PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آموزگارم,دريا



touraj atef
9th May 2010, 02:39 PM
نگاهي به آموزگارم مي كنم او غرق در شكوه است و مي آيد و درسي مي دهد و باز بر مي گردد و در بي كران وجودش غرقه مي شود من در ساحلي ايستاده و به اين آموزگارم خيره شده ام آسمان آبي است چند لكه ابري سپيد خود نمائي مي كنندو باز موهايم را به نسيمي سپرده ام كه نوازشش دهد و به آموزگار خيره ام ,آبي زيبائي است و ناخدا را چون حيران و سر گشته اي در آستان حضورش مي بيند درياي آبي آرام است حتي نوازشي هم ساحل را نمي دهد و در ساحل عاشقانه ها من به تنهائي ايستاده ام و شادماني و غرور و بي كرانگي را ز آموزگارم آموزم دريا آرام است چون تمامي روزهائي كه مي پنداريم در آرامش مي گذرد و ما بي توجه از كنارشان مي گذريم و نظاره نمي كنيم و آن را بس سخيف مي دانيم افسوس كه از ياد برده ايم كه اين آرامش را نعمتي است دريا برايم هيچ سرودي نمي خواند و تنها سكوت را مهمانم مي كند چند پرنده دريائي نغمه اي شادمانه زنند شايد به ماهي درون آب نفير زنند كه آيم پس بجنگ شايد در بازي دهر اين بار تو برنده باشي و نگذاري كه طعمه من شوي مرغان دريائي به دريا زنند و من نظاره آنها را مي كنم چندتائي به نوائي رسيده و ماهي كفالي را به منقار زده اند و چند تائي ديگر همچنان مشغول هستند و عجيب است كه حكايت ما آدميان را ندارند آنها به دنبال روزي خود هستند و نمي نگرنند كه رفيقشان چه به كام گيرد آنها مي دانند كه يزدان بهر همگان خوان نعمتش را گسترده است پس چه حاجت كه رفيق هم جنس را به طعمه كشيم و حسادت را مهمان او و روزيش سازيم ؟ اين درس را مرغان دريائي خوب آموخته اند و ما آدميان ...
نسيمي كه موهايم را نوازش مي كرد كمي پر جوش و خروش شده است و نگاهي به آسمان مي كنم لكه هاي سپيد ابر سوار بر نسيمي كه حال وزش آن بادي با سير نه چندان ملايم چون نسيم پيشين است و دور مي شوند و آموزگارم هم كمي خروشان مي شود و موج هايش را بهر تك بوسهاي به ساحل فرستد موجها مي آيند اما دريا آرام است دريا و موجهايش كمي او را متغير كرده اند مرغان دريائي همچنان به طمع طعمه هاي دريائي هستند و آن دور تر قايق ماهي گيري را مي بينيم كه او نيز بهر روزي به خوان پر نعمت دريا زده است موجها آرام هستند اما باد تند تر مي شود و اين تند شدن باد موجب تغيير بيشتر دريا شده و حالا جاي چند بوسه نرم و آهسته ,ساحل را بوسه باران مي كند چون شوقي كه عاشق از در آغوش گرفتن معشوق دارد داستان همان گونه است نخست باوري سخت غير باور هست و از اين رو بوسه ها آهسته آيد و بعد از باور حضور يار بوسه باران شروع شود بوسه باراني كه بر پيكره معشوق زده شود تا باور نكردني ها را تبديل به باوري شيرين نمايند و عاشق گويد
- تو روياي من مگر توانم كه باورسازم ؟
باد شديد تر شده است آسمان خاكستري مي شود و كم كم غرش آسمان به گوش مي رسد باران مي بارد و دريا متغير و موجها بلند تر مي شوند و در آن دور دست ماهي گيري تورهايش را پهن كرده كه در اين تلاطم بتواند روزي را كسب كند چه داستان زيبائي از زندگي را آموزگار به يادم مي آورد در تلاطم است كه بسياري شكار شوند و برخي شكارچي گردند و اين حكايت ميزان هوشياري است دريا مرا آموزد كه هيچ تلاطمي نمي تواند همواره بد يا خوب باشد شايد اين غرش براي ماهي دريا رعب آور باشد ولي براي ماهيگير ,شيريني كسب طعام خانواده را دارد پس هيچ مطلقي براي قضاوت ما آدميان وجود ندارد خوبي و بدو زشتي و زيبائي و فقر وثروت و فراز و فرود .. همه نسبي هستند و اين درس درياي طوفاني است نگاهي به اين اوج و فرود احساسات دريا مي كند چگونه در چند دقيقه اين گونه تغيير امكان يابد ؟آري هر چيز امكان پذير است بايد دم را غنميت دانست و من مي انديشم فاصله آرامش و امنيت تا غوغا و درگيري به اندازه دريا امروز نيست ؟ آيا قضاوت و بلند پروازي هم توهمي بيش نمي تواند باشد ؟آيا دريا اين درس را به يادم نداد ؟طوفان و غرش آسمان چند دقيقه اي ادامه يافت و من همچنان وفادار به آموزگارم و كلاس ساحل را رها نكردم و سر انجام آسمان از گريستن دست كشيد و اين بار تابلوئي ديگر از دريا را ديدم مه عظيمي فضاي دريا را فرا گرفته بود و من باز ديدم كه دريا آرام و آرامتر شد اين ساحل مه آلود نمي تواند قصه باز نگريستن به خشمها و آرامش گذشته باشد ؟در فضاي دور ماهيگر اين قصه تورهايش را جمع مي كند و ماهيها باز به فضاي آرامش بر مي گردند و قصه ديگر را ياد آوري كنند و آن اين است كه باز رهائي خواهد بود باز زندگي و عشقش ادامه خواهد داشت و باز دريائي وجود خواهد داشت كه زيستن را معني كند به آموزگارم نگاه كنم به پرده هاي متفاوتي كه نمايش داد به رنگهاي آبي و سبز و خاكستير و حتي سياهي كه شد و به آسماني كه او را در اين پرواز الوان همراهي كرد و آبي و خاكستري و سياه شد و من به دريا مي نگرم و گويم
زندگي زيبا است و
من چه عاشقم در حضور و غياب معشوق
كين حضور و غيب آن چيزي است كه من انديشم
و در ميان اين همه شكوه و آرامش و زيبائي كه ز سخاوت دريا مي گيرم هديه اي ديرين ز عاشقانه اي دور را باز ياد آورم و آن را بيشتر باور كنم و سپاس گويم
بهر بودن عشق
بهر حضور باور عشق
و بهر بي بهانگي عشق
و بهر تو
عاشقانه ام تقديم تو باد
www.lonelyseaman.wordpress.com/ (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/) tourajatef@hotmail.com

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد