hoora
29th May 2010, 04:33 AM
مرغ تسبیح گوی و من خاموش!!! ...
وقت اذان صبح خیلی عرفانی تره.همه جا ساکته.وقتی صدای اذان از مناره های مسجد بلند میشه این حیوونها شروع می کنند به زبون خودشون تسبیح گفتن.بارها به خودم گفتم چه فرقی بین ما دو تاست.اونم داره ذکر حق می کنه..تازه شم من خیلی وقتها خواب میمونم.
بعد ها که دقت کردم یه چیز عجیب فهمیدم!!!
وقتی موذن میگه اشهد ان لا اله الا الله..حیوون صداش بلنده...هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید"
وقتی میگه اشهد ان محمد رسول الله اونم با سر و صداش میگه:منم مثل انسان دارم اقرار می کنم به اینکه محمد (صلی الله علیه و آله)بنده و فرستاده ی اوست..
وقتی میگه اشهد ان علی ولی الله: میگه منم مثل انسان دارم اقرار می کنم که علی ولی خداست..
تا اینجا صحبت از برتری انسان نیست.اگه اون شهادتین میگه به زبون خودش ،منم دارم به زبون خودم شهادتین میگم...پس خیال نکن از من برتری...«هر کسی را اصطلاحی داده ام»
اما همین که موذن میگه :حی علی الصلوه "انگار در صور دمیده میشه ،انگار تا حالا همه این صداها رو تو رویا می شنیدی و واقعیت نداشته..پس چرا دیگه صداشون نمیاد؟؟؟!!!!...
بله...برترین عبادت مخصوص انسانه...نماز برترین عبادته و خداوند اونو به انسان ارزانی کرده..
از اینجاست که اون حیوون هم می فهمه معنی آیه ی :"انی جاعل فی الارض خلیفه"چیه!!!
احساس می کنم شاید اون لحظه اشک تو چشماش جمع بشه...چطور انسان از من برتره وقتی من همیشه با شنیدن صدای روحبخش اذان شروع به تسبیح بزرگی خدا می کنم ولی خیلی از همین اشرف مخلوقات اون وقتها تو خوابند؟؟؟ « این شرط آدمیت نیست»!!!!!!
"توجه توجه":ویلٌ الِلمُصَلین:وای بر نمازگزاران!!!!!
شنیدن صدای اذان یه نعمت بزرگه.خیلی ها تو حسرت شنیدن این صدای روحبخش هستند.
در ادامه میخوام داستان یکی از شهرهای کهن ایرانی رو بگم که سالهاست دیگه صدای اذان از مناره های مسجدش بلند نمیشه..اگه حوصله داری حتما بقیه شو بخون..
«دربند» یه زمانی از شهر های ایران بوده .شهری که نژاد ایرانی در نخستین روزهای تمدن خودش بنا کرده.
مسجد ها و تکیه ها و مناره هایی که در چهار محله اون دیده میشن هنوز از هنرنمایی صنعتگران ایرانی دم میزنند....
«دربند» یه زمانی از شهر های ایران بوده .شهری که نژاد ایرانی در نخستین روزهای تمدن خودش بنا کرده.
مسجد ها و تکیه ها و مناره هایی که در چهار محله اون دیده میشن هنوز از هنرنمایی صنعتگران ایرانی دم میزنند.
اگه کسی از جنوب به شمال دریای خزر بره تعجب می کنه که این گنبدهای لاجوردی و مناره های رنگارنگ که با غرور ونخوت دلیرانه سینه ی آسمونو شکافتند با دود و زغال سنگ و چهره عبوس مردم شهرش و تمدن مغرب زمین چیکار داره؟؟
از وقتی ایرانیها این شهر رو از دست دادند دیگه صبحها هنگام سپیده دم،ظهر ها در موقع درخشندگی آفتاب نمیروز و عصرها هنگام وداع آفتاب و نیمه شبان در موقع این سکوت جهانگیر،بانگ ملایم و حزین موذن و آواز عاشقانه اون به گوش دربندیان بدبخت که از جذبه روحنواز زندگی مشرق زمین باز مانده اند نمیرسه.
هشتاد ساله که دیگه دربند خراجگزار ایران نیست.آسمون نیلگون دربند سالهاست که قباهای بلند و کلاههای استوانه ای شکل و چهره شاداب کودکان باهوش و خوش سیما و چادرهای سیاه زنان رو کمتر می بینه.
