میهن
8th May 2010, 11:52 AM
امروزه چون اکثر والدين شاغلاند، پس از تولد فرزندشان دنبال شرايطي ميگردند که بتوانند به کمک آن، هم از بابت نگهداري و آرامش فرزندشان مطمئن باشند؛ هم دوباره به کار و فعاليت اجتماعي خودشان برگردند....
در همينجاست که والدين از خود ميپرسند آيا سپردن فرزندم به مهدکودک بهتر است يا اينکه او را نزد مادربزرگ و پدربزرگاش بگذارم؟ قطعا تا قبل از سه سالگي ارجح است که بچهها در محيط خانوادگي و کانون خانواده باشند چون در محيط خانه بيشتر تلاش ميشود نيازهاي آنها تامين شود، اما در مهد کودک به دليل وجود چند کودک، او کانون توجه يک نفر (مربي مهد) نيست. بچههايي که به پدربزرگ و مادربزرگ سپرده ميشوند چون همه توجه آنها را دارند در وضعيت مطلوبتري هستند. حتي در بچههاي بزرگتر از سه سال نيز بهتر است همه روزهاي هفته به مهد يا کودکستان سپرده نشوند و مثلا 2 يا 3 روز در مهد باشند و بقيه ساعات را در محيط خانواده در کنار پدربزرگ و مادربزرگ و يا خاله و عمه باشند. البته در اين مراقبت نکات ظريفي وجود دارد که بايد هم شما و هم والدين شما که در حکم پدربزرگ و مادربزرگ هستند، از آن مطلع باشند. اين نکات مهم را با ذکر مثال شرح ميدهم:
• کودک شما مانند همه بچهها به محض اينکه نزد پدربزرگ مادربزرگ و يا خالهاش ميرود شروع ميکند به تعريف کردن و اخبار دادن چون او دوست دارد حرف بزند و مورد توجه باشد. شايد سوالات طرف مقابل و اينکه ميپرسد چه خبر؟ و يا ديشب شام چي خوردي؟ موجب شود او شروع به صحبت کند و در همين حين مثلا بگويد که: «ديشب بابا به مامان گفت بازم اين غذارو پختي و مامان گريه کرد و ...» اتفاق پنهاني که خواهد افتاد آن است که شما بهعنوان بزرگتر (پدربزرگ يا مادربزرگ، خاله يا پرستار بچه يا...) اگر به او بخنديد يا اين خبررساني را با دادن يک جايزه تقويت کنيد، ناخواسته او را خبرچين خواهيد کرد. او قطعا براي دريافت جايزههاي بيشتر و بهتر گاهي اخباري را ميرساند که حقيقت ندارند؛ چون همانطور که ميدانيد بچهها تخيل قوياي دارند، به ويژه اگر براي دريافت پاداش بتوانند از آن کمک بگيرند. بچهها با کمک گرفتن از قوه تخيل، چيزهايي به والدين خود نسبت ميدهد که لزوما حقيقت ندارند يا اگر هم وجود دارند به اين شيوه و شدت نيستند. پس شما به عنوان پدربزرگ و مادربزرگ خوب بايد بهترين رفتار را انجام دهيد، يعني نه تنها از بچهها در مورد رفتار والدينشان پرسوجو نکنيد، بلکه اگر خود بچهها به خاطر برونريزياي که دارند مطالبي را ميگويند، هيچ واکنش تقويتکنندهاي مثل خنده يا در آغوش کشيدن و غيره انجام ندهيد و بگوييد: «مامانجون/ باباجون! اينها حرفهاي خونهتونه؛ نبايد خبرهاي خونه رو بيرون از خونه بگي.» با اين رفتار، بچههاي شما ياد ميگيرند هر خانهاي حريم خصوصي و قابل احترامي دارد و اگر در خانه شما نيز اتفاقي افتاد نبايد آن هر را جايي نقل کرد.
• يک پدربزرگ يا مادربزرگ خوب نبايد در رفتار و گفتار خود طوري عمل کند که کودک را در تعارض تربيتي با والدين قرار دهد. اگر قواعدي که توسط والدين کودک تعيين شده در منزل پدربزرگها و به دليل مهرباني و يا دلسوزي مادربزرگ شکسته شود و رعايت نشود، مانند لزوم خوابيدن سرظهر يا تماشاي تلويزيون فقط براي يک ساعت و غيره باعث ميشود کودک در تعارض قرار گيرد. اين حالت باعث سردرگمي بچهها ميشود و چارچوب ذهني آنها را براي پذيرش شيوههاي زندگي که توسط همين نکات تربيتي به آنها آموخته ميشود بر هم ميزند. گاهي حتي بچهها به دليل اين تعارض دچار عصيانگيري ميشوند و از رفتار پدربزرگ و مادربزرگ سوءاستفاده ميکنند و ديگر قادر به کنترلشان نيستند.
• بچهها کلا دنبال امتياز گرفتناند و حاضرند هر کاري بکنند تا اين امتياز را به دست آورند. يکي از کارهايي که بچهها انجام ميدهند گول زدن بزرگترهاست. اين نمونه را حتما شاهد بودهايد که مثلا کودک ميگويد: «ماماني! اونو بده بازي کنم» و مادربزرگ يا مادر و پدر پاسخ ميدهند که: «نه! اون، اسباببازي نيست؛ خراب ميشه.» و کودک ميگويد: «پس ميشه بغلام کني که فقط ببينماش؟» و شما هم رضايت ميدهيد که حالا که بچهام پس از گريه کوتاه آمده و راضي شده فقط آن را ببيند، بغلاش ميکنيد و او دستاش را دراز ميکند و ميگويد: «يه دونه نازش بکنم؟» و شما اجازه ميدهيد. يعني او مرحله به مرحله، شما را گول ميزند: «حالا يه دقيقه ميذاريد روي پاهام نازش کنم؟» درواقع او به شيوه خودش آن را گرفته و در حال بازي با آن است. حالا اگر در حوزههاي ديگر گول ترفندهاي بچهها را بخوريد و براي رسيدن به اهداف آنها از قواعد خودتان کوتاه بياييد، به جايي خواهيد رسيد که ديگر تيغ والدين برش لازم را نخواهد داشت. نبايد اين صحنه را براي بازي دادن بزرگترها توسط بچهها باز بگذاريد. اين کار آنها و پرورششان با اين شيوه موجب ميشود تا حتي در بزرگسالي نيز به هر قيمتي به خواستهشان برسند. به هر قيمتي، حتي ناديده گرفتن قوانين اخلاقي و غيره آنچه ميخواهند را به دست ميآورند چون شما از کودکي عادتشان دادهايد و آينده آنها را نيز تخريب کردهايد. آنها را دروغگو، خبرچين و دو به همزن بار آوردهايد. وقتي او خبرهاي شما را کف دست مادرش يا پدرش بگذارد، رابطه عروس،مادرشوهري و يا دامادي خدشهدار ميشود و دعوايي درست ميشود که او هرگز نميخواسته و نميدانسته مسبب آن است.به عنوان پدربزرگ و مادربزرگ که نوه برايتان عزيزترين است، فکر کنيد اگر نوه شما الان کمي دلخور شود، درعوض آيندهاش شاد و خوشحال خواهد بود و ميداند گاهي ناکاميها در زندگي خواهند بود و هميشه آنچه او ميخواهد نيست. به قول قديميها، تربيت بچه از خود بچه عزيزتر است.
در همينجاست که والدين از خود ميپرسند آيا سپردن فرزندم به مهدکودک بهتر است يا اينکه او را نزد مادربزرگ و پدربزرگاش بگذارم؟ قطعا تا قبل از سه سالگي ارجح است که بچهها در محيط خانوادگي و کانون خانواده باشند چون در محيط خانه بيشتر تلاش ميشود نيازهاي آنها تامين شود، اما در مهد کودک به دليل وجود چند کودک، او کانون توجه يک نفر (مربي مهد) نيست. بچههايي که به پدربزرگ و مادربزرگ سپرده ميشوند چون همه توجه آنها را دارند در وضعيت مطلوبتري هستند. حتي در بچههاي بزرگتر از سه سال نيز بهتر است همه روزهاي هفته به مهد يا کودکستان سپرده نشوند و مثلا 2 يا 3 روز در مهد باشند و بقيه ساعات را در محيط خانواده در کنار پدربزرگ و مادربزرگ و يا خاله و عمه باشند. البته در اين مراقبت نکات ظريفي وجود دارد که بايد هم شما و هم والدين شما که در حکم پدربزرگ و مادربزرگ هستند، از آن مطلع باشند. اين نکات مهم را با ذکر مثال شرح ميدهم:
• کودک شما مانند همه بچهها به محض اينکه نزد پدربزرگ مادربزرگ و يا خالهاش ميرود شروع ميکند به تعريف کردن و اخبار دادن چون او دوست دارد حرف بزند و مورد توجه باشد. شايد سوالات طرف مقابل و اينکه ميپرسد چه خبر؟ و يا ديشب شام چي خوردي؟ موجب شود او شروع به صحبت کند و در همين حين مثلا بگويد که: «ديشب بابا به مامان گفت بازم اين غذارو پختي و مامان گريه کرد و ...» اتفاق پنهاني که خواهد افتاد آن است که شما بهعنوان بزرگتر (پدربزرگ يا مادربزرگ، خاله يا پرستار بچه يا...) اگر به او بخنديد يا اين خبررساني را با دادن يک جايزه تقويت کنيد، ناخواسته او را خبرچين خواهيد کرد. او قطعا براي دريافت جايزههاي بيشتر و بهتر گاهي اخباري را ميرساند که حقيقت ندارند؛ چون همانطور که ميدانيد بچهها تخيل قوياي دارند، به ويژه اگر براي دريافت پاداش بتوانند از آن کمک بگيرند. بچهها با کمک گرفتن از قوه تخيل، چيزهايي به والدين خود نسبت ميدهد که لزوما حقيقت ندارند يا اگر هم وجود دارند به اين شيوه و شدت نيستند. پس شما به عنوان پدربزرگ و مادربزرگ خوب بايد بهترين رفتار را انجام دهيد، يعني نه تنها از بچهها در مورد رفتار والدينشان پرسوجو نکنيد، بلکه اگر خود بچهها به خاطر برونريزياي که دارند مطالبي را ميگويند، هيچ واکنش تقويتکنندهاي مثل خنده يا در آغوش کشيدن و غيره انجام ندهيد و بگوييد: «مامانجون/ باباجون! اينها حرفهاي خونهتونه؛ نبايد خبرهاي خونه رو بيرون از خونه بگي.» با اين رفتار، بچههاي شما ياد ميگيرند هر خانهاي حريم خصوصي و قابل احترامي دارد و اگر در خانه شما نيز اتفاقي افتاد نبايد آن هر را جايي نقل کرد.
• يک پدربزرگ يا مادربزرگ خوب نبايد در رفتار و گفتار خود طوري عمل کند که کودک را در تعارض تربيتي با والدين قرار دهد. اگر قواعدي که توسط والدين کودک تعيين شده در منزل پدربزرگها و به دليل مهرباني و يا دلسوزي مادربزرگ شکسته شود و رعايت نشود، مانند لزوم خوابيدن سرظهر يا تماشاي تلويزيون فقط براي يک ساعت و غيره باعث ميشود کودک در تعارض قرار گيرد. اين حالت باعث سردرگمي بچهها ميشود و چارچوب ذهني آنها را براي پذيرش شيوههاي زندگي که توسط همين نکات تربيتي به آنها آموخته ميشود بر هم ميزند. گاهي حتي بچهها به دليل اين تعارض دچار عصيانگيري ميشوند و از رفتار پدربزرگ و مادربزرگ سوءاستفاده ميکنند و ديگر قادر به کنترلشان نيستند.
• بچهها کلا دنبال امتياز گرفتناند و حاضرند هر کاري بکنند تا اين امتياز را به دست آورند. يکي از کارهايي که بچهها انجام ميدهند گول زدن بزرگترهاست. اين نمونه را حتما شاهد بودهايد که مثلا کودک ميگويد: «ماماني! اونو بده بازي کنم» و مادربزرگ يا مادر و پدر پاسخ ميدهند که: «نه! اون، اسباببازي نيست؛ خراب ميشه.» و کودک ميگويد: «پس ميشه بغلام کني که فقط ببينماش؟» و شما هم رضايت ميدهيد که حالا که بچهام پس از گريه کوتاه آمده و راضي شده فقط آن را ببيند، بغلاش ميکنيد و او دستاش را دراز ميکند و ميگويد: «يه دونه نازش بکنم؟» و شما اجازه ميدهيد. يعني او مرحله به مرحله، شما را گول ميزند: «حالا يه دقيقه ميذاريد روي پاهام نازش کنم؟» درواقع او به شيوه خودش آن را گرفته و در حال بازي با آن است. حالا اگر در حوزههاي ديگر گول ترفندهاي بچهها را بخوريد و براي رسيدن به اهداف آنها از قواعد خودتان کوتاه بياييد، به جايي خواهيد رسيد که ديگر تيغ والدين برش لازم را نخواهد داشت. نبايد اين صحنه را براي بازي دادن بزرگترها توسط بچهها باز بگذاريد. اين کار آنها و پرورششان با اين شيوه موجب ميشود تا حتي در بزرگسالي نيز به هر قيمتي به خواستهشان برسند. به هر قيمتي، حتي ناديده گرفتن قوانين اخلاقي و غيره آنچه ميخواهند را به دست ميآورند چون شما از کودکي عادتشان دادهايد و آينده آنها را نيز تخريب کردهايد. آنها را دروغگو، خبرچين و دو به همزن بار آوردهايد. وقتي او خبرهاي شما را کف دست مادرش يا پدرش بگذارد، رابطه عروس،مادرشوهري و يا دامادي خدشهدار ميشود و دعوايي درست ميشود که او هرگز نميخواسته و نميدانسته مسبب آن است.به عنوان پدربزرگ و مادربزرگ که نوه برايتان عزيزترين است، فکر کنيد اگر نوه شما الان کمي دلخور شود، درعوض آيندهاش شاد و خوشحال خواهد بود و ميداند گاهي ناکاميها در زندگي خواهند بود و هميشه آنچه او ميخواهد نيست. به قول قديميها، تربيت بچه از خود بچه عزيزتر است.