آبجی
27th April 2010, 03:01 PM
http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/35739.jpg
ایران افسون میكرد. بدون چون و چرا افسون میكرد. در نظر جهانگردان ماجراجو، ایران عبارت بود از مجموعه داستانهایی كه عطش آنها را فرو مینشاند، چنانكه...
هنگامی كه یكی از سرداران كوروش، «هارپاگ» به شهرهای متحد یونانی آسیای صغیر حمله برد و آنها را تسخیر كرد، نخستین تماس ایرانیان و یونانیان یا به عبارتی شرق و غرب، به این شكل، حاصل شد.
از آن روزگاران تا به این روزگاران حدود 2هزارو500سال میگذرد و در این قرنها مغرب زمین همواره به ایران نظر افكنده و این نظر به قول «لارنس لاكهارت»، گاهی آمیخته با مهر و ستایش و زمانی برعكس بوده است. در آن زمان، یونانیان كوروش را با دیده احترام و ستایش آمیخته به ترس مینگریستند و دولتهای كوچك و خودمختار خودشان را با امپراتوری بزرگ و هماهنگ ایران مقایسه میكردند.
با اینكه شهرها و پایتختهای ایران آن قدر دور بودند كه برای یونانیان غیرقابل دسترس بهنظر برسند، اما از طرفی چنان شهرت افسانهآمیزی داشتند كه بتوانند تاریخنگاران و ماجراجویان را به سمت خود بكشانند. چنین بود كه یونانیان با نوشتههای «هرودوت» و «گزنوفون» و «استرابو» و نمایشنامههای «فرونیكوس» و «آیسخلوس» با ایران و جامعه ایرانی آشنا شدند و احتمالا پاسخ این سؤال كه «چرا ایرانیان برای یونانیان قابل بررسی و مهم بودند؟»، این است كه تا آن زمان هیچیك از ملتهای آسیایی بر یونان حكومت نكرده بود. «تورات» هم منبع دیگری بود كه بخشهای متعدد آن راجع به كوروش و برخی دیگر از شاهان هخامنشی مطالب درخور توجهی داشت و جامعه غرب آن روز را با ایران آشنا میكرد.
در زمانهای بعد و هنگامی كه قدرت امپراتوری روم جایگزین یونان شده بود، ارتباط ایران با غرب ادامه داشت. این ارتباط گاهی در قالب جنگ بود و زمانی به شكل تجارت و گاهی نیز بهدلیل مذهب كه «مانویت» نمونه بارز آن بود. بعدتر، غرب در ادامه شناخت ایران از تاجرانی همچون ماركوپولو، راهبانی همچون «اودریكوس» و سفیرانی همچون «كلاویخو» سود جست و این قصه با سفر غربیها به ایران و نوشتن سفرنامه ادامه یافت تا به امروز. و اكنون قصد ما در این نوشتار این است كه تصور غرب از ایران را بررسی كنیم تا آنچه روزگاری انگیزه سفر به ایران بود را بهتر بشناسیم و ببینیم آیا كماكان آن انگیزهها میتوانند مسافران را به ایران بكشانند یا خیر.
اولین موضوعی كه بهنظر میرسد این است كه ایران و ایرانی همواره برای مردمان دیگر كشورها، كنجكاوی برانگیز بودهاند. چرا كه بهنظر غربیان، سخن از كشوری است كه در آن از عهد قدیم، حقیقت و افسانه همیشه به هم آمیخته بوده است. بد نیست در اینجا اشارهای كنیم به سیاحتنامهای كه «سر جان مندویل» برای لذت خاطر تمام معتقدان به فلسفه فرار از مشكلات زندگی، در قرن چهاردهم میلادی به رشته تحریر درآورده بود و به زبانهای لاتینی و فرانسوی و انگلیسی انتشار یافت. ایرانی كه «مندویل» برای اروپاییان به تصویر كشیده بود، عبارت بود از بهشتی روی زمین، كشوری صاحب تجمل، مكانی پر از نور و الوان و دارای باغهای آفتابگیر و معطر كه زمزمه نهرهای جاری و نغمه پرندگان، هوای آن را پركرده بود.
ساكنان شهرهای خوب و دلكش آن را مردمان حكیم و خردمند و فالگیران و ستارهشناسان و منجمان غیبگو و امیران و بزرگان صاحب شوكت و جلال و همچنین پیران رند و عیاران تشكیل داده بودند و زمامدارانش در قصرهایی با گنبد طلایی میزیستند كه اتاقهای آن با گوهر شب چراغ روشن شده بود و... چنین است كه خبر داریم در خانههای انگلیسی، خانوادهها در برابر آتش بخاری و قالیچه قاب شده مینشستند و بانوان حرص و ولعی برای شنیدن اخبار مشرق زمین داشتند.
«ژ. تونو» مسافری است كه به ایران سفر كرد و سفرنامه نوشت و در ایران (در شهر میانه) هم فوت كرد. او در كتاب «داستان یك سفر به مشرق زمین» مینویسد: تنها حس كنجكاوی و اشتیاق به آموختن، این مسافر (مسافر مشرق زمین) را به سفر وامیدارد و داد و ستد و كار و مشغله، اغلب مسافران دیگر را بدین كار برمیانگیزد.
«شاردن» مینویسد: شور و شوقی كه به شناخت این كشور شاهنشاهی پهناور داشتم تا بتوانم اطلاعات صحیح و وسیعی از آن بدهم، مرا به بازگشت به آنجا برانگیخت...خلاصه برای كسب اطلاع در باب ایران، چنان رنج بردم كه بر سبیل مثال میتوانم بگویم كه اصفهان را بهتر از پاریس میشناسم و به زبان فارسی به همان سهولت فرانسوی حرف میزنم، خواندن و نوشتن فارسی معمول و عادی را میدانم و سراسر ایران را بارها طی كردهام.
«شاردن» بهتر از همه به این نكته پی برده بود كه ایران چیزی كه حس كنجكاوی را ارضا كند، در خود نهفته دارد. همین حس كنجكاوی برانگیز ایران بود كه باعث شد دومین سفر «شاردن» به ایران 6 سال به طول بیانجامد، «تاورنیه» 6مرتبه به ایران سفر كند و «رافائل دو مانس» 40سال در این كشور زندگی كند.
آری اینچنین بود كه فكرهای بلندپرواز و افكار هوسآمیز اروپائیان عهد الیزابت هم نمیتوانست چیزی گرانبهاتر از لباسهای شاه ایران تصور كند كه جواهر نشان و در شكوه و جلال همچون خورشید درخشان بودند.
ایران افسونگر
ایران افسون میكرد. بدون چون و چرا افسون میكرد. در نظر جهانگردان ماجراجو، ایران عبارت بود از مجموعه داستانهایی كه عطش آنها را فرو مینشاند، چنانكه شور و شوق و اعجاب این مسافران از خلال سفرنامهها كاملا پیداست.
علاقه به كشف سرزمینهای ناشناخته و غوطهور شدن در افسانههایی كه در آن قالیچه حضرت سلیمان در پرواز و كاخ پادشاهان پر زرق و برق بود، مسافران را به سوی ایران فریبا میكشاند. آنها برای دانستن رازهای سحرآمیز و باغهای دلفریب به این سرزمین میآمدند و با جذبه انكارناپذیر خط میخی حك شده بر دل كوهها و شكل و شمایل صوفیان دوره گرد روبهرو میشدند.
«شاردن» در رابطه با ایران مینویسد: جایی نیست كه در برابر ایران، چه به خاطر میزان گرما و سرمایش، چه بهعلت ذوقها و قریحههایش، و چه به سبب همه چیزهای عالی و نادرهای كه در آنجا به سرحد وفور وجود دارد، ناگزیر سر تسلیم فرود نیاورد.
كالاهایی كه تاجران از ایران میآوردند و تجملپرستان طالب آن بودند نیز در اشاعه ذوق و علاقه به ایران سهیم بود.همه اینها باعث میشد ماجراجویان به ایران سفر كنند، هرچند كه سفرشان مخاطراتی همچون طوفان و غرق شدن كشتی و برخورد با دزدان و راهزنان و ابتلا به بیماریها و مسیر طولانی را به همراه داشت.
ایران متمدن
اروپا پی برده بود كه ایران در عرصه فرهنگ و ادب درسهای بسیاری برای آموختن به آنان دارد. چنین بود كه 4 نفر فرانسوی در فوریه سال 1667، در تخت جمشید به هم رسیدند. اینان عبارت بودند از: «شاردن»، «تونو»، «تاورنیه» و «دولند» (دولیه). این ملاقات مظهر گروه نوینی از مسافران است كه شیوه مشاهده كردن، بررسی، سنجیدن و استدلال را میدانستند. اینگونه از مسافران سعی میكردند كه زبان فارسی و حتی زبان باستانی ایران را بیاموزند. «تونو»، «پتی دلاكروا» و «گالان» به نام شرقشناس به سفر شرق پرداختند. «گالان» 3 بار به شرق سفر كرد و در موقع سومین اقامت خود در شرق، زبان عربی، تركی و فارسی را به حد كمال آموخت و مشاهدات و بررسیهای شگفتی انجام داد.
«پتی دلاكروا»، با ارباب علم و ادب پیوند یافت و با آنان در باب مسائل ادبی و مذهبی به مذاكره پرداخت. رهآورد این سفر وی، قصههای ایرانی «هزار و یكشب» بود كه در سالهای 1710 تا 1712 ترجمه آنها در 5جلد منتشر شد.
ایران امن و راحت
«رافائل دو مانس» مینویسد: هنگامی كه مسافر به خاك ایران قدم میگذارد، در آنجا از بركت وجود دستگاه امنیتی هوشیار و بیدار و مجازات شدید تبهكاران، امنیت راهها به سرحد كمال است...
«تاورنیه» مینویسد: در باب كاروانسراهای ایران، متوجه شدیم كه بهطور كلی، بهتر از كاروانسراهای تركیه ساخته شده و راحتتر از آنهاست و بیش و كم در سراسر كشور در فواصل لازم از آنها میتوان یافت.
از طرفی مسافران مغرب زمین اطمینان داشتند كه در راه اصفهان و نیز در پایتخت ایران، همكیشان یا هموطنان خود را میبینند و از مساعدت آنان برخوردار میشوند. اگر كسی امروزه به موزه كلیسای وانك اصفهان برود، اجازهنامههای فعالیت بازرگانی و اسناد حمایت از مسیحیان و ارمنیان را دقیقا در دو قرنی كه مسافران بسیاری برای دیدار از ایران سفر كردند (از زمان شاه عباس تا پایان سلسله زندیه)، خواهد دید. ارمنیهای ایرانی، در لیورن، ونیز و آمستردام مؤسساتی دایر كرده بودند و با بازارهای اروپا رفتوآمد داشتند. راههای امن و مطمئن و تدابیر حمایتی رسمی كه برای خارجیان بهوجود آمده بود، هجوم مسافران خارجی را به سوی ایران آسان میكرد.
ایران مهماننواز
شاردن در باب مهمان نوازی ایران میگوید: چیزی كه در شیوه زندگی ایرانیان، گذشته از قناعت آنان مرا سخت به اعجاب میآورد، مهمان نوازی آنان است. وقتی ایرانیان خوان غذا میگسترند، نه تنها درها را نمیبندند، بلكه هر كس را كه در آنجا باشد و یا فرامیرسد و حتی اغلب غلامانی كه اسب را بر در نگاه میدارند، بر سر سفره میخوانند.
غذا و نوشیدنی ایران
امروزه یكی از انواع گردشگری را به نام Food & Drink میشناسند كه البته بسیار هم خاطرخواه دارد. ایران در این زمره هم گردشگران را به سوی خود میخواند.
مسافران از میوههای شگفتانگیز و از انگور و خربزه و گرمك و انواع هندوانه و خرما و پسته و بادام و حتی بادمجان ایران صحبت به میان آوردهاند. میدانیم كه «شاردن» تا چه اندازه به شربت معطری كه عطش تبآلوده وی را فرومینشانید، ارزش مینهاد.
جالب اینكه نحوه غذا خوردن ایرانیان، یك نوع سبك زندگی را در اروپا بهوجود آورد. «كلمان هوار» با اطمینان خاطر اظهار میكند كه قهوهخانه را «تونو» در اروپا معمول كرد. رونق و اشتهار قهوهخانههای پاریس در تاریخ ادبی و هنری قرن هجدهم، فصلی بسیار معروف است.
نخستین قهوهخانهای كه برای مشتریانش آب یخ آورد، «پروكوپ» بود و مردم پاریس بلافاصله از این نوشیدنی فرحبخش و خنككننده استقبال كردند، ولی نمیدانستند كه آب یخ و انواع شربت در ایران متداول است.
اما امروز
چنانكه بهطور خلاصه برشمردیم و گفتیم، از 2هزارو500سال تا به امروز جهانیان سعی كردهاند كه سرزمینی به نام ایران را بهتر بشناسند. این كنجكاوی آنان بهنظر بسیاری از كارشناسان گردشگری، یكی از مهمترین دلایل سفر گردشگران خارجی به ایران است. بهنظر میرسد كه ایران هنوز برایشان «كنجكاویبرانگیز» و جالب است.
میدانیم كه قرنها حدود ایران در نظر اروپائیان مبهم و نامعلوم بود، چنانكه اكنون هم ایران را با كشورهایی همچون عراق اشتباه میگیرند اما در موارد دیگر باید بگوییم كه ایران امروزه دیگر «افسونگر» بهنظر نمیرسد كه البته با توجه به تغییر نحوه زندگی ایرانیان و دسترسی آسان به اطلاعات، این موضوع منطقی است.
ایران كشوری «متمدن» بوده، اما اینكه چقدر با توجه به روشهای نوین آنرا با توجه به این ویژگی معرفی كردهایم، جای تامل دارد.
ایران «امن و راحت» را باید بررسی كرد اما احساس میشود كه ما نسبت به 350 سال پیش، در این زمینه پیشرفت نكردهایم. در آن موقع كاروانسراهای ما زبانزد بود، ولی اكنون هتلهای ما ارزش چندانی در عرصه گردشگری ندارند. ایران امروز هم حداقل برای ما ایرانیان «زیبا»ست اما چه كسی میتواند یك نقطه از ایران را نشان بدهد كه ما در زشتكردنش بیتقصیر بودهایم.
ایرانیان هنوز مهماننوازند، اما سؤال این است كه این «مهماننوازی» در كجای صنعت گردشگری نمود دارد؟
«غذا و نوشیدنی» ایرانی هنوز هم اگر نه بینظیر، ولی كمنظیرند اما آنچه در رستورانها میبینیم چنین ایدهای را در ذهن ایجاد نمیكنند.
«ایرانیان» هنوز برخی از آداب و رسوم خود را حفظ كردهاند، اما باید دید كه چگونه باید از آن در گردشگری بهره برد.
این روزها، «سفرنامه و كتاب» درباره ایران نوشته نمیشود و اگر هم نوشته شود بسیار كم و البته معمولا منفی است. امروزه سینما و فیلم و موسیقی و هنر میتوانند نقش معرفی ایران را بهعهده بگیرند كه متأسفانه خبرهای خوبی در راه نیست. نكته آخر اینكه انگیزههای سفر به ایران امروز را باید دوباره بررسی كرد و راهكارهای نو اندیشید.
ایران افسون میكرد. بدون چون و چرا افسون میكرد. در نظر جهانگردان ماجراجو، ایران عبارت بود از مجموعه داستانهایی كه عطش آنها را فرو مینشاند، چنانكه...
هنگامی كه یكی از سرداران كوروش، «هارپاگ» به شهرهای متحد یونانی آسیای صغیر حمله برد و آنها را تسخیر كرد، نخستین تماس ایرانیان و یونانیان یا به عبارتی شرق و غرب، به این شكل، حاصل شد.
از آن روزگاران تا به این روزگاران حدود 2هزارو500سال میگذرد و در این قرنها مغرب زمین همواره به ایران نظر افكنده و این نظر به قول «لارنس لاكهارت»، گاهی آمیخته با مهر و ستایش و زمانی برعكس بوده است. در آن زمان، یونانیان كوروش را با دیده احترام و ستایش آمیخته به ترس مینگریستند و دولتهای كوچك و خودمختار خودشان را با امپراتوری بزرگ و هماهنگ ایران مقایسه میكردند.
با اینكه شهرها و پایتختهای ایران آن قدر دور بودند كه برای یونانیان غیرقابل دسترس بهنظر برسند، اما از طرفی چنان شهرت افسانهآمیزی داشتند كه بتوانند تاریخنگاران و ماجراجویان را به سمت خود بكشانند. چنین بود كه یونانیان با نوشتههای «هرودوت» و «گزنوفون» و «استرابو» و نمایشنامههای «فرونیكوس» و «آیسخلوس» با ایران و جامعه ایرانی آشنا شدند و احتمالا پاسخ این سؤال كه «چرا ایرانیان برای یونانیان قابل بررسی و مهم بودند؟»، این است كه تا آن زمان هیچیك از ملتهای آسیایی بر یونان حكومت نكرده بود. «تورات» هم منبع دیگری بود كه بخشهای متعدد آن راجع به كوروش و برخی دیگر از شاهان هخامنشی مطالب درخور توجهی داشت و جامعه غرب آن روز را با ایران آشنا میكرد.
در زمانهای بعد و هنگامی كه قدرت امپراتوری روم جایگزین یونان شده بود، ارتباط ایران با غرب ادامه داشت. این ارتباط گاهی در قالب جنگ بود و زمانی به شكل تجارت و گاهی نیز بهدلیل مذهب كه «مانویت» نمونه بارز آن بود. بعدتر، غرب در ادامه شناخت ایران از تاجرانی همچون ماركوپولو، راهبانی همچون «اودریكوس» و سفیرانی همچون «كلاویخو» سود جست و این قصه با سفر غربیها به ایران و نوشتن سفرنامه ادامه یافت تا به امروز. و اكنون قصد ما در این نوشتار این است كه تصور غرب از ایران را بررسی كنیم تا آنچه روزگاری انگیزه سفر به ایران بود را بهتر بشناسیم و ببینیم آیا كماكان آن انگیزهها میتوانند مسافران را به ایران بكشانند یا خیر.
اولین موضوعی كه بهنظر میرسد این است كه ایران و ایرانی همواره برای مردمان دیگر كشورها، كنجكاوی برانگیز بودهاند. چرا كه بهنظر غربیان، سخن از كشوری است كه در آن از عهد قدیم، حقیقت و افسانه همیشه به هم آمیخته بوده است. بد نیست در اینجا اشارهای كنیم به سیاحتنامهای كه «سر جان مندویل» برای لذت خاطر تمام معتقدان به فلسفه فرار از مشكلات زندگی، در قرن چهاردهم میلادی به رشته تحریر درآورده بود و به زبانهای لاتینی و فرانسوی و انگلیسی انتشار یافت. ایرانی كه «مندویل» برای اروپاییان به تصویر كشیده بود، عبارت بود از بهشتی روی زمین، كشوری صاحب تجمل، مكانی پر از نور و الوان و دارای باغهای آفتابگیر و معطر كه زمزمه نهرهای جاری و نغمه پرندگان، هوای آن را پركرده بود.
ساكنان شهرهای خوب و دلكش آن را مردمان حكیم و خردمند و فالگیران و ستارهشناسان و منجمان غیبگو و امیران و بزرگان صاحب شوكت و جلال و همچنین پیران رند و عیاران تشكیل داده بودند و زمامدارانش در قصرهایی با گنبد طلایی میزیستند كه اتاقهای آن با گوهر شب چراغ روشن شده بود و... چنین است كه خبر داریم در خانههای انگلیسی، خانوادهها در برابر آتش بخاری و قالیچه قاب شده مینشستند و بانوان حرص و ولعی برای شنیدن اخبار مشرق زمین داشتند.
«ژ. تونو» مسافری است كه به ایران سفر كرد و سفرنامه نوشت و در ایران (در شهر میانه) هم فوت كرد. او در كتاب «داستان یك سفر به مشرق زمین» مینویسد: تنها حس كنجكاوی و اشتیاق به آموختن، این مسافر (مسافر مشرق زمین) را به سفر وامیدارد و داد و ستد و كار و مشغله، اغلب مسافران دیگر را بدین كار برمیانگیزد.
«شاردن» مینویسد: شور و شوقی كه به شناخت این كشور شاهنشاهی پهناور داشتم تا بتوانم اطلاعات صحیح و وسیعی از آن بدهم، مرا به بازگشت به آنجا برانگیخت...خلاصه برای كسب اطلاع در باب ایران، چنان رنج بردم كه بر سبیل مثال میتوانم بگویم كه اصفهان را بهتر از پاریس میشناسم و به زبان فارسی به همان سهولت فرانسوی حرف میزنم، خواندن و نوشتن فارسی معمول و عادی را میدانم و سراسر ایران را بارها طی كردهام.
«شاردن» بهتر از همه به این نكته پی برده بود كه ایران چیزی كه حس كنجكاوی را ارضا كند، در خود نهفته دارد. همین حس كنجكاوی برانگیز ایران بود كه باعث شد دومین سفر «شاردن» به ایران 6 سال به طول بیانجامد، «تاورنیه» 6مرتبه به ایران سفر كند و «رافائل دو مانس» 40سال در این كشور زندگی كند.
آری اینچنین بود كه فكرهای بلندپرواز و افكار هوسآمیز اروپائیان عهد الیزابت هم نمیتوانست چیزی گرانبهاتر از لباسهای شاه ایران تصور كند كه جواهر نشان و در شكوه و جلال همچون خورشید درخشان بودند.
ایران افسونگر
ایران افسون میكرد. بدون چون و چرا افسون میكرد. در نظر جهانگردان ماجراجو، ایران عبارت بود از مجموعه داستانهایی كه عطش آنها را فرو مینشاند، چنانكه شور و شوق و اعجاب این مسافران از خلال سفرنامهها كاملا پیداست.
علاقه به كشف سرزمینهای ناشناخته و غوطهور شدن در افسانههایی كه در آن قالیچه حضرت سلیمان در پرواز و كاخ پادشاهان پر زرق و برق بود، مسافران را به سوی ایران فریبا میكشاند. آنها برای دانستن رازهای سحرآمیز و باغهای دلفریب به این سرزمین میآمدند و با جذبه انكارناپذیر خط میخی حك شده بر دل كوهها و شكل و شمایل صوفیان دوره گرد روبهرو میشدند.
«شاردن» در رابطه با ایران مینویسد: جایی نیست كه در برابر ایران، چه به خاطر میزان گرما و سرمایش، چه بهعلت ذوقها و قریحههایش، و چه به سبب همه چیزهای عالی و نادرهای كه در آنجا به سرحد وفور وجود دارد، ناگزیر سر تسلیم فرود نیاورد.
كالاهایی كه تاجران از ایران میآوردند و تجملپرستان طالب آن بودند نیز در اشاعه ذوق و علاقه به ایران سهیم بود.همه اینها باعث میشد ماجراجویان به ایران سفر كنند، هرچند كه سفرشان مخاطراتی همچون طوفان و غرق شدن كشتی و برخورد با دزدان و راهزنان و ابتلا به بیماریها و مسیر طولانی را به همراه داشت.
ایران متمدن
اروپا پی برده بود كه ایران در عرصه فرهنگ و ادب درسهای بسیاری برای آموختن به آنان دارد. چنین بود كه 4 نفر فرانسوی در فوریه سال 1667، در تخت جمشید به هم رسیدند. اینان عبارت بودند از: «شاردن»، «تونو»، «تاورنیه» و «دولند» (دولیه). این ملاقات مظهر گروه نوینی از مسافران است كه شیوه مشاهده كردن، بررسی، سنجیدن و استدلال را میدانستند. اینگونه از مسافران سعی میكردند كه زبان فارسی و حتی زبان باستانی ایران را بیاموزند. «تونو»، «پتی دلاكروا» و «گالان» به نام شرقشناس به سفر شرق پرداختند. «گالان» 3 بار به شرق سفر كرد و در موقع سومین اقامت خود در شرق، زبان عربی، تركی و فارسی را به حد كمال آموخت و مشاهدات و بررسیهای شگفتی انجام داد.
«پتی دلاكروا»، با ارباب علم و ادب پیوند یافت و با آنان در باب مسائل ادبی و مذهبی به مذاكره پرداخت. رهآورد این سفر وی، قصههای ایرانی «هزار و یكشب» بود كه در سالهای 1710 تا 1712 ترجمه آنها در 5جلد منتشر شد.
ایران امن و راحت
«رافائل دو مانس» مینویسد: هنگامی كه مسافر به خاك ایران قدم میگذارد، در آنجا از بركت وجود دستگاه امنیتی هوشیار و بیدار و مجازات شدید تبهكاران، امنیت راهها به سرحد كمال است...
«تاورنیه» مینویسد: در باب كاروانسراهای ایران، متوجه شدیم كه بهطور كلی، بهتر از كاروانسراهای تركیه ساخته شده و راحتتر از آنهاست و بیش و كم در سراسر كشور در فواصل لازم از آنها میتوان یافت.
از طرفی مسافران مغرب زمین اطمینان داشتند كه در راه اصفهان و نیز در پایتخت ایران، همكیشان یا هموطنان خود را میبینند و از مساعدت آنان برخوردار میشوند. اگر كسی امروزه به موزه كلیسای وانك اصفهان برود، اجازهنامههای فعالیت بازرگانی و اسناد حمایت از مسیحیان و ارمنیان را دقیقا در دو قرنی كه مسافران بسیاری برای دیدار از ایران سفر كردند (از زمان شاه عباس تا پایان سلسله زندیه)، خواهد دید. ارمنیهای ایرانی، در لیورن، ونیز و آمستردام مؤسساتی دایر كرده بودند و با بازارهای اروپا رفتوآمد داشتند. راههای امن و مطمئن و تدابیر حمایتی رسمی كه برای خارجیان بهوجود آمده بود، هجوم مسافران خارجی را به سوی ایران آسان میكرد.
ایران مهماننواز
شاردن در باب مهمان نوازی ایران میگوید: چیزی كه در شیوه زندگی ایرانیان، گذشته از قناعت آنان مرا سخت به اعجاب میآورد، مهمان نوازی آنان است. وقتی ایرانیان خوان غذا میگسترند، نه تنها درها را نمیبندند، بلكه هر كس را كه در آنجا باشد و یا فرامیرسد و حتی اغلب غلامانی كه اسب را بر در نگاه میدارند، بر سر سفره میخوانند.
غذا و نوشیدنی ایران
امروزه یكی از انواع گردشگری را به نام Food & Drink میشناسند كه البته بسیار هم خاطرخواه دارد. ایران در این زمره هم گردشگران را به سوی خود میخواند.
مسافران از میوههای شگفتانگیز و از انگور و خربزه و گرمك و انواع هندوانه و خرما و پسته و بادام و حتی بادمجان ایران صحبت به میان آوردهاند. میدانیم كه «شاردن» تا چه اندازه به شربت معطری كه عطش تبآلوده وی را فرومینشانید، ارزش مینهاد.
جالب اینكه نحوه غذا خوردن ایرانیان، یك نوع سبك زندگی را در اروپا بهوجود آورد. «كلمان هوار» با اطمینان خاطر اظهار میكند كه قهوهخانه را «تونو» در اروپا معمول كرد. رونق و اشتهار قهوهخانههای پاریس در تاریخ ادبی و هنری قرن هجدهم، فصلی بسیار معروف است.
نخستین قهوهخانهای كه برای مشتریانش آب یخ آورد، «پروكوپ» بود و مردم پاریس بلافاصله از این نوشیدنی فرحبخش و خنككننده استقبال كردند، ولی نمیدانستند كه آب یخ و انواع شربت در ایران متداول است.
اما امروز
چنانكه بهطور خلاصه برشمردیم و گفتیم، از 2هزارو500سال تا به امروز جهانیان سعی كردهاند كه سرزمینی به نام ایران را بهتر بشناسند. این كنجكاوی آنان بهنظر بسیاری از كارشناسان گردشگری، یكی از مهمترین دلایل سفر گردشگران خارجی به ایران است. بهنظر میرسد كه ایران هنوز برایشان «كنجكاویبرانگیز» و جالب است.
میدانیم كه قرنها حدود ایران در نظر اروپائیان مبهم و نامعلوم بود، چنانكه اكنون هم ایران را با كشورهایی همچون عراق اشتباه میگیرند اما در موارد دیگر باید بگوییم كه ایران امروزه دیگر «افسونگر» بهنظر نمیرسد كه البته با توجه به تغییر نحوه زندگی ایرانیان و دسترسی آسان به اطلاعات، این موضوع منطقی است.
ایران كشوری «متمدن» بوده، اما اینكه چقدر با توجه به روشهای نوین آنرا با توجه به این ویژگی معرفی كردهایم، جای تامل دارد.
ایران «امن و راحت» را باید بررسی كرد اما احساس میشود كه ما نسبت به 350 سال پیش، در این زمینه پیشرفت نكردهایم. در آن موقع كاروانسراهای ما زبانزد بود، ولی اكنون هتلهای ما ارزش چندانی در عرصه گردشگری ندارند. ایران امروز هم حداقل برای ما ایرانیان «زیبا»ست اما چه كسی میتواند یك نقطه از ایران را نشان بدهد كه ما در زشتكردنش بیتقصیر بودهایم.
ایرانیان هنوز مهماننوازند، اما سؤال این است كه این «مهماننوازی» در كجای صنعت گردشگری نمود دارد؟
«غذا و نوشیدنی» ایرانی هنوز هم اگر نه بینظیر، ولی كمنظیرند اما آنچه در رستورانها میبینیم چنین ایدهای را در ذهن ایجاد نمیكنند.
«ایرانیان» هنوز برخی از آداب و رسوم خود را حفظ كردهاند، اما باید دید كه چگونه باید از آن در گردشگری بهره برد.
این روزها، «سفرنامه و كتاب» درباره ایران نوشته نمیشود و اگر هم نوشته شود بسیار كم و البته معمولا منفی است. امروزه سینما و فیلم و موسیقی و هنر میتوانند نقش معرفی ایران را بهعهده بگیرند كه متأسفانه خبرهای خوبی در راه نیست. نكته آخر اینكه انگیزههای سفر به ایران امروز را باید دوباره بررسی كرد و راهكارهای نو اندیشید.