LaDy Ds DeMoNa
10th May 2010, 12:13 AM
گفتگو با روحانگیز راهگانی، پژوهشگر موسیقی موسيقي ايراني از دوره صفويه روند علمياش را از دست داد
پژوهشگران موسیقی ایران معمولا شیوه انتقال سینه به سینه و آموزش شفاهی را در موسیقی ایران ویژگیهای ذاتی آن دانسته و بر همین مبنا برخی حتی دربرابر شیوههای آموزش نوین غربی که به مرور از دوره قاجار وارد کشور شد و مبنای آن شیوه نتنویسی موسیقی کلاسیک بود، مقاومت کردند. این مقاومت تا امروز که حتی برخی موسقیدانان در آموزش موسیقی تنها قائل به روابطی هستند که از دوره قاجار باقی مانده؛ برجای مانده است. درحالیکه موسیقی علمی و نتنویسی ویژه ایرانی تا دوره صفویه وجود داشته و برحسب شرایط اجتماعی و سیاسی پس از این دوره روند علمی خود را ازدست میدهد.
برای بررسی سیر تاریخ موسیقی ایران با «روح انگیز راهگانی» آهنگساز و پژوهشگر موسیقی به گفتگو نشستهایم. راهگانی تاکنون کتابهای تاریخ موسیقی جهان، تاریخ موسیقی ایران، تاریخ نمایش و تئاتر و اسطوره در عصر باستان را نگاشته وکتاب فرهنگ موسیقی(لغت نامه موسیقی) را در دست نوشتن دارد. علاوه بر این؛ وی تاکنون 5 آلبوم موسیقی بیکلام با نامهای: یادگار(تکنوازی پیانو)، به دیدار آفتاب (ویلن، پیانو وفلوت)، کوچ( پیانو وارکستر)، چامهها و چکامهها (ارکستر زهی) و سایه روشن خیال (پیانو و ارکستر) منتشر کرده است.
* گفته میشود، موسیقی سنتی امروز ما بجا مانده از آن چیزی است که در دوره قاجار اجرا میشده، به صورتی که انگار این ارتباط به یکباره از دوره قاجار قطع شده و قبل از آن چیزی وجود نداشته. چرا این اتفاق رخ داده است؟
ــ درواقع ما هیچ قطعهی مستند و مکتوبی قبل از این دوران نداریم و فقط شنیدهام که مثلا الحان باربد 365 تا بوده یا نکیسا و رامتین از موسیقیدانان دوره ساسانی بودهاند، اما از شیوه اجرای آنها یا اینکه چه نوع قطعاتی اجرا میکردهاند، کاملا بیاطلاعیم. نکته مهم که باید به آن توجه کرد این است که موسیقی قاجار یکباره به وجود نیامده، قطعا تاریخی داشته است، اما چطور و چگونه؟ پس از حضور اعراب در ایران موسیقی به کل از بین نمیرود، حتی بر موسیقی عرب نیز تاثیر میگذارد. ایرانیها میخواهند موسیقی خود را حفظ کنند. البته این اتفاق به صورت مکتوب نمیتوانسته رخ دهد که از طریق تعزیه، دستگاهها و گوشههای موسیقی حفظ میشود و از این طریق و به شکل سینه به سینه راهش را ادامه میدهد تا به دوره قاجار میرسد.
* در جایی از کتاب تاریخ موسیقی ایران اشاره کردهاید که بعداز صفویه؛ موسیقی جریان علمی خود را از دست میدهد؟ یعنی از زمان ورود اعراب به ایران تا روی کار آمدن صفویه(دورهای تقریبا 800 ساله) ما دارای موسیقی علمی بودیم؟
ــ منظور از موسیقی علمی این نیست که مثلا ما در آن زمان نتنویسی به شیوه امروز، هارمونی و… داشتیم. موسیقی را در آن زمان علمی متکی بر ریاضیات و بخشی از فلسفه میدانستند و دانشمندان ناگزیر باید موسیقی علمی و نه عملی میدانستند. به همین دلیل فارابی، ابنسینا، خواجهنصیر طوسی و محمد ذکریای رازی و دیگر دانشمندان درمورد موسیقی کتاب نوشتهاند، مثلا فارابی کتاب الموسیقی الکبیر را نوشته که به ترکی، انگلیسی و … زبانهای دیگر ترجمه میشود، اما هنوز به فارسی ترجمه نشده. منظور این است که بعداز صفویه موسیقی دیگر جزئی از علم ریاضیات و فلسفه محسوب نشد و به این ترتیب بعداز این دوره موسیقی جریان علمی خود را ازدست داد.
* یعنی یک ذهن آگاهی وجود داشته که بیاید مثلا موسیقی را از ریاضیات و فلسفه جدا کند؟
ــ برای گرفتن پاسخ این سوال ما مجبوریم تاریخی بررسی کنیم. بزرگترین دشمنان حکومت صفویه، ترکان سنی مذهب عثمانی بودند، به همین دلیل شاه اسماعیل اولین پادشاه صفوی دین شیعه را دین رسمی کشور قرار میدهد. پس از او؛ فرزندش شاه طهماسب یکم به پادشاهی میرسد که طولانیترین دوره پادشاهی را درمیان پادشاهان صفویه دارد و 54 سال حکومت میکند. اگرچه میتواند در این دوران ساختار اداری و مذهبی تازهای بنا کند و کشور را به ثبات برساند، اما فردی بسیار متعصب بود و بخشی از همین ساختار جهتگیری تازهای را درمورد موسیقی رقم میزند که تا پیش از آن معمول نبوده است. از این دوران؛ موسیقی چیزی حرام تلقی میشود و تنها در چارچوب روضهخوانی، نوحهخوانی و تعزیه است که مجال زنده ماندن مییابد. درواقع برخورد با موسیقیدانان از زمان شاه طهماسب آغاز میشود. او دستور قتل تمام نوازندگان و خوانندگان را صادر میکند و حتی معلم موسیقی پسرش را اعدام میکند. درواقع در دوران صفویه به غیر از دوره شاه عباس، موسیقی در خفقان کامل قرار میگیرد. همین عوامل باعث میشود که نوازندگان و خوانندگان جلای وطن کنند، شماری به طرف چین، اندلیب و اکثرا به هندوستان مهاجرت میکنند که اتفاقا مورد استقبال گرم پادشاه هندوستان نیز قرار میگیرند و آنها که میمانند؛ مجبورند در خفای کامل کار کنند. این روند تا نیمه حکومت قاجار و زمان ناصرالدین شاه ادامه مییابد، یعنی حدود 300 سال موسیقی در رکود کامل به سر میبرد، تا اینکه در دوره این شاه؛ سازهای غربی وارد میشود و موسیو لومیر به ایران میآید و موسیقی نظام را به وجود میآورد. موسیقی علمی غربی وارد کشور میشود و موسیقی احیا میشود و در دوره مشروطه به بهترین شرایط رشد میرسد.
* بنابراین برخلاف این باور که گفته میشود شیوه انتقال سینه به سینه موسیقی، اصولا ویژگی موسیقی ماست، میتوان اینطور برداشت کرد که اگر تاریخ این گونه نبود و این برخوردها با موسیقی وجود نداشت، ممکن بود که ما هم مثلا در نتنویسی شیوه منحصربفرد خودمان را داشته باشیم؟
ــ قطعا چنین است. عامل بیرونی باعث شده که موسیقی ما به صورت علمی مطرح نشود. به طوری که پیش از صفویه خطوط موسیقی و نت به صورت دایره و خط بوده و خط موسیقی با حرف و عدد نوشته میشد و هرچند که شیوه نتنویسی به شکل امروزین آن نبوده، اما وجود داشته است.
* گفتید در اواسط دوره قاجار موسیقی غربی وارد میشود. علاوه بر این موسیقی و موسیقی که سینه به سینه راه خود را طی این سالها ادامه داده بود، موسیقی دیگری وجود داشته است؟
ــ بله به جز این دو نوع، نوعی موسیقی در حرمسراهای قاجار جود داشته که با دایره و تنبک اجرا و با اشعار مبتذل همراهی میشده که به دلیل وجود شعر به «آهنگ فارسی» معروف شدند. در دهه 20 با راه افتادن کابارهها «فرهنگ کابارهای» پدیدار شد. با خواندن این ترانهها در کابارهها، «آهنگ فارسی» رسما بنیان نهاده شد و به «آهنگهای کابارهای» معروف شد و چون در کوچه و بازار به وسیله عوام خوانده و شنیده میشد، «آهنگ کوچه و بازاری» لقب گرفت. در دهه 30 با رونق صنعت سینما، این ترانهها به سینما راه یافت. اگرچه در ابتدای کار سینما، از آهنگسازان معتبر استفاده میشد، اما اواسط دهه 30 با تولید انبوه سینمایی، آهنگ فارسی به همان شیوه مبتذل آن زمان(کابارهای و کوچه بازاری) به سینما کشانده شد و بسیار رونق گرفت. سازندگان این موسیقیها تا جایی پیش رفتند که استفاده از کلام فارسی بر آهنگهای عربی و ترکی(استانبولی) و تلفیق آشفته آنها از ابداعات کارشان شده بود. به مرور این تولیدات انبوه به رادیو تلویزیون راه یافت و چنان این رسانه را اشغال کرد که فضایی برای عرضاندام موسیقی والا و متعالی باقی نماند و این شرایط اسفبار تا وقوع انقلاب همچنان ادامه یافت. با وقوع انقلاب؛ خوانندگان و سازندگان آهنگ فارسی ناگزیر رهسپار لسآنجلس شدند و آهنگهای «فارسی کابارهای» به «موسیقی لسآنجلسی»(البته بخش مبتذل آن) مرسوم شد و پس از سالها اکثر آنها، با تغییر شعر، با رنگ و لعابی دیگر به نام موسیقی «پاپ» به صدا و سیمای ما راه یافت و مانند پیش از انقلاب ریشه به تیشه موسیقی والا و متعالی میزند.
* موسیقی جدی چه وضعیتی در این دوره داشته است؟
ــ با تاسیس دارالفنون و تدریس موسیقی نظام در آنجا؛ موسیقی سنتی ما هم تحت تاثیر قرار میگیرد و با انقلاب مشروطه روند پیشرفت آغاز میکند. مدارس موسیقی و ارکسترهای گوناگون به وجود میآید و ضبط موسیقی آغاز میشود. علینقی وزیری(آغازگر موسیقی علمی) ردیفهای حسینقلی میرزا و برادش میرزا عبدالله را نتنویسی میکند و با تغییرات و حذف تکرارها و… به نوآوری میپردازد و موسیقی سنتی و ردیفی ما را به روند بهتری هدایت میکند و خدمتی به موسیقی میکند که واقعا استحقاق نام «پدر موسیقی ایرانی» را دارد. با ورود دستگاه ضبط به ایران موسیقیدانها و نوازندهها انگیزه پیدا میکنند تا آثارشان را ضبط کنند و این امر موجب رشد موسیقی میشود. اما گروهی دیگر معتقد بودند نباید موسیقی سنتی را نتنویسی کرد و باید همان شیوه سینه به سینه و بداههنوازی را ادامه داد.
* همین جریان دوم بود که بعدها منجر به تشکیل مرکز حفظ و اشاعه شد؟
ــ بله. پدیدار آورندگان این مرکز موسیقیدانانهای بزرگی بودند که به بقای موسیقی جدی ما کمک زیادی کردند. هریک مایه مباهات هنر موسیقی ما بودند، خوش درخشیدند و آثار زیبا و ماندگار خلق کردند. اما اگر بخواهیم طبق نگرش یکجانبه آنها موسیقی را محدود و بسته به نوع خاصی کنیم و در چارچوب غیرقایل تغییر قرار دهیم کار درستی نکردهایم. این مرکز در ابتدا دستاوردهای علمی و بزرگ کلنل وزیری و شاگردان ممتاز و بیمانندش خالقی و صبا را کاملا کنار گذاشت و با هر نوع پویایی و نوآوری مخالفت ورزید، این افراط نگری متاسفانه در تاریخ همیشه سد راه رشد و پویایی موسیقی ما بوده است. درحالیکه ویژگی جاودانه هر پدیده هنری علاوه بر حفظ اصالت، تحولپذیری آن است. زیرا پدیدههای اجتماعی به سرعت درحال تغییر و تحولاند، حفظ اصالت به این معنا نیست که از نوآفرینی و نوفکرها چشم بپوشیم و خلاقیتها را در چارچوب سنن کهن مستور نگاه داریم. موسیقی و هر پدیده هنری دیگری باید به منشا خود وفادار باشد تا اصیل بماند. درعین حال باید با تحولات اجتماعی و تنوع سلیقهها تغییرات خردمندانه در پیوند با فرهنگ هنری خود داشته باشد تا ماندگار شود. در غیر این صورت در درازمدت به ضدخود تبدیل میشود. وقتی موسیقی غرب را بررسی میکنیم؛ میبینیم بنابه شرایط، تنوع سلیقه و… مکاتب گوناگونی خلق شدهاند. رنسانس، باروک، کلاسیک، رومانتیک و… با ورود هرمکتب جدید ممکن است ابتدا نسبت به آن موضع گرفته شده باشد، اما با مخالفت شدید مواجه نشدهاند. موسیقی باید ریشه در گذشته، پیوند با حال و نگاه به آینده داشته باشد که متاسفانه مرکز حفظ و اشاعه فقط به ویژگی اول این هنر توجه دارد.
* حالا با این نگاه وضعیت فعلی موسیقی سنتی را چطور ارزیابی میکنید؟
ــ موسیقی سنتی اگرچه در این نیم قرن اخیر بسیار تغییر کرده، اما به علت ساختار محدود و غیرقابل انعطاف آن تحول بنیادی نیافته، از این رو هنوز ناگزیر دست به دامن شعر شده و در بند آن درآمده است. البته کار بزرگ هنرمندان و موسیقیدانان گرانقدری که در این راه دشوار تلاش کردهاند را نباید نادیده گرفت، از وزیری، درویش خان و تا دهلوی، حسین علیزاده و دیگر هنرمندان شایستهای که در کار نوآوری و تغییر فرم موسیقی سنتی هستند؛ کارهای با ارزشی ارائه دادهاند، اما همه این عزیزان بر این امر واقفند که این تلاشها هنوز کافی نیست. موسیقی سنتی ما با تحولات و دگرگونیهای اجتماعی راهی غیر از شکلپذیری نو ندارد، همچون عمق یابی و گستردگی ملودیک و فرمهای جدید اجرایی از همان گونه نوآوریهای دهلوی، علیزاده، فرهاد فخرالدینی و… این موسیقی نیازمند تحول است.
* منظورتان از تحول چیست، اتفاقی مثل حذف ربع پرده؟
ــ من پاسخ این سوال را به بزرگان موسیقی ایرانی واگذار میکنم که چگونه میخواهند تحول ایجاد کنند. اما فکر میکنم زمانی میتوان موسیقی را متحول شده دانست که دیگر تکرار گذشته نباشد، از بند شعر بیرون بیاید و به صورت موسیقی مستقل درآید و از روندههای جهانی این هنر بهره ببرد. با تنوع سلیقه، باید موسیقی ایرانی هم متنوعتر شود. از زمانیکه زندگی صنعتی به وجود آمد و مردم شهرنشین شدند، زندگی و مشاغل نیز متنوعتر شد و تنوع سلیقه هم بیشتر شد. ذهن متنوع، موسیقی متنوعتری میطلبد. موسیقی ایرانی باید به گونهای تحول یابد که به نیازهای بیشتر مردم پاسخ دهد و درعین حال که ریشههایش را حفظ میکند، نگاه به آینده داشته باشد. من نمیگویم که مثلا درمورد ربع پرده همان اتفاقی بیفتد که در موسیقی غرب افتاد، اگرچه حذف ربع پرده در موسیقی غرب با جسارت انجام شد و باخ معتقد بود وجود آن موجب خمودگی میشود، اما ما نمیتوانیم از موسیقی کلاسیک غربی الگوبرداری کنیم. چون موسیقی ما بسیارشکننده است، تزئینات و ربع پرده ویژگی آن است. اگر به تاریخ موسیقی خودمان توجه کنیم موسیقیدانهایی توانستند تحول ایجاد کنند که به موسیقی کلاسیک غربی یا بهتر بگویم موسیقی علمی جهانی آشنایی داشتند. موسیقی هم مانند هر علم دیگری نیاز به دانش جهانی دارد و با آن در ارتباط است. ممکن است یک نفر بدون هنر جهانی، یک نوازنده درجه یک شود اما به سختی به پیشرفت و ابداع دست مییابد.
* شما موسیقی عامه پسند را که قبل از این درباره آن صحبت کردیم را متفاوت از موسیقی پاپ می دانید؟
ــ بله. موسیقی حرمسرایی و کابارهای و… موسیقی عامهپسند است و موسیقی پاپ موسیقی مردمپسند . موسیقی پاپ موسیقی غنی و زیبایی است که نیاز هر جامعه و به خصوص جوانان است. بحث من درمورد موسیقی پاپ این است که باید مشخص کنیم که درباره موسیقی صحبت میکنیم یا شعر. ما میتوانیم موسیقی را خوب بدانیم که فارغ از شعرش قابل شنیدن باشد. موسیقی که دارای ملودی خلاق باشد، نه پر از تقلید و تکرار که فقط شعرش عوض میشود.
* اما موسیقی پاپ ایرانی برای من همان موسیقی عامه پسند است. انگارکه مرزی میان این دو وجود ندارد.
ــ متاسفانه در بسیاری موارد اینطور شده و نمیتوان این دو را از هم تفکیک کرد، اما کارهای خوبی هم در زمینه پاپ ارائه شده. موسیقی پاپ و به طور کلی هر نوع موسیقی خوب باید خلاق و فاقد کپیبرداری باشد و در ضمن بار فرهنگی و تنوع احساسی داشته باشد و با معیارهای زیباییشناسی ما هماهنگ باشد، نه اینکه موسیقی پاپ آمریکا یا ترکی استانبولی و… را بگیرند و شعر ایرانی رویش بگذارند و با عنوان موسیقی پاپ تحویل مردم دهند.
* اگر این موسیقی بیمار نیست، چرا نسبت به آن احساس خطر وجود دارد؟ اصولا اقبال نسبت به این موسیقی پاپ از کجاست.
ــ فکر میکنم نگرانی موسیقیدانان نسبت به ابتذالی است که این موسیقی به آن دچار شده و آمیختگی با همان موسیقی است که ریشه در حرمسراهای دوره قاجار داشته است. اما فکر میکنم دلیل اقبال ناگهانی به این موسیقی، خلائی بود که مردم به خصوص جوانان در سالهای پس از انقلاب به آن دچار شدند. ببینید پاک کردن صورت مساله راحتترین و بدترین روشی است که حل مساله را دشوار و غیرممکن میکند. این سوال مهمی است که چرا مردمی که این موسیقی مبتذل و کابارهای را با انقلاب از ذهنشان بیرون کرده بودند، دوباره نسبت به آن گرایش پیدا کردند؟ پس از انقلاب همه انواع موسیقی با محدودیت مواجه شد، به جز موسیقی سنتی. یعنی حدود 18 سال به خورد مردم فقط موسیقی سنتی داده شد، درحالیکه موسیقی سنتی غذای یک جوان نیست و دست کم براساس همان تنوع سلیقهها این موسیقی نمیتوانست جوابگوی اکثریت مردم باشد. مردم ما واقعا نجیب بودند که 18 سال این موسیقی را گوش دادند و چیزی نگفتند. به همین دلیل کمکم کاستهای لسآنجلسی از خانهها سر درآورد. صدا و سیما خواست جلوی این روند را بگیرد، باتوجه به ضرورت برای آن برنامهریزی کرد. در ابتدا برنامه خوب شروع شد، اما به سرعت به سمت کارهای سطح پایینتر گرایش یافت و موسیقی به مراتب ضعیفتر و سطحیتر از نوع لسآنجلسی ارائه داد. تا جایی که موسیقی پاپ جدی در حاشیه قرار گرفت و موسیقی پاپ سطحی رواج یافت. به این ترتیب موسیقیدانان بسیار خوب به حاشیه رانده شدند و سلیقه مردم تنزل پیدا کرد. زمانیکه نمایش ساز در تلویزیون به عنوان مهمترین رسانه تحریم است؛ شما از این مردم چه انتظاری دارید؟ چرا کنسرتهای فرهاد فخرالدینی، حسین علیزاده و بسیاری از دیگر بزرگان نباید در تلویزیون نشان داده شود؟ یا اخبار مربوط به اجرای کنسرتهای هنرمندان جهان نباید از صدا و سیما پخش شود؟ متاسفانه صدا و سیما همیشه به موسیقی ما بزرگترین لطمه را وارد کرده است، چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب.
پژوهشگران موسیقی ایران معمولا شیوه انتقال سینه به سینه و آموزش شفاهی را در موسیقی ایران ویژگیهای ذاتی آن دانسته و بر همین مبنا برخی حتی دربرابر شیوههای آموزش نوین غربی که به مرور از دوره قاجار وارد کشور شد و مبنای آن شیوه نتنویسی موسیقی کلاسیک بود، مقاومت کردند. این مقاومت تا امروز که حتی برخی موسقیدانان در آموزش موسیقی تنها قائل به روابطی هستند که از دوره قاجار باقی مانده؛ برجای مانده است. درحالیکه موسیقی علمی و نتنویسی ویژه ایرانی تا دوره صفویه وجود داشته و برحسب شرایط اجتماعی و سیاسی پس از این دوره روند علمی خود را ازدست میدهد.
برای بررسی سیر تاریخ موسیقی ایران با «روح انگیز راهگانی» آهنگساز و پژوهشگر موسیقی به گفتگو نشستهایم. راهگانی تاکنون کتابهای تاریخ موسیقی جهان، تاریخ موسیقی ایران، تاریخ نمایش و تئاتر و اسطوره در عصر باستان را نگاشته وکتاب فرهنگ موسیقی(لغت نامه موسیقی) را در دست نوشتن دارد. علاوه بر این؛ وی تاکنون 5 آلبوم موسیقی بیکلام با نامهای: یادگار(تکنوازی پیانو)، به دیدار آفتاب (ویلن، پیانو وفلوت)، کوچ( پیانو وارکستر)، چامهها و چکامهها (ارکستر زهی) و سایه روشن خیال (پیانو و ارکستر) منتشر کرده است.
* گفته میشود، موسیقی سنتی امروز ما بجا مانده از آن چیزی است که در دوره قاجار اجرا میشده، به صورتی که انگار این ارتباط به یکباره از دوره قاجار قطع شده و قبل از آن چیزی وجود نداشته. چرا این اتفاق رخ داده است؟
ــ درواقع ما هیچ قطعهی مستند و مکتوبی قبل از این دوران نداریم و فقط شنیدهام که مثلا الحان باربد 365 تا بوده یا نکیسا و رامتین از موسیقیدانان دوره ساسانی بودهاند، اما از شیوه اجرای آنها یا اینکه چه نوع قطعاتی اجرا میکردهاند، کاملا بیاطلاعیم. نکته مهم که باید به آن توجه کرد این است که موسیقی قاجار یکباره به وجود نیامده، قطعا تاریخی داشته است، اما چطور و چگونه؟ پس از حضور اعراب در ایران موسیقی به کل از بین نمیرود، حتی بر موسیقی عرب نیز تاثیر میگذارد. ایرانیها میخواهند موسیقی خود را حفظ کنند. البته این اتفاق به صورت مکتوب نمیتوانسته رخ دهد که از طریق تعزیه، دستگاهها و گوشههای موسیقی حفظ میشود و از این طریق و به شکل سینه به سینه راهش را ادامه میدهد تا به دوره قاجار میرسد.
* در جایی از کتاب تاریخ موسیقی ایران اشاره کردهاید که بعداز صفویه؛ موسیقی جریان علمی خود را از دست میدهد؟ یعنی از زمان ورود اعراب به ایران تا روی کار آمدن صفویه(دورهای تقریبا 800 ساله) ما دارای موسیقی علمی بودیم؟
ــ منظور از موسیقی علمی این نیست که مثلا ما در آن زمان نتنویسی به شیوه امروز، هارمونی و… داشتیم. موسیقی را در آن زمان علمی متکی بر ریاضیات و بخشی از فلسفه میدانستند و دانشمندان ناگزیر باید موسیقی علمی و نه عملی میدانستند. به همین دلیل فارابی، ابنسینا، خواجهنصیر طوسی و محمد ذکریای رازی و دیگر دانشمندان درمورد موسیقی کتاب نوشتهاند، مثلا فارابی کتاب الموسیقی الکبیر را نوشته که به ترکی، انگلیسی و … زبانهای دیگر ترجمه میشود، اما هنوز به فارسی ترجمه نشده. منظور این است که بعداز صفویه موسیقی دیگر جزئی از علم ریاضیات و فلسفه محسوب نشد و به این ترتیب بعداز این دوره موسیقی جریان علمی خود را ازدست داد.
* یعنی یک ذهن آگاهی وجود داشته که بیاید مثلا موسیقی را از ریاضیات و فلسفه جدا کند؟
ــ برای گرفتن پاسخ این سوال ما مجبوریم تاریخی بررسی کنیم. بزرگترین دشمنان حکومت صفویه، ترکان سنی مذهب عثمانی بودند، به همین دلیل شاه اسماعیل اولین پادشاه صفوی دین شیعه را دین رسمی کشور قرار میدهد. پس از او؛ فرزندش شاه طهماسب یکم به پادشاهی میرسد که طولانیترین دوره پادشاهی را درمیان پادشاهان صفویه دارد و 54 سال حکومت میکند. اگرچه میتواند در این دوران ساختار اداری و مذهبی تازهای بنا کند و کشور را به ثبات برساند، اما فردی بسیار متعصب بود و بخشی از همین ساختار جهتگیری تازهای را درمورد موسیقی رقم میزند که تا پیش از آن معمول نبوده است. از این دوران؛ موسیقی چیزی حرام تلقی میشود و تنها در چارچوب روضهخوانی، نوحهخوانی و تعزیه است که مجال زنده ماندن مییابد. درواقع برخورد با موسیقیدانان از زمان شاه طهماسب آغاز میشود. او دستور قتل تمام نوازندگان و خوانندگان را صادر میکند و حتی معلم موسیقی پسرش را اعدام میکند. درواقع در دوران صفویه به غیر از دوره شاه عباس، موسیقی در خفقان کامل قرار میگیرد. همین عوامل باعث میشود که نوازندگان و خوانندگان جلای وطن کنند، شماری به طرف چین، اندلیب و اکثرا به هندوستان مهاجرت میکنند که اتفاقا مورد استقبال گرم پادشاه هندوستان نیز قرار میگیرند و آنها که میمانند؛ مجبورند در خفای کامل کار کنند. این روند تا نیمه حکومت قاجار و زمان ناصرالدین شاه ادامه مییابد، یعنی حدود 300 سال موسیقی در رکود کامل به سر میبرد، تا اینکه در دوره این شاه؛ سازهای غربی وارد میشود و موسیو لومیر به ایران میآید و موسیقی نظام را به وجود میآورد. موسیقی علمی غربی وارد کشور میشود و موسیقی احیا میشود و در دوره مشروطه به بهترین شرایط رشد میرسد.
* بنابراین برخلاف این باور که گفته میشود شیوه انتقال سینه به سینه موسیقی، اصولا ویژگی موسیقی ماست، میتوان اینطور برداشت کرد که اگر تاریخ این گونه نبود و این برخوردها با موسیقی وجود نداشت، ممکن بود که ما هم مثلا در نتنویسی شیوه منحصربفرد خودمان را داشته باشیم؟
ــ قطعا چنین است. عامل بیرونی باعث شده که موسیقی ما به صورت علمی مطرح نشود. به طوری که پیش از صفویه خطوط موسیقی و نت به صورت دایره و خط بوده و خط موسیقی با حرف و عدد نوشته میشد و هرچند که شیوه نتنویسی به شکل امروزین آن نبوده، اما وجود داشته است.
* گفتید در اواسط دوره قاجار موسیقی غربی وارد میشود. علاوه بر این موسیقی و موسیقی که سینه به سینه راه خود را طی این سالها ادامه داده بود، موسیقی دیگری وجود داشته است؟
ــ بله به جز این دو نوع، نوعی موسیقی در حرمسراهای قاجار جود داشته که با دایره و تنبک اجرا و با اشعار مبتذل همراهی میشده که به دلیل وجود شعر به «آهنگ فارسی» معروف شدند. در دهه 20 با راه افتادن کابارهها «فرهنگ کابارهای» پدیدار شد. با خواندن این ترانهها در کابارهها، «آهنگ فارسی» رسما بنیان نهاده شد و به «آهنگهای کابارهای» معروف شد و چون در کوچه و بازار به وسیله عوام خوانده و شنیده میشد، «آهنگ کوچه و بازاری» لقب گرفت. در دهه 30 با رونق صنعت سینما، این ترانهها به سینما راه یافت. اگرچه در ابتدای کار سینما، از آهنگسازان معتبر استفاده میشد، اما اواسط دهه 30 با تولید انبوه سینمایی، آهنگ فارسی به همان شیوه مبتذل آن زمان(کابارهای و کوچه بازاری) به سینما کشانده شد و بسیار رونق گرفت. سازندگان این موسیقیها تا جایی پیش رفتند که استفاده از کلام فارسی بر آهنگهای عربی و ترکی(استانبولی) و تلفیق آشفته آنها از ابداعات کارشان شده بود. به مرور این تولیدات انبوه به رادیو تلویزیون راه یافت و چنان این رسانه را اشغال کرد که فضایی برای عرضاندام موسیقی والا و متعالی باقی نماند و این شرایط اسفبار تا وقوع انقلاب همچنان ادامه یافت. با وقوع انقلاب؛ خوانندگان و سازندگان آهنگ فارسی ناگزیر رهسپار لسآنجلس شدند و آهنگهای «فارسی کابارهای» به «موسیقی لسآنجلسی»(البته بخش مبتذل آن) مرسوم شد و پس از سالها اکثر آنها، با تغییر شعر، با رنگ و لعابی دیگر به نام موسیقی «پاپ» به صدا و سیمای ما راه یافت و مانند پیش از انقلاب ریشه به تیشه موسیقی والا و متعالی میزند.
* موسیقی جدی چه وضعیتی در این دوره داشته است؟
ــ با تاسیس دارالفنون و تدریس موسیقی نظام در آنجا؛ موسیقی سنتی ما هم تحت تاثیر قرار میگیرد و با انقلاب مشروطه روند پیشرفت آغاز میکند. مدارس موسیقی و ارکسترهای گوناگون به وجود میآید و ضبط موسیقی آغاز میشود. علینقی وزیری(آغازگر موسیقی علمی) ردیفهای حسینقلی میرزا و برادش میرزا عبدالله را نتنویسی میکند و با تغییرات و حذف تکرارها و… به نوآوری میپردازد و موسیقی سنتی و ردیفی ما را به روند بهتری هدایت میکند و خدمتی به موسیقی میکند که واقعا استحقاق نام «پدر موسیقی ایرانی» را دارد. با ورود دستگاه ضبط به ایران موسیقیدانها و نوازندهها انگیزه پیدا میکنند تا آثارشان را ضبط کنند و این امر موجب رشد موسیقی میشود. اما گروهی دیگر معتقد بودند نباید موسیقی سنتی را نتنویسی کرد و باید همان شیوه سینه به سینه و بداههنوازی را ادامه داد.
* همین جریان دوم بود که بعدها منجر به تشکیل مرکز حفظ و اشاعه شد؟
ــ بله. پدیدار آورندگان این مرکز موسیقیدانانهای بزرگی بودند که به بقای موسیقی جدی ما کمک زیادی کردند. هریک مایه مباهات هنر موسیقی ما بودند، خوش درخشیدند و آثار زیبا و ماندگار خلق کردند. اما اگر بخواهیم طبق نگرش یکجانبه آنها موسیقی را محدود و بسته به نوع خاصی کنیم و در چارچوب غیرقایل تغییر قرار دهیم کار درستی نکردهایم. این مرکز در ابتدا دستاوردهای علمی و بزرگ کلنل وزیری و شاگردان ممتاز و بیمانندش خالقی و صبا را کاملا کنار گذاشت و با هر نوع پویایی و نوآوری مخالفت ورزید، این افراط نگری متاسفانه در تاریخ همیشه سد راه رشد و پویایی موسیقی ما بوده است. درحالیکه ویژگی جاودانه هر پدیده هنری علاوه بر حفظ اصالت، تحولپذیری آن است. زیرا پدیدههای اجتماعی به سرعت درحال تغییر و تحولاند، حفظ اصالت به این معنا نیست که از نوآفرینی و نوفکرها چشم بپوشیم و خلاقیتها را در چارچوب سنن کهن مستور نگاه داریم. موسیقی و هر پدیده هنری دیگری باید به منشا خود وفادار باشد تا اصیل بماند. درعین حال باید با تحولات اجتماعی و تنوع سلیقهها تغییرات خردمندانه در پیوند با فرهنگ هنری خود داشته باشد تا ماندگار شود. در غیر این صورت در درازمدت به ضدخود تبدیل میشود. وقتی موسیقی غرب را بررسی میکنیم؛ میبینیم بنابه شرایط، تنوع سلیقه و… مکاتب گوناگونی خلق شدهاند. رنسانس، باروک، کلاسیک، رومانتیک و… با ورود هرمکتب جدید ممکن است ابتدا نسبت به آن موضع گرفته شده باشد، اما با مخالفت شدید مواجه نشدهاند. موسیقی باید ریشه در گذشته، پیوند با حال و نگاه به آینده داشته باشد که متاسفانه مرکز حفظ و اشاعه فقط به ویژگی اول این هنر توجه دارد.
* حالا با این نگاه وضعیت فعلی موسیقی سنتی را چطور ارزیابی میکنید؟
ــ موسیقی سنتی اگرچه در این نیم قرن اخیر بسیار تغییر کرده، اما به علت ساختار محدود و غیرقابل انعطاف آن تحول بنیادی نیافته، از این رو هنوز ناگزیر دست به دامن شعر شده و در بند آن درآمده است. البته کار بزرگ هنرمندان و موسیقیدانان گرانقدری که در این راه دشوار تلاش کردهاند را نباید نادیده گرفت، از وزیری، درویش خان و تا دهلوی، حسین علیزاده و دیگر هنرمندان شایستهای که در کار نوآوری و تغییر فرم موسیقی سنتی هستند؛ کارهای با ارزشی ارائه دادهاند، اما همه این عزیزان بر این امر واقفند که این تلاشها هنوز کافی نیست. موسیقی سنتی ما با تحولات و دگرگونیهای اجتماعی راهی غیر از شکلپذیری نو ندارد، همچون عمق یابی و گستردگی ملودیک و فرمهای جدید اجرایی از همان گونه نوآوریهای دهلوی، علیزاده، فرهاد فخرالدینی و… این موسیقی نیازمند تحول است.
* منظورتان از تحول چیست، اتفاقی مثل حذف ربع پرده؟
ــ من پاسخ این سوال را به بزرگان موسیقی ایرانی واگذار میکنم که چگونه میخواهند تحول ایجاد کنند. اما فکر میکنم زمانی میتوان موسیقی را متحول شده دانست که دیگر تکرار گذشته نباشد، از بند شعر بیرون بیاید و به صورت موسیقی مستقل درآید و از روندههای جهانی این هنر بهره ببرد. با تنوع سلیقه، باید موسیقی ایرانی هم متنوعتر شود. از زمانیکه زندگی صنعتی به وجود آمد و مردم شهرنشین شدند، زندگی و مشاغل نیز متنوعتر شد و تنوع سلیقه هم بیشتر شد. ذهن متنوع، موسیقی متنوعتری میطلبد. موسیقی ایرانی باید به گونهای تحول یابد که به نیازهای بیشتر مردم پاسخ دهد و درعین حال که ریشههایش را حفظ میکند، نگاه به آینده داشته باشد. من نمیگویم که مثلا درمورد ربع پرده همان اتفاقی بیفتد که در موسیقی غرب افتاد، اگرچه حذف ربع پرده در موسیقی غرب با جسارت انجام شد و باخ معتقد بود وجود آن موجب خمودگی میشود، اما ما نمیتوانیم از موسیقی کلاسیک غربی الگوبرداری کنیم. چون موسیقی ما بسیارشکننده است، تزئینات و ربع پرده ویژگی آن است. اگر به تاریخ موسیقی خودمان توجه کنیم موسیقیدانهایی توانستند تحول ایجاد کنند که به موسیقی کلاسیک غربی یا بهتر بگویم موسیقی علمی جهانی آشنایی داشتند. موسیقی هم مانند هر علم دیگری نیاز به دانش جهانی دارد و با آن در ارتباط است. ممکن است یک نفر بدون هنر جهانی، یک نوازنده درجه یک شود اما به سختی به پیشرفت و ابداع دست مییابد.
* شما موسیقی عامه پسند را که قبل از این درباره آن صحبت کردیم را متفاوت از موسیقی پاپ می دانید؟
ــ بله. موسیقی حرمسرایی و کابارهای و… موسیقی عامهپسند است و موسیقی پاپ موسیقی مردمپسند . موسیقی پاپ موسیقی غنی و زیبایی است که نیاز هر جامعه و به خصوص جوانان است. بحث من درمورد موسیقی پاپ این است که باید مشخص کنیم که درباره موسیقی صحبت میکنیم یا شعر. ما میتوانیم موسیقی را خوب بدانیم که فارغ از شعرش قابل شنیدن باشد. موسیقی که دارای ملودی خلاق باشد، نه پر از تقلید و تکرار که فقط شعرش عوض میشود.
* اما موسیقی پاپ ایرانی برای من همان موسیقی عامه پسند است. انگارکه مرزی میان این دو وجود ندارد.
ــ متاسفانه در بسیاری موارد اینطور شده و نمیتوان این دو را از هم تفکیک کرد، اما کارهای خوبی هم در زمینه پاپ ارائه شده. موسیقی پاپ و به طور کلی هر نوع موسیقی خوب باید خلاق و فاقد کپیبرداری باشد و در ضمن بار فرهنگی و تنوع احساسی داشته باشد و با معیارهای زیباییشناسی ما هماهنگ باشد، نه اینکه موسیقی پاپ آمریکا یا ترکی استانبولی و… را بگیرند و شعر ایرانی رویش بگذارند و با عنوان موسیقی پاپ تحویل مردم دهند.
* اگر این موسیقی بیمار نیست، چرا نسبت به آن احساس خطر وجود دارد؟ اصولا اقبال نسبت به این موسیقی پاپ از کجاست.
ــ فکر میکنم نگرانی موسیقیدانان نسبت به ابتذالی است که این موسیقی به آن دچار شده و آمیختگی با همان موسیقی است که ریشه در حرمسراهای دوره قاجار داشته است. اما فکر میکنم دلیل اقبال ناگهانی به این موسیقی، خلائی بود که مردم به خصوص جوانان در سالهای پس از انقلاب به آن دچار شدند. ببینید پاک کردن صورت مساله راحتترین و بدترین روشی است که حل مساله را دشوار و غیرممکن میکند. این سوال مهمی است که چرا مردمی که این موسیقی مبتذل و کابارهای را با انقلاب از ذهنشان بیرون کرده بودند، دوباره نسبت به آن گرایش پیدا کردند؟ پس از انقلاب همه انواع موسیقی با محدودیت مواجه شد، به جز موسیقی سنتی. یعنی حدود 18 سال به خورد مردم فقط موسیقی سنتی داده شد، درحالیکه موسیقی سنتی غذای یک جوان نیست و دست کم براساس همان تنوع سلیقهها این موسیقی نمیتوانست جوابگوی اکثریت مردم باشد. مردم ما واقعا نجیب بودند که 18 سال این موسیقی را گوش دادند و چیزی نگفتند. به همین دلیل کمکم کاستهای لسآنجلسی از خانهها سر درآورد. صدا و سیما خواست جلوی این روند را بگیرد، باتوجه به ضرورت برای آن برنامهریزی کرد. در ابتدا برنامه خوب شروع شد، اما به سرعت به سمت کارهای سطح پایینتر گرایش یافت و موسیقی به مراتب ضعیفتر و سطحیتر از نوع لسآنجلسی ارائه داد. تا جایی که موسیقی پاپ جدی در حاشیه قرار گرفت و موسیقی پاپ سطحی رواج یافت. به این ترتیب موسیقیدانان بسیار خوب به حاشیه رانده شدند و سلیقه مردم تنزل پیدا کرد. زمانیکه نمایش ساز در تلویزیون به عنوان مهمترین رسانه تحریم است؛ شما از این مردم چه انتظاری دارید؟ چرا کنسرتهای فرهاد فخرالدینی، حسین علیزاده و بسیاری از دیگر بزرگان نباید در تلویزیون نشان داده شود؟ یا اخبار مربوط به اجرای کنسرتهای هنرمندان جهان نباید از صدا و سیما پخش شود؟ متاسفانه صدا و سیما همیشه به موسیقی ما بزرگترین لطمه را وارد کرده است، چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب.