Isengard
2nd May 2010, 11:46 PM
روسيه و بازي بزرگ پوکر بر سر خاورميانه
نويسنده: نيکولاي زلوبين، رئيس انستيتوي امنيت جهاني واشنگتن، مجله «اکو پلانتي»
موسسه مطالعات ایران و اوراسیا
***********
ناخرسندي در روابط واشنگتن- تلآويوو
روابط ميان ايالات متحده و اسرائيل بحراني شده است. هرچند اين نوع ناخرسندي پيشتر نيز اتفاق افتاده بود، اما در شرايط كنوني نارضايتي به مراتب جديتر است. موضوع اختلاف مربوط به بحران سيستم تامين امنيت در خاورميانه مبتني بر اتحاد نظامي- سياسي واشنگتن و تلآويوو است. با نگاه اول ممکن است چنين به نظر برسد که دليل سردي کنوني روابط ايالات متحده و اسرائيل ناشي از انتقاد از تصميم بنيامين نتانياگو در خصوص احداث شهرکهاي مسکوني جديد اسرائيلي از سوي دولت آمريکا باشد. در حقيقت واشنگتن نسبت به اين مسئله كه ميتواند در مناطق شرقي قدس ايجاد بيثباتي شديد كند، نگران است.
اين موضوع نيز درست است که تلآويوو با عصبانيت نسبت به پيشنهاد واشنگتن براي متوقف کردن شهركسازيها عکس العمل نشان داده است. اما با اينکه اين موضوع کاملا جدي است، اما به خودي خود دليل اصلي بروز نزاع ميان اوباما و نتانياهو نيست، بلکه علاوه بر آن، مجموعه مسايلي به مراتب عميقتر وجود دارد. دليل اول اين است که دولت باراک اوباما از روز اول ورود به کاخ سفيد بر تغييرات عملي در سياست خارجي آمريکا تأكيد عملي كرده است. در خاورميانه اين اقدام به معناي تمايل به برقراري مناسبات دوستانه با دنياي عرب و آمادگي جهت کنار گذاشتن انگارة اعراب به عنوان دشمن غرب، دموکراسي و حتي حامي مالي تروريسم جهاني است.
اتحاذ اجراي چنين خط مشيي براي اسرائيل غيرمنتظره بود و به يک اقدام غافلگيرانة ناگوار تبديل شد. خلال دهها سال اسرائيل پايگاه مقدم و نزديکترين و وفادارترين متحد ايالات متحده در منطقه بوده و موضعگيري ايالات متحده نسبت به ساير کشورهاي اين منطقه با در نظر گرفتن منافع اسرائيل بررسي و مشخص ميشد. اما اکنون اوضاع دگرگون شده و اسرائيل نقش انحصاري به عنوان هادي سياست آمريکا در منطقه را از دست داده است.
مسئله دوم اين است که اغلب اعضاي تشکيلاتِ تعيينکننده استراتژي آمريکا به اين نتيجه رسيدهاند که مناقشه اسرائيل و فلسطين راهحل مثبتي ندارد، هرچند برخي از آنها بر اين باورند كه راه حل اين مشكل، ايجاد دولت فلسطين است. به هر تقدير، مشکل اين است که هر چند عنوان کردن اين موضوع ممکن است عجيب بنظر برسد، اما مردم فلسطين بيش از هر چيز ديگر از تاسيس دولت خود ميترسند. آنها نميدانند که با اين مسئله چگونه روبهرو شوند ، ميترسند که ارسال کمک براي آنها به عنوان آواره و مبارزِ حقوق خود از سوي ساير کشورهاي عربي متوقف شود. مجبور شوند مسئوليت مربوط به حل و فصل بسياري از مسايل را خود به عهده گيرند. مجبور شوند مسلسل و سنگها را کنار بگذارند و به امور مربوط به ايجاد اقتصاد کشور بپردازند. بسياري از نيروهاي متنفذ در فلسطين مايل نيستند در اين سمت حرکت کنند.
به اين دليل است كه مسئله ايجاد دولت فلسطيني معلق مانده و مناقشه اسرائيلي- فلسطيني به جزئي مستمر از زندگي روزانه فلسطينيها بدل شده و مذاکرات چهارجانبه و نقشه راه نيز بيمعني شده است. اکنون آمريکائيها بهتر از ديگران درک ميکنند که وضعيت پيش آمده در خاورميانه بدون طرف برنده و طرف بازنده باقي خواهد ماند. ايران و برنامه هستهاي آن نيز به عنوان يک عامل ديگر تحريککننده در روابط ميان تلآويوو و واشنگتن خودنمايي ميكند. به نظر ميرسد آمريکا خيلي آهسته، اما بطور اجتنابناپذيري در حال پذيرش ايدة ايران هستهاي است. در ايالات متحده اين درك به وجود آمده که حتي نابودي کامل زير ساختهاي ايران اجراي برنامه هستهاي آن را حداکثر براي مدت يک سال به تاخير مياندازد. چنين اقدامي ارزش ريسکهاي ناشي از عمليات نظامي را ندارد.
از اين رو در آمريکا به اين نتيجه رسيدهاند كه با ايران هستهاي چطور زندگي کنند. اما براي اسرائيل چنين وضعيتي به معني چالش بوده و غيرقابل قبول است، چرا که اسرائيل جايگاه ويژه خود را به عنوان تنها کشور هستهاي در منطقه از دست ميدهد. اين در حالي است كه هرگونه حمله ايران اتمي ايران به اسرائيل كاملاً بعيد به نظر ميرسد. هرچند در ميان رهبري اسرائيل اين موضوع تبه خوبي درک شده، لکن مردم اسرائيل آماده نيستند با اين فکر کنار بيايد که کشوري که رئيس جمهور آن بارها دعوت کرده که اسرائيل از نقشه زمين پاک شود به کشور هستهاي بدل گردد. موضعگيري مردم اسرائيل ميتواند رهبري اين کشور را در موقعيتي قرار دهد که نهايتاّ مجبور به آغاز جنگ با ايران شوند.
بوي جنگ
وضعيت موجود در خاورميانه با وضعيتي که در اروپا در اوت 1914 بوجود آمده بود شباهت زيادي دارد. در آن هنگام رخ دادن يک حادثه کوچک، اما ناگوار کافي بود که کشتار جهاني آغاز شود. با مرور تاريخ معاصر نيز ميتوان اوضاع پيش آمده قبل از جنگ ميان اسرائيل و کشورهاي عربي در اکتبر 1973 را به ياد آورد. در آن زمان، ظاهراً جنگ نميبايستي بروز ميكرد و کسي نميفهميد که جنگ بخاطر چه چيزي بايد شروع شود. با اين وجود جنگ آغاز شد و به سرعت گسترش يافت. اکنون هر بهانه غيرملموس، مثلاً احداث شهرکهاي جديد توسط اسرائيليها ميتواند آتش جنگ شعلهور کند. به همين دليل است که ايالات متحده مخالف همه نوع اقداماتي است که بتواند موازنه ظاهري قوا را بهم بزند. بر اين اساس واشنگتن کوشش ميكند ايران را از ساخت بمب اتم منصرف كرده و در عين حال با کشورهاي عربي دوستي کند اين همه تنها به اين خاطر است که وضعيت موجود حفظ بماند.
اما نكتة مهم اين است که وضع موجود براي هيچکس مورد قبول نيست. در مقابل، آمريکائيها نيز چيزي ندارند تا به عنوان جايگزين پيشنهاد کنند. به اين دليل کليه سناريوهاي حل و فصل مشكلات خاورميانه به بن بست ميرسد. اسرائيل در چنين اوضاعي دورنماي استراتژيکي خود را از دست ميدهد و کوششهاي قانع کننده واشنگتن روز به روز کمتر اثرتر ميشود. در جامعه اسرائيل موج اعتراضات بالا ميگيرد و اين امواج را ميتوان در وببلاگهاي اسرائيلي مشاهده كرد. در ميان اين وبلاگها چنين نوشتارهائي به چشم ميخورد؛ "اسرائيل – دولت مستقل است، آنهائي که کاخ سفيد را اشغال کردهاند حق ندارند به ما آموزش دهند که چطور زندگي کنيم!" بنيامين نتانياگو هنگام بازديد اخير خود از واشنگتن اطلاعات مربوط به حال و احوال اعتراضي جامعه اسرائيلي را به آگاهي محافل نخبگان آمريکائي رساند. هرچند اسرائيل داراي لابي قدرتمندي در آمريکا است، اما در شرايط نفوذ اين لابي در حال كاهش است و اين موضوع يکي ديگر از دلايل خراب شدن روابط آمريکا و اسرائيل است.
نويسنده: نيکولاي زلوبين، رئيس انستيتوي امنيت جهاني واشنگتن، مجله «اکو پلانتي»
موسسه مطالعات ایران و اوراسیا
***********
ناخرسندي در روابط واشنگتن- تلآويوو
روابط ميان ايالات متحده و اسرائيل بحراني شده است. هرچند اين نوع ناخرسندي پيشتر نيز اتفاق افتاده بود، اما در شرايط كنوني نارضايتي به مراتب جديتر است. موضوع اختلاف مربوط به بحران سيستم تامين امنيت در خاورميانه مبتني بر اتحاد نظامي- سياسي واشنگتن و تلآويوو است. با نگاه اول ممکن است چنين به نظر برسد که دليل سردي کنوني روابط ايالات متحده و اسرائيل ناشي از انتقاد از تصميم بنيامين نتانياگو در خصوص احداث شهرکهاي مسکوني جديد اسرائيلي از سوي دولت آمريکا باشد. در حقيقت واشنگتن نسبت به اين مسئله كه ميتواند در مناطق شرقي قدس ايجاد بيثباتي شديد كند، نگران است.
اين موضوع نيز درست است که تلآويوو با عصبانيت نسبت به پيشنهاد واشنگتن براي متوقف کردن شهركسازيها عکس العمل نشان داده است. اما با اينکه اين موضوع کاملا جدي است، اما به خودي خود دليل اصلي بروز نزاع ميان اوباما و نتانياهو نيست، بلکه علاوه بر آن، مجموعه مسايلي به مراتب عميقتر وجود دارد. دليل اول اين است که دولت باراک اوباما از روز اول ورود به کاخ سفيد بر تغييرات عملي در سياست خارجي آمريکا تأكيد عملي كرده است. در خاورميانه اين اقدام به معناي تمايل به برقراري مناسبات دوستانه با دنياي عرب و آمادگي جهت کنار گذاشتن انگارة اعراب به عنوان دشمن غرب، دموکراسي و حتي حامي مالي تروريسم جهاني است.
اتحاذ اجراي چنين خط مشيي براي اسرائيل غيرمنتظره بود و به يک اقدام غافلگيرانة ناگوار تبديل شد. خلال دهها سال اسرائيل پايگاه مقدم و نزديکترين و وفادارترين متحد ايالات متحده در منطقه بوده و موضعگيري ايالات متحده نسبت به ساير کشورهاي اين منطقه با در نظر گرفتن منافع اسرائيل بررسي و مشخص ميشد. اما اکنون اوضاع دگرگون شده و اسرائيل نقش انحصاري به عنوان هادي سياست آمريکا در منطقه را از دست داده است.
مسئله دوم اين است که اغلب اعضاي تشکيلاتِ تعيينکننده استراتژي آمريکا به اين نتيجه رسيدهاند که مناقشه اسرائيل و فلسطين راهحل مثبتي ندارد، هرچند برخي از آنها بر اين باورند كه راه حل اين مشكل، ايجاد دولت فلسطين است. به هر تقدير، مشکل اين است که هر چند عنوان کردن اين موضوع ممکن است عجيب بنظر برسد، اما مردم فلسطين بيش از هر چيز ديگر از تاسيس دولت خود ميترسند. آنها نميدانند که با اين مسئله چگونه روبهرو شوند ، ميترسند که ارسال کمک براي آنها به عنوان آواره و مبارزِ حقوق خود از سوي ساير کشورهاي عربي متوقف شود. مجبور شوند مسئوليت مربوط به حل و فصل بسياري از مسايل را خود به عهده گيرند. مجبور شوند مسلسل و سنگها را کنار بگذارند و به امور مربوط به ايجاد اقتصاد کشور بپردازند. بسياري از نيروهاي متنفذ در فلسطين مايل نيستند در اين سمت حرکت کنند.
به اين دليل است كه مسئله ايجاد دولت فلسطيني معلق مانده و مناقشه اسرائيلي- فلسطيني به جزئي مستمر از زندگي روزانه فلسطينيها بدل شده و مذاکرات چهارجانبه و نقشه راه نيز بيمعني شده است. اکنون آمريکائيها بهتر از ديگران درک ميکنند که وضعيت پيش آمده در خاورميانه بدون طرف برنده و طرف بازنده باقي خواهد ماند. ايران و برنامه هستهاي آن نيز به عنوان يک عامل ديگر تحريککننده در روابط ميان تلآويوو و واشنگتن خودنمايي ميكند. به نظر ميرسد آمريکا خيلي آهسته، اما بطور اجتنابناپذيري در حال پذيرش ايدة ايران هستهاي است. در ايالات متحده اين درك به وجود آمده که حتي نابودي کامل زير ساختهاي ايران اجراي برنامه هستهاي آن را حداکثر براي مدت يک سال به تاخير مياندازد. چنين اقدامي ارزش ريسکهاي ناشي از عمليات نظامي را ندارد.
از اين رو در آمريکا به اين نتيجه رسيدهاند كه با ايران هستهاي چطور زندگي کنند. اما براي اسرائيل چنين وضعيتي به معني چالش بوده و غيرقابل قبول است، چرا که اسرائيل جايگاه ويژه خود را به عنوان تنها کشور هستهاي در منطقه از دست ميدهد. اين در حالي است كه هرگونه حمله ايران اتمي ايران به اسرائيل كاملاً بعيد به نظر ميرسد. هرچند در ميان رهبري اسرائيل اين موضوع تبه خوبي درک شده، لکن مردم اسرائيل آماده نيستند با اين فکر کنار بيايد که کشوري که رئيس جمهور آن بارها دعوت کرده که اسرائيل از نقشه زمين پاک شود به کشور هستهاي بدل گردد. موضعگيري مردم اسرائيل ميتواند رهبري اين کشور را در موقعيتي قرار دهد که نهايتاّ مجبور به آغاز جنگ با ايران شوند.
بوي جنگ
وضعيت موجود در خاورميانه با وضعيتي که در اروپا در اوت 1914 بوجود آمده بود شباهت زيادي دارد. در آن هنگام رخ دادن يک حادثه کوچک، اما ناگوار کافي بود که کشتار جهاني آغاز شود. با مرور تاريخ معاصر نيز ميتوان اوضاع پيش آمده قبل از جنگ ميان اسرائيل و کشورهاي عربي در اکتبر 1973 را به ياد آورد. در آن زمان، ظاهراً جنگ نميبايستي بروز ميكرد و کسي نميفهميد که جنگ بخاطر چه چيزي بايد شروع شود. با اين وجود جنگ آغاز شد و به سرعت گسترش يافت. اکنون هر بهانه غيرملموس، مثلاً احداث شهرکهاي جديد توسط اسرائيليها ميتواند آتش جنگ شعلهور کند. به همين دليل است که ايالات متحده مخالف همه نوع اقداماتي است که بتواند موازنه ظاهري قوا را بهم بزند. بر اين اساس واشنگتن کوشش ميكند ايران را از ساخت بمب اتم منصرف كرده و در عين حال با کشورهاي عربي دوستي کند اين همه تنها به اين خاطر است که وضعيت موجود حفظ بماند.
اما نكتة مهم اين است که وضع موجود براي هيچکس مورد قبول نيست. در مقابل، آمريکائيها نيز چيزي ندارند تا به عنوان جايگزين پيشنهاد کنند. به اين دليل کليه سناريوهاي حل و فصل مشكلات خاورميانه به بن بست ميرسد. اسرائيل در چنين اوضاعي دورنماي استراتژيکي خود را از دست ميدهد و کوششهاي قانع کننده واشنگتن روز به روز کمتر اثرتر ميشود. در جامعه اسرائيل موج اعتراضات بالا ميگيرد و اين امواج را ميتوان در وببلاگهاي اسرائيلي مشاهده كرد. در ميان اين وبلاگها چنين نوشتارهائي به چشم ميخورد؛ "اسرائيل – دولت مستقل است، آنهائي که کاخ سفيد را اشغال کردهاند حق ندارند به ما آموزش دهند که چطور زندگي کنيم!" بنيامين نتانياگو هنگام بازديد اخير خود از واشنگتن اطلاعات مربوط به حال و احوال اعتراضي جامعه اسرائيلي را به آگاهي محافل نخبگان آمريکائي رساند. هرچند اسرائيل داراي لابي قدرتمندي در آمريکا است، اما در شرايط نفوذ اين لابي در حال كاهش است و اين موضوع يکي ديگر از دلايل خراب شدن روابط آمريکا و اسرائيل است.