MAHDIAR
26th April 2010, 11:34 AM
حارثة بن قدامة از سلمان، از عمّار، از فاطمه علیهاالسلام مطلبى را نقل مىكند كه نشان دهنده این است كه سینه زهرا علیهاالسلام دربردارنده چه علوم و اسرارى از پدرش رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوس� �م بود كه امیرمؤمنان علیهالسلام را به عجب و حیرت درآورده بود. روایت است كه روزى عمار به سلمان فارسى گفت: آیا چیز عجیبى را از فاطمه علیهاالسلام برایت نقل كنم؟
سلمان گوید، گفتم: آرى، نقل كن اى عمار! وى گفت: روزى على علیهالسلام را دیدم كه بر فاطمه علیهاالسلام وارد شد. تا چشم حضرت فاطمه به امام على افتاد، فریاد زد: على جان! نزدیك شو تا در باره آنچه كه گذشته و آنچه كه خواهد شد و آنچه كه اتفاق مىافتد تا روز قیامت، برایت بگویم.
عمار گوید: دیدم كه امیرمؤمنان علیهالسلام آرام آرام به عقب برگشت و من هم به برگشت على علیهالسلام به عقب برگشتم. آن حضرت آمده تا بر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م وارد شد. پیامبراكرم فرمود: یا ابالحسن! پیش بیا. همین كه در محضر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م نشست، فرمود: تو مرا خبر مىدهى یا من تو را خبر دهم؟
عرض كرد: شنیدن از شما بهتر است، اى رسول خدا!
حضرت فرمود: گویا پیش فاطمه رفتى و به تو چنین و چنان گفت و همان دم برگشتى.
على علیهالسلام فرمود: آیا نور فاطمه از نور ما است؟
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م فرمود: آیا نمىدانى؟
پس على علیهالسلام به سجده افتاده، خدا را شكر نمود.
عمار گوید: پس امیرمؤمنان علیهالسلام از محضر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م خارج و نزد فاطمه زهرا رفت و من همراهش وارد شدم.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: گویا خدمت پدرم رفتى و آنچه را كه به تو گفته بودم، به عرضش رساندى.
فرمود: آرى، فاطمه جان!
فاطمه علیهاالسلام فرمود: بدان اى اباالحسن! خداوند نور مرا خلق كرد، در حالى كه او را تسبیح مىگفت و این نور را بر درختى از درختان بهشت سپرد و این درخت بر اثر نور من، نورافشانى مىكرد تا این كه پدرم ـ «وقت معراج» ـ وارد بهشت شد؛ خداوند همان وقت بر دل پدرم انداخت كه میوهاى از آن درخت بچیند و تناول كند. سپس این نور را به مادرم خدیجه سپرد كه مرا به دنیا آورد و من از همان نور مىباشم...
فاطمه علیها سلام الگوى حیات زیبا
محمد جواد مروجى طبسى
سلمان گوید، گفتم: آرى، نقل كن اى عمار! وى گفت: روزى على علیهالسلام را دیدم كه بر فاطمه علیهاالسلام وارد شد. تا چشم حضرت فاطمه به امام على افتاد، فریاد زد: على جان! نزدیك شو تا در باره آنچه كه گذشته و آنچه كه خواهد شد و آنچه كه اتفاق مىافتد تا روز قیامت، برایت بگویم.
عمار گوید: دیدم كه امیرمؤمنان علیهالسلام آرام آرام به عقب برگشت و من هم به برگشت على علیهالسلام به عقب برگشتم. آن حضرت آمده تا بر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م وارد شد. پیامبراكرم فرمود: یا ابالحسن! پیش بیا. همین كه در محضر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م نشست، فرمود: تو مرا خبر مىدهى یا من تو را خبر دهم؟
عرض كرد: شنیدن از شما بهتر است، اى رسول خدا!
حضرت فرمود: گویا پیش فاطمه رفتى و به تو چنین و چنان گفت و همان دم برگشتى.
على علیهالسلام فرمود: آیا نور فاطمه از نور ما است؟
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م فرمود: آیا نمىدانى؟
پس على علیهالسلام به سجده افتاده، خدا را شكر نمود.
عمار گوید: پس امیرمؤمنان علیهالسلام از محضر پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوس� �م خارج و نزد فاطمه زهرا رفت و من همراهش وارد شدم.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: گویا خدمت پدرم رفتى و آنچه را كه به تو گفته بودم، به عرضش رساندى.
فرمود: آرى، فاطمه جان!
فاطمه علیهاالسلام فرمود: بدان اى اباالحسن! خداوند نور مرا خلق كرد، در حالى كه او را تسبیح مىگفت و این نور را بر درختى از درختان بهشت سپرد و این درخت بر اثر نور من، نورافشانى مىكرد تا این كه پدرم ـ «وقت معراج» ـ وارد بهشت شد؛ خداوند همان وقت بر دل پدرم انداخت كه میوهاى از آن درخت بچیند و تناول كند. سپس این نور را به مادرم خدیجه سپرد كه مرا به دنیا آورد و من از همان نور مىباشم...
فاطمه علیها سلام الگوى حیات زیبا
محمد جواد مروجى طبسى