PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چهارصد موسیقی در چهل سال؛داستان موریکونه پایان ندارد



neginekimiya
14th June 2010, 07:06 PM
چهارصد موسیقی در چهل سال؛داستان موریکونه پایان ندارد





مطلبی جالب و خواندنی در مورد انیوموریکونه آهنگساز موسیقی فیلم های سالهای دور و نزیک سینما


دوستان نزديك او به من توصيه كردند كه وقتي با او حرف مي‌زنم هيچگاه از واژه <وسترن‌هاي اسپاگتي> استفاده نكنم. آنها به من مي‌گفتند كه <اين واژه او را به شدت عصباني و ناراحت مي‌كند. او فكر مي‌كند كه اين واژه‌نژادپرستانه است...> اما مساله اين است كه نام انيوموريكونه با نام <وسترن‌هاي اسپاگتي> پيوند خورده است. انيوموريكونه هفتاد و هشت ساله آدم عجيبي است. درونگرا بودن وكم حرف بودن اين موسيقيدان برجسته كه موسيقي بسياري از فيلم‌هاي شاخص چهار دهه اخير را ساخته است باعث شده كه چيزهاي زيادي در مورد مردي كه براي بيش از چهارصد فيلم موسيقي ساخته است ندانيم.


انيوموريكونه ‌آپارتماني‌ دنج در محله <ييازا ونيتزيادر> رم دارد در ماه جاري به لندن سفر كرد تا دو كنسرت را در آيولوهامر اسميت به همراه اركستر فيلارمونيك گيور و گروه موسيقي چايرنر برگزار كند. اين كنسرت‌ها با اجراهايي در ورونا و ميلان ادامه خواهند يافت.


موريكونه بين ساختن موسيقي براي فيلم‌ها و كارهاي شخصي‌اش در زمينه موسيقي كلاسيك تفاوت قائل است. از نظر او موسيقي كلاسيك فرم موسيقي خالص است. اما حتي طرفداران موسيقي كلاسيك هم كه براي شنيدن قطعات او در لندن گردهم آمده بودند از او مي‌خواستند كه برخي قطعاتي را كه در فيلم‌هايي مثل سينما پاراديزو، افسانه 1900 ، ماموريت، و البته وسترن‌هاي سرجيو لئونه (خوب، بد، زشت، به خاطر يك مشت دلار و به خاطر چند دلار بيشتر و ...) ساخته است را روي صحنه اجرا كند. خود موريكونه هم مي‌پذيرد كه موسيقي متن فيلم‌ها در حال حاضر بسيار بيشتراز قطعات كلاسيك طرفدار دارد، البته او معتقد است كه برخي از اين گرايش‌ها هم به دليل خاطراتي است كه هركس از ديدن برخي فيلم‌هاي خاص در ذهنش دارد. انيوموريكونه موسيقي را با نواختن ويالون آغاز كرد، سپس به مدرسه موسيقي سانتاسيسيليا در رم رفت و آنجا بود كه براي يك فيلم قطعه‌اي ساخت.<بعد از آن فكر كردم كه مي‌توانم موسيقي فيلم بسازم اما هيچ وقت فكرش را هم نمي‌كردم كه در اين حيطه معروف شوم. من قطعات موسيقيايي زيادي ساخته‌ام و قطعات زيادي هم نواخته‌ام، اما خيلي ها مرا به خاطر موسيقي فيلم‌هايي كه ساخته‌ام مي‌شناسند. با اين وجود ناراحت نيستم. به هر حال <موسيقي خالص> هم طرفدار خاص خودش را دارد.


انيوموريكونه هيچ نشانه‌اي از سالخوردگي و رفتن به سمت بازنشستگي را در كارهايش نشان نمي‌دهد. او درست قبل از سفر به لندن نوشتن موسيقي متن فيلم <زن ناشناس> آخرين فيلم جوزپه تورناتوره را به پايان برده بود. او در مورد اين فيلم مي‌گويد:<اين فيلم خيلي زيبا اما خيلي پيچيده است. داستان فيلم چند لايه‌اي و به شدت متفاوت است و شايد براي طرفداران سينماي تورناتوره اندكي عجيب باشد.> موريكونه در مورد علاقه‌اش به ساختن موسيقي براي فيلم‌هاي تورناتوره مي‌گويد:<كاركردن با او خيلي لذتبخش است. او بسيار موسيقيايي است، اما سبك كار من ربطي به اينكه با چه كارگرداني كار مي‌كنم ندارد. ممكن است سبك كار كارگردان‌هاي مختلف متفاوت باشد اما من بسته به نوع فيلم و استيل كار خودم براي آن موسيقي مي‌سازم.


و سوالي كه بلافاصله به نظر مي‌رسد اين است كه كاركردن با سرجيولئونه چگونه بوده است؟ در مورد لئونه وضعيت كاملا فرق كرد. او خيلي علاقه‌مند به موسيقي نبود و شناخت چنداني هم از موسيقي نداشت، اما در عوض دقيقا مي‌دانست چه مي‌خواهد. او فيلم‌هايش را به من نشان مي‌داد و سپس منتظر مي‌ماند تا ببيند من چه پيشنهادي به او مي‌دهم. معمولا وقتي قطعه‌اي را براي او مي‌زدم خوشش مي‌آمد و همان را انتخاب مي‌كرد... اما خب معمولا بعد كه موسيقي ساخته مي‌شد او دچار شك مي‌شد. مي‌دانيد كه سرجيو هميشه و در مورد همه‌چيز ترديد داشت.


آيا موريكونه موسيقي را براي تصاوير مي‌ساخته يا اينكه اول ملودي كل فيلم را انتخاب كرده و سپس آن را بسط مي‌داده؟ <من گاهي بعد از صحبت با كارگردان‌ها موسيقي را مي‌ساختم و گاهي هم بعد از خواندن فيلمنامه. اگر كارگردان را خيلي خوب مي‌شناختم با همان توضيحات او به قطعه‌اي كه مي‌خواستم مي‌رسيدم. برخلاف نظرات برخي كه مي‌گويند ساختن موسيقي براي فيلم كار سختي است من اين طور فكر نمي‌كنم. به نظر من موسيقي يك خاصيت جالب دارد و آن هم اين است كه به خوبي بر تصوير مي‌نشيند، يعني موسيقي به خوبي با سينما هماهنگ مي‌شود. اگر به اين فكر كنيد كه شنيدن يك قطعه موسيقي بدون تصوير، با شنيدن همان قطعه روي يك سري تصاوير چقدر احساس متفاوتي ايجاد مي‌كند مي‌توانيد متوجه منظور من شويد... در ضمن يك قطعه موسيقي براي دو نفر دو تصوير متفاوت ايجاد مي‌كند. شما ممكن است با شنيدن يك قطعه از موتزارت فكر كنيد قطعه‌اي رومانتيك مي‌شنويد،در حالي كه فرد ديگري ممكن است فكر كند قطعه‌اي دراماتيك مي‌شنود...> انيوموريكونه فلسفه جالبي در مورد موسيقي فيلم دارد. او مي‌گويد:<يك آهنگساز فيلم بايد يك ساختار موسيقي درست براي هر فيلم بسازد نه اينكه فقط چند قطعه پراكنده موسيقي بسته به صحنه‌هاي مختلف فيلم بسازد. در واقع كل يك موسيقي فيلم بايد ساختار مستقلي داشته باشد و بتوان از كل آن به عنوان يك اثر هنري مستقل نام برد. اگر قطعه موسيقيايي استقلال كامل ، ساختار، فرم و استيل مناسب داشته باشد و هماهنگ با تصاوير فيلم هم باشد، مي‌تواند به تصوير كمك زيادي كند...


سوالي كه بسياري از علاقه‌مندان سينما در ذهن خود دارند اين است كه سبك كاري موريكونه چيست؟ آيا آ‌نطوري كه خيلي‌ها مي‌گويند سبك او بين موسيقي پاپ و موسيقي كلاسيك است؟ <نمي‌دانم چه جوابي بايد به اين سوال بدهم. به هر حال موسيقي شاخه‌ها و دسته‌بندي‌هاي مختلفي دارد اما شايد نتوان تمام قطعات موسيقي را در يكي از اين شاخه‌ها جاي داد. به هر حال موسيقي پاپ به موسيقي اوليه وغريزي انسان نزديكتر است و صرفا به پارامترهاي ملوديك ارتباط دارد اما موسيقي كلاسيك و مثلا اپراها به پارامترهاي تكنيكي، تلفيق ساختاري و حتي جهش‌هاي موسيقيايي متكي است. نمي‌دانم كه نوع موسيقي من در كدام گروه بيشتر جاي مي‌گيرد امابه نظر خودم انواع موسيقي‌هايي كه در طي سال‌ها ساخته‌ام بسيار متنوع هستند.


