NeshaNi
20th May 2010, 03:12 PM
قدرت تسلط بر دیگران
یکی از راههای تأثیر گذاری، کنترل و بهره برداری از دیگران، مهارت قدرت ذهنی و چگونگی استفاده از آن است.
معمولاً به منظور دستیابی به این اهداف از دو راه پیش می روند:
الف) استفاده از احساسات و برانگیخته کردن عواطف مردم
ب) تلقین و تشویق بر عقاید و باورهای جدید
اهداف اصلی رهبران این فرقه: 1) در اختیار داشتن نیروی انسانی 2) تسلط بر اوضاع روزمره 3) کسب ثروت
عوامل لازمه برای در اختیار داشتن نیروی انسانی: اختلال، فقر، تورم، عدم امنیت، عدم ثبات روابط عاطفی، حربه هایی جدید که به مغز هیچ کس خطور نکند، اعاده و عدم استقلال (مادی و معنوی)
این افراد با استفاده و ایجاد عوامل فوق بسته به نوع جامعه تحت سلطه، با قدرت و مهارت ذهنی خود پیش می روند، که البته همگی آنها در ظاهر در ذهن مردم به نام اصلاحات و بازسازی جامعه تداعی می شوند.
ایجاد رعب و عدم امنیت، اولین مقدّمه برای مطیع ساختن افراد زیر سلطه است.
با سلاح تلقین و القاء افکار مورد نظر در وجود هر شخص، وی خود به خود رویه زیر را پیش می گیرد:
در مورد محور موضوع اصلی، بحث و مطالعه می کنند.
ساعتها سراپا گوش فرا می دهد، بدون اینکه سوالی بپرسد!
همواره به خود شک دارد و به اهدافش فکر می کند
از خود انتقاد می کند.
عقاید و باورهای خود را بارها و بارها مورد بررسی قرار می دهد.
به نتایج جدید دست می یابد.
روش دستیابی به این نتایج را می یابد.
در این راه از فردی خارج از گروه خود کمک نمی گیرد( صرفاً این پرسش و پاسخ ها در بین خودی ها و افراد آن گروه خاص مطرح می شود)
مهمترین عامل در این راه، باور لیاقت، لغزش ناپذیری و کارآمدی رهبر گروه و تأثیر آن بر ذهن و موجودیت افراد است. با استفاده از عباراتی چون، "خداوند همواره قدرت و افکار والاتری را به رهبران اختصاص داده است" یا "این تحولیست که در طول تاریخ بشریت بی نظیر می باشد"
پس از گردآوری اعضاء، راهنمایان، رهبران و ... ، به تدریج مقلد، عزم خود را جزم کرده تا به هدف اصلی گروه دست یابد، هر کدام از اعضاء دیگر قادر نیستند که تنها عمل کنند، بدان معنی که به عنوان عضوی از گروه، برای هدف اصلی گام بر می دارند و حال، زمان احاطه ی قدرت ذهنی فرا رسیده است، به طوری که هر عضو، همواره وفادار دستورات و افکار رهبر گروه است.
سخنان، افکار و تلقینات رهبران، در سرتاسر گروه با عباراتی شفاف در سخنرانی ها، راهنمایی ها، مکالمات و امور روزمره بین اعضاء موج می زند و آهنگ آن دائماً همچون آوازی در گوش آنان جاریست. نتیجه ی تمامی این مراحل، ابقاء هدف و باور ذهنی اولیه است.
در این بین هر فرد از آن گروه به چیز دیگری جز هدف حکّ شده در مغز خود فکر نمی کند و همراه با گروه پیش می رود و بدتر از همه آن که خود نمی داند که مغز و ذهن او تحت کنترل دیگران است. وی همواره فکر می کند که به عنوانی شخصی مستقل، با افکار و باورهای خود عمل می کند، این درحالیست که بالواقع وی تحت افکار رهبران، راهنمایان و ... است. در اصل در این بین چیزی که احساس نمی شود، تحول و اصلاح افکار و ذهن است، ( مثل کسی که بوی مونواکسید کربن را نفهمد و مدام استشمام کند!)
در این رویه، پرورش و به اصطلاح بهسازی مغز، به تحوّلی گویند که ناخودآگاه تمامی ساختار شخصیتی فرد را تحت سلطه خود قرار داده و تأثیر آن تمامی ابعاد معنوی، روحی و جسمانی شخص را در بر گیرد.
رهبران این گروه، همواره با خودنمایی، دورویی و ایجاد تحریف و تناقض در باورهای سنتی و دینی مقلیدن خود، مسیر هدف را به نفع خود تغییر می دهند. آنان در این راه تنها در حاشیه ی افکار و باورهای مذهبی پیش می روند و در عمل هیچ اثری از تلاش برای برآورده کردن نیازهای افراد، رفع خلل در پیشرفت دنیوی و کمک به دیگران دیده نمی شود. در واقع آنان، با تسلط بر افکار و قربانی کردن اصول دیرینه ی باورها، سعی در کسب ثروت و شهرت بیشتر دارند. متأسفانه بیشتر اعضاء دیدشان به این مسئله بسته می ماند و کورکورانه، عقاید و افکار تحریف شده موجود در انجیل، روایتها و ادبیات کهن را پیروی می کنند که این خود عاملیست مهم در کنترل و احاطه بر آنان.
با عقل سلیم خود وقایع موجود در جهان حاضر را دوباره بررسی کنید، بحث ما در مورد آزادی مذاهب نیست، بلکه موضوع اصلی، سوء استفاده ی آشکارا از اذهان و افکار بیچاره ی افرادیست که بسیار ماهرانه و استادانه زیر و رو شده اند.
اصول مهارت در تلقین عقاید
آنان همواره از هفت روش طبقه بندی شده، زنجیروار و دارای هدفی مشترک، برای دستیابی به القاء عقاید خود بهره می گیرند.
1- افزایش اغتشاش روحی و تنوع فکری در افراد
اغتشاش افکار و اذهان افراد با تکرر مداوم اهداف بصورت، سمعی، بصری، گفتاری و یا تحریک در آنان به نوعی مثل هیپنوتیزم اعمال می شود. در این مرحله، با به هم ریختگی و درهم شکستن روال عادی افکار قبلی حاکم، سعی در به هم زدن تمرکز آنان دارند که به نوعی خود این اغتشاش ذهنی، منجر به ایجاد زمینه ی می شود که اعضاء ناخودآگاه نگاهی به روایا و مدّعیان این اهداف جدید بیاندازند و در این راه تسلسل تبلیغ گفتاری و در نتیجه برانگیخته شدن احساسات آنان، امری اساسیست.
2-اعمال مجازات های روحی
آنان در این مرحله با ظاهری کاملاً مثبت، سعی در ایجاد حالاتی چون، حس حقارت، عدم امتیازات اجتماعی، ضعف شخصیتی، عدم ثبات شغلی و موقعیت افراد، ایجاد حس بی لیاقتی و در نتیجه اضطراب و آشفتگی و ... می کنند که نتیجه آن، چیزی جز فروپاشی آرامش و سم پاشی روحی اذهان نیست.
آنان در واقع، اهداف خود را با بکارگیری دو روش متفاوت خشونت آمیز و مسالمت آمیز بصورت متناوب، پیش می برند، بطوری که در بعضی مواقع سلاح آنان در این راه، صمیمیت، حس دوستی، اهدای امتیازات جهت جلب اطمینان و تایید است و در برخی دیگر خشونت.
2- رواج انزواءطلبی و عدم ارتباط با خارج گروه
یکی از روشهای رهبران این گروه، عدم ارتباط اعضاء با دوستان، خویشاوندان و ... است که افکار و ایدولوژی آنان به نوعی با اهداف گروه همخوانی ندارد. حتّی در این راه به حمایت مالی و دیگر نیازهای اعضاء نیز اقدام می شود تا دیگر نیازی به ارتباط با بیگانه ها نداشته باشند.
3- در اینجاست که این رهبران با حس القاء والای ارزشها و اهداف گروه، تمرکز و تجمع آنها، ایجاد برنامه های اغتشاشات روحی، به قدرت کنترل و تسلط بر افراد، شرایط و دیگر عوامل اجتماعی دست می یابند.
در واقع احاطه فکری آنان براعضای گروه تا حدّیست که آن افراد کاملاً خود را تافته ای جدا بافته از روحیات و افکار قبل، همچنین دیگر افراد جامعه، می دانند. که تأثیر این حالات در آنان، بصورت حاشیه ای در رفتارشان مثل عدم قبول دیگر اذهان، کناره گیری از آنها و حتّی خیانت و حمله ور شدن به دیگر باورها و ارزشهای قبلی خود نمایان می شود.
آنان به تدریج با تلقینات رهبران و تحت تأثیر شرکت در سخنرانی ها، وقایع و ... دیگر بطور کامل رابطه ی خود را با افراد خارج از گروه قطع می کنند. در این راه حتّی از عدم مکالمه تلفنی، مکاتبه ای خود با خویشاوندان، دوستان قبلی خود در محیط آموزش، کار و ...نیز دریغ نمی کنند. در واقع اهداف گروه خود را بر هر چیزی برتری می دهند و تمام وقت خود را صرفاً با آنها می گذارنند.
4-تحقیر دیدگاه و تصورات شخصی
این روش، یکی از موثّرترین مراحل القائات ذهنی و کنترل آن است. با تسلط و تحقیر افکار و باورهای گذشته ی افراد، سعی در زشت جلوه دادن رویه و تصورات ذهنی قبلی آنان دارند و به نوعی این افراد تحت این فشارها به منیّت خود شک می کنند. در ادامه، با دیده ای تحقیرآمیز بر افکار، دیدگاه و احساسات قبلی خود می نگرند، در نتیجه، با این تردید و اختلال در درک واقعیتهاست که رهبران می توانند ناگهان مسیر زندگی آنان را به طرف دیدگاه و اهداف خود سوق دهند. در این مرحله، اعضای گروه به باورهای فردی و گذشته خود پشت کرده، به تدریج این افکار را منفی و در مقابل برای دستیابی به بقا و ارتقاء دانش و حس مفید بودن در خود، پیشرو این گروهان می شوند.
5-تلاش های مکرر در ایجاد عدم اعتماد به نفس و خود باوری در افراد
تحقیقات و آمار نشان داده است که افراد عضو این گروه ها، به خودی خود بروی اهداف و جاری شدن آنها اراده ای مستقیم ندارند. آنها تنها در تصورات خود فکر می کنند که همواره حق با آنهاست و هیچ اشتباهی در این راه مرتکب نشده اند. در اصل برخلاف تصوراتشان، آنان فقط عضوی بی اراده و تنها تحت اختیار رهبران گروه برای رسیدن به اهداف هستند.
6- ابزار و زبان احاطه ذهنی
ناسازگاری، آشفتگی و عدم حمایت، ابزاریست که در مواقع لزوم، رهبران در پیشروی و کنترل اوضاع، از آنها استفاده می کنند. همچنین این رهبران گاهی اوقات از اغفال مستقیم و ایجاد تردید در حقایق و نیرنگها درخود اعضای گروه نیز جهت تحریک و تثبیت ادّعاهای خود بهره می برند.
محور اصلی در گفتارها و مباحث آنها، مسائل و مشکلات ایجاد شده توسط افراد غیر عضو است که خود به نوعی زبان ارتباطی بین آنها محسوب می شود.
این رهبران در راه ثبات اهداف خود، دست به عباراتی جدید و شعارگونه می زنند؛ بطور مثال: "دنیای ما، نیک، برتر، هوشیارانه است، در حالی که دنیای دیگران، شیطانی، غیرهوشیارانه و جاهلانه است"
در این گروه ها، انتخاب و اختیار عمل برای اعضاء، معنایی ندارد، آنها با کنترلی دقیق، هر عاملی که منجر به تزلزل اساس و اعتبار بنیاد آن گروه شود را به خودی خود محو می کنند.
با این تکنیک، از ایجاد افکاری مستقل در گروه جلوگیری می شود، به طوری که با ایجاد یک سیستم حساب شده و دقیق، هر گونه شورش در اعضاء را تشخیص و خنثی می کنند. در سال 1984 در ایالت ارویل، با خاموشی نطق مردم، افکار و باورهای جدید را درجامعه ای جدید ایجاد کردند، در واقع با کنترل افکار مردم است که، خود به خود پیاده کردن افکار و باورها قابل اجراست.
7- ایجاد یا استفاده از جوّ حاضر جهت اهداف مادی
در این بین است که با کنترل و دخالت مستقیم آنها بر افکار، باورها و اختیارات دیگران تهدید و رو به نابودی می رود و در ادامه به تدریج مشکلاتی چون، بیماری های جسمی و روحی، اعتیاد، توّرم اقتصادی، ورشکستگی، طلاق، عدم تمایل به تشکیل خانواده و... ایجاد خواهد شد.
ترکیبی از این هفت مرحله، به اضافه ی روشهای دیگر و تأثیر و القای آنها بر اجتماع، همواره از تاریخ کهن بشریت تا به حال، یکی از الگوهای رهبران بوده است، البته شایان ذکر است که گاهی تمامی این مراحل در قالبی غیرملموس و روشی مسالمت آمیز پیش می رود
یکی از راههای تأثیر گذاری، کنترل و بهره برداری از دیگران، مهارت قدرت ذهنی و چگونگی استفاده از آن است.
معمولاً به منظور دستیابی به این اهداف از دو راه پیش می روند:
الف) استفاده از احساسات و برانگیخته کردن عواطف مردم
ب) تلقین و تشویق بر عقاید و باورهای جدید
اهداف اصلی رهبران این فرقه: 1) در اختیار داشتن نیروی انسانی 2) تسلط بر اوضاع روزمره 3) کسب ثروت
عوامل لازمه برای در اختیار داشتن نیروی انسانی: اختلال، فقر، تورم، عدم امنیت، عدم ثبات روابط عاطفی، حربه هایی جدید که به مغز هیچ کس خطور نکند، اعاده و عدم استقلال (مادی و معنوی)
این افراد با استفاده و ایجاد عوامل فوق بسته به نوع جامعه تحت سلطه، با قدرت و مهارت ذهنی خود پیش می روند، که البته همگی آنها در ظاهر در ذهن مردم به نام اصلاحات و بازسازی جامعه تداعی می شوند.
ایجاد رعب و عدم امنیت، اولین مقدّمه برای مطیع ساختن افراد زیر سلطه است.
با سلاح تلقین و القاء افکار مورد نظر در وجود هر شخص، وی خود به خود رویه زیر را پیش می گیرد:
در مورد محور موضوع اصلی، بحث و مطالعه می کنند.
ساعتها سراپا گوش فرا می دهد، بدون اینکه سوالی بپرسد!
همواره به خود شک دارد و به اهدافش فکر می کند
از خود انتقاد می کند.
عقاید و باورهای خود را بارها و بارها مورد بررسی قرار می دهد.
به نتایج جدید دست می یابد.
روش دستیابی به این نتایج را می یابد.
در این راه از فردی خارج از گروه خود کمک نمی گیرد( صرفاً این پرسش و پاسخ ها در بین خودی ها و افراد آن گروه خاص مطرح می شود)
مهمترین عامل در این راه، باور لیاقت، لغزش ناپذیری و کارآمدی رهبر گروه و تأثیر آن بر ذهن و موجودیت افراد است. با استفاده از عباراتی چون، "خداوند همواره قدرت و افکار والاتری را به رهبران اختصاص داده است" یا "این تحولیست که در طول تاریخ بشریت بی نظیر می باشد"
پس از گردآوری اعضاء، راهنمایان، رهبران و ... ، به تدریج مقلد، عزم خود را جزم کرده تا به هدف اصلی گروه دست یابد، هر کدام از اعضاء دیگر قادر نیستند که تنها عمل کنند، بدان معنی که به عنوان عضوی از گروه، برای هدف اصلی گام بر می دارند و حال، زمان احاطه ی قدرت ذهنی فرا رسیده است، به طوری که هر عضو، همواره وفادار دستورات و افکار رهبر گروه است.
سخنان، افکار و تلقینات رهبران، در سرتاسر گروه با عباراتی شفاف در سخنرانی ها، راهنمایی ها، مکالمات و امور روزمره بین اعضاء موج می زند و آهنگ آن دائماً همچون آوازی در گوش آنان جاریست. نتیجه ی تمامی این مراحل، ابقاء هدف و باور ذهنی اولیه است.
در این بین هر فرد از آن گروه به چیز دیگری جز هدف حکّ شده در مغز خود فکر نمی کند و همراه با گروه پیش می رود و بدتر از همه آن که خود نمی داند که مغز و ذهن او تحت کنترل دیگران است. وی همواره فکر می کند که به عنوانی شخصی مستقل، با افکار و باورهای خود عمل می کند، این درحالیست که بالواقع وی تحت افکار رهبران، راهنمایان و ... است. در اصل در این بین چیزی که احساس نمی شود، تحول و اصلاح افکار و ذهن است، ( مثل کسی که بوی مونواکسید کربن را نفهمد و مدام استشمام کند!)
در این رویه، پرورش و به اصطلاح بهسازی مغز، به تحوّلی گویند که ناخودآگاه تمامی ساختار شخصیتی فرد را تحت سلطه خود قرار داده و تأثیر آن تمامی ابعاد معنوی، روحی و جسمانی شخص را در بر گیرد.
رهبران این گروه، همواره با خودنمایی، دورویی و ایجاد تحریف و تناقض در باورهای سنتی و دینی مقلیدن خود، مسیر هدف را به نفع خود تغییر می دهند. آنان در این راه تنها در حاشیه ی افکار و باورهای مذهبی پیش می روند و در عمل هیچ اثری از تلاش برای برآورده کردن نیازهای افراد، رفع خلل در پیشرفت دنیوی و کمک به دیگران دیده نمی شود. در واقع آنان، با تسلط بر افکار و قربانی کردن اصول دیرینه ی باورها، سعی در کسب ثروت و شهرت بیشتر دارند. متأسفانه بیشتر اعضاء دیدشان به این مسئله بسته می ماند و کورکورانه، عقاید و افکار تحریف شده موجود در انجیل، روایتها و ادبیات کهن را پیروی می کنند که این خود عاملیست مهم در کنترل و احاطه بر آنان.
با عقل سلیم خود وقایع موجود در جهان حاضر را دوباره بررسی کنید، بحث ما در مورد آزادی مذاهب نیست، بلکه موضوع اصلی، سوء استفاده ی آشکارا از اذهان و افکار بیچاره ی افرادیست که بسیار ماهرانه و استادانه زیر و رو شده اند.
اصول مهارت در تلقین عقاید
آنان همواره از هفت روش طبقه بندی شده، زنجیروار و دارای هدفی مشترک، برای دستیابی به القاء عقاید خود بهره می گیرند.
1- افزایش اغتشاش روحی و تنوع فکری در افراد
اغتشاش افکار و اذهان افراد با تکرر مداوم اهداف بصورت، سمعی، بصری، گفتاری و یا تحریک در آنان به نوعی مثل هیپنوتیزم اعمال می شود. در این مرحله، با به هم ریختگی و درهم شکستن روال عادی افکار قبلی حاکم، سعی در به هم زدن تمرکز آنان دارند که به نوعی خود این اغتشاش ذهنی، منجر به ایجاد زمینه ی می شود که اعضاء ناخودآگاه نگاهی به روایا و مدّعیان این اهداف جدید بیاندازند و در این راه تسلسل تبلیغ گفتاری و در نتیجه برانگیخته شدن احساسات آنان، امری اساسیست.
2-اعمال مجازات های روحی
آنان در این مرحله با ظاهری کاملاً مثبت، سعی در ایجاد حالاتی چون، حس حقارت، عدم امتیازات اجتماعی، ضعف شخصیتی، عدم ثبات شغلی و موقعیت افراد، ایجاد حس بی لیاقتی و در نتیجه اضطراب و آشفتگی و ... می کنند که نتیجه آن، چیزی جز فروپاشی آرامش و سم پاشی روحی اذهان نیست.
آنان در واقع، اهداف خود را با بکارگیری دو روش متفاوت خشونت آمیز و مسالمت آمیز بصورت متناوب، پیش می برند، بطوری که در بعضی مواقع سلاح آنان در این راه، صمیمیت، حس دوستی، اهدای امتیازات جهت جلب اطمینان و تایید است و در برخی دیگر خشونت.
2- رواج انزواءطلبی و عدم ارتباط با خارج گروه
یکی از روشهای رهبران این گروه، عدم ارتباط اعضاء با دوستان، خویشاوندان و ... است که افکار و ایدولوژی آنان به نوعی با اهداف گروه همخوانی ندارد. حتّی در این راه به حمایت مالی و دیگر نیازهای اعضاء نیز اقدام می شود تا دیگر نیازی به ارتباط با بیگانه ها نداشته باشند.
3- در اینجاست که این رهبران با حس القاء والای ارزشها و اهداف گروه، تمرکز و تجمع آنها، ایجاد برنامه های اغتشاشات روحی، به قدرت کنترل و تسلط بر افراد، شرایط و دیگر عوامل اجتماعی دست می یابند.
در واقع احاطه فکری آنان براعضای گروه تا حدّیست که آن افراد کاملاً خود را تافته ای جدا بافته از روحیات و افکار قبل، همچنین دیگر افراد جامعه، می دانند. که تأثیر این حالات در آنان، بصورت حاشیه ای در رفتارشان مثل عدم قبول دیگر اذهان، کناره گیری از آنها و حتّی خیانت و حمله ور شدن به دیگر باورها و ارزشهای قبلی خود نمایان می شود.
آنان به تدریج با تلقینات رهبران و تحت تأثیر شرکت در سخنرانی ها، وقایع و ... دیگر بطور کامل رابطه ی خود را با افراد خارج از گروه قطع می کنند. در این راه حتّی از عدم مکالمه تلفنی، مکاتبه ای خود با خویشاوندان، دوستان قبلی خود در محیط آموزش، کار و ...نیز دریغ نمی کنند. در واقع اهداف گروه خود را بر هر چیزی برتری می دهند و تمام وقت خود را صرفاً با آنها می گذارنند.
4-تحقیر دیدگاه و تصورات شخصی
این روش، یکی از موثّرترین مراحل القائات ذهنی و کنترل آن است. با تسلط و تحقیر افکار و باورهای گذشته ی افراد، سعی در زشت جلوه دادن رویه و تصورات ذهنی قبلی آنان دارند و به نوعی این افراد تحت این فشارها به منیّت خود شک می کنند. در ادامه، با دیده ای تحقیرآمیز بر افکار، دیدگاه و احساسات قبلی خود می نگرند، در نتیجه، با این تردید و اختلال در درک واقعیتهاست که رهبران می توانند ناگهان مسیر زندگی آنان را به طرف دیدگاه و اهداف خود سوق دهند. در این مرحله، اعضای گروه به باورهای فردی و گذشته خود پشت کرده، به تدریج این افکار را منفی و در مقابل برای دستیابی به بقا و ارتقاء دانش و حس مفید بودن در خود، پیشرو این گروهان می شوند.
5-تلاش های مکرر در ایجاد عدم اعتماد به نفس و خود باوری در افراد
تحقیقات و آمار نشان داده است که افراد عضو این گروه ها، به خودی خود بروی اهداف و جاری شدن آنها اراده ای مستقیم ندارند. آنها تنها در تصورات خود فکر می کنند که همواره حق با آنهاست و هیچ اشتباهی در این راه مرتکب نشده اند. در اصل برخلاف تصوراتشان، آنان فقط عضوی بی اراده و تنها تحت اختیار رهبران گروه برای رسیدن به اهداف هستند.
6- ابزار و زبان احاطه ذهنی
ناسازگاری، آشفتگی و عدم حمایت، ابزاریست که در مواقع لزوم، رهبران در پیشروی و کنترل اوضاع، از آنها استفاده می کنند. همچنین این رهبران گاهی اوقات از اغفال مستقیم و ایجاد تردید در حقایق و نیرنگها درخود اعضای گروه نیز جهت تحریک و تثبیت ادّعاهای خود بهره می برند.
محور اصلی در گفتارها و مباحث آنها، مسائل و مشکلات ایجاد شده توسط افراد غیر عضو است که خود به نوعی زبان ارتباطی بین آنها محسوب می شود.
این رهبران در راه ثبات اهداف خود، دست به عباراتی جدید و شعارگونه می زنند؛ بطور مثال: "دنیای ما، نیک، برتر، هوشیارانه است، در حالی که دنیای دیگران، شیطانی، غیرهوشیارانه و جاهلانه است"
در این گروه ها، انتخاب و اختیار عمل برای اعضاء، معنایی ندارد، آنها با کنترلی دقیق، هر عاملی که منجر به تزلزل اساس و اعتبار بنیاد آن گروه شود را به خودی خود محو می کنند.
با این تکنیک، از ایجاد افکاری مستقل در گروه جلوگیری می شود، به طوری که با ایجاد یک سیستم حساب شده و دقیق، هر گونه شورش در اعضاء را تشخیص و خنثی می کنند. در سال 1984 در ایالت ارویل، با خاموشی نطق مردم، افکار و باورهای جدید را درجامعه ای جدید ایجاد کردند، در واقع با کنترل افکار مردم است که، خود به خود پیاده کردن افکار و باورها قابل اجراست.
7- ایجاد یا استفاده از جوّ حاضر جهت اهداف مادی
در این بین است که با کنترل و دخالت مستقیم آنها بر افکار، باورها و اختیارات دیگران تهدید و رو به نابودی می رود و در ادامه به تدریج مشکلاتی چون، بیماری های جسمی و روحی، اعتیاد، توّرم اقتصادی، ورشکستگی، طلاق، عدم تمایل به تشکیل خانواده و... ایجاد خواهد شد.
ترکیبی از این هفت مرحله، به اضافه ی روشهای دیگر و تأثیر و القای آنها بر اجتماع، همواره از تاریخ کهن بشریت تا به حال، یکی از الگوهای رهبران بوده است، البته شایان ذکر است که گاهی تمامی این مراحل در قالبی غیرملموس و روشی مسالمت آمیز پیش می رود