PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مکتبخانه در تهران قدیم



آبجی
27th April 2010, 03:40 PM
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/42349.jpg
پهلوی دست مکتبدار همیشه دو ترکه وجود داشت، یکی کوتاه برای بچه هایی که پای میز آمده در دسترسش بودند و یکی بلند، غیر از ریگ‌های زیر تشک برای لاله‌های گوش و مدادهای لای انگشتان که ...
بعد از زورخانه مکتبخانه بود که جزء اماکن مقدسه و محل روای حاجات به شمار می‌آمد و پس از آن مدارس طلاب دین که در آن دروس مذهبی می‌خواندند. این اماکن تا آن درجه محل اعتقاد بودند که مردم در گرفتاری‌ها، نذر و نیازهایی بر آن هانیت کرده، مراد و حاجت می‌خواستند که غالبا هم حاجت روا می‌گشتند و نذرهای این دو مکان، هم آش و پلو و حلوا و پخته و نپخته ی ماکول و حبوب بود که به طلاب می‌دادند و نیاز کودکان مکتبخانه ها، شیرینی و شربت و میوه و وسایل درس و مشق، مانند کتاب و کاغذ و قلم و دوات و رخت و کفش و کلاه عید و پیراهن و شلوار سیاه برای محرم‌هایشان که طلاب را، معصومین و اطفال را فرشتگان خوانده دعاهایشان را مستجاب می‌دانستند.


محل مکتبخانه دکان یا اتاق بزرگی در کوچه یا خانه‌یی بود که مکتبدارهای مرد یا مُلاباجی‌های زن، آن را اداره کرده به تعلیم و تربیت کودکان می‌پرداختند و صورت ظاهر آن عبارت بود از فرش حصیر یا نمد یا گلیمی مندرس و میز کوتاه و تشکچه‌ی مکتبدار و چند ترکه‌ی آلبالو یا عناب روی زمین کنارمیز و چوب فلکی [چوبی به قطر هشت تا ده سانت و طول یک ذرع و نیم و اسباب چوب زدن که دو نقطه‌ی میان آن را در سی چهل سانت فاصله سوراخ کرده طنابی در طول یک ذرع از سورا‌ های آن گذرانده سرهای طناب را گره می‌زدند و طرز کارش به این صورت بود که مقصر را خوابانده پاهایش را در طناب آن می‌کردند و دو نفر که دو طرفش را داشتند آن را محکم پیچانده، پاها را در آن فشرده یک نفر مامور چوب زدن به کف پا می‌گردید.] کنار اتاق و برای زیر هر بچه، قطعه زیراندازهایی از قالیچه کهنه یا نمد و گلیم و گونی که از خانه‌هایشان می‌آوردند و قُلقُلک آبی برای هر بچه که با مکتب گذاشتنشان، مخصوصشان می‌گردید و منقلی که زمستان ها هر صبح برایشان آتش کرده همراهشان می‌کردند.

مدرسه
قبل از به وجود آمدن مدارس به شیوه‌ی اروپایی، مدرسه اطلاق به اماکنی می‌شد که در آن تحصیل علم دین می کردند و عبارت بود از حیاطی بزرگ با ساختمان‌هایی یک طبقه و دو طبقه که ضمیمه‌ی مسجدی بوده یا به صورت مستقل تنها به خاطر مدرسه‌ی طلاب دین احداث می‌گردید. اتاق های آن را حجره می‌گفتند که هر حجره شامل ایوان و یک اتاق و یک پستو یا صندوق خانه بود و در هر حجره یکی تا چند طلبه منزل می‌کردند. خرج این طلاب، از درآمد موقوفات مدرسه یا از جانب امام و مرجع تقلید وقت تامین می‌گردید، که از ماهی یک تومان و دوازده قِران تجاوز نمی‌نمود، مگر آن‌ها که کمکی هم جهتشان از جانب اقارب و خویشان یا از شهر و آبادی شان می‌رسید، عده ای هم که مستقلا عهده دار مخارج چند تن از طلاب می‌شدند.