اما در این بین مردی زندگی میکنه به نام علیقلی.
عیلیقلی سالهاست که به یک عشق روزها رو به شب میرسونه.امید اینکه دوباره بتونه صدای اذان رو از مناره مسجد دربند بشنوه.
معشوق اون نه چهره دلبراست و نه گیسوان خرمایی.معشوق اون فقط در دلهای پیر و افسرده کهن سالان دربند مدفون شده...
سی سال پیش که برای دیدن اقوامش به تبریز اومده بوده صبحها،ظهرها،نیمه های شب بانگ شکافنده موذن مسجد در هوای صاف مشرق زمین پرده گوش اونو نوازش میداد.و حالا تنها یک آرزو داره و دیگر هیچ!!
خونه ی پدری شو فروخته و بیست و پنج ساله نزدیک مسجد بزرگ معروف به مسجد خان زندگی می کنه تا شاید بار دیگه از مناره های رنگارنگ مسجد خان بانگ موذن رو بشنوه..
ملا رجبعلی دیلمقانی مدتیه به دربند اومده تا تکلیف ارث پسر عمش رو مشخص کنه.
وقتی علیقلی اونو می بینه اولین سوالی که ازش می پرسه اینه:"شما می توانید اذان بگویید؟؟"
البته که ملا رجبعلی می تونه.سالهاست که مردم دیلمقان با صدای اذان اون آستینها رو تا آرنج بالا زدند و به کنار حوض رفتند .
علیقلی سر از پا نمی شناسه. تنها دارایی خودش رو که قرار بوده خرج کفن و دفنش بشه به ملا رجبعلی داده تا هنگام غروب آفتاب اذان بگه .و امروز هنگام غروب آفتاب ،آواز ملا رجبعلی از فراز مسجد خان بلند شده:
الله اکبر...اشهد ان لا اله الاالله.....
چه آواز روح بخشی.علیقلی بعد از سالها به آروزش رسیده !!!اما این لحظه ی ناب فقط چند ثانیه بیشتر طول نکشید. علیقلی با شنیدن این صدای روح بخش صدایی که سالها در انتظار شنیدن اون از شهرش،شهری که سالهاست این صدای روحانی در اون طنین افکن نمیشه ،شهری که سالهاست بالاترین جذبه زندگی مشرق زمین در اون مرده، از اشتیاق جان به جان آفرین تسلیم میکنه.
فردا صبح علیقلی به خرج بلدیه در بند به خاک سپرده میشه و مکتبدار دیلمقانی رو از شهر بیرون می کنند...
پ.ن:خسته کننده بوده میدونم،اما خواستم شما هم بدونید که چه نعمتی خدا بهمون داده و چه راحت ما از کنارش می گذریم.تصورش خیلی دردناکه یه جایی زندگی کنی که همه آرزوت بشه شنیدن صدای موذن..
هر بار که صدای اذان رو می شنوم به یاد دربند می افتم...نیاد اون روزی که منم دربندی بشم..منم در بند تن بشم.. برام فرقی نکنه که حالا روزی سه بار این صدا رو میشنوم یا نه !!!...اونقد در بند بشم که یادم بره وقتی خدا منو خلق کرده به خودش گفته:«فتبارک الله احسن الخالقین»
********************
پاورقی:
گفته بودم یه مسلمون وقتی به دنیا میاد تو گوشش اذان میگن و وقتی از دنیا میره بازم اذان میگن و اون با شهادتین شروع میکنه و با شهادتین تموم می کنه..گفته بودی شهادتین اقرار به یگانگی خداوند هست و تو هیچ دینی غیر از این وجود نداره!!!!
گفته بودم یه مسلمون حتی بدترینش هیچوقت دینش رو عوض نمی کنه....
گفتی حرف از عوض کردن دین نیست،من میگم دیدت رو عوض کن!!!!!
اما حالا میگم:اقرار به یگانگی خدا ،به رسالت پیامبرش و به ولایت مولا به اذان و شهادتین نیست.شهادتین باید با خون عجین بشه و ایمان باید با یقین همراه باشه.اذان غذای روح مسلمونه و مسلمونی که نسبت به این صدای ملکوتی بی تفاوت باشه خیلی راحت می تونه دیدش رو نسبت به دینش عوض کنه...
وقت اذان صبح خیلی عرفانی تره.همه جا ساکته.وقتی صدای اذان از مناره های مسجد بلند میشه این حیوونها شروع می کنند به زبون خودشون تسبیح گفتن.بارها به خودم گفتم چه فرقی بین ما دو تاست.اونم داره ذکر حق می کنه..تازه شم من خیلی وقتها خواب میمونم.
بعد ها که دقت کردم یه چیز عجیب فهمیدم!!!
وقتی موذن میگه اشهد ان لا اله الا الله..حیوون صداش بلنده...هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید"
وقتی میگه اشهد ان محمد رسول الله اونم با سر و صداش میگه:منم مثل انسان دارم اقرار می کنم به اینکه محمد (صلی الله علیه و آله)بنده و فرستاده ی اوست..
وقتی میگه اشهد ان علی ولی الله: میگه منم مثل انسان دارم اقرار می کنم که علی ولی خداست..
تا اینجا صحبت از برتری انسان نیست.اگه اون شهادتین میگه به زبون خودش ،منم دارم به زبون خودم شهادتین میگم...پس خیال نکن از من برتری...«هر کسی را اصطلاحی داده ام»
اما همین که موذن میگه :حی علی الصلوه "انگار در صور دمیده میشه ،انگار تا حالا همه این صداها رو تو رویا می شنیدی و واقعیت نداشته..پس چرا دیگه صداشون نمیاد؟؟؟!!!!...
بله...برترین عبادت مخصوص انسانه...نماز برترین عبادته و خداوند اونو به انسان ارزانی کرده..
از اینجاست که اون حیوون هم می فهمه معنی آیه ی :"انی جاعل فی الارض خلیفه"چیه!!!
احساس می کنم شاید اون لحظه اشک تو چشماش جمع بشه...چطور انسان از من برتره وقتی من همیشه با شنیدن صدای روحبخش اذان شروع به تسبیح بزرگی خدا می کنم ولی خیلی از همین اشرف مخلوقات اون وقتها تو خوابند؟؟؟ « این شرط آدمیت نیست»!!!!!!
"توجه توجه":ویلٌ الِلمُصَلین:وای بر نمازگزاران!!!!!
شنیدن صدای اذان یه نعمت بزرگه.خیلی ها تو حسرت شنیدن این صدای روحبخش هستند.
در ادامه میخوام داستان یکی از شهرهای کهن ایرانی رو بگم که سالهاست دیگه صدای اذان از مناره های مسجدش بلند نمیشه..اگه حوصله داری حتما بقیه شو بخون..
«دربند» یه زمانی از شهر های ایران بوده .شهری که نژاد ایرانی در نخستین روزهای تمدن خودش بنا کرده.
مسجد ها و تکیه ها و مناره هایی که در چهار محله اون دیده میشن هنوز از هنرنمایی صنعتگران ایرانی دم میزنند....
«دربند» یه زمانی از شهر های ایران بوده .شهری که نژاد ایرانی در نخستین روزهای تمدن خودش بنا کرده.
مسجد ها و تکیه ها و مناره هایی که در چهار محله اون دیده میشن هنوز از هنرنمایی صنعتگران ایرانی دم میزنند.
اگه کسی از جنوب به شمال دریای خزر بره تعجب می کنه که این گنبدهای لاجوردی و مناره های رنگارنگ که با غرور ونخوت دلیرانه سینه ی آسمونو شکافتند با دود و زغال سنگ و چهره عبوس مردم شهرش و تمدن مغرب زمین چیکار داره؟؟
از وقتی ایرانیها این شهر رو از دست دادند دیگه صبحها هنگام سپیده دم،ظهر ها در موقع درخشندگی آفتاب نمیروز و عصرها هنگام وداع آفتاب و نیمه شبان در موقع این سکوت جهانگیر،بانگ ملایم و حزین موذن و آواز عاشقانه اون به گوش دربندیان بدبخت که از جذبه روحنواز زندگی مشرق زمین باز مانده اند نمیرسه.
هشتاد ساله که دیگه دربند خراجگزار ایران نیست.آسمون نیلگون دربند سالهاست که قباهای بلند و کلاههای استوانه ای شکل و چهره شاداب کودکان باهوش و خوش سیما و چادرهای سیاه زنان رو کمتر می بینه.
اما در این بین مردی زندگی میکنه به نام علیقلی.
عیلیقلی سالهاست که به یک عشق روزها رو به شب میرسونه.امید اینکه دوباره بتونه صدای اذان رو از مناره مسجد دربند بشنوه.
معشوق اون نه چهره دلبراست و نه گیسوان خرمایی.معشوق اون فقط در دلهای پیر و افسرده کهن سالان دربند مدفون شده...
سی سال پیش که برای دیدن اقوامش به تبریز اومده بوده صبحها،ظهرها،نیمه های شب بانگ شکافنده موذن مسجد در هوای صاف مشرق زمین پرده گوش اونو نوازش میداد.و حالا تنها یک آرزو داره و دیگر هیچ!!
خونه ی پدری شو فروخته و بیست و پنج ساله نزدیک مسجد بزرگ معروف به مسجد خان زندگی می کنه تا شاید بار دیگه از مناره های رنگارنگ مسجد خان بانگ موذن رو بشنوه..
ملا رجبعلی دیلمقانی مدتیه به دربند اومده تا تکلیف ارث پسر عمش رو مشخص کنه.
وقتی علیقلی اونو می بینه اولین سوالی که ازش می پرسه اینه:"شما می توانید اذان بگویید؟؟"
البته که ملا رجبعلی می تونه.سالهاست که مردم دیلمقان با صدای اذان اون آستینها رو تا آرنج بالا زدند و به کنار حوض رفتند .
علیقلی سر از پا نمی شناسه. تنها دارایی خودش رو که قرار بوده خرج کفن و دفنش بشه به ملا رجبعلی داده تا هنگام غروب آفتاب اذان بگه .و امروز هنگام غروب آفتاب ،آواز ملا رجبعلی از فراز مسجد خان بلند شده:
الله اکبر...اشهد ان لا اله الاالله.....
چه آواز روح بخشی.علیقلی بعد از سالها به آروزش رسیده !!!اما این لحظه ی ناب فقط چند ثانیه بیشتر طول نکشید. علیقلی با شنیدن این صدای روح بخش صدایی که سالها در انتظار شنیدن اون از شهرش،شهری که سالهاست این صدای روحانی در اون طنین افکن نمیشه ،شهری که سالهاست بالاترین جذبه زندگی مشرق زمین در اون مرده، از اشتیاق جان به جان آفرین تسلیم میکنه.
فردا صبح علیقلی به خرج بلدیه در بند به خاک سپرده میشه و مکتبدار دیلمقانی رو از شهر بیرون می کنند...
پ.ن:خسته کننده بوده میدونم،اما خواستم شما هم بدونید که چه نعمتی خدا بهمون داده و چه راحت ما از کنارش می گذریم.تصورش خیلی دردناکه یه جایی زندگی کنی که همه آرزوت بشه شنیدن صدای موذن..
هر بار که صدای اذان رو می شنوم به یاد دربند می افتم...نیاد اون روزی که منم دربندی بشم..منم در بند تن بشم.. برام فرقی نکنه که حالا روزی سه بار این صدا رو میشنوم یا نه !!!...اونقد در بند بشم که یادم بره وقتی خدا منو خلق کرده به خودش گفته:«فتبارک الله احسن الخالقین»
********************
پاورقی:
گفته بودم یه مسلمون وقتی به دنیا میاد تو گوشش اذان میگن و وقتی از دنیا میره بازم اذان میگن و اون با شهادتین شروع میکنه و با شهادتین تموم می کنه..گفته بودی شهادتین اقرار به یگانگی خداوند هست و تو هیچ دینی غیر از این وجود نداره!!!!
گفته بودم یه مسلمون حتی بدترینش هیچوقت دینش رو عوض نمی کنه....
گفتی حرف از عوض کردن دین نیست،من میگم دیدت رو عوض کن!!!!!
اما حالا میگم:اقرار به یگانگی خدا ،به رسالت پیامبرش و به ولایت مولا به اذان و شهادتین نیست.شهادتین باید با خون عجین بشه و ایمان باید با یقین همراه باشه.اذان غذای روح مسلمونه و مسلمونی که نسبت به این صدای ملکوتی بی تفاوت باشه خیلی راحت می تونه دیدش رو نسبت به دینش عوض کنه...