LaDy Ds DeMoNa
24th April 2010, 07:20 PM
با یک نمایش تراژیک روبرو هستیم
گفتوگو با ”کیومرث مرادی” کارگردان نمایش ”شهر بدون آسمان”
http://theater.ir/data/uploads/news/img/tb/29249_Y_moradi24Apr10032247pm.jpg (http://theater.ir/data/uploads/news/img/29249_Y_moradi24Apr10032247pm.jpg)
سعید احمدوند: "کیومرث مرادی" به تازگی نمایش "شهر بدون آسمان" نوشته "پوریا آذربایجانی" را روی صحنه برده است. او در این نمایشنامه مانند کار قبلیاش "خانه" از جلوههای تصویری زیادی استفاده کرده است.
مرادی معتقد است: این به کارگیری تصاویر در نمایشهایش، تحمیل نمایشنامه و بستر داستان است و او خود تعمد و تأکیدی برای استفاده از تصاویر در نمایش ندارد.
به انگیزه اجرای نمایش "شهر بدون آسمان" با او گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید:
***
در نمایشنامه "شهر بدون آسمان" به نظر میرسد، رویکردهای جدیدتری را در کارگردانی در حال تجربه کردن هستید. در حالی که در نمایشهایی قبلیتان چون "خواب در فنجان خالی"، "شکلک" و... با دکور، طراحی صحنه، داستان و... تلاش میکردید یکسری تجربیات جدید را رقم بزنید. به عنوان مثال جلوههای سینمایی، تصویری، در نمایشهای شما جایگاه ویژهای پیدا کرده است.
واقعیت این است که در این اتفاقات، عمدی وجود ندارد و اینگونه نیست که من از قبل تصمیم گرفته باشم، بر مبنای این جلوههای تصویر نمایشام را روی صحنه ببرم.
در حقیقت از دل خود نمایش بود که این جلوههای سینمایی بیرون آمد و خود را به اثر وارد کرد. زمانی که این نمایش را شروع کردم، واقعاً فکر نمیکردم که آیا از ویدئو و سینما استفاده کنم یا نه؟ بستر نمایشنامه جز چنین رویکردی، راهی برای من باقی نگذاشته بود. به خاطر اینکه دو تا از شخصیتهای نمایش زنده نبودند و قطعاً نمیتوانستند در ایستگاه مترو حضور فیزیکی داشته باشند؛ بنابراین ناچار بودم از حربه دیگری برای بیان داستان این شخصیتها استفاده کنم.
بنابراین هیچ شیوهای جذابتر از این وجود نداشت که تصویر ذهنی این دو شخصیت را از طریق تصویر و با استفاده از ذهن شخصیتهای حاضر بر صحنه به نمایش بگذارم. اتفاق خوبی که در این نمایشنامه افتاده هم در حقیقت همین است که از میان 4 شخصیت حاضر در نمایش، 2 شخصیت در ذهن و 2 شخصیت دیگر به صورت خاطره حضور دارند. نوستالژی و درگیریهای ذهنی شخصیتهای حاضر بر صحنه با آن دو شخصیت دیگر، شرایط جدیدی را رقم میزند که اتفاقاً علاوه بر جذابیت، بار دراماتیکی زیادی هم به همراه دارد.
در حقیقت فرصتی که متن به من داد، این امکان را به وجود آورد که من این کانسپت را بسازم. در واقع از طریق این دو عنصر توانستم، صحنه تئاتر را با صحنه ویدئویی تلفیق کنم. این امکان فوقالعادهای بود؛ چرا که من از همین طریق توانستم بخشهای ذهنی موجود در نمایشنامه را از فیلم به خوبی فضا سازی کنم و نشانهگذاریها، تحلیلها و استخراجهای خوبی را درنمایش به وجود آورم.
البته استفاده شما از جلوههای بصری در این نمایش خیلی آگاهانهتر شکل گرفته است و در واقع بهرهگیری به جایی از این ابزار و امکانات در نمایش انجام شده اما من همچنان به علت علاقه شما به استفاده از این ابزار و امکانات تصویری در تئاتر پی نبردهام!