معلمان این جماعت را هم (مدرس) می‌گفتند که صبح و عصر، ایشان را در حجره یا شبستان مدرسه فراهم آورده تعلیم می‌نمود. دروس این طلاب از صرف و نحو فارسی و عربی و فقه و اصول شروع شده، تا به بیان و معانی و حکمت الهی و دیگر مسائل شرعی می‌رسید که باید فرا می‌گرفتند و انتهای کارشان در این گونه مدارس و فراغتشان از این علوم زمانی بود که مدرس اکمال معلومات ایشان را تصدیق نموده، مجتهد یا فقیه وقت به تدقیق و تعمیق و آزمایششان آورده ورقه‌ی اجتهادشان بسپارد و از جانب خود او را در مسائل شرعی و دادن حکم و فرمان و دریافت حقوق الهی مانند خمس و زکوه و سهم امام و رَدِّ مظالم و غیره وکیل کرده نمایندگی بدهد.

قاعده آموزش
ابتدای درس مبتدیان با این جملات بود:
(بسم الله الرحمن الرحیم- هوالفتاح العلیم- پس مبارک بُوَد چو فَرّ هُما- اول کارها به نام خدا) و سپس شناخت و مرور حروف الفبا که مکتبدار از روی کتاب نشان داده و خودش خوانده آن ها باید با صدای بلند توسط چوب الف هایی [چیزی از کاغذ چند لا، شبیه فلشی نصفه کار به کار نشان دادن حروف و کلمات می‌آمد.] که در دست داشتند و روی حروف می‌گذاشتند تکرار بکنند. پس از آن نوبت شناخت صداها و حرکات حروف و جَزم و مدّ و تشدید و تنوین و کلمه و جمله که باید به همین طریق روز در مکتبخانه و شب در خانه نوشته و خوانده به سینه بسپارند.
فرا گرفتن صداها و حرکات نیز بود که نه تنها دشوارترین کلمات فارسی، بلکه جملات عربی و غیر آن را به راحتی قرائت می‌نمود.

حروف ابجد
بعد از آن نوبت به یاد دادن حروف ابجد، که لفظ عرب بود، می‌رسید و این نیز فوایدی داشت و هر چه جلوتر می‌رفت از آن بهره ی زیادتری می‌گرفت، از جمله شناخت و تمیز حروف و کلمات فارسی از عربی و دیگر آشنا شدن با صداهای حروف عربی و سهولتِ فرا گرفتن تجوید و ادا کردن صحیح کلمات قرآن.


قانون تغییرناپذیر
چوب و فلک و کتک و تنبیه از لوازم اولیه و حتمی هر مکتبدار بود که تشخیص داده بود طبع آدمی آسایش طلب و تن پرور آفریده شده که به اراده‌ی طبیعی اقدام به کارهای تکلیفی نمی‌کند و معلم هم، هر آینه ملایم و بی‌آزار باشد به مصادق این بیت: «استاد و معلم چو بود بی آزار، خرسک بازند کودکان در بازار» و به نظر لقمان که ترس برای طفل به منزله‌ی آب برای درخت است، که هیچ شاگردی بدون آن به منزلت شایسته نمی‌رسد و از این رو نجنبیده می‌جنباندندشان و کج نشده راستشان می کردند.
پهلوی دست مکتبدار همیشه دو ترکه وجود داشت، یکی کوتاه برای بچه‌هایی که پای میز آمده در دسترسش بودند و یکی بلند، جهت آن‌ها که اجازه‌ی گریز به خود داده کنار می‌کشیدند یا مکانشان دورتر قرار گرفته بود. غیر از ریگ‌های زیر تشک برای لاله‌های گوش و مدادهای لای انگشتان که ملا قبل از نشستن، بود و نبودشان را دقت می‌نمود.

همچنین از تکالیف هر شاگرد مکتبی بود که چنان چه خانه اش دارای درخت انار و آلبالو و مثل آن باشد به نوبت ترکه هایی از آن کنده برای مکتبدار بیاورد، چنان چه از وظایف جمله بود که ناهار و شام و دست درد نکندهایی، امثال شیرینی عید، میوه، یخ، بادبزنِ تابستان و پشم و زولبیای ماه رمضان و خاکه ذغال زمستان، علاوه بر کله قند، کاسه نبات، پارچه های پیراهنی، چارقدی، چادرنمازی، چادر سیاه هائی برای ملاباجی و قواره های قبایی، عمامه ای و شال و ردا و نعلین برای ملا مکتبدار که به مناسبت یاد گرفتن هر یک از دروس و از بر شدن هر یک از سوره های قرآن و فرا گرفتن هر یک از باب های گلستان، جهت سپاسگزاری پیشکش ببرد.

مدارس جدید
چوب و فلک و تنبیه و توبیخ جزء لاینفک تعلیم و تربیت بود که به هیچ صورت تعدیل و تعطیل نمی‌گرفت و با آن که مدارس جدید با تمدن تازه و روش اروپایی شروع می‌نمود و اولیایشان توقعشان کمتر می گردید، اما توبیخ و تنبیهاتشان به مراتب زیادتر می‌‌گشت تا آن جا که داشتن زیرزمین تاریک جهت (حبس خانه) شرط اول اجاره منزل هایی که برای مدرسه می‌گرفتند می‌آمد و چه بچه هایی که از افتادن به آن زیرزمین ها، که در آن ها وسایل فراوان ارعاب و ترس نیز تعبیه شده بود، دچار بیماری های غش و ترس و مانند آن می‌شدند و چه بسا شاگردان که از ضرب و شتم و ضربات سیلی و لگد و توسری و پس گردنی از چشم و گوش نابینا و کر و از مغز و هوش عاری گردیده و چه بسیار که از صدماتِ چوب و فلک و پشت دستی و کفی پایی و چوب روی ناخن و امثال آن ناقص می‌شدند، غیر از تکالیف شاق دیگر مانند یک زنگ و دو زنگ زیر آفتاب یک پایی ماندن و در زمستان زیر برف و باران دست بالا ایستادن و کلاه کاغذی بر سرشان نهادن و جلو مبالشان قرار دادن و دستور آفتابه برای سایرین آب کردن و لوحه های اهانت‌آمیز بر سینه‌هاشان آویختن و تکلیف کردن به دیگر بچه‌ها در آب دهان به صورتشان انداختن در فلسفه‌ی: (تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو و خر)، که یا شاگرد تحمل این شداید کرده به جایی می‌رسید و یا ترک تحصیل کرده فراری شده به دیگر بی سوادان می‌پیوست، بدون آن که حتی یکی از مدارس برخلاف چوب تر و مانند آن عمل کرده، (درس معلم اَر بُوَد زمزمه‌ی محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را)، را به نظر آورد و این بود که یا سواددار سواددار، یا بی‌سواد بی سواد مانده. مگر قلیلی که ذوق شخصیشان آن هم در خارج از مدرسه می‌توانست بین این دویشان قرار بدهد.
دروس مدارس جدید در ابتدایی عبارت بود از: قرآن، شرعیات، فارسی که «فرایدالادب» می‌گفتند. دیکته، حساب و نصاب، که با آن توسط معلمان عمامه به سر و طلاب دین، آموزش عربی صورت می‌گرفت.

پس از آن هندسه و در کلاس های متوسطه به بالا همین دروس به اضافه ی فیزیک، شیمی، جبر، مثلثات، طب، زبان [مقصود زبان خارجی متداول یعنی فرانسه است که جمیع علوم اروپایی منجمله طب و داروسازی با آن زبان تدریس می‌شد.]، ریاضی زیر نظر معلمان فاضل درس خوانده که اکثرا فارغ التحصیل های مدرسه ی دارالفنون و فرنگ دیده ها بودند تدریس می‌گردید.
ساعت اول هر روز مختص به درس قرآن بود که بعد از خواندن دعای صبحگاهی و ورود به کلاس انجام می‌گرفت و درس های دیگر بعد از آن که باز بنا به تقدم و تأخر که مقدم بر همه، باز عربی بود، تدریس می‌شد.

مدارس جدید بر دو قسم بودند. دولتی (مجانی) و ملی (پولی) که در دولتی شهریه و چیزی دریافت نمی‌شد و در پولی، از ماهی یک قِران برای کلاس ابتدایی و تا ماهی دو قِران و نیم و سه قِران جهت کلاس‌های پنجم و ششم شهریه می‌گرفتند، اضافه بر پول سوخت زمستان که یک قِران، سی شاهی در هر اول زمستان برای تمام فصل سرما که به مصرف ذغال سنگ و خاکه اره و هیزم و چوب سفید می‌رسید. [بخاری هایی از آهن سیاه ورق که با ذغال سنگ یا هیزم یا خاکه اره گرم می‌شدند و در هر صورت باید با چوب سفید که از تنه‌ی درخت بید یا تبریزی یا صنوبر به دست می‌آمد و چوب‌های سست زود اشتعال بودند روشن می‌شدند و برای دوام زیادتر، ذغال سنگ و خاک اره را نم زده در بخاری می‌ریختند.]
مدارس کلاً در خانه‌هایی استیجاری بود که از ماهی دو، سه، تا پنج شش تومان اجاره شده بود، بجز دو سه خانه که به صورت خیریه، یعنی بلاعوض در اختیار مدرسه گذاشته شده بود.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد