LaDy Ds DeMoNa
24th May 2010, 10:27 PM
روانشناسی خشونت و عشق
نگاهی به نمایش ”پریخوانی عشق و سنگ” نوشته و کار ”چیستا یثربی”
http://www.theater.ir/data/uploads/news/img/tb/29624_Y_parrrrr24May10102142am.jpg (http://www.theater.ir/data/uploads/news/img/29624_Y_parrrrr24May10102142am.jpg)
فروغ سجادی: کلمه نخ نمای عشق در جامعه امروز بشری با زنانگی، رهایی، اسارت، زندگی، مرگ در نمایش "پری خوانی عشق و سنگ" میآمیزد تا مانند همیشه مفاهیم متضادی در نمایش چیستا یثربی شکل گیرد. مفاهیمی که با روانشناسی جدید میآمیزد و نگاه فرا زمینی به مقوله عشق در جهان خطی امروز که همه چیز برای انسان به بحران پایان رسیده، میدهد.
این نگاه موجب شده تا به صورتی تازه و ویژه نسبت به این پدیده بشری در آثار زنی مواجه شویم که همیشه عاشقانه سوژههایش را کنار هم قرار میدهد و در عین ساده دیدن همه چیز، به پیچیدگیها میرسد.
"پری خوانی عشق و سنگ" آخرین اثر "چیستا یثربی" ممکن است لحظهای آن قدر با زنانگی تماشاگرش بازی کند که اشک را تا نزدیک پلک مخاطبش بیاورد اما به اندازهای شتابان بر ذهن تلنگر میزند که قطعاً اشک را جاری نمیکند.
شاید اصلاً کارگردان تعمدی هم برای درگیر کردن مخاطبش با احساسات طبیعی ندارد و تنها میخواهد نیاز زیبا و ساده بشری را که راه پله رسیدن به تکامل روحی است را نشان دهد به طوری که تنها بازیگر نمایش سیما تیرانداز در هر دقیقه با تغییر پاساژهای حسی خود تو را در خود فرو میریزد و تو حتی فرصت نمییابی حس دیدنت را درونی کنی.
این اجرا برخلاف دیگر نمایشهای یثربی که معمولا متن، اجرا را در بر میگرفت، اجرا و ترفندهای کارگردانی است که همه چیز را برای تماشاگر مصور میکند.
سالن و فضای نمایش بسیار ساده و خلاصه شده است و بازیگر با استفاده از یک پارچه توری موقعیتهای مختلف را خلق میکند و برای مخاطبش ذهنیت نمایشی میسازد.
یثربی با تکیه بر شیوه نمایشهای آیینی شرق از جمله نمایش کابوکی، نقالی و شیوههای آیینی، نمایشی کره به روایت داستانی عاشقانه، عارفانه میپردازد که زیاترین حس زنانه بشری را در تقابل با حس پلید خشونت به چالش میکشد. او با نگاهی کاملاً روانشناختی جایگاه انسانی عشق را در جوامعی با جهان بینی ایدولوژیک به تصویر میکشد که در یک دستشان سنگ است و دردست دیگرشان نیازهای ساده انسانی. جوامعی که یاد گرفتهاند به عشق و دوستی سنگ بیاندازند و مردمانش برای به دست آوردن رهایی و جایگاه انسانی با تمام قوانین تعصبگرایانه مبارزه کنند.
هرچند در این نمایش یثربی از زمان گذشته برای بیان داستان خود بهره میگیرد و داستان نمایش در زمان جاهلیت عرب میگذرد و سوژه اثر هم عشق یک زن نسبت به پیامبراست؛ اما در نگاهی فراتر میبینیم این داستان بهانهای است برای رسیدن به ناجی و پیامبر درونی هر انسان براساس خاستگاههای مشخص انسانی و با نگاه ایدهآل گرایانه و زنانه به عشق؛ عشقی که به انسان رشد،کمال و آگاهی میدهد و در عین حال او را از بندهای اجتماعی رها کرده و به جهانبینی میرساند.
هرچند جای پای زنانه بازیگر، نویسنده و کارگردان زن این اثر در اجرا کاملاً مشهود است؛ اما نگاه انسانی و فرا جهانی نمایش به موضوع عشق موجب میشود تا همه دیوارهای محدود کننده و منفک کننده فرو بریزد و این حس عجیب انسانی را در قالبی فراتر از زن یا مرد بودن ارائه کند و مخاطب را به جنبههای انسانی این موضوع و نقش آن در تکامل انسان هدایت کند.
یثربی در این اجرا نیز مانند نمایش قابل توجه گذشتهاش، "شعبده و طلسم" با استفاده از ترفندهای جادویی نمایشهای آیینی و روایتی شرقی، داستان خطی تولد تا مرگ زنی را در عربستان زمان پیامبر اسلام(ص) به نمایش میگذارد که به صورت فشرده و در 45 دقیقه همه داستان با مونولوگگوییهای یک بازیگر روایت میشود و مفاهیم مختلف انسانی در ریتم منظم و حساب شده اجرا بر جسم کلمات دیالوگها مینشینند و با حرکتهای نمادین بازیگر به گوش و چشم تماشاگر میرسد.
داستان تناقضها در یک جامعه بسته عقب افتاده و نگاه تفکیک کننده و فارغ از انسانیت به زن در دل داستانی عارفانه بیان میشود، داستانی که بر حسب یک تفکر ایده آلیستی و کمالگرای شرقی به عشق و مرتبههایش شکل میگیرد؛ هفت طبقه از مرگ تا خدا، عشقی که برحسب نگاه عارفانه شرقی موجب میشود تا با یافتن تجلی خدا در خود، به معراج برسی، عشقی بی وصال که سایهاش تمام انسان را در میگیرد؛ اما کمالش در همین میسر نشدن وصال است، آنچه که برگرفته از آیینها و تفکرات اساطیری شرقی درباره چگونگی رسیدن به کمال یک انسان بیان میشود.
هر چند محتوای ساده، رها و بیچارچوب، در قالب اجرای ساده و خلاصه شده نمایش اثری ساده و صادق و بیپیرایه شکل داده است. آن قدر همه چیز حتی عناصر نمایش ساده و موجز نشان داده میشود که تماشاگر نمیتواند به مفهوم پیچیده و کمالگرایانه عشق پی ببرد و دغدغه بزرگ بشر سادهتر و سطحی در 45 دقیقه و با شتاب، بدون اندکی تأمل به صحنه میآید.
هر چند نمایشنامه یثربی و نگاه روانشناسانه و مدرن او به موضوع عشق، حرف تازه یا زبان متفاوتی ندارد و یثربی در این نمایش مانند دیگر آثارش که در قالب این ژانر تولید شده دغدغههای بیپایان یک انسان عاشق را ساده و صریح ارائه میکند.
همین موجب میشود تا ایدههای خلاق در روند شتابزده نمایش گاه جا بمانند و به خوبی بسط داده نشوند؛ اما زبان کلاسیک ولی ساده و شاعرانه نمایشهای چیستا یثربی صادقانه تو را مجذوب میکند و ساده و اعتماد برانگیز بر ذهن مخاطب پیچیده و متنوع پسند تئاتر امروز اثر میگذارد ولی هرگز او را به شیدایی و شور عاشقانه نمیسپارد.
نشانه و سمبولها ساده و دلنشینتر از آن هستند که ذهنت را درگیر رنگ، نور و حاشیه دکور کند. بازیگر حسی و کاملاً میدانی در تالار سایه با شما از حقوق نادیده شده، بی عدالتیها و تفکر قالب در جامعههای عقب افتاده بشری درباره وجوه انسانی یک زن صحبت میکند؛ اما این مفاهیم به اندازهای شاعرانه و ساده و صادق هستند که آدمی را به یاد داستانهای عارفانه کوتاه ادبیات کلاسیک ایران میاندازد.
هرچند نگاه یثربی به موضوع و سوژه مشخص در یک داستان خطی، شاعرانه نمایش او را به جهت دیگری هدایت کرده و به بند موضوع کشانده؛ اما تکنیکهای خلاق و ایدههای کارگاهی کارگردان با خلاقیت بازی در بازی، رهایی متناسب با تم اثر به نمایش بخشیده است.
یکی از ویژگیهای نمایشهای شرقی که به تعبیر یثربی این ویژگی در نمایشهای کهن کره پر رنگتر است، قوت موسیقی و نقش موسیقی زنده در تکمیل بازیگری است. به طوری که بازیگر بر حسب فضاسازی موسیقی و با استفاده از افکتهای خود به اجرا تن میدهد و موسیقی بخشی از روایت او میشود، چیزی که در نقالی و قصهگویی ایران نیست.
از همان ابتدای ورود به سالن اجرای "پری خوانی عشق و سنگ" فضاسازی تأثیرگذار با موسیقی در ذهن تماشاگر شکل میگیرد و در طول اجرا نیز موسیقی آمیخته و همگام با بازی بازیگر برای مخاطب فضاسازی میکند و در پایان نیز موسیقی نقش خود را تا لحظه ترک سالن به خوبی ادا میکند و سعی میکند مخاطب را با تمرکز ویژهای به بیرون سالن بدرقه کند.
تسلط روانشناسانه یثربی و نگاه درمانگر او به تئاتر در این راستا به خوبی عمل کرده و به نظر میآید او با جادوی کیمیاگرانه عشق میخواهد بار دیگر حرفهای شاعرانه خود را در مورد حقوق انسانی یک زن و مظلومیتش در مواجه با نگاه نامهربانانه و خشونتگرای جوامع ایدئولوژیکی بیان کند.
نگاهی به نمایش ”پریخوانی عشق و سنگ” نوشته و کار ”چیستا یثربی”
http://www.theater.ir/data/uploads/news/img/tb/29624_Y_parrrrr24May10102142am.jpg (http://www.theater.ir/data/uploads/news/img/29624_Y_parrrrr24May10102142am.jpg)
فروغ سجادی: کلمه نخ نمای عشق در جامعه امروز بشری با زنانگی، رهایی، اسارت، زندگی، مرگ در نمایش "پری خوانی عشق و سنگ" میآمیزد تا مانند همیشه مفاهیم متضادی در نمایش چیستا یثربی شکل گیرد. مفاهیمی که با روانشناسی جدید میآمیزد و نگاه فرا زمینی به مقوله عشق در جهان خطی امروز که همه چیز برای انسان به بحران پایان رسیده، میدهد.
این نگاه موجب شده تا به صورتی تازه و ویژه نسبت به این پدیده بشری در آثار زنی مواجه شویم که همیشه عاشقانه سوژههایش را کنار هم قرار میدهد و در عین ساده دیدن همه چیز، به پیچیدگیها میرسد.
"پری خوانی عشق و سنگ" آخرین اثر "چیستا یثربی" ممکن است لحظهای آن قدر با زنانگی تماشاگرش بازی کند که اشک را تا نزدیک پلک مخاطبش بیاورد اما به اندازهای شتابان بر ذهن تلنگر میزند که قطعاً اشک را جاری نمیکند.
شاید اصلاً کارگردان تعمدی هم برای درگیر کردن مخاطبش با احساسات طبیعی ندارد و تنها میخواهد نیاز زیبا و ساده بشری را که راه پله رسیدن به تکامل روحی است را نشان دهد به طوری که تنها بازیگر نمایش سیما تیرانداز در هر دقیقه با تغییر پاساژهای حسی خود تو را در خود فرو میریزد و تو حتی فرصت نمییابی حس دیدنت را درونی کنی.
این اجرا برخلاف دیگر نمایشهای یثربی که معمولا متن، اجرا را در بر میگرفت، اجرا و ترفندهای کارگردانی است که همه چیز را برای تماشاگر مصور میکند.
سالن و فضای نمایش بسیار ساده و خلاصه شده است و بازیگر با استفاده از یک پارچه توری موقعیتهای مختلف را خلق میکند و برای مخاطبش ذهنیت نمایشی میسازد.
یثربی با تکیه بر شیوه نمایشهای آیینی شرق از جمله نمایش کابوکی، نقالی و شیوههای آیینی، نمایشی کره به روایت داستانی عاشقانه، عارفانه میپردازد که زیاترین حس زنانه بشری را در تقابل با حس پلید خشونت به چالش میکشد. او با نگاهی کاملاً روانشناختی جایگاه انسانی عشق را در جوامعی با جهان بینی ایدولوژیک به تصویر میکشد که در یک دستشان سنگ است و دردست دیگرشان نیازهای ساده انسانی. جوامعی که یاد گرفتهاند به عشق و دوستی سنگ بیاندازند و مردمانش برای به دست آوردن رهایی و جایگاه انسانی با تمام قوانین تعصبگرایانه مبارزه کنند.
هرچند در این نمایش یثربی از زمان گذشته برای بیان داستان خود بهره میگیرد و داستان نمایش در زمان جاهلیت عرب میگذرد و سوژه اثر هم عشق یک زن نسبت به پیامبراست؛ اما در نگاهی فراتر میبینیم این داستان بهانهای است برای رسیدن به ناجی و پیامبر درونی هر انسان براساس خاستگاههای مشخص انسانی و با نگاه ایدهآل گرایانه و زنانه به عشق؛ عشقی که به انسان رشد،کمال و آگاهی میدهد و در عین حال او را از بندهای اجتماعی رها کرده و به جهانبینی میرساند.
هرچند جای پای زنانه بازیگر، نویسنده و کارگردان زن این اثر در اجرا کاملاً مشهود است؛ اما نگاه انسانی و فرا جهانی نمایش به موضوع عشق موجب میشود تا همه دیوارهای محدود کننده و منفک کننده فرو بریزد و این حس عجیب انسانی را در قالبی فراتر از زن یا مرد بودن ارائه کند و مخاطب را به جنبههای انسانی این موضوع و نقش آن در تکامل انسان هدایت کند.
یثربی در این اجرا نیز مانند نمایش قابل توجه گذشتهاش، "شعبده و طلسم" با استفاده از ترفندهای جادویی نمایشهای آیینی و روایتی شرقی، داستان خطی تولد تا مرگ زنی را در عربستان زمان پیامبر اسلام(ص) به نمایش میگذارد که به صورت فشرده و در 45 دقیقه همه داستان با مونولوگگوییهای یک بازیگر روایت میشود و مفاهیم مختلف انسانی در ریتم منظم و حساب شده اجرا بر جسم کلمات دیالوگها مینشینند و با حرکتهای نمادین بازیگر به گوش و چشم تماشاگر میرسد.
داستان تناقضها در یک جامعه بسته عقب افتاده و نگاه تفکیک کننده و فارغ از انسانیت به زن در دل داستانی عارفانه بیان میشود، داستانی که بر حسب یک تفکر ایده آلیستی و کمالگرای شرقی به عشق و مرتبههایش شکل میگیرد؛ هفت طبقه از مرگ تا خدا، عشقی که برحسب نگاه عارفانه شرقی موجب میشود تا با یافتن تجلی خدا در خود، به معراج برسی، عشقی بی وصال که سایهاش تمام انسان را در میگیرد؛ اما کمالش در همین میسر نشدن وصال است، آنچه که برگرفته از آیینها و تفکرات اساطیری شرقی درباره چگونگی رسیدن به کمال یک انسان بیان میشود.
