PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ظرایف و طرایف نویسندگی



MR_Jentelman
17th June 2010, 05:01 PM
داستان كوتاه و رمان

یكی از نظریه‌پردازان فرمالیست در مقالة «اُ. هنری» و نظریة داستان كوتاه (1925) می‌گوید: «داستان كوتاه و رمان نه تنها از نظر شكل با هم تفاوت دارند، بلكه سیر تكاملی آنها نیز متفاوت است. به دلیل این كه رمان، هنری تركیبی و ذاتاً بر جمع و تركیب مبتنی است. اما داستان كوتاه، منفرد و تك واحدی است. رمان از تاریخ و سفرنامه‌ها سرچشمه می‌گیرد. داستان از فولكور و حكایت. بنابراین تفاوت این دو جوهری است. یكی بنیادش بر كلان استوار است و آن دیگری بر خ‍ُرد.»

1. از آنجا كه خاستگاه داستان كوتاه حكایت و فولكلور است، بنابراین در آن، سنتها و ریشه‌های روایت شفاهی را بیشتر می‌بینیم. و امروز گرچه داستان كوتاه از سرچشمة شفاهی خود بسسیار دور شده، اما هنوز این خصوصیات ذاتی خویش را حفظ كرده. به همین دلیل، داستان كوتاه بیشتر به صورت اول شخص روایت می‌شود و گفت‌وگو در آن بسیار نقش دارد. شگفت‌انگیز این است كه این سنت را، هم در داستانهای اولیه مانند داستانهای بوكاچیو و قصه‌های هزار و یك شب می‌بینیم و هم در داستانهای چخوف و هنری جیمز.

2. به عكس، بعضی داستان كوتاه را غنی‌تر و به اصطلاح «ادبی‌تر» از رمان می‌دانند. داستان كوتاه را طوری طرح ریزی می‌كنند كه خواننده از خواندن آن، احساس كامل بودن كند و به همین دلیل، خواننده وجود رمز و راز در داستان كوتاه را بیشتر از رمان می‌پذیرد.

3. از آنجا كه داستان كوتاه، ماهیتی منفرد دارد، بیشتر مضامین مورد علاقه‌اش تنهایی و انفراد آدمها است. علاوه بر این، داستان كوتاه معمولاً آن نوعی است كه معرف چیزی نو و تازه است.

4. رمان، یك زندگی را تعریف می‌كند. داستان كوتاه بخشی از این زندگی را. در داستان كوتاه، نویسنده به یك بحران از زندگی یك شخصیت می‌پردازد. در رمان با چند بحران سر و كار داریم. «فرانك اوكانر» در كتاب صدای تنها می‌گوید: «داستان (كوتاه) نویس با تمامیت زندگی سر و كار ندارد. بنابراین برای او این نكته مهم است كه باید بتواند چیزهای بسیاری را بی‌اینكه بگوید القا كند. در رمان، این القا با شخصیت‌سازی و بسط دادن به دست می‌آید اما در داستان كوتاه این امر با ریزنگاری و فضاسازی حاصل می‌شود.»

5. داستان كوتاه، تك واحدی است. رمان، چندین واحدی. به قول ادگار آلن‌پو (http://www.tebyan.net/poem/worlds_poetry/2006/11/18/29456.html)در داستان كوتاه، دست كم باید به یك تأثیر دست یافت. به عبارت دیگر داستان كوتاه به یك شخصیت، یك رویداد و یك تأثیر می‌پردازد. (و یا مجموعه‌ای از تأثرات كه آن را یك موقعیت برانگیخته است.)

6. داستان كوتاه، یك نمونه و رمان، یك كل و مجموعه است. حتی عناوین برخی داستانهای كوتاه به همین جزیی از یك كل اشاره می‌كنند: «یك روز در دهكده»، «داستان یك روز كریسمس»، «داستان یك دختر مزرعه»

7. داستان كوتاه به مقاله شباهت دارد، از این نظر كه مانند داستانهای به اصطلاح بدون طرح چخوف، كامل‌اند و تصویری مینیاتوری از یك وضعیت و یا رویداد به دست می‌دهند، (درست مثل مقاله) و نه فصلی از یك كتاب، مانند رمان.

8 . از آنجا كه داستان كوتاه برای شخصیت‌پردازی و بسط دادن به داستان كمتر فرصت دارد، این كمبود را با تكیه كردن بر مسائل تكنیكی جبران می‌كند. در این مورد لحن و كولاژ (كنار هم گذاشتن چند تصویر و یا موقعیت به ظاهر نامربوط برای القاء یك احساس و یا یك جو) بسیار مهم‌اند و داستان‌نویسان امروز از این دو عامل، بسیار استفاده می‌كنند. «كارور» در استفاده از لحن، استاد است و بارها صناعت كولاژ را به شكلی درخشان در داستانهایش به كار برده است.

9. می‌گویند داستان كوتاه بیشتر یك صناعت و مهارت است تا هنر. آن ایجاز و ریزنگاری و پرداختن به لحن كه شالودة داستان كوتاه است، ایجاب می‌كند كه نویسنده هر چه بیشتر و عمیق‌تر صناعت پرداختن به اینها را بیاموزد و چون صنعتگری قابل در حرفة خویش، استاد باشد. پس تصادفی نیست كه این همه كتاب فنی در باب صناعت داستان كوتاه داریم. اما كتابهای موجود دربارة رمان، بیشتر فلسفی، تحلیلی و یا از نوع نقد ادبی است.


داستان از نگاه فورستر

تودورف: «فورستر معتقد است كه داستان، متنی است كه بر آن دو اصل توالی زمان و سببیتی حكمفرما است.»
به عبارت دیگر، باید بین سلسلة حوادث داستان، پیوندی زمانی و سببی وجود داشته باشد. پیوند زمانی یعنی اینكه داستان، اول، وسط و آخر دارد.
علاوه بر پیوند زمانی در هر داستان، سببیتی نیز حكم‌فرما است: آنچه را كه در دو عامل انگیزه و راه‌حل خلاصه می‌كنند. به سخن دیگر، هر یك از كنشهای افراد داستان به خاطر انگیزه‌ای است، انگیزه‌ای برای رفع مشكل و بحران داستان. همچنین نویسندة داستان رازی را مطرح می‌كند، آدمهای داستان را در وضعیت پیچیده‌ای قرار می‌دهد كه برای بازگشایی آن به هوش و فراست نیاز دارند. فورستر پیوسته از خود می‌پرسد: داستان كوتاه چیست؟ آیا متنی را كه دارای طرح است، می‌توان داستان (كوتاه) نامید؟ و یا آن، نقل توالی پیوسته‌ای از كنشها است؟ و یا داستان فقط عبارت است از توصیف یك صحنه؟ پاسخ فورستر به همة اینها این جمله است: «آری ای عزیز، داستان، داستان می‌گوید». گرچه نظریة فورستر با واقعیت داستان امروز نسبتاً همخوانی دارد، اما نظرش بیشتر در مورد داستان رئالیستی صادق است. زیرا در این نوع، مجموعه حوادث داستان است كه برجسته و اصل است شخصیتها هم به تدریج تكامل می‌یابند و زمان هم معمولاً خطی و مسلسل است. اما آیا به راستی این قانونمندیها برای داستان مدرن هم صادق است؟ آیا در داستان جدید دو اصل «بعد چه؟» و «چرا» جایگاهی دارد؟


منبع:تبيان

MR_Jentelman
17th June 2010, 05:04 PM
داستان كوتاه (http://www.tebyan.net/literary_criticism/2009/4/27/90242.html)در یك نشست خوانده می‌شود به نظر ادگار آلن‌پو (http://www.tebyan.net/Poem/Worlds_Poetry/2006/11/18/29456.html) ، این امر، ویژگی لازم داستان كوتاه است. به همین دلیل، خواندن داستان كوتاه بیشتر تجربه‌ای است فشرده و نه بطئی. به ندرت پیش می‌آید كه هنگام خواندن داستان كوتاه به تفكر طولانی فرو رویم. داستان كوتاه معمولاً به برش كوچكی از زمان، محدود است و همان گونه كه او فائولین اعتقاد دارد، به جای تكوین و تكمیل شخصیتها، آنها را در یك لحظة بحرانی برملاسازی ـ درونی و بیرونی نشان می‌دهد.
داستان كوتاه اغلب طرح پیچیده‌ای ندارد. در اینجا نیز تمركز بیشتر بر یك حادثة مستقل یا یك موقعیت خاص است و نه بر زنجیره‌ای از رویدادها. از این رو، تلاش نویسندة داستان كوتاه باید بیشتر در این جهت به كار رود كه شخصیتها، با آنكه آنها را فقط در برش زمانی كوتاه می‌بینیم، سه بعدی به نظر بیایند. به علاوه، فضا و موقعیت نیز باید شكل قانع‌كننده‌ای داشته باشد. در بسیاری موارد نویسندة داستان كوتاه برای اینكه خواننده را به تفكر و واكنش وادارد از شگردهایی مانند ایجاد شوك استفاده می‌كند، پایان دور از انتظار، برملاسازی نمایشی، چرخش شگفت‌انگیز طرح، به اعتقاد بسیاری از افراد، این شگردها از نظر هنری تكنیكهای نازلی است و در مقایسه با سایر شگردهای ایجاد عمق و كیفیت در داستان كوتاه، پیچیدگی كمتری دارد این شگردها كدامند؟
پیش از این به دلالت اشاره كردم. آشكار است كه شگردهایی وجود دارد كه به وسیلة آنها تخیل خواننده را به شدت تحریك می‌كنیم. ضمن اینكه می‌پذیریم در اینجا امكان ساده‌انگاری در مورد موضوعی پیچیده وجود دارد. به این نكته اشاره می‌كنم كه به طور كلی دو نوع دلالت وجود دارد.
حالت اول: دقیقاً می‌دانیم كه می‌خواهیم خوانندة مورد نظر را به چه فكری بیندازیم. (همان‌طور كه ایاگو، اتل‍ّو را به فكر می‌اندازد كه دزدمونا به او خیانت كرده است، بی‌آنكه عملاً سخنان زیادی گفته باشد.
حالت دوم: زمانی است كه تخیل خواننده در جهت نوآوری تحریك می‌شود و به چیزهایی می‌اندیشد كه هرگز منظور دلالتگر نبوده است. بی‌تردید راه دوم، بالقوه غنی‌تر و به لحاظ زیباشناختی راضی كننده‌تر است.
لوازم مورد نیاز نویسندگی

یكی از اندیشمندان می‌گوید: در مغزهای بزرگ، به ایده‌های (فكرها) می‌اندیشند. مغزهای متوسط، به اتفاقات و مغزهای كوچك، به دیگران. برای نویسنده شدن، بعد از داشتن استعداد، باید مغز بزرگی هم داشت. باید به ایده‌ها و مفاهیم بدیع و بكر اندیشید. آنچه كشور ما كم دارد، نویسنده نیست، بلكه نویسندة نوآور و خلاق است.
نویسنده بی‌تجربه

نویسنده بی‌تجربه می‌تواند با انتقاد از خود در نوشتنِ داستان و مطالعه داستانهای خوب و تحلیل آنها در كشف تكنیك، فرم، محتوا و غیره، داستان بنویسد.
داستان‌نویسی به زور آموزش

به زور آموزش، كسی نویسنده نمی‌شود؛ این حتمی است. اما اگر رگه‌ای عشق و علاقه وسط باشد، همین رگه، اعجاز می‌كند. عشق و علاقه به كار است كه آموزش را به خدمت می‌گیرد و همه چیز به سامان می‌رسد.
نوشتن داستان در خوف و رجاء

به نظر من كار نوشتن یك داستان، مثل فرو رفتن به یك عمق ذهن است. هر قصه‌ای محتاج به عمق در خور خودش است، برای اینكه هر قصه‌ای برای خودش سرنوشت مستقلی دارد و باید به هدف مخصوص خودش برسد: عجله داشتن، تحت تأثیر این و آن قرار گرفتن، برای تحسین این و آن در روند داستان دست بردن، قصه را از اُفت مخصوص خودش می‌اندازد. باید صبر كرد، جربزه داشت و در این سیر به اعماق، از مواجهه با بیگانگی ها نهراسید، همان كه قدما اسمش را گذاشته بودند: خوف و رجا.
http://img.tebyan.net/big/1388/02/2252541272015820058150117183338324879214124.jpg
نوشتن داستان كوتاه و آثار بلند

امكان دارد كه یك داستان كوتاه را در یك ضرب، و طی یك فوران نیروی خلاقه نوشت. اما هیچ كار خلاقه مفصلی را نمی‌توان پیش از نوشتن عملی و اصلی، بدون كار زیاد بر سر عوامل ساختمانی آن در دست گرفت.
سوءتفاهم درباره رمان

«آندره برتون» ضمن اشاره به سوءتفاهم نسبت به رمان می‌گوید: رمان، زندگی را شكل داده است. رمان، خواه جبری و خواه ضد جبری، هنوز هم انسجام‌دهنده، سازمان دهنده و هماهنگ كننده است. برای مثال رمان گریز، جز آزادی و درون آن آرزو، لذت، و بالاتر از همه، تخیل، با چارچوب اجتماعی دیگر، یعنی چارچوبی تصنیف شده، مجدداً ساخته و پرداخته می‌شود.
ادبیات از نگاه كارلوس فوئنتس

كارلوس فوئنتس: «فكر می‌كنم كه به طور كلی ادبیات، حاصل یك نداست. آدم ندایی را كشف می‌كند و می‌خواهد كه روی كاغذ به آن جان ببخشد، اما همان نداست كه واقعیت رمان را می‌سازد.»
ابداع شخصیت از نگاه تونی موریسون

آنچه می‌نویسید مسلماً تجربه مستقیم شما نیست. آیا این كار را آگاهانه انجام می‌دهید؟ منظورم این است كه شما در واقع، شخصیتها را اختراع و ابداع می‌كنید و نمی‌خواهید واقعیتها و تجربه‌ها جلو ابداع شما را بگیرند، این طور نیست؟
تونی موریسون: «حتماً همین طور است. من با چهره‌های واقعی تاریخی سر و كاری ندارم. من می‌خواهم این شخصیتها را ابداع كنم و زندگی آنها را به كمك قدرت تخیل تا جایی كه ممكن است به طور كامل روشن كنم.»‌

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد