باستان شناس
16th May 2010, 08:37 PM
روزگار 25 ارديبهشت؛ پايان كار ساسانيان با قتل بزرگمهر آغاز شد
ايران- نوشيروان كيهاني زاده:
مورخان اروپايي ماه مي سال 590 ميلادي را به دلايل متعدد آغاز پايان كار دودمان ساسانيان ايران نوشتهاند كه يكي از اين دلايل، كنار گذاشتن، بازداشت و احيانا قتل مديران مجرب و ايراندوست كشوري و لشكري بود
و يكي از اين رجال، «بزرگمهر (بوذرجمهر)» وزير معروف و با تدبير خسروانوشيروان بود كه در آن ماه (و به روايتي پانزدهم ماه مي) به دستور خسروپرويز كشته شد و ايرانيان از داشتن يك مدير شايسته، مدبر، انديشمند و ميهندوست عاري شدند.
يك سال پس از قتل بزرگمهر، خسروپرويز به توصيه دلسوزان ايران- كه اسپهبد بهرام چوبين را ببخشد و اين نابغه نظامي را از دست ندهد- اعتنا نكرد و در سال 594 هم نقشه قتل سپهبد بستام ساساني (بيستام، امروزه: بسطام) را كشيد كه فرار كرد و در غربت درگذشت.
در عهد خسروپرويز كه فردي خوشگذران هم بود، بسياري از ژنرالهاي برجسته ايران در جنگهاي غيرضروري كشته يا قرباني سوء ظن وي شده و جان باختند. مديران اداري شايسته هم از گزند او در امان نماندند.
بنابراين، ديگر شخصيتي باقي نمانده بود كه امپراتوري كهنسال ما را با تدبير و نيرو حفظ كند و اين قلمرو پهناور ظرف چند دهه از هم گسيخت.
«تظاهرات چهل روزه» عليه وثوقالدوله
25 ارديبهشت سال 1296هجري خورشيدي (93سال پيش) در ميدان تاريخي بهارستان بر ضد وثوقالدوله، رئيسالوزراي وقت، تظاهرات وسيعي انجام شد كه به زد و خورد تظاهركنندگان و ماموران مسلح دولت انجاميد.
اين، خشونتبارترين «تظاهرات چهل روزه» بر ضد وثوقالدوله بود. اعتراض و تظاهرات مردم از زماني آغاز شده بود كه تهرانيها متوجه شده بودند، وثوقالدوله، ايجاد واحد نظامي انگليسي «اس. پي. آر» مركب از افراد محلي و افسران انگليسي اعزامي از هند را در منطقه تحت نفوذ انگلستان در ايران بهرسميت شناخته است.
در آن زمان، انگليسيها كرمان را مركز اين نيرو قرار داده بودند. طبق موافقتنامه سن پترزبورگ، انگلستان و روسيه ميهن ما را ميان خود به 2منطقه نفوذ و يك ناحيه بيطرف حائل قسمت كرده بودند كه جنوب و شرق ايران، سهم انگلستان شده بود.
وثوقالدوله اوايل فروردين آن سال بر اقدام انگلستان داير بر ايجاد اس.پي.آر كه «ژنرال پرسي سايكس» مجري آن بود صحه گذارده بود و مردم كرمان و فارس از لحظه تسليم شدن وثوقالدوله به خواست انگليسيها تظاهرات بر ضد او را آغاز كرده بودند و تهرانيها بعدا.
«پاپ» مجوز شكنجه كردن داد
15 ماه مي سال 1252 ميلادي پاپ وقت - اينوسنت چهارم- با امضاي يك فرمان، مجوز شكنجهكردن كساني را كه منكر وجود خدا بودند صادر كرد. اين فرمان سبب رواج شكنجه در دنياي كاتوليك شد، بهگونهاي كه هر كس را كه ميخواستند شكنجه كنند، انگ خدانشناسي ميزدند. اينوسنت چهارم كه يك روحاني ايتاليايي بود از سال 1243 تا 1254 مقام پاپي را به دست داشت و رئيسكل كليساهاي كاتوليك جهان بود.
بولگاكوف، داستاننگاري كه استالين با او مكالمه تلفني داشت
ميخائيل بولگاكوف داستان نگار نيمه اول قرن بيستم روسيه 15 ماه مي سال1891 به دنيا آمد. تحصيلات وي پزشكي بود و به خواست والدينش دكتر شده بود، اما پس از خروج از دانشگاه به تعقيب هدف خود- داستاننگاري- پرداخت زيرا معتقد بود در آن، استعداد بيشتري دارد و از آن، جمعيت بيشتري را بهرهمند ميسازد. بولگاكوف نيز مانند بيشتر داستاننگاران معروف، داستاننويسي را از نوشتن داستان كوتاه براي مجلهها آغاز كرده بود.
معروفترين داستان او «آقا و مارگاريتا» عنوان دارد كه در آن حقايق بسياري را در قالب داستان بيان كرده است.
شهرت بولگاكوف در جامعه روسيه به حدي بود كه استالين شخصا به او تلفن ميكرد. اين داستاننگار در دهم مارس 1940 درگذشت كه امروزه معلوم شده است بر اثر بيماري ريوي ناشي از افراط در كشيدن سيگار بوده است.
بولگاكوف واقعيات جامعه را در قالب داستان منعكس ميكرد و از قول اشخاص داستان، راهحلها را ارائه ميداد.
وي عقيده داشت كه رسانهها وظيفه دارند هنرمندان، نويسندگان و اصحاب انديشه را به جامعه معرفي كنند و از ميان اينان، توجه بيشتري به آن دسته كنند كه استعداد و در عين حال انسانيت بيشتر داشته باشند.
اين توصيه او «هدفمندي بزرگ كردن داستان نگار» عنوان گرفته است.
ايران- نوشيروان كيهاني زاده:
مورخان اروپايي ماه مي سال 590 ميلادي را به دلايل متعدد آغاز پايان كار دودمان ساسانيان ايران نوشتهاند كه يكي از اين دلايل، كنار گذاشتن، بازداشت و احيانا قتل مديران مجرب و ايراندوست كشوري و لشكري بود
و يكي از اين رجال، «بزرگمهر (بوذرجمهر)» وزير معروف و با تدبير خسروانوشيروان بود كه در آن ماه (و به روايتي پانزدهم ماه مي) به دستور خسروپرويز كشته شد و ايرانيان از داشتن يك مدير شايسته، مدبر، انديشمند و ميهندوست عاري شدند.
يك سال پس از قتل بزرگمهر، خسروپرويز به توصيه دلسوزان ايران- كه اسپهبد بهرام چوبين را ببخشد و اين نابغه نظامي را از دست ندهد- اعتنا نكرد و در سال 594 هم نقشه قتل سپهبد بستام ساساني (بيستام، امروزه: بسطام) را كشيد كه فرار كرد و در غربت درگذشت.
در عهد خسروپرويز كه فردي خوشگذران هم بود، بسياري از ژنرالهاي برجسته ايران در جنگهاي غيرضروري كشته يا قرباني سوء ظن وي شده و جان باختند. مديران اداري شايسته هم از گزند او در امان نماندند.
بنابراين، ديگر شخصيتي باقي نمانده بود كه امپراتوري كهنسال ما را با تدبير و نيرو حفظ كند و اين قلمرو پهناور ظرف چند دهه از هم گسيخت.
«تظاهرات چهل روزه» عليه وثوقالدوله
25 ارديبهشت سال 1296هجري خورشيدي (93سال پيش) در ميدان تاريخي بهارستان بر ضد وثوقالدوله، رئيسالوزراي وقت، تظاهرات وسيعي انجام شد كه به زد و خورد تظاهركنندگان و ماموران مسلح دولت انجاميد.
اين، خشونتبارترين «تظاهرات چهل روزه» بر ضد وثوقالدوله بود. اعتراض و تظاهرات مردم از زماني آغاز شده بود كه تهرانيها متوجه شده بودند، وثوقالدوله، ايجاد واحد نظامي انگليسي «اس. پي. آر» مركب از افراد محلي و افسران انگليسي اعزامي از هند را در منطقه تحت نفوذ انگلستان در ايران بهرسميت شناخته است.
در آن زمان، انگليسيها كرمان را مركز اين نيرو قرار داده بودند. طبق موافقتنامه سن پترزبورگ، انگلستان و روسيه ميهن ما را ميان خود به 2منطقه نفوذ و يك ناحيه بيطرف حائل قسمت كرده بودند كه جنوب و شرق ايران، سهم انگلستان شده بود.
وثوقالدوله اوايل فروردين آن سال بر اقدام انگلستان داير بر ايجاد اس.پي.آر كه «ژنرال پرسي سايكس» مجري آن بود صحه گذارده بود و مردم كرمان و فارس از لحظه تسليم شدن وثوقالدوله به خواست انگليسيها تظاهرات بر ضد او را آغاز كرده بودند و تهرانيها بعدا.
«پاپ» مجوز شكنجه كردن داد
15 ماه مي سال 1252 ميلادي پاپ وقت - اينوسنت چهارم- با امضاي يك فرمان، مجوز شكنجهكردن كساني را كه منكر وجود خدا بودند صادر كرد. اين فرمان سبب رواج شكنجه در دنياي كاتوليك شد، بهگونهاي كه هر كس را كه ميخواستند شكنجه كنند، انگ خدانشناسي ميزدند. اينوسنت چهارم كه يك روحاني ايتاليايي بود از سال 1243 تا 1254 مقام پاپي را به دست داشت و رئيسكل كليساهاي كاتوليك جهان بود.
بولگاكوف، داستاننگاري كه استالين با او مكالمه تلفني داشت
ميخائيل بولگاكوف داستان نگار نيمه اول قرن بيستم روسيه 15 ماه مي سال1891 به دنيا آمد. تحصيلات وي پزشكي بود و به خواست والدينش دكتر شده بود، اما پس از خروج از دانشگاه به تعقيب هدف خود- داستاننگاري- پرداخت زيرا معتقد بود در آن، استعداد بيشتري دارد و از آن، جمعيت بيشتري را بهرهمند ميسازد. بولگاكوف نيز مانند بيشتر داستاننگاران معروف، داستاننويسي را از نوشتن داستان كوتاه براي مجلهها آغاز كرده بود.
معروفترين داستان او «آقا و مارگاريتا» عنوان دارد كه در آن حقايق بسياري را در قالب داستان بيان كرده است.
شهرت بولگاكوف در جامعه روسيه به حدي بود كه استالين شخصا به او تلفن ميكرد. اين داستاننگار در دهم مارس 1940 درگذشت كه امروزه معلوم شده است بر اثر بيماري ريوي ناشي از افراط در كشيدن سيگار بوده است.
بولگاكوف واقعيات جامعه را در قالب داستان منعكس ميكرد و از قول اشخاص داستان، راهحلها را ارائه ميداد.
وي عقيده داشت كه رسانهها وظيفه دارند هنرمندان، نويسندگان و اصحاب انديشه را به جامعه معرفي كنند و از ميان اينان، توجه بيشتري به آن دسته كنند كه استعداد و در عين حال انسانيت بيشتر داشته باشند.
اين توصيه او «هدفمندي بزرگ كردن داستان نگار» عنوان گرفته است.