوپ اُپراها) از نظر داستان و شخصیتپردازی بهقدری است که همه را جذب میکند.
- برای عدهای از بینندگان، دیدن این سریالها و برنامهها نوعی فرارفتن از محیط اجتماعی و فرونشاندن فشارهای ناشی از محیط اجتماعی و حتی در مواقع خاص، فشارهای سیاسی است.
- انگیزههای گروههای مختلف اجتماعی برای دیدن شبکههای ماهوارهای متفاوت است. بنابراین، اثر شبکههای ماهوارهای هم روی این گروهها متفاوت خواهد بود.
- فقط دیدن فارسیوان نیست که تأثیر میگذارد، بلکه بسیاری از افراد در شبکه مخاطبان قرار میگیرند، بدون اینکه بیننده دائمی باشند (بینندگان توراهی). همه اینها چالشهایی است که در برابر شبکههای داخلی تلویزیونی و مهمتر از آن در برابر نظام اجتماعی ما قرار دارد. فراموش نکنیم که همهچیز از تغییر باورها و ارزشها شروع میشود و تلویزیون یکی از کارگزاران تغییر اجتماعی در جوامع معاصر است.