قبلاً هم یک بار گفته بودم من احساس می کنم انسان امروزی، خود به خود درگیر همه چیز است. نشانههایی در اطرافمان وجود دارد که در ذهن ثبت میشوند. در زندگی عادی، انسانها به شدت درگیر زندگی شهری و کار هستند و از خیلی زیباییها غافل هستند و بسیاری از اتفاقات پیرامون را هرگز نمیبینند، اما این نشانههایی که به صورت ناخودآگاه در ذهن ثبت میشوند، در شرایطی خود را بروز میدهند. زمانی که من این نمایش را شروع کردم براساس تجربهای که در نمایش "خانه" داشتم، احساس میکردم که چقدر خوب است که بتوانم از این ظرفیت استفاده کنم و آن را دراماتیک کنم و در خدمت تئاتر و نمایش آن را دربیاورم. کل ماجرا همین بود و تمام سعی من هم بر همین مسأله بود.
"مهاجرت" مقولهای است که بارها و بارها مورد توجه هنرمندان قرار گرفته و البته این مسأله به دغدغهای جهانی تبدیل شده است. نگاه شما به این موضوع و حتی رویکردتان به این مقوله در داستان خیلی تلخ به نظر میرسد. در حقیقت بحث مهاجرت در نمایش شما تحت الشعاع مسئله انسانیت و شرایط حاکم بر انسانها قرار میگیرد که البته به مهاجرت هم تعمیم داده نمیشود.
نگاه من نگاه تلخ نیست. نگاه من تراژیک است. نگاه تلخ و تراژیک دو زاویه متفاوت دارند. وقتی صحبت از نگاه تلخ میکنیم، انگار من قصد داشتهام از زاویه تلخ به ماجرا نگاه کنم، در حالی که قصد من این نبود. من فقط این شخصیتها را نمایش دادهام. چهار شخصیت از چهار منطقه جغرافیایی متفاوت که مهاجرت میکنند. در عین حال که اتفاقات مثبتی وجود دارد، اتفاقات ناخوشایندی هم وجود دارد. به نظر من باید به تعریف تلخی و تراژیکی بپردازیم. در اینجا ما با نمایشی روبرو هستیم که از دیدگاه خود من، بسیار تراژیک است. اما این به معنای تلخی و سیاهی نیست. همچنین همانطور که خودتان خیلی خوب اشاره کردید، اینها انسان هستند. ربطی ندارد که کجای دنیا زندگی میکنند. همه آدمها در هر جغرافیایی لحظات شاد و غم زیادی دارند. بنابراین من هم سعی کردم در نمایش فضای کلی انسان را ببینم و با این زاویه با آن برخورد کنم.
گفتوگو با ”کیومرث مرادی” کارگردان نمایش ”شهر بدون آسمان”
http://theater.ir/data/uploads/news/img/tb/29249_Y_moradi24Apr10032247pm.jpg (http://theater.ir/data/uploads/news/img/29249_Y_moradi24Apr10032247pm.jpg)
سعید احمدوند: "کیومرث مرادی" به تازگی نمایش "شهر بدون آسمان" نوشته "پوریا آذربایجانی" را روی صحنه برده است. او در این نمایشنامه مانند کار قبلیاش "خانه" از جلوههای تصویری زیادی استفاده کرده است.
مرادی معتقد است: این به کارگیری تصاویر در نمایشهایش، تحمیل نمایشنامه و بستر داستان است و او خود تعمد و تأکیدی برای استفاده از تصاویر در نمایش ندارد.
به انگیزه اجرای نمایش "شهر بدون آسمان" با او گفتوگویی انجام دادهایم که میخوانید:
***
در نمایشنامه "شهر بدون آسمان" به نظر میرسد، رویکردهای جدیدتری را در کارگردانی در حال تجربه کردن هستید. در حالی که در نمایشهایی قبلیتان چون "خواب در فنجان خالی"، "شکلک" و... با دکور، طراحی صحنه، داستان و... تلاش میکردید یکسری تجربیات جدید را رقم بزنید. به عنوان مثال جلوههای سینمایی، تصویری، در نمایشهای شما جایگاه ویژهای پیدا کرده است.
واقعیت این است که در این اتفاقات، عمدی وجود ندارد و اینگونه نیست که من از قبل تصمیم گرفته باشم، بر مبنای این جلوههای تصویر نمایشام را روی صحنه ببرم.
در حقیقت از دل خود نمایش بود که این جلوههای سینمایی بیرون آمد و خود را به اثر وارد کرد. زمانی که این نمایش را شروع کردم، واقعاً فکر نمیکردم که آیا از ویدئو و سینما استفاده کنم یا نه؟ بستر نمایشنامه جز چنین رویکردی، راهی برای من باقی نگذاشته بود. به خاطر اینکه دو تا از شخصیتهای نمایش زنده نبودند و قطعاً نمیتوانستند در ایستگاه مترو حضور فیزیکی داشته باشند؛ بنابراین ناچار بودم از حربه دیگری برای بیان داستان این شخصیتها استفاده کنم.
بنابراین هیچ شیوهای جذابتر از این وجود نداشت که تصویر ذهنی این دو شخصیت را از طریق تصویر و با استفاده از ذهن شخصیتهای حاضر بر صحنه به نمایش بگذارم. اتفاق خوبی که در این نمایشنامه افتاده هم در حقیقت همین است که از میان 4 شخصیت حاضر در نمایش، 2 شخصیت در ذهن و 2 شخصیت دیگر به صورت خاطره حضور دارند. نوستالژی و درگیریهای ذهنی شخصیتهای حاضر بر صحنه با آن دو شخصیت دیگر، شرایط جدیدی را رقم میزند که اتفاقاً علاوه بر جذابیت، بار دراماتیکی زیادی هم به همراه دارد.
در حقیقت فرصتی که متن به من داد، این امکان را به وجود آورد که من این کانسپت را بسازم. در واقع از طریق این دو عنصر توانستم، صحنه تئاتر را با صحنه ویدئویی تلفیق کنم. این امکان فوقالعادهای بود؛ چرا که من از همین طریق توانستم بخشهای ذهنی موجود در نمایشنامه را از فیلم به خوبی فضا سازی کنم و نشانهگذاریها، تحلیلها و استخراجهای خوبی را درنمایش به وجود آورم.
البته استفاده شما از جلوههای بصری در این نمایش خیلی آگاهانهتر شکل گرفته است و در واقع بهرهگیری به جایی از این ابزار و امکانات در نمایش انجام شده اما من همچنان به علت علاقه شما به استفاده از این ابزار و امکانات تصویری در تئاتر پی نبردهام!
قبلاً هم یک بار گفته بودم من احساس می کنم انسان امروزی، خود به خود درگیر همه چیز است. نشانههایی در اطرافمان وجود دارد که در ذهن ثبت میشوند. در زندگی عادی، انسانها به شدت درگیر زندگی شهری و کار هستند و از خیلی زیباییها غافل هستند و بسیاری از اتفاقات پیرامون را هرگز نمیبینند، اما این نشانههایی که به صورت ناخودآگاه در ذهن ثبت میشوند، در شرایطی خود را بروز میدهند. زمانی که من این نمایش را شروع کردم براساس تجربهای که در نمایش "خانه" داشتم، احساس میکردم که چقدر خوب است که بتوانم از این ظرفیت استفاده کنم و آن را دراماتیک کنم و در خدمت تئاتر و نمایش آن را دربیاورم. کل ماجرا همین بود و تمام سعی من هم بر همین مسأله بود.
"مهاجرت" مقولهای است که بارها و بارها مورد توجه هنرمندان قرار گرفته و البته این مسأله به دغدغهای جهانی تبدیل شده است. نگاه شما به این موضوع و حتی رویکردتان به این مقوله در داستان خیلی تلخ به نظر میرسد. در حقیقت بحث مهاجرت در نمایش شما تحت الشعاع مسئله انسانیت و شرایط حاکم بر انسانها قرار میگیرد که البته به مهاجرت هم تعمیم داده نمیشود.
نگاه من نگاه تلخ نیست. نگاه من تراژیک است. نگاه تلخ و تراژیک دو زاویه متفاوت دارند. وقتی صحبت از نگاه تلخ میکنیم، انگار من قصد داشتهام از زاویه تلخ به ماجرا نگاه کنم، در حالی که قصد من این نبود. من فقط این شخصیتها را نمایش دادهام. چهار شخصیت از چهار منطقه جغرافیایی متفاوت که مهاجرت میکنند. در عین حال که اتفاقات مثبتی وجود دارد، اتفاقات ناخوشایندی هم وجود دارد. به نظر من باید به تعریف تلخی و تراژیکی بپردازیم. در اینجا ما با نمایشی روبرو هستیم که از دیدگاه خود من، بسیار تراژیک است. اما این به معنای تلخی و سیاهی نیست. همچنین همانطور که خودتان خیلی خوب اشاره کردید، اینها انسان هستند. ربطی ندارد که کجای دنیا زندگی میکنند. همه آدمها در هر جغرافیایی لحظات شاد و غم زیادی دارند. بنابراین من هم سعی کردم در نمایش فضای کلی انسان را ببینم و با این زاویه با آن برخورد کنم.