هر چند محتوای ساده، رها و بیچارچوب، در قالب اجرای ساده و خلاصه شده نمایش اثری ساده و صادق و بیپیرایه شکل داده است. آن قدر همه چیز حتی عناصر نمایش ساده و موجز نشان داده میشود که تماشاگر نمیتواند به مفهوم پیچیده و کمالگرایانه عشق پی ببرد و دغدغه بزرگ بشر سادهتر و سطحی در 45 دقیقه و با شتاب، بدون اندکی تأمل به صحنه میآید.
هر چند نمایشنامه یثربی و نگاه روانشناسانه و مدرن او به موضوع عشق، حرف تازه یا زبان متفاوتی ندارد و یثربی در این نمایش مانند دیگر آثارش که در قالب این ژانر تولید شده دغدغههای بیپایان یک انسان عاشق را ساده و صریح ارائه میکند.
همین موجب میشود تا ایدههای خلاق در روند شتابزده نمایش گاه جا بمانند و به خوبی بسط داده نشوند؛ اما زبان کلاسیک ولی ساده و شاعرانه نمایشهای چیستا یثربی صادقانه تو را مجذوب میکند و ساده و اعتماد برانگیز بر ذهن مخاطب پیچیده و متنوع پسند تئاتر امروز اثر میگذارد ولی هرگز او را به شیدایی و شور عاشقانه نمیسپارد.
نشانه و سمبولها ساده و دلنشینتر از آن هستند که ذهنت را درگیر رنگ، نور و حاشیه دکور کند. بازیگر حسی و کاملاً میدانی در تالار سایه با شما از حقوق نادیده شده، بی عدالتیها و تفکر قالب در جامعههای عقب افتاده بشری درباره وجوه انسانی یک زن صحبت میکند؛ اما این مفاهیم به اندازهای شاعرانه و ساده و صادق هستند که آدمی را به یاد داستانهای عارفانه کوتاه ادبیات کلاسیک ایران میاندازد.
هرچند نگاه یثربی به موضوع و سوژه مشخص در یک داستان خطی، شاعرانه نمایش او را به جهت دیگری هدایت کرده و به بند موضوع کشانده؛ اما تکنیکهای خلاق و ایدههای کارگاهی کارگردان با خلاقیت بازی در بازی، رهایی متناسب با تم اثر به نمایش بخشیده است.
یکی از ویژگیهای نمایشهای شرقی که به تعبیر یثربی این ویژگی در نمایشهای کهن کره پر رنگتر است، قوت موسیقی و نقش موسیقی زنده در تکمیل بازیگری است. به طوری که بازیگر بر حسب فضاسازی موسیقی و با استفاده از افکتهای خود به اجرا تن میدهد و موسیقی بخشی از روایت او میشود، چیزی که در نقالی و قصهگویی ایران نیست.
از همان ابتدای ورود به سالن اجرای "پری خوانی عشق و سنگ" فضاسازی تأثیرگذار با موسیقی در ذهن تماشاگر شکل میگیرد و در طول اجرا نیز موسیقی آمیخته و همگام با بازی بازیگر برای مخاطب فضاسازی میکند و در پایان نیز موسیقی نقش خود را تا لحظه ترک سالن به خوبی ادا میکند و سعی میکند مخاطب را با تمرکز ویژهای به بیرون سالن بدرقه کند.
تسلط روانشناسانه یثربی و نگاه درمانگر او به تئاتر در این راستا به خوبی عمل کرده و به نظر میآید او با جادوی کیمیاگرانه عشق میخواهد بار دیگر حرفهای شاعرانه خود را در مورد حقوق انسانی یک زن و مظلومیتش در مواجه با نگاه نامهربانانه و خشونتگرای جوامع ایدئولوژیکی بیان کند.