انيوموريكونه موسيقي جاز را (كه در فيلم‌هاي <افسانه 1900 > ، <روزي روزگاري در آمريكا> بسيار از آن استفاده كرده) ستايش مي‌كند و مي‌گويد جاز مثل موسيقي پاپ نوعي از موسيقي بدوي و غريزي است. او مي‌گويد موسيقي جازي كه در اين دو فيلم به كارگرفته است در واقع يك موسيقي آفريقايي است. اين موسيقي نوعي از موسيقي آفريقايي است كه سپس به اروپا رفت واز اروپا هم به آمريكا برده شد و سپس با انواع ديگر موسيقي تلفيق شد و يك نوع جديد شد كه هويتي نسبتا مستقل دارد.


انيوموريكونه در پاسخ به اين سوال كه فكر مي‌كند آيا مردم به‌دنبال مفاهيم ماوراطبيعي و مذهبي در موسيقي‌هاي او هستند يا نه مي‌گويد:<سال‌ها است كه مردم به من مي‌گويند كه در قطعات موسيقي من مساله‌اي روحاني و ماوراطبيعي وجود دارد... من هميشه تلاش كرده‌ام آنچه كه مي‌سازم صرفا قطعات موسيقيايي بي‌روح نباشد بلكه چيزي فراتر از يك قطعه صرف موسيقي باشد. مثلا در فيلم <ماموريت> فكر نمي‌كنم اين نكته را به كارگردان فيلم <رولند جافي> گفته باشم - به اين نكته فكر كردم كه داستان فيلم مربوط به سال 1750 است، زماني كه موسيقي اركستري در اروپا گسترش يافته بود اما تحولات جديد موسيقي و آثار آهنگسازاني مثل پيرلوئيجي پاسترينا باعث شده بود كه آرام آرام موسيقي به سبك و نوعي جديد برسد. قطعه‌هاي من هم تلفيقي از موسيقي‌هاي قديم و جديد آن دوران است... در اين فيلم پدر روحاني كه يك اروپايي است براي بومي‌ها موسيقي مي‌نوازد و گاه نيز صداي موسيقي‌هاي بومي را مي‌شنويم. اين گونه است كه گاه در فيلم موسيقي اروپايي با شكوه اركستري داريم و گاه موسيقي بدوي آمريكاي جنوبي با همراهي سرخپوش ملودي فيلم در انتها اما تركيبي از اين دو با هم است.> انيوموريكونه بارها به ساختن يك اپراي راك فكر كرده است:<بارها اين مساله مطرح شده است اما من اين پيشنهاد را رد كرده‌ام، چرا كه كارگردان‌هايي كه مي‌خواهند اين كار را بكنند دنبال بازيگراني هستند كه بتوانند آواز بخوانند، اما من شخصا دنبال خواننده‌هايي هستم كه بتوانند بازي كنند. اين باعث مي‌شود كه هيچگاه نشود در اين مورد به تفاهم رسيد.


و شايد مهم‌ترين مساله در مورد انيوموريكونه اين است كه او به بازنشستگي فكر نمي‌كند:<هرگز به اين فكر نكرده‌ام كه آهنگسازي را كنار بگذارم. زماني كه 38 ساله بودم به زنم گفتم كه وقتي چهل ساله شدم آهنگسازي فيلم را كنار مي‌گذارم. بعد كه پنجاه ساله شدم هم همين را گفتم. و وقتي شصت ساله شدم... فكر كنم وقتي هشتاد ساله شدم هم همين را بگويم. با اين وضع فكر نمي‌كنم كه هرگز بازنشسته شوم....


||نویسنده : جورج هميلتاد/ ديلي تلگراف



سايت هنر هفتم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد