mahdi9067
26th April 2010, 11:18 PM
روزنامه ابتکار در آخرین شماره خود با درج تحلیلی غیرمنطقی، ضمن نسبت دادن اتهامات فراوان به علی دایی، نگین فوتبال ایران را در جایگاه غلامرضا پهلوی قرار داد و احمدرضا عابدزاده را در جایگاه غلامرضا تختی قرار داد و در قیاسی مع الفارق اظهار داشت همانگونه که غلامرضا پهلوی به محبوبیت جهان پهلوان تختی حسادت میکرد و بدین سبب زمینه حذفش را فراهم کرد، دایی نیز در سالهای متمادی چنین کرده و به واسطه حسادت به محبوبیت عابدزاده چنین رفتاری در پیش گرفته که مطلبی توهین آمیز و دارای بار اتهامی سنگین است.
به گزارش خبرنگار ورزشی تابناک؛ روزنامه اطلاح طلب ابتکار در مطلبی امروز در بخش ورزشی خود درج کرده بود، با دستمایه قرار دادن درگیریها موجود میان احمدرضا عابدزاده دروازه بان و کاپیتان پیشین تیم ملی و علی دایی ستاره و سرمربی پیشین تیم ملی، ریشه این اختلافات را در گذشته دانسته و در ادعاهایی تازه، اتهاماتی متعدد را با نقل قول مطلبی از یکی از سایتها به این مردی نسبت داده که هنوز یکی از نمادهای غیرقابل انکار فوتبال ملی ایران در سراسر جهان تلقی میشود و بسیاری از جهانیان نام کشورمان را با او میشناسند.
در این مطلب تحلیلی که استنادات مشخصی برای اتهامات وارده به علی دایی در آن منتشر نشده با ارتباط دادن ریشه این ماجرا بیش از 10 سال پیش و دو سال پیش از جام ملتهای آسیای 2010، عنوان شده است: http://tabnak.ir/files/fa/news/1389/1/29/54046_932.jpg«عابدزاده پس از جام جهاني 1998 ديگر به تيم ملي دعوت نشد چرا که در مصاحبهاي گفته بود بايد معلوم شود پولي که فيفا بابت حضور ايران در جام جهاني به فدراسيون فوتبال ايران داده، کجا خرج شده است. اين حرف عابدزاده براي صفايي فراهاني، رئيس وقت فدراسيون فوتبال، گران تمام شد و از آن پس ديگر عابدزاده، که کاپيتان تيم ملي هم بود، به تيم ملي دعوت نشد. در فاصله جام جهاني 98 تا جام ملتهاي 2000، منصور پورحيدري و جلال طالبي مربي تيم ملي شدند که ويژگي مشترک هر دوي آنها، اطاعت پذيري در برابر صفايي فراهاني بود. گويي که يکي از شرطهاي صفايي فراهاني با اين دو نفر براي مربيگري تيم ملي، دعوت نشدن عابدزاده به تيم ملي بود. باری در فاصله دو سال مذکور، غيبت عابدزاده در تيم ملي باعث شد که بازوبند کاپيتاني نصيب علي دايي شود.
در آستانه جام ملتهای 2000، فشار مطبوعات بر جلال طالبي باعث شد که وي اجباراً عابدزاده را به تيم ملي دعوت کند. با اين حال جلال طالبي بلد بود که چطور روي اعصاب عابدزاده راه برود تا خود او عطاي تيم ملي را به لقايش ببخشد. عابدزاده خيلي دير به اردوي تيم ملي دعوت شد؛ زماني که تنها يک بازي دوستانه جدي براي تيم ايران باقي مانده بود و پس از آن بايد راهي جام ملتها ميشدند. حريف ايران در آن بازي، قطر بود و اگر عابدزاده در دروازه ايران قرار نميگرفت، معلوم نبود که او چگونه ميخواهد کاپيتان تيم ملي در جام ملتها باشد. چه او دو سال در تيم ملي بازي نکرده بود و اکنون تنها يک ديدار دوستانه تا برگزاري جام ملتها فرصت داشت.
ولي جلال طالبي عابدزاده را روي نيمکت نشاند و با اين کار خود به او حالي کرد که در جام 2000 بايد ذخيره دروازه بان ضعيفي مثل برومند باشد. بديهي است که بازيکن نيمکت نشين، بايد قيد کاپيتاني در تيم را هم بزند. همه اين اتفاقات در حالي رخ ميداد که علي دايي سکوت کرده بود و کوچکترين حمايتي از عابدزاده نميکرد و در شرايطي که خيلي از بازيکنان آرزوي بازگشت عابدزاده به تيم ملي را ميکردند، دايي در اين باره لام تا کام حرف نميزد. به غير از عابدزاده، جواد زرينچه هم در همان ايام گفت که دعوت نشدنش به تيم ملي، ناشي از فشار دايي بر طالبي بوده است. زرينچه در آن سال در استقلال بسيار خوب بازي ميکرد و عموم کارشناسان فوتبال، خواستار دعوت او به تيم ملي بودند. اما او هم به تيم ملي دعوت نشد زيرا اگر چنين ميشد، دايي بايد بازوبند کاپيتاني را تحويل آقا جواد ميداد.
باری اعمال نفوذ دايي مانع از دعوت عابدزاده و زرينچه به تيم ملي شد. چه براي فرد جاه طلبي مثل دايي تحويل دادن بازوبند کاپيتاني، تکليفي فوق طاقت بود. به هر حال عابدزاده زماني که بي معرفتي دايي و تاثيرپذيري جلال طالبي از دايي را ديد، قيد حضور در تيم ملي را زد و رفت. دلخوري عابدزاده از دايي وقتي بيشتر ميشد که به خاطر ميآورد چگونه پس از صعود تيم ملي به جام جهاني، با انتقاد از فدراسيون فوتبال که مهدي پاشازاده را روانه بازي تيم منتخب آسيا در برابر تيم منتخب جهان کرده بود، به خواسته دايي جواب مثبت داده بود و از او حمايت کرده بود. دايي در آن روزها به شدت از حضور پاشازاده در تيم منتخب آسيا براي بازي منتخب آسيا – منتخب جهان شاکي بود و از عابدزاده به عنوان کاپيتان تيم ملي خواسته بود که به اين موضوع اعتراض کند.
عابدزاده هم حرف دايي را پذيرفت و در برنامهاي تلويزيوني به اين موضوع اعتراض کرد اما کم لطفي دايي در حق عابدزاده در جريان جام ملتهاي 2000 باعث نشد که عابدزاده رفتاري کينه توزانه را با دايي در پيش گيرد. در سال 1381، در اوج بازيهاي آسيايي، پدر علي دايي فوت شد و دايي ناگزير شد از پوسان به اردبيل بازگردد. عابدزاده عليرغم حال نه چندان مساعدش، به احترام علي دايي از تهران به اردبيل رفت و زير تابوت پدر دايي را گرفت تا رسم رفاقت را عليرغم کدورتهاي موجود، به جا آورده باشد. ولي اين حرکت عابدزاده هم تاثيري در رفتار دايي با وي نداشت و دايي همچنان در فاز قهر با عابدزاده باقي ماند؛ به گونهاي که عابدزاده يکي دو سال پس از آن، در گفت و گو با يکي از مطبوعات ورزشي گفت: دايي سراغي از من نميگيرد.
هر چند که ميگويند علت ناراحتي دايي از عابدزاده، شوخي عابدزاده با لکنت زبان دايي در يکي از مصاحبههاي مطبوعاتي اش در دهه 70 بوده است، ولي به نظر ميرسد حضور عابدزاده مريض و رنجور در تشييع جنازه پدر علي دايي، براي جبران آن شوخي نابجا، به فرض صحت اين خبر، کافي بوده باشد. اين قبیل رفتارهاي دايي، شامل حال خداداد عزيزي و برخي از بازيکنان نامي و غيرنامي ديگر فوتبال ايران هم شد و همين باعث شد که محمود فکري در سال 85 بگويد: دايي اگر چه فوتبال را برده ولي معرفت و رفاقت را باخته است.» و اینچنین بزرگترین لطمه به شخصیت و اعتبار دایی که به حق در فوتبال ایران چهرهای منحصر به فرد است و به همین نسبت نیز برای کشورما نیز اعتبار آورده وارده شده است.
اما تیر خلاص به اسطوره فوتبال در ادامه این تحلیل غیرمنطقی زده شد؛ آنجایی که دایی را جای غلامرضا پهلوی فاسد و عابدزاده را جای غلامرضا تختی قرار دادهاند و با توهین و تریب پیاپی، آنچه بر سر عابدزاده را به عنوان تختی پس از انقلاب(!) آمده با آنچه بر سر جهان پهلوان آمده قیاس کرده است: «روابط عابدزاده و دايي در شرايط کنوني، آدمي ر ا به ياد ماجراي تختي و شاهپور غلامرضا مياندازد. مشهور است که يکبار شاهپور غلامرضا، برادر محمد رضا شاه پهلوي، وارد ورزشگاهي شد و گوينده ورزشگاه حضور او را اعلام کرده است. مردم هم واکنشي سرد و رسمي به حضور وي بروز داده اند. دقايقي پس از اين ماجرا، جهان پهلوان تختي وارد ورزشگاه ميشود و جمعيت در تشويق تختي، سنگ تمام ميگذارد. تشويق گرم تختي از سوي مردم، حسادت و خصومت شاهپور غلامرضا را برمي انگيزد و از آن جا ماجراي برادر شاه و تختي آغاز ميشود. علي دايي نيز در حال حاضر، چه بداند و چه ندhttp://tabnak.ir/files/fa/news/1389/1/29/54045_547.jpgاند، در حال ايفاي نقشي شبيه نقش شاهپور غلامرضا است.
تختي در دوران پيش از انقلاب محبوب ترين ورزشکار ايران بود و عابدزاده در دوران پس از انقلاب اين افتخار نصيبش شده است. حال علي دايي همانند شاهپور غلامرضا از تشويق محبوب ترين ورزشکار ايران ناراحت ميشود. او نگران است مبادا عابدزاده روي نيمکت بنشيند و بيشتر از او تشويق شود. مبادا عابدزاده به ورزشگاه بيايد و بيشتر از او تشويق شود. هم از اين روست که کاشاني به ليدرهاي پرسپوليس سفارش کرده است که مبادا عابدزاده را تشويق کنيد. تمايل سران باشگاه پرسپوليس به عدم حضور عابدزاده در ورزشگاه آزادي، ناشي از اين است که محبوبيت عابدزاده خاري است در چشم علي دايي.» اینچنین یک طرفه به قاضی رفتن در مقام بررسی دایی اما این نقطه نیز پایان نیافته و نویسنده تا توانسته از خجالت این چهره اؤزمند فوتبال در آمده است، حتی اگر این کلماتش حکم جرم را داشته باشد!
در انتهای این تحلیل نیز با طرح سوالاتی، به بدترین شکل ممکن به آنها پاسخ داده شده تا اگر یک شخص خاجری این مطلب را مطالع نماید تصور کند، بدتر از دارای رکورد گلزنی ملی جهان در دنیا وجود خارجی ندارد: «چرا تا پيش از آمدن دايي به پرسپوليس چنين تمايلي در مسئولان پرسپوليس وجود نداشت؟ اصلاً کدام آدم عاقلي از حضور محبوب ترين بازيکن تاريخ باشگاهش در ورزشگاه، به هنگام برگزاري بازيهاي آن باشگاه، ناراحت ميشود؟ مگر نه اينکه حضور عابدزاده در ورزشگاه بر شور و حال تماشاگران پرسپوليس ميافزايد و روحيه بازيکنان را هم افزايش ميدهد؟ پس چگونه است که کاشاني ناگهان نگران حضور عابدزاده در ورزشگاه آزادي شده است؟
پاسخ روشن است: علي دايي جاه طلب است و نميخواهد کسي را از هيچ حيث بالاتر از خود ببيند. عابدزاده هم از حيث محبوبيت، چند سر و گردن بالاتر از دايي است. هيچ بعيد نيست که مربيگري در پرسپوليس، همانند مربيگري در تيم ملي، به علي دايي وفاي چنداني نکند. پس خوب است که دايي لختي با خود بيانديشد و در رفتار خود با بهترين دروازه بان و محبوب ترين بازيکن تاريخ فوتبال ايران تجديد نظر کند و اجازه ندهد بعدها مورخين ورزش بنويسند در تاريخ ورزش اين ديار، دو آدم جاه طلب از محبوبيت دو ورزشکار بزرگ رنج ميبردند: شاهپورغلامرضا از محبوبيت جهان پهلوان تختي و علي دايي از محبوبيت احمد رضا عابدزاده.» تا ادعاهای مکرر مطروحه جنجال ساز شود.
اگرچه وکیل دایی تاکنون در قبال این مطلب موضع گیری نداشته اما قطعاً حق اوست تا با پیگیری حقوقی درج کنندگان این مطلب، پاسخ چنین توهینی را بدهد. اگرچه شهریار فوتبال ایران دارای نقاط منفی نیز هست و فوتبال ایران در سطوح بینالمللی در نام او خلاصه نمیشود و حتی اشتباهاتی نیز داشته که کارشناسان در مقاطع مختلف به آنها اشاره داشته و خواستار اطلاحش شدهاند اما بیشک او شایسته ارج و قربی است که نباید اینچنی لگدمالش کرد.
انتظار این است که جامعه خبری نیز در حفظ ارج و قرب چهرههای داخلی که در سطوح بینالمللی با تحصیل مراتب ارزشمند برای ایران افتخارآفرین و مایه سربلندی این آب و خاک بودهاند، حمیت خویش را در حمایتشان بکار گیرند و چنین نشود که اشخاصی که به عنوان چهرههای نخبه و مفاخر ورزش، هنر، علوم و یا هر بخش ایران در سطوح فراملی خوش میدرخشند و تجسمی متفاوت از آنچه برخی رسانههای بیگانه تلاش دارند از ایران بروز دهند را نمایان میکنند را به دست خودمان به بدترین و شدیدترین نحو ممکن تخریب کرد.
به گزارش خبرنگار ورزشی تابناک؛ روزنامه اطلاح طلب ابتکار در مطلبی امروز در بخش ورزشی خود درج کرده بود، با دستمایه قرار دادن درگیریها موجود میان احمدرضا عابدزاده دروازه بان و کاپیتان پیشین تیم ملی و علی دایی ستاره و سرمربی پیشین تیم ملی، ریشه این اختلافات را در گذشته دانسته و در ادعاهایی تازه، اتهاماتی متعدد را با نقل قول مطلبی از یکی از سایتها به این مردی نسبت داده که هنوز یکی از نمادهای غیرقابل انکار فوتبال ملی ایران در سراسر جهان تلقی میشود و بسیاری از جهانیان نام کشورمان را با او میشناسند.
در این مطلب تحلیلی که استنادات مشخصی برای اتهامات وارده به علی دایی در آن منتشر نشده با ارتباط دادن ریشه این ماجرا بیش از 10 سال پیش و دو سال پیش از جام ملتهای آسیای 2010، عنوان شده است: http://tabnak.ir/files/fa/news/1389/1/29/54046_932.jpg«عابدزاده پس از جام جهاني 1998 ديگر به تيم ملي دعوت نشد چرا که در مصاحبهاي گفته بود بايد معلوم شود پولي که فيفا بابت حضور ايران در جام جهاني به فدراسيون فوتبال ايران داده، کجا خرج شده است. اين حرف عابدزاده براي صفايي فراهاني، رئيس وقت فدراسيون فوتبال، گران تمام شد و از آن پس ديگر عابدزاده، که کاپيتان تيم ملي هم بود، به تيم ملي دعوت نشد. در فاصله جام جهاني 98 تا جام ملتهاي 2000، منصور پورحيدري و جلال طالبي مربي تيم ملي شدند که ويژگي مشترک هر دوي آنها، اطاعت پذيري در برابر صفايي فراهاني بود. گويي که يکي از شرطهاي صفايي فراهاني با اين دو نفر براي مربيگري تيم ملي، دعوت نشدن عابدزاده به تيم ملي بود. باری در فاصله دو سال مذکور، غيبت عابدزاده در تيم ملي باعث شد که بازوبند کاپيتاني نصيب علي دايي شود.
در آستانه جام ملتهای 2000، فشار مطبوعات بر جلال طالبي باعث شد که وي اجباراً عابدزاده را به تيم ملي دعوت کند. با اين حال جلال طالبي بلد بود که چطور روي اعصاب عابدزاده راه برود تا خود او عطاي تيم ملي را به لقايش ببخشد. عابدزاده خيلي دير به اردوي تيم ملي دعوت شد؛ زماني که تنها يک بازي دوستانه جدي براي تيم ايران باقي مانده بود و پس از آن بايد راهي جام ملتها ميشدند. حريف ايران در آن بازي، قطر بود و اگر عابدزاده در دروازه ايران قرار نميگرفت، معلوم نبود که او چگونه ميخواهد کاپيتان تيم ملي در جام ملتها باشد. چه او دو سال در تيم ملي بازي نکرده بود و اکنون تنها يک ديدار دوستانه تا برگزاري جام ملتها فرصت داشت.
ولي جلال طالبي عابدزاده را روي نيمکت نشاند و با اين کار خود به او حالي کرد که در جام 2000 بايد ذخيره دروازه بان ضعيفي مثل برومند باشد. بديهي است که بازيکن نيمکت نشين، بايد قيد کاپيتاني در تيم را هم بزند. همه اين اتفاقات در حالي رخ ميداد که علي دايي سکوت کرده بود و کوچکترين حمايتي از عابدزاده نميکرد و در شرايطي که خيلي از بازيکنان آرزوي بازگشت عابدزاده به تيم ملي را ميکردند، دايي در اين باره لام تا کام حرف نميزد. به غير از عابدزاده، جواد زرينچه هم در همان ايام گفت که دعوت نشدنش به تيم ملي، ناشي از فشار دايي بر طالبي بوده است. زرينچه در آن سال در استقلال بسيار خوب بازي ميکرد و عموم کارشناسان فوتبال، خواستار دعوت او به تيم ملي بودند. اما او هم به تيم ملي دعوت نشد زيرا اگر چنين ميشد، دايي بايد بازوبند کاپيتاني را تحويل آقا جواد ميداد.
باری اعمال نفوذ دايي مانع از دعوت عابدزاده و زرينچه به تيم ملي شد. چه براي فرد جاه طلبي مثل دايي تحويل دادن بازوبند کاپيتاني، تکليفي فوق طاقت بود. به هر حال عابدزاده زماني که بي معرفتي دايي و تاثيرپذيري جلال طالبي از دايي را ديد، قيد حضور در تيم ملي را زد و رفت. دلخوري عابدزاده از دايي وقتي بيشتر ميشد که به خاطر ميآورد چگونه پس از صعود تيم ملي به جام جهاني، با انتقاد از فدراسيون فوتبال که مهدي پاشازاده را روانه بازي تيم منتخب آسيا در برابر تيم منتخب جهان کرده بود، به خواسته دايي جواب مثبت داده بود و از او حمايت کرده بود. دايي در آن روزها به شدت از حضور پاشازاده در تيم منتخب آسيا براي بازي منتخب آسيا – منتخب جهان شاکي بود و از عابدزاده به عنوان کاپيتان تيم ملي خواسته بود که به اين موضوع اعتراض کند.
عابدزاده هم حرف دايي را پذيرفت و در برنامهاي تلويزيوني به اين موضوع اعتراض کرد اما کم لطفي دايي در حق عابدزاده در جريان جام ملتهاي 2000 باعث نشد که عابدزاده رفتاري کينه توزانه را با دايي در پيش گيرد. در سال 1381، در اوج بازيهاي آسيايي، پدر علي دايي فوت شد و دايي ناگزير شد از پوسان به اردبيل بازگردد. عابدزاده عليرغم حال نه چندان مساعدش، به احترام علي دايي از تهران به اردبيل رفت و زير تابوت پدر دايي را گرفت تا رسم رفاقت را عليرغم کدورتهاي موجود، به جا آورده باشد. ولي اين حرکت عابدزاده هم تاثيري در رفتار دايي با وي نداشت و دايي همچنان در فاز قهر با عابدزاده باقي ماند؛ به گونهاي که عابدزاده يکي دو سال پس از آن، در گفت و گو با يکي از مطبوعات ورزشي گفت: دايي سراغي از من نميگيرد.
هر چند که ميگويند علت ناراحتي دايي از عابدزاده، شوخي عابدزاده با لکنت زبان دايي در يکي از مصاحبههاي مطبوعاتي اش در دهه 70 بوده است، ولي به نظر ميرسد حضور عابدزاده مريض و رنجور در تشييع جنازه پدر علي دايي، براي جبران آن شوخي نابجا، به فرض صحت اين خبر، کافي بوده باشد. اين قبیل رفتارهاي دايي، شامل حال خداداد عزيزي و برخي از بازيکنان نامي و غيرنامي ديگر فوتبال ايران هم شد و همين باعث شد که محمود فکري در سال 85 بگويد: دايي اگر چه فوتبال را برده ولي معرفت و رفاقت را باخته است.» و اینچنین بزرگترین لطمه به شخصیت و اعتبار دایی که به حق در فوتبال ایران چهرهای منحصر به فرد است و به همین نسبت نیز برای کشورما نیز اعتبار آورده وارده شده است.
اما تیر خلاص به اسطوره فوتبال در ادامه این تحلیل غیرمنطقی زده شد؛ آنجایی که دایی را جای غلامرضا پهلوی فاسد و عابدزاده را جای غلامرضا تختی قرار دادهاند و با توهین و تریب پیاپی، آنچه بر سر عابدزاده را به عنوان تختی پس از انقلاب(!) آمده با آنچه بر سر جهان پهلوان آمده قیاس کرده است: «روابط عابدزاده و دايي در شرايط کنوني، آدمي ر ا به ياد ماجراي تختي و شاهپور غلامرضا مياندازد. مشهور است که يکبار شاهپور غلامرضا، برادر محمد رضا شاه پهلوي، وارد ورزشگاهي شد و گوينده ورزشگاه حضور او را اعلام کرده است. مردم هم واکنشي سرد و رسمي به حضور وي بروز داده اند. دقايقي پس از اين ماجرا، جهان پهلوان تختي وارد ورزشگاه ميشود و جمعيت در تشويق تختي، سنگ تمام ميگذارد. تشويق گرم تختي از سوي مردم، حسادت و خصومت شاهپور غلامرضا را برمي انگيزد و از آن جا ماجراي برادر شاه و تختي آغاز ميشود. علي دايي نيز در حال حاضر، چه بداند و چه ندhttp://tabnak.ir/files/fa/news/1389/1/29/54045_547.jpgاند، در حال ايفاي نقشي شبيه نقش شاهپور غلامرضا است.
تختي در دوران پيش از انقلاب محبوب ترين ورزشکار ايران بود و عابدزاده در دوران پس از انقلاب اين افتخار نصيبش شده است. حال علي دايي همانند شاهپور غلامرضا از تشويق محبوب ترين ورزشکار ايران ناراحت ميشود. او نگران است مبادا عابدزاده روي نيمکت بنشيند و بيشتر از او تشويق شود. مبادا عابدزاده به ورزشگاه بيايد و بيشتر از او تشويق شود. هم از اين روست که کاشاني به ليدرهاي پرسپوليس سفارش کرده است که مبادا عابدزاده را تشويق کنيد. تمايل سران باشگاه پرسپوليس به عدم حضور عابدزاده در ورزشگاه آزادي، ناشي از اين است که محبوبيت عابدزاده خاري است در چشم علي دايي.» اینچنین یک طرفه به قاضی رفتن در مقام بررسی دایی اما این نقطه نیز پایان نیافته و نویسنده تا توانسته از خجالت این چهره اؤزمند فوتبال در آمده است، حتی اگر این کلماتش حکم جرم را داشته باشد!
در انتهای این تحلیل نیز با طرح سوالاتی، به بدترین شکل ممکن به آنها پاسخ داده شده تا اگر یک شخص خاجری این مطلب را مطالع نماید تصور کند، بدتر از دارای رکورد گلزنی ملی جهان در دنیا وجود خارجی ندارد: «چرا تا پيش از آمدن دايي به پرسپوليس چنين تمايلي در مسئولان پرسپوليس وجود نداشت؟ اصلاً کدام آدم عاقلي از حضور محبوب ترين بازيکن تاريخ باشگاهش در ورزشگاه، به هنگام برگزاري بازيهاي آن باشگاه، ناراحت ميشود؟ مگر نه اينکه حضور عابدزاده در ورزشگاه بر شور و حال تماشاگران پرسپوليس ميافزايد و روحيه بازيکنان را هم افزايش ميدهد؟ پس چگونه است که کاشاني ناگهان نگران حضور عابدزاده در ورزشگاه آزادي شده است؟
پاسخ روشن است: علي دايي جاه طلب است و نميخواهد کسي را از هيچ حيث بالاتر از خود ببيند. عابدزاده هم از حيث محبوبيت، چند سر و گردن بالاتر از دايي است. هيچ بعيد نيست که مربيگري در پرسپوليس، همانند مربيگري در تيم ملي، به علي دايي وفاي چنداني نکند. پس خوب است که دايي لختي با خود بيانديشد و در رفتار خود با بهترين دروازه بان و محبوب ترين بازيکن تاريخ فوتبال ايران تجديد نظر کند و اجازه ندهد بعدها مورخين ورزش بنويسند در تاريخ ورزش اين ديار، دو آدم جاه طلب از محبوبيت دو ورزشکار بزرگ رنج ميبردند: شاهپورغلامرضا از محبوبيت جهان پهلوان تختي و علي دايي از محبوبيت احمد رضا عابدزاده.» تا ادعاهای مکرر مطروحه جنجال ساز شود.
اگرچه وکیل دایی تاکنون در قبال این مطلب موضع گیری نداشته اما قطعاً حق اوست تا با پیگیری حقوقی درج کنندگان این مطلب، پاسخ چنین توهینی را بدهد. اگرچه شهریار فوتبال ایران دارای نقاط منفی نیز هست و فوتبال ایران در سطوح بینالمللی در نام او خلاصه نمیشود و حتی اشتباهاتی نیز داشته که کارشناسان در مقاطع مختلف به آنها اشاره داشته و خواستار اطلاحش شدهاند اما بیشک او شایسته ارج و قربی است که نباید اینچنی لگدمالش کرد.
انتظار این است که جامعه خبری نیز در حفظ ارج و قرب چهرههای داخلی که در سطوح بینالمللی با تحصیل مراتب ارزشمند برای ایران افتخارآفرین و مایه سربلندی این آب و خاک بودهاند، حمیت خویش را در حمایتشان بکار گیرند و چنین نشود که اشخاصی که به عنوان چهرههای نخبه و مفاخر ورزش، هنر، علوم و یا هر بخش ایران در سطوح فراملی خوش میدرخشند و تجسمی متفاوت از آنچه برخی رسانههای بیگانه تلاش دارند از ایران بروز دهند را نمایان میکنند را به دست خودمان به بدترین و شدیدترین نحو ممکن تخریب کرد.