s@ba
20th April 2010, 10:25 AM
ایده ها مصالح طراحی هستند . پالایش و تلفیق ایده های خرد وکلان ، برای ساختاری منسجم ، در معماری ، به معنی خاص آن ، ساختن ایده مهمتر از ساختن بناست . اما اگر چه وجود مصالح خوب ، یعنی داشتن ایده های مناسب و بدیع معمارانه ضروری است ، به کارگیری صحیح و خلاقانه ایده ها اساسی ترین بخش معماری است . در حالی که معماری گذشته با تلفیق ، تطبیق و تکمیل ایده های فضایی مشخصی که فرم و مصداقهای عینی آن ، نظیر هشتی و ایوان ، حیاط و پنج دری ، از قبل موجود بود ، سر و کار داشت ؛ معماری امروز ، بیشتر از گذشته به جوهر معماری ، فضا ، فرم ، نور و رنگ توجه دارد . طراحی معماری نیز در این شرایط از ایده هایی مجرد آغاز می شود و سپس به طرح فضای عینی زندگی ، می انجامد . عبور از مقوله ای ذهنی و مجرد به پدیده ای عینی ، لحظه ای جادویی است .
ایده اصطلاحی است که در بحث های معماری زیاد به کار می رود و همین نکته ، اهمیت آن را می نمایاند . در تمدن بشر ، ایده ، نقش بسیار مهم یا شاید بتوان گفت مهمترین نقش را ایفا کرده است . اگر به اطراف نگاهی کنیم ، می بینیم که تمامی اشیاء زندگی ما در اصل بر اساس ایده هایی مشخص به وجود آمده اند . پوسته خرچنگی که لوکوربوزیه در سال 1946 در یک ساحل یافته بود ، به ایده ای برای مهمترین آثار معماری معاصر تبدیل شد : سقف کلیسای رونشان
در هر حال نه تنها فرمهای طبیعی ، بلکه تمام پدیده هایی که در این جهان وجود دارند ، از قبیل یک ساختمان یا حتی یک داستان و یک شعر نیز ممکن است به کاتالیزورهایی برای پرورش ایده ای در ذهن تبدیل شوند . نکته ی مهم ، چگونگی استخراج ایده از مقولات شناخته شده است . زیرا تبدیل مستقیم چیزهایی را که کنجکاوی ما را جلب کرده اند ، به معماری ، به اندازه ساختن ساختمانی به شکل