PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : "دریای نگاه" ازفریدون مشیری



NeshaNi
7th June 2010, 07:27 PM
شاعر: فریدون مشیری



http://www.negahak.com/upload/moshiri.jpg
به چشمان پریرویان این شهر،

یه صد امید می بستم نگاهی ،
مگر یک تن ازین نا آشنایان ،

مرا بخشد به شهر عشق راهی




به هر چشمی - به امیدی که این اوست –
نگاه بیقرارم خیره می ماند ،
یکی هم ، زین همه ناز آفرینان ،
امیدم را به چشمانم نمی خواند !

غریبی بودم و گم کرده راهی ،
مرا با خود به هر سویی کشاندند ،
شنیدم بار ها از رهگذاران
که زیر لب مرا دیوانه خواندند !

ولی من ، چشم امیدم نمی خفت .
که مرغی آشیان گم کرده بودم
ز هر بام و دری سر می کشیدم
به هر بوم و بری پر می گشودم.

امید خسته ام از پای ننشست ،
نگاه تشنه ام در جستجو بود.
در آن هنگامه دیدار و پرهیز ؛
رسیدم عاقبت آنجا که او بود !

" دو تنها و دو سر گردان ، دو بی کس "
ز خود بیگا نه ، از هستی رمیده ،
ازین بیدرد مردم ، رو نهفته ،
شرنگ نا امیدی ها چشیده ،

دل از بی همزبانی ها شکسته ،
تن از نا مهربانی ها فسرده ،
ز حسرت پای در دامن کشیده ،
به خلوت ، سر به زیر بال برده ،

" دو تنها و دو سر گردان ، دو بی کس " ،
به خلوتگاه جان ، با هم نشستند ،
زبان بی زبانی را گشودند ،
سکوت جاودانی را شکستند .

مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید
که این دیوانه از خود بدر کیست ؟
چه گویم ؟ از که گویم ؟ با که گویم؟
که این دیوانه را از خود خبر نیست.

به آن لب تشنه می مانم که - نا آگاه
به دریای در افتد بیکرانه ،
لبی ، از قطره آبی ، تر کرده ،
خورد از موج وحشی تازیانه !

مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید
مرا با عشق او تنها گذارید .
غریق لطف آن دریا نگاهم
مرا تنها به این دریا سپارید !

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد