diamonds55
19th November 2008, 02:32 AM
http://www.seemorgh.com/culture/desktopmodules/icontent2/showimage.aspx?id=16084&t=y&w=300&h=200&type=1
هفته های اخیر سریال حضرت یوسف در حال پخش شدن است، سریالی که مورد توجه عموم مردم قرار گرفته است ، فیلمیکه در آن زلیخا عاشق حضرت یوسف میشود. مصطفی زمانی متولد سال 1361 و دانشجوی رشته مدیریت است و برای ایفای این نقش آموزشهای مختلفی را دیده و با حضور در كلاسهای ورزشی و بدنسازی فیزیك خود را به این نقش نزدیك كرده است.
تا میگویی یوسف، همه چهره ای را مجسم میكنند كه با دیدنش اگر چاقو به دست داشته باشی حتماً دستت را خواهی برید. ازاین قصه كه بگذریم، با خودم فكرمیكردم پیدا كردن یوسف ازمیان خیل چشم رنگی هایی كه عرصه سینما را به دست گرفته اند خیلی هم نباید سخت باشد.
یوسفی كه ازمیان 3 هزارنفربرای مصاحبه میآید نیز یكی از همان چشم رنگی هاست كه با مو و ریش بلندش بیشتر مرا به یاد مسیح میاندازد. او خیلی اتفاقی گذارش به شهر پر وسوسه و خیال انگیز سینما افتاده و هنوز روزهای دوست داشتنی و دشوارشهرت برای او از راه نرسیده است. به همین خاطرمیشود هر جایی نشست و با او از یوسفی حرف زد كه به قول خودش هیچ شباهتی به آن كه حالا میبینیم ندارد. گویا مو و چشم های رنگی اش را تیره كرده اند، میگوید: زیبایی را گرفتهاند تا معصومیت ببخشند.
دلش نمیخواهد او را از گروه همان چشم رنگی هایی ببینیم كه راه دشوارسینما را به خاطر زیبایی چهره شان یك شبه پیموده اند. میگوید به ضابطه معتقد است و بیش از آن به سرنوشت.
ما هم نمیخواهیم مثل برخی منتقدان كه او را نابازیگر شهرستانی معرفی كرده و[به قول خود زمانی] با سلیقهای عمل كردن كینه خود را دردل او نشانده اند، بازیگری اش را به بوته ی نقد بكشانیم. مینشینیم به انتظار و نقدها را میگذاریم برای بعد. بازیگری بی شك مهارتی نیست كه بشود داشتن یا نداشتن را درچهره ی او جستجو كرد.
یوسفی كه حالا میبینیم جوانی است اهل فریدون كنار. اوشبیه همه جوان های دور و برم لباس پوشیده و یك غرورپنهانی را درتكان دادن های دست و حتی نگاه كردنش به آدم های میزكناری میبینم. تعجب نمیكنم وقتی میگوید دو تا دوست بیشترندارد و همكلاسی هایش میگویند: فلانی به زمین هم فخر میفروشد. با مصطفی زمانی دریك شب زمستانی گفتگومیكنم. تا به خانه برسم به یوسفی فكرمیكنم كه تصویری كردن حقیقت زیبایی اش بی شك كار دشواری است ( كه شاید ازعهده ی هیچكدام ازاین خیل چشم رنگی ها برنیاید).
ازبین چند كاندیدا انتخاب شدید ؟
اطلاع داشتم برای نقش یوسف تست میگیرند. حتی یك بار ازجلوی دفتراین پروژه رد شدم، اما نرفتم تست بدهم. هفته بعد یكی ازدوستانم عكس مرا به آقای سلحشورنشان داده بود و با پیشنهاد او 7 اردیبهشت 83 اولین تست را دادم و3 روزبعد دو تا ازسكانس های سریال را ازمن تست گرفتند كه بعدها فهمیدم سخت ترین سكانس ها بوده است. پس ازیك ماه، تست گریم دادم بعد با من قرارداد بستند با این شرط كه اگر كاندیدای بهتری پیدا شد، با نظركارگردان من كناربروم. تا آنجا كه اطلاع دارم ازحدود 3 هزارنفر تست گرفتند و زمانی من را انتخاب كردند، گفتند تنها كاندیدایی هستی كه روی آن اتفاق نظر دارند. ازتاریخ عقد قرارداد یعنی تیرماه 83 تا شروع فیلمبرداری دراوایل بهمن همان سال، شرایط بسیارسختی داشتم. برخی عوامل اصلی كارسعی درانتخاب یكی ازبازیگران حرفه ای داشتند. حتی مدتی دنبال یك بازیگرخارجی گشتند. ولی همه ما میدانیم كه تجربه ساخت فیلم مصائب مسیح توسط مل گیبسون ثابت كرد ایفاگر نقش پیامبر باید یك بازیگر ناشناخته باشد. آدمیكه روی او ذهنیت خاصی وجود ندارد. به هرحال ازآنجا كه بازیگری برای من آنقدراهمیت نداشت كه به خاطرآن ازهمه چیزبگذرم، باهمه اینها كنارآمدم. من به مفهوم واقعی عاشق بازیگری وشهرت نبودم، به هرحال یا بازی میكردم یا نمیكردم.
با جلساتی كه گذاشتند وحمایت های آقای سلحشور رفتم جلوی دوربین پس ازیك هفته هم بازیگرثابت این نقش شدم. الان هم حدود یك سال است كارمیكنم.
از نظرخودتان هم بهترین گزینه بودید؟
من حس میكنم این نقش نیازبه كسی دارد كه بدون توجه به دوربین وعوامل پشت صحنه حرف بزند كه این كارسختی است. آنهایی كه حرفه ای هستند نا خودآگاه مجبورند به این چیزها توجه كنند. صحنه هایی بود كه احساس میكردم فقط باید با دلم حرف بزنم . خیلی جاها من اصلاً به كاراكترفكرنمیكردم. او را بازی نمیكردم، خودم بودم. حس میكنم برای این كارنیازبه آن داریم كه درونمان را قوی كرده باشیم ومن این كاررا پیشترانجام داده بودم. شاید به خاطرنوع زندگی ای كه خداوند برایم رقم زده است. البته به نظرمن یك بازیگرحرفه ای نمیتواند این نقش رابرای مردم ارائه كند. من برای مردم بازی میكنم. اصولاً نقش پیامبر را باید برای مردم بازی كرد.
فكرمیكنید چهره تان چه ویژگی خاصی برای ایفای این نقش داشته است؟
قضیه یوسف یك قضیه باطنی است. زیبایی ظاهری با توجه به زاویه دید مردم تغییرپیدا میكند. پس مطلق بودن را باید دراین زمینه كنارگذاشت و دیگراین كه بعضی چهره ها هستند كه بدون داشتن زیبایی ظاهری صمیمیت دارند. آدمها با آنها احساس نزدیكی میكنند و این به انسانیت آدم ها برمیگردد. فكرمیكنم كارگردان بیشتر دنبال همین بوده است كه ازاین نظرتا حدودی به خودم مطمئن هستم، به اضافه ی یك زیبایی ظاهری كه البته درگریم بسیاری ازجذابیت های چهره پوشانده شده است. درواقع زیبایی دراینجا براساس فضای پیرامون تعیین میشود. براساس گریم فراعنه مصر و آدم های دور و براست كه زیبایی یوسف برجسته ی شود. ازطرفی باید این چهره برای مردم باورپذیرمیشد. اما خب كاندیداهای دیگری هم بودند كه چهره های بسیارزیبایی داشتند اما آن انرژی درونی را كه كارگردان دنبالش بود نداشتند وگرنه من خودم را ازنظر زیبایی درحد آدم های معمولی میبینم.
معمولاً كارگردان در تمام جزئیات شما را راهنمایی میكند یا ایده های خودتان را هم به كار میگیرید؟
آقای سلحشورمعتقدند كارباید براساس دید كارگردان پیش برود نه بازیگر. الان متأسفانه درسینمای ما اغلب بازیگران دوست ندارند كسی به آنها بگوید كه مثلاً این صحنه را این طوری بازی كن. شاید ما قادرباشیم بازی بسیارقوی هم ارائه كنیم، گاه لازم است به خاطرسایر بازیگران سطح بازی ها یكدست شود. ولی بسیاری ازبازیگران راضی به این كارنمیشوند.
بازیگرانی كه دراین سریال حضوردارند اغلب به این ویژگی آنها توجه شده است. نقش من نیزبه خاطراین كه الگوی خاصی برای ارائه آن وجود ندارد ومن فقط باید نقش كسی را بازی كنم كه در بالاترین مراتب انسانیت قراردارد، ازجهاتی حائز اهمیت است. هرچند شاید به خاطرنبود یك الگوی خاص كسی نمیتواند انتقادی به نقش وارد كند؛ همین موضوع مسؤولیت مراسنگین تر میكند. چرا كه هرحركتی ازمن به حساب پیامبرگذاشت میشود. به همین خاطردرمورد این نقش همواره سعی میكنم نظرات كارگردان را به كارببندم. اما این طورهم نیست كه ایده های ما را نادیده بگیرند.
مثلاً دربعضی صحنه های حسی به خاطرشناخت كاملی كه ازمن دارند با انگشت گذاشتن روی نقاط حساس زندگی ام، به باورپذیری آن صحنه به من كمك میكنند. به طورمثال درصحنه ای كه یوسف به ماوراء میرود وفرشته ها دور او میچرخند، باید حالت زار كسی را میداشتم كه مثلاً پدرش را به غریبه ها فروخته است. یك چنین حسی داشت آن صحنه، اما فرشته ها برای من قابل لمس نبودند. برای همین آقای سلحشوركه میدانست ارادت خاصی به امیرالمومنین (ع) دارم، آمد نشست كنارمن وگفت: زیاد گناه كرده ای، اما لیاقت این را داشته ای كه امیرالمومنین بیاید اینجا وشفاعتت كند و من با این جمله به هم ریختم. شاید باورتان نشود حتی بعد ازكات هم گریه ی من قطع نمیشد. این ارتباط نزدیكی كه با آقای سلحشوردارم، خیلی دربازی به من كمك كرده است.
با اشاره ای كه به نقش یوسف به خاطرنداشتن الگوی زنده و مشخص كردید، به نظر میرسد ترسیم پرقدرت این نقش كار ساده ای نیست ؟
نقش یوسف را واقعاً یك آدم درد كشیده باید بازی كند. من به جرأت میتوانم بگویم در صحنه های زندان 70 درصد خودم را بازی كردم. یا درسكانسی كه با یعقوب پیامبرحرف میزنم. پدرم را مقابل خودم میبینم واین به خاطر وابستگی شدیدی است كه به پدر ومادرم دارم و درحال حاضر از هم دورهستیم. در واقع این حس دوری ازدرون من نشأت میگیرد. بنابراین به تماشاگر دروغ نگفته ام. اینها همه ترسیم نقش را برای من ساده میكند. ازطرفی همه اینها را لطف خدا میبینم. حتی ورودم به دنیای بازیگری را كه مدیون هیچ كس نیستم. هیج آشنایی نداشتم و معتقدم تمام سختی هایی كه در زندگی تحمل كرده ام بی حكمت نبوده است.
چند بار فیلمنامه را خوانده اید؟
حدود 13 بار.
دراین زمینه مطالعه دینی هم داشتید؟
مطالعه دینی زیادی نداشتم. اما كتابهای مختلفی خواندم ازجمله خود قرآن. ازطرفی فیلمنامه براساس شرایط نوشته میشود نه واقعیت. بین آنچه درفیلمنامه هست و آنچه ممكن است با مطالعه عمیق به دست بیاید، گاه دوگانگی وجود دارد كه عوض كردنش سخت است. واقعیت گاه باورپذیرنیست. مثل واقعیت رو گرداندن یوسف از زیباترین زن مصر. باید آن را به ذهن مردم جامعه نزدیك كرد، به مردمیكه دارای طبیعت وغریزه انسانی هستند. من سعی كردم فیلمنامه نوشته شده را به خودم بقبولانم.
چه قسمتی ازكارباقیمانده است؟
از28 قسمتی كه درفیلمنامه حضوردارم حدود 10 قسمت داخلی وخارجی كارشده و تقریباً میشود گفت قسمت اعظم كارباقیمانده است.
پیش از شروع فیلمبرداری چقدر تمرین داشتید؟
درمدت 6 ماه قبل از فیلمبرداری، دو تا معلم بازیگری و یك مربی سواركاری به صورت خصوصی داشتم. آقای داوود دانشور یكی ازاستادان بازیگری ام بود كه من آشنایی با تئوری سینما را مدیون او هستم. شمشیربازی را هم با خود كارگردان تمرین كردیم.
اولین صحنه ای كه بازی كردیدكدام صحنه بود؟
اولین صحنه داخلی زندان بود كه خبری برای من میآورند مبنی براین كه زلیخا دستور داده شما را شكنجه كنند. این اولین پلانی بود كه بازی كردم.
دراین مدت با عوامل مشكلی نداشته اید؟
بعضی ها بودند كه الان نیستند وخیلی دلشان نمیخواست كه من این نقش را بازی كنم. آنها اغلب سینمایی بودند. البته من اوایل آدم بسیارخشكی بودم. فكرمیكردم اگر روابطم بیش از یك سلام وعلیك باشد ممكن است این تصور پیش بیاید كه به خاطرگرفتن نقش حاضرم اخلاقم را زیر پا بگذارم و این موجب ناراحتی خیلی ها شده بود. اما الان به همه ی آنها احترام میگذارم.
فكر میكنید در ایفای نقش یوسف و باورپذیری آن برای مخاطب چقدر موفق عمل كرده اید؟
فكرمیكنم تا حد زیادی موفق بوده ام. خب یك جاهایی به علت طولانی بودن پروژه، كار خسته كننده میشود. این كه آدم همیشه باید سرصحنه حضورداشته باشد. فشاركارخصوصاً درصحنه های حسی زیاد است وآنهایی هم كه پشت دوربین ایستاده اند نمیدانند تو چه مشكلی داری.
آیاپیش آمده كه بخواهی بعضی صحنه ها را دوباره تكراركنی؟
بله، خیلی وقت ها.
در این مواقع كارگردان مخالفتی نمیكند؟
نه مخالفتی نمیكند. من هم آدم تعارفی نیستم.
آقای شورجه هم در مورد بازیها نظرخاصی میدهند؟
آدم فوق العاده محترمیاست آقای شورجه و همیشه حد و حدود دیگران را رعایت میكند. درزمینه ی بازی اگرنظرخاصی داشته باشد با كارگردان درمیان میگذارد و به ما میگویند. مگرمواردی كه آقای سلحشورسرصحنه نیست و او به عنوان كارگردان حضوردارد.
بازیگر نقش كودكی یوسف هم با شما نسبت فامیلی دارد. او چگونه انتخاب شد؟
بله، پسرعمه ی من است. پس ازحدود 2 سال همدیگر را دریك مجلس عروسی دیدیم و من حس كردم آن معصومیتی كه اینها دنبالش هستند درچهره ی اوهست. همان جا چند تا دیالوگ به او دادم كه خیلی خوب جواب داد وگفت بازیگر اول استان مازندران بوده است. به این ترتیب او را معرفی كردم و با تستی كه از او گرفتند، ظرف 3 روزجلوی دوربین رفت.
پیش از این پروژه مشغول چه كاری بودید؟
دررشته مدیریت صنعتی دانشگاه غیرانتفاعی تحصیل میكردم و حسابدار یك شركت كوچك بودم.
تجربه سینمایی هم داشتید؟
نه. فقط چند بار در تئاترهای مدرسه و دانشگاه بازی كرده بودم.
اما اطلاعاتتان در این زمینه خوب به نظر میرسد؟
هیچ چیزبه اندازه ی تجربه به آدم اطلاعات نمیدهد. شما هزار بارهم كه یك مطلب سینمایی را خوانده باشید، تا وقتی وارد میدان عمل نشوید، چیزی ازآن مفهوم درك نخواهید كرد. حتی تجربه ی تئاتری نمیتواند خیلی در سینما موثر باشد. یك بازیگر تئاتر باید نفس گیری، بیان و حركات بدنی قوی داشته باشد. اما درسینما باید كار را خوب بشناسی. من خودم خیلی ازتئاترلذت نمیبرم. سینما را ترجیح میدهم و با پیش تولیدی كه درسینما وتلویزیون ایران هست، كار با دوربین 35 میلی متری را دوست دارم چون به بازیگرفرصت میدهد كه به نقش فكركند.
چقدر سینما میروید؟
تا به حال 4 بارسینما رفته ام. غیرازجشنواره ی امسال كه دریك شب 3 تا فیلم دیدم، درخانه هم سعی میكنم فیلم خوب ببینم. به نظرمن مردم بهترین قضاوت كننده هستند، نه منتقدان و فیلمیكه خوب میفروشد به هردلیلی كه باشد فیلم خوبی است.
پیشنهاد دیگری نداشتید؟
قبل ازیوسف 3 تا كارسینمایی به من پیشنهاد شد كه هرسه تجاری بودند. شاید هم بدم نمیآمد بازی كنم. اما روز آخر بازیگر دیگری را انتخاب كردند. حتی یك باركه برای بستن قرارداد رفته بودم، گفتند ما با فلانی قرارداد بسته ایم درحالی كه به من قول داده بودند. خیلی اذیت شدم. حتی به جرأت میتوانم بگویم ازتیرماه 83 كه قرارداد اولیه را برای یوسف بستم تا موقعی كه جلوی دوربین رفتم، سخت ترین روزهای زندگی من بود. واقعاً دلم میخواهد به آنهایی كه درعالم سینما جایگاه بالایی پیدا كرده اند بگویم: اگربخواهند رسم دنیا را به نا حق به هم بریزند، ازهمان جا كه هستند زمین میخورند. من با همه ی سختی ها ازكسی گله مند نیستم و حاضرنبودم به خاطر پذیرفتن این نقش، پا روی اصول اخلاقی و زندگی ام بگذارم.
بعد از یوسف دلتان میخواهد چه نقشی را بازی كنید؟
دوست دارم نقش یكی ازرجال بزرگ ایرانی با تفكرات ایرانی را بازی كنم.
فرد خاصی در نظرتان هست؟
بله. اما چون قراراست ساخته شود اسم آن را نمیآورم تا ذهنیت خاصی پیش نیاید.
به هرحال دوست دارم بازی كنم. ازبیكاری متنفرم. اما موافق استفاده ی ابزاری ازچهره ها هم نیستم.
آیا هرگز در ذهنتان به بازیگری فكركرده بودید؟
برای من هیچ چیزرویایی نیست. همه ی آرزوهای دنیا را دست یافتنی میبینم. فكرمیكنم درمورد نقش یوسف و انتخاب من برای این نقش هم سرنوشت و خواست خدا بوده است. گاهی باید هدف را رها كرد. باید بدون وابستگی به هدف تلاش كرد ومن در زندگی خیلی تلاش كردم.
به شهرت چطور؟
كمترازآن چیزی كه ممكن است نقش یوسف برای من داشته باشد، خود نقش است كه برای من زیباست. ظرفیت شهرت را داشتن كارهركسی نیست. برای همین است كه آدمهای بزرگ انگشت شمارند. یك روزبازیگری به من گفت: اگربهترین بازیگردنیا هم باشی، یك جرقه ای. جرقه ها یا پرنورند یا كم نور.اما همه خاموش میشوند. شهرت برای پیشرفت خوب است اما زندگی با شهرت كارساده ای نیست.
بهترین نقشی كه از نظر بازیگری تأثیر عمیقی روی شما گذاشته كدام بوده است؟
من عاشق نقش فروتن درفیلم قرمزهستم. ازهمانجا بود كه به بازیگری علاقه مند شدم. اصولاً نقش آدمهای روانی را خیلی دوست دارم. چون تعلیق زیادی دراین نقش هست. درخیابان هم زیاد نقش بازی میكنم كه متأسفانه آخرین باربه همسایه روبرویی مان برخوردم كه البته من او را نمیشناختم و خیلی هم دلش برای من سوخت.
علاقه ی اصلی تان چیست؟
برای من علاقه ی اصلی وجود ندارد. دنبال یك زندگی راحت برای خودم واطرافیانم هستم. به شرط این كه به طبیعت، قانون طبیعت ومردم لطمه ای نزند. كافی است خوب فكركنیم وخوب بخواهیم. خداوند همه چیز را در اختیارمان قرار خواهد داد. باید رمز جهان را بشناسیم. نباید ترسید. باید احتیاط كرد. باید براساس مطالعه وتجربه فاصله ترس واحتیاط را تشخیص داد كه ازتارمو نازك تراست.
غیراز بازیگری به چه كارهایی میپردازید؟
ورزش میكنم و اكثراوقات درخانه هستم. كتاب میخوانم و فیلم میبینم. دو تا دوست دارم كه یكی ازآنها را هردو ماه یك بارمیبینم و یكی دیگر را هم هفته ای یك بار. به طوركلی به نظرمن درجامعه جایی برای تفریح نداریم. ازطرفی معتقدم اگر قراراست حداقل الگویی برای بچه ها و جوان های دیگرباشیم باید درتفریح و گذراندن اوقات فراغت حواسمان جمع باشد وخودمان را كنترل كنیم.
خانواده تان راجع به این نقش و به طوركلی بازیگری شما چه نظری دارند؟
آنها همواره تأثیربسیارزیادی درزندگی من داشته اند. همیشه خانواده برای من اصل بوده است و برای آنها همواره احترام و اهمیت زیادی قائل بوده ام. درعوض پدر ومادرم نیز به من اعتماد كامل دارند و هرگز در هیچ كاری مخالفتی ازخودنشان نداده اند. الان هم خیلی ذوق زده اند. چون كار اول من بوده و فكرش را هم نمیكردند.
درحال حاضركدام برنامه یا سریال تلویزیونی را دنبال میكنید؟
هیچكدام، به جرأت میتوانم بگویم كه ما در دوره ی یكساله ی كنونی حتی یك سریال مناسب برای مردم هم نداشته ایم. به نظرمیآید كه برنامه سازان تنها بودجه گرفته اند كه یك چیزی بسازند. امیدوارم كارهای سیما فیلم پس ازآماده شدن بتواند چند سالی تلویزیون را ازجهت سریال های خوب بیمه كند.
قصه یوسف بدون شك زیباترین قصه و به گفته قرآن احسن القصص به شمار میرودكه محور اصلی آن بر مبنای عشق زمینی و فرا زمینی است. میخواهم نظرشما را در مورد مقوله عشق بپرسم:
من فكرمیكنم كل جهان هستی براین مبنا قرار دارد كه عاشق باشی. تنهاعاشق بودن برای خداوند مهم است. ما آدمهای زمینی هستیم با تعلقات خودمان و دردنیایی زندگی میكنیم كه تمامینعمت ها برای استفاده ی ما درآن قرارگرفته است. باید ازدنیا لذت ببریم بی آن كه كسی را بیازاریم. من معمولاً چیزی را درماوراء جستجو نمیكنم. همه چیزرا اطراف خودم پیدا میكنم. مثلاً درعشق به پدر ومادرم. گاهی دربرخی پلان های حسی كه نیاز به تمركز دارد به مادرم زنگ میزنم، صدایش را میشنوم و دیگرهمه چیزبرای من تمام میشود. زیرا آنقدراو را دوست دارم و آنقدر سادگی درعشق پدر و مادرم نسبت به خودم احساس میكنم كه از هر دلواپسی و اضطراب دراین جامعه رها میشوم. حتی درمونولوگ هایی كه درزندان داشتم هیچ وقت نگذاشتم برای من اشك بگذارند. چرا كه آن جملهها ازعمق وجود من بر میخاست كه به عقیده من این نهایت عشق است.
www.seemorgh.com/culture (http://www.seemorgh.com/culture)
منبع: www.ettefagheno.ir
هفته های اخیر سریال حضرت یوسف در حال پخش شدن است، سریالی که مورد توجه عموم مردم قرار گرفته است ، فیلمیکه در آن زلیخا عاشق حضرت یوسف میشود. مصطفی زمانی متولد سال 1361 و دانشجوی رشته مدیریت است و برای ایفای این نقش آموزشهای مختلفی را دیده و با حضور در كلاسهای ورزشی و بدنسازی فیزیك خود را به این نقش نزدیك كرده است.
تا میگویی یوسف، همه چهره ای را مجسم میكنند كه با دیدنش اگر چاقو به دست داشته باشی حتماً دستت را خواهی برید. ازاین قصه كه بگذریم، با خودم فكرمیكردم پیدا كردن یوسف ازمیان خیل چشم رنگی هایی كه عرصه سینما را به دست گرفته اند خیلی هم نباید سخت باشد.
یوسفی كه ازمیان 3 هزارنفربرای مصاحبه میآید نیز یكی از همان چشم رنگی هاست كه با مو و ریش بلندش بیشتر مرا به یاد مسیح میاندازد. او خیلی اتفاقی گذارش به شهر پر وسوسه و خیال انگیز سینما افتاده و هنوز روزهای دوست داشتنی و دشوارشهرت برای او از راه نرسیده است. به همین خاطرمیشود هر جایی نشست و با او از یوسفی حرف زد كه به قول خودش هیچ شباهتی به آن كه حالا میبینیم ندارد. گویا مو و چشم های رنگی اش را تیره كرده اند، میگوید: زیبایی را گرفتهاند تا معصومیت ببخشند.
دلش نمیخواهد او را از گروه همان چشم رنگی هایی ببینیم كه راه دشوارسینما را به خاطر زیبایی چهره شان یك شبه پیموده اند. میگوید به ضابطه معتقد است و بیش از آن به سرنوشت.
ما هم نمیخواهیم مثل برخی منتقدان كه او را نابازیگر شهرستانی معرفی كرده و[به قول خود زمانی] با سلیقهای عمل كردن كینه خود را دردل او نشانده اند، بازیگری اش را به بوته ی نقد بكشانیم. مینشینیم به انتظار و نقدها را میگذاریم برای بعد. بازیگری بی شك مهارتی نیست كه بشود داشتن یا نداشتن را درچهره ی او جستجو كرد.
یوسفی كه حالا میبینیم جوانی است اهل فریدون كنار. اوشبیه همه جوان های دور و برم لباس پوشیده و یك غرورپنهانی را درتكان دادن های دست و حتی نگاه كردنش به آدم های میزكناری میبینم. تعجب نمیكنم وقتی میگوید دو تا دوست بیشترندارد و همكلاسی هایش میگویند: فلانی به زمین هم فخر میفروشد. با مصطفی زمانی دریك شب زمستانی گفتگومیكنم. تا به خانه برسم به یوسفی فكرمیكنم كه تصویری كردن حقیقت زیبایی اش بی شك كار دشواری است ( كه شاید ازعهده ی هیچكدام ازاین خیل چشم رنگی ها برنیاید).
ازبین چند كاندیدا انتخاب شدید ؟
اطلاع داشتم برای نقش یوسف تست میگیرند. حتی یك بار ازجلوی دفتراین پروژه رد شدم، اما نرفتم تست بدهم. هفته بعد یكی ازدوستانم عكس مرا به آقای سلحشورنشان داده بود و با پیشنهاد او 7 اردیبهشت 83 اولین تست را دادم و3 روزبعد دو تا ازسكانس های سریال را ازمن تست گرفتند كه بعدها فهمیدم سخت ترین سكانس ها بوده است. پس ازیك ماه، تست گریم دادم بعد با من قرارداد بستند با این شرط كه اگر كاندیدای بهتری پیدا شد، با نظركارگردان من كناربروم. تا آنجا كه اطلاع دارم ازحدود 3 هزارنفر تست گرفتند و زمانی من را انتخاب كردند، گفتند تنها كاندیدایی هستی كه روی آن اتفاق نظر دارند. ازتاریخ عقد قرارداد یعنی تیرماه 83 تا شروع فیلمبرداری دراوایل بهمن همان سال، شرایط بسیارسختی داشتم. برخی عوامل اصلی كارسعی درانتخاب یكی ازبازیگران حرفه ای داشتند. حتی مدتی دنبال یك بازیگرخارجی گشتند. ولی همه ما میدانیم كه تجربه ساخت فیلم مصائب مسیح توسط مل گیبسون ثابت كرد ایفاگر نقش پیامبر باید یك بازیگر ناشناخته باشد. آدمیكه روی او ذهنیت خاصی وجود ندارد. به هرحال ازآنجا كه بازیگری برای من آنقدراهمیت نداشت كه به خاطرآن ازهمه چیزبگذرم، باهمه اینها كنارآمدم. من به مفهوم واقعی عاشق بازیگری وشهرت نبودم، به هرحال یا بازی میكردم یا نمیكردم.
با جلساتی كه گذاشتند وحمایت های آقای سلحشور رفتم جلوی دوربین پس ازیك هفته هم بازیگرثابت این نقش شدم. الان هم حدود یك سال است كارمیكنم.
از نظرخودتان هم بهترین گزینه بودید؟
من حس میكنم این نقش نیازبه كسی دارد كه بدون توجه به دوربین وعوامل پشت صحنه حرف بزند كه این كارسختی است. آنهایی كه حرفه ای هستند نا خودآگاه مجبورند به این چیزها توجه كنند. صحنه هایی بود كه احساس میكردم فقط باید با دلم حرف بزنم . خیلی جاها من اصلاً به كاراكترفكرنمیكردم. او را بازی نمیكردم، خودم بودم. حس میكنم برای این كارنیازبه آن داریم كه درونمان را قوی كرده باشیم ومن این كاررا پیشترانجام داده بودم. شاید به خاطرنوع زندگی ای كه خداوند برایم رقم زده است. البته به نظرمن یك بازیگرحرفه ای نمیتواند این نقش رابرای مردم ارائه كند. من برای مردم بازی میكنم. اصولاً نقش پیامبر را باید برای مردم بازی كرد.
فكرمیكنید چهره تان چه ویژگی خاصی برای ایفای این نقش داشته است؟
قضیه یوسف یك قضیه باطنی است. زیبایی ظاهری با توجه به زاویه دید مردم تغییرپیدا میكند. پس مطلق بودن را باید دراین زمینه كنارگذاشت و دیگراین كه بعضی چهره ها هستند كه بدون داشتن زیبایی ظاهری صمیمیت دارند. آدمها با آنها احساس نزدیكی میكنند و این به انسانیت آدم ها برمیگردد. فكرمیكنم كارگردان بیشتر دنبال همین بوده است كه ازاین نظرتا حدودی به خودم مطمئن هستم، به اضافه ی یك زیبایی ظاهری كه البته درگریم بسیاری ازجذابیت های چهره پوشانده شده است. درواقع زیبایی دراینجا براساس فضای پیرامون تعیین میشود. براساس گریم فراعنه مصر و آدم های دور و براست كه زیبایی یوسف برجسته ی شود. ازطرفی باید این چهره برای مردم باورپذیرمیشد. اما خب كاندیداهای دیگری هم بودند كه چهره های بسیارزیبایی داشتند اما آن انرژی درونی را كه كارگردان دنبالش بود نداشتند وگرنه من خودم را ازنظر زیبایی درحد آدم های معمولی میبینم.
معمولاً كارگردان در تمام جزئیات شما را راهنمایی میكند یا ایده های خودتان را هم به كار میگیرید؟
آقای سلحشورمعتقدند كارباید براساس دید كارگردان پیش برود نه بازیگر. الان متأسفانه درسینمای ما اغلب بازیگران دوست ندارند كسی به آنها بگوید كه مثلاً این صحنه را این طوری بازی كن. شاید ما قادرباشیم بازی بسیارقوی هم ارائه كنیم، گاه لازم است به خاطرسایر بازیگران سطح بازی ها یكدست شود. ولی بسیاری ازبازیگران راضی به این كارنمیشوند.
بازیگرانی كه دراین سریال حضوردارند اغلب به این ویژگی آنها توجه شده است. نقش من نیزبه خاطراین كه الگوی خاصی برای ارائه آن وجود ندارد ومن فقط باید نقش كسی را بازی كنم كه در بالاترین مراتب انسانیت قراردارد، ازجهاتی حائز اهمیت است. هرچند شاید به خاطرنبود یك الگوی خاص كسی نمیتواند انتقادی به نقش وارد كند؛ همین موضوع مسؤولیت مراسنگین تر میكند. چرا كه هرحركتی ازمن به حساب پیامبرگذاشت میشود. به همین خاطردرمورد این نقش همواره سعی میكنم نظرات كارگردان را به كارببندم. اما این طورهم نیست كه ایده های ما را نادیده بگیرند.
مثلاً دربعضی صحنه های حسی به خاطرشناخت كاملی كه ازمن دارند با انگشت گذاشتن روی نقاط حساس زندگی ام، به باورپذیری آن صحنه به من كمك میكنند. به طورمثال درصحنه ای كه یوسف به ماوراء میرود وفرشته ها دور او میچرخند، باید حالت زار كسی را میداشتم كه مثلاً پدرش را به غریبه ها فروخته است. یك چنین حسی داشت آن صحنه، اما فرشته ها برای من قابل لمس نبودند. برای همین آقای سلحشوركه میدانست ارادت خاصی به امیرالمومنین (ع) دارم، آمد نشست كنارمن وگفت: زیاد گناه كرده ای، اما لیاقت این را داشته ای كه امیرالمومنین بیاید اینجا وشفاعتت كند و من با این جمله به هم ریختم. شاید باورتان نشود حتی بعد ازكات هم گریه ی من قطع نمیشد. این ارتباط نزدیكی كه با آقای سلحشوردارم، خیلی دربازی به من كمك كرده است.
با اشاره ای كه به نقش یوسف به خاطرنداشتن الگوی زنده و مشخص كردید، به نظر میرسد ترسیم پرقدرت این نقش كار ساده ای نیست ؟
نقش یوسف را واقعاً یك آدم درد كشیده باید بازی كند. من به جرأت میتوانم بگویم در صحنه های زندان 70 درصد خودم را بازی كردم. یا درسكانسی كه با یعقوب پیامبرحرف میزنم. پدرم را مقابل خودم میبینم واین به خاطر وابستگی شدیدی است كه به پدر ومادرم دارم و درحال حاضر از هم دورهستیم. در واقع این حس دوری ازدرون من نشأت میگیرد. بنابراین به تماشاگر دروغ نگفته ام. اینها همه ترسیم نقش را برای من ساده میكند. ازطرفی همه اینها را لطف خدا میبینم. حتی ورودم به دنیای بازیگری را كه مدیون هیچ كس نیستم. هیج آشنایی نداشتم و معتقدم تمام سختی هایی كه در زندگی تحمل كرده ام بی حكمت نبوده است.
چند بار فیلمنامه را خوانده اید؟
حدود 13 بار.
دراین زمینه مطالعه دینی هم داشتید؟
مطالعه دینی زیادی نداشتم. اما كتابهای مختلفی خواندم ازجمله خود قرآن. ازطرفی فیلمنامه براساس شرایط نوشته میشود نه واقعیت. بین آنچه درفیلمنامه هست و آنچه ممكن است با مطالعه عمیق به دست بیاید، گاه دوگانگی وجود دارد كه عوض كردنش سخت است. واقعیت گاه باورپذیرنیست. مثل واقعیت رو گرداندن یوسف از زیباترین زن مصر. باید آن را به ذهن مردم جامعه نزدیك كرد، به مردمیكه دارای طبیعت وغریزه انسانی هستند. من سعی كردم فیلمنامه نوشته شده را به خودم بقبولانم.
چه قسمتی ازكارباقیمانده است؟
از28 قسمتی كه درفیلمنامه حضوردارم حدود 10 قسمت داخلی وخارجی كارشده و تقریباً میشود گفت قسمت اعظم كارباقیمانده است.
پیش از شروع فیلمبرداری چقدر تمرین داشتید؟
درمدت 6 ماه قبل از فیلمبرداری، دو تا معلم بازیگری و یك مربی سواركاری به صورت خصوصی داشتم. آقای داوود دانشور یكی ازاستادان بازیگری ام بود كه من آشنایی با تئوری سینما را مدیون او هستم. شمشیربازی را هم با خود كارگردان تمرین كردیم.
اولین صحنه ای كه بازی كردیدكدام صحنه بود؟
اولین صحنه داخلی زندان بود كه خبری برای من میآورند مبنی براین كه زلیخا دستور داده شما را شكنجه كنند. این اولین پلانی بود كه بازی كردم.
دراین مدت با عوامل مشكلی نداشته اید؟
بعضی ها بودند كه الان نیستند وخیلی دلشان نمیخواست كه من این نقش را بازی كنم. آنها اغلب سینمایی بودند. البته من اوایل آدم بسیارخشكی بودم. فكرمیكردم اگر روابطم بیش از یك سلام وعلیك باشد ممكن است این تصور پیش بیاید كه به خاطرگرفتن نقش حاضرم اخلاقم را زیر پا بگذارم و این موجب ناراحتی خیلی ها شده بود. اما الان به همه ی آنها احترام میگذارم.
فكر میكنید در ایفای نقش یوسف و باورپذیری آن برای مخاطب چقدر موفق عمل كرده اید؟
فكرمیكنم تا حد زیادی موفق بوده ام. خب یك جاهایی به علت طولانی بودن پروژه، كار خسته كننده میشود. این كه آدم همیشه باید سرصحنه حضورداشته باشد. فشاركارخصوصاً درصحنه های حسی زیاد است وآنهایی هم كه پشت دوربین ایستاده اند نمیدانند تو چه مشكلی داری.
آیاپیش آمده كه بخواهی بعضی صحنه ها را دوباره تكراركنی؟
بله، خیلی وقت ها.
در این مواقع كارگردان مخالفتی نمیكند؟
نه مخالفتی نمیكند. من هم آدم تعارفی نیستم.
آقای شورجه هم در مورد بازیها نظرخاصی میدهند؟
آدم فوق العاده محترمیاست آقای شورجه و همیشه حد و حدود دیگران را رعایت میكند. درزمینه ی بازی اگرنظرخاصی داشته باشد با كارگردان درمیان میگذارد و به ما میگویند. مگرمواردی كه آقای سلحشورسرصحنه نیست و او به عنوان كارگردان حضوردارد.
بازیگر نقش كودكی یوسف هم با شما نسبت فامیلی دارد. او چگونه انتخاب شد؟
بله، پسرعمه ی من است. پس ازحدود 2 سال همدیگر را دریك مجلس عروسی دیدیم و من حس كردم آن معصومیتی كه اینها دنبالش هستند درچهره ی اوهست. همان جا چند تا دیالوگ به او دادم كه خیلی خوب جواب داد وگفت بازیگر اول استان مازندران بوده است. به این ترتیب او را معرفی كردم و با تستی كه از او گرفتند، ظرف 3 روزجلوی دوربین رفت.
پیش از این پروژه مشغول چه كاری بودید؟
دررشته مدیریت صنعتی دانشگاه غیرانتفاعی تحصیل میكردم و حسابدار یك شركت كوچك بودم.
تجربه سینمایی هم داشتید؟
نه. فقط چند بار در تئاترهای مدرسه و دانشگاه بازی كرده بودم.
اما اطلاعاتتان در این زمینه خوب به نظر میرسد؟
هیچ چیزبه اندازه ی تجربه به آدم اطلاعات نمیدهد. شما هزار بارهم كه یك مطلب سینمایی را خوانده باشید، تا وقتی وارد میدان عمل نشوید، چیزی ازآن مفهوم درك نخواهید كرد. حتی تجربه ی تئاتری نمیتواند خیلی در سینما موثر باشد. یك بازیگر تئاتر باید نفس گیری، بیان و حركات بدنی قوی داشته باشد. اما درسینما باید كار را خوب بشناسی. من خودم خیلی ازتئاترلذت نمیبرم. سینما را ترجیح میدهم و با پیش تولیدی كه درسینما وتلویزیون ایران هست، كار با دوربین 35 میلی متری را دوست دارم چون به بازیگرفرصت میدهد كه به نقش فكركند.
چقدر سینما میروید؟
تا به حال 4 بارسینما رفته ام. غیرازجشنواره ی امسال كه دریك شب 3 تا فیلم دیدم، درخانه هم سعی میكنم فیلم خوب ببینم. به نظرمن مردم بهترین قضاوت كننده هستند، نه منتقدان و فیلمیكه خوب میفروشد به هردلیلی كه باشد فیلم خوبی است.
پیشنهاد دیگری نداشتید؟
قبل ازیوسف 3 تا كارسینمایی به من پیشنهاد شد كه هرسه تجاری بودند. شاید هم بدم نمیآمد بازی كنم. اما روز آخر بازیگر دیگری را انتخاب كردند. حتی یك باركه برای بستن قرارداد رفته بودم، گفتند ما با فلانی قرارداد بسته ایم درحالی كه به من قول داده بودند. خیلی اذیت شدم. حتی به جرأت میتوانم بگویم ازتیرماه 83 كه قرارداد اولیه را برای یوسف بستم تا موقعی كه جلوی دوربین رفتم، سخت ترین روزهای زندگی من بود. واقعاً دلم میخواهد به آنهایی كه درعالم سینما جایگاه بالایی پیدا كرده اند بگویم: اگربخواهند رسم دنیا را به نا حق به هم بریزند، ازهمان جا كه هستند زمین میخورند. من با همه ی سختی ها ازكسی گله مند نیستم و حاضرنبودم به خاطر پذیرفتن این نقش، پا روی اصول اخلاقی و زندگی ام بگذارم.
بعد از یوسف دلتان میخواهد چه نقشی را بازی كنید؟
دوست دارم نقش یكی ازرجال بزرگ ایرانی با تفكرات ایرانی را بازی كنم.
فرد خاصی در نظرتان هست؟
بله. اما چون قراراست ساخته شود اسم آن را نمیآورم تا ذهنیت خاصی پیش نیاید.
به هرحال دوست دارم بازی كنم. ازبیكاری متنفرم. اما موافق استفاده ی ابزاری ازچهره ها هم نیستم.
آیا هرگز در ذهنتان به بازیگری فكركرده بودید؟
برای من هیچ چیزرویایی نیست. همه ی آرزوهای دنیا را دست یافتنی میبینم. فكرمیكنم درمورد نقش یوسف و انتخاب من برای این نقش هم سرنوشت و خواست خدا بوده است. گاهی باید هدف را رها كرد. باید بدون وابستگی به هدف تلاش كرد ومن در زندگی خیلی تلاش كردم.
به شهرت چطور؟
كمترازآن چیزی كه ممكن است نقش یوسف برای من داشته باشد، خود نقش است كه برای من زیباست. ظرفیت شهرت را داشتن كارهركسی نیست. برای همین است كه آدمهای بزرگ انگشت شمارند. یك روزبازیگری به من گفت: اگربهترین بازیگردنیا هم باشی، یك جرقه ای. جرقه ها یا پرنورند یا كم نور.اما همه خاموش میشوند. شهرت برای پیشرفت خوب است اما زندگی با شهرت كارساده ای نیست.
بهترین نقشی كه از نظر بازیگری تأثیر عمیقی روی شما گذاشته كدام بوده است؟
من عاشق نقش فروتن درفیلم قرمزهستم. ازهمانجا بود كه به بازیگری علاقه مند شدم. اصولاً نقش آدمهای روانی را خیلی دوست دارم. چون تعلیق زیادی دراین نقش هست. درخیابان هم زیاد نقش بازی میكنم كه متأسفانه آخرین باربه همسایه روبرویی مان برخوردم كه البته من او را نمیشناختم و خیلی هم دلش برای من سوخت.
علاقه ی اصلی تان چیست؟
برای من علاقه ی اصلی وجود ندارد. دنبال یك زندگی راحت برای خودم واطرافیانم هستم. به شرط این كه به طبیعت، قانون طبیعت ومردم لطمه ای نزند. كافی است خوب فكركنیم وخوب بخواهیم. خداوند همه چیز را در اختیارمان قرار خواهد داد. باید رمز جهان را بشناسیم. نباید ترسید. باید احتیاط كرد. باید براساس مطالعه وتجربه فاصله ترس واحتیاط را تشخیص داد كه ازتارمو نازك تراست.
غیراز بازیگری به چه كارهایی میپردازید؟
ورزش میكنم و اكثراوقات درخانه هستم. كتاب میخوانم و فیلم میبینم. دو تا دوست دارم كه یكی ازآنها را هردو ماه یك بارمیبینم و یكی دیگر را هم هفته ای یك بار. به طوركلی به نظرمن درجامعه جایی برای تفریح نداریم. ازطرفی معتقدم اگر قراراست حداقل الگویی برای بچه ها و جوان های دیگرباشیم باید درتفریح و گذراندن اوقات فراغت حواسمان جمع باشد وخودمان را كنترل كنیم.
خانواده تان راجع به این نقش و به طوركلی بازیگری شما چه نظری دارند؟
آنها همواره تأثیربسیارزیادی درزندگی من داشته اند. همیشه خانواده برای من اصل بوده است و برای آنها همواره احترام و اهمیت زیادی قائل بوده ام. درعوض پدر ومادرم نیز به من اعتماد كامل دارند و هرگز در هیچ كاری مخالفتی ازخودنشان نداده اند. الان هم خیلی ذوق زده اند. چون كار اول من بوده و فكرش را هم نمیكردند.
درحال حاضركدام برنامه یا سریال تلویزیونی را دنبال میكنید؟
هیچكدام، به جرأت میتوانم بگویم كه ما در دوره ی یكساله ی كنونی حتی یك سریال مناسب برای مردم هم نداشته ایم. به نظرمیآید كه برنامه سازان تنها بودجه گرفته اند كه یك چیزی بسازند. امیدوارم كارهای سیما فیلم پس ازآماده شدن بتواند چند سالی تلویزیون را ازجهت سریال های خوب بیمه كند.
قصه یوسف بدون شك زیباترین قصه و به گفته قرآن احسن القصص به شمار میرودكه محور اصلی آن بر مبنای عشق زمینی و فرا زمینی است. میخواهم نظرشما را در مورد مقوله عشق بپرسم:
من فكرمیكنم كل جهان هستی براین مبنا قرار دارد كه عاشق باشی. تنهاعاشق بودن برای خداوند مهم است. ما آدمهای زمینی هستیم با تعلقات خودمان و دردنیایی زندگی میكنیم كه تمامینعمت ها برای استفاده ی ما درآن قرارگرفته است. باید ازدنیا لذت ببریم بی آن كه كسی را بیازاریم. من معمولاً چیزی را درماوراء جستجو نمیكنم. همه چیزرا اطراف خودم پیدا میكنم. مثلاً درعشق به پدر ومادرم. گاهی دربرخی پلان های حسی كه نیاز به تمركز دارد به مادرم زنگ میزنم، صدایش را میشنوم و دیگرهمه چیزبرای من تمام میشود. زیرا آنقدراو را دوست دارم و آنقدر سادگی درعشق پدر و مادرم نسبت به خودم احساس میكنم كه از هر دلواپسی و اضطراب دراین جامعه رها میشوم. حتی درمونولوگ هایی كه درزندان داشتم هیچ وقت نگذاشتم برای من اشك بگذارند. چرا كه آن جملهها ازعمق وجود من بر میخاست كه به عقیده من این نهایت عشق است.
www.seemorgh.com/culture (http://www.seemorgh.com/culture)
منبع: www.ettefagheno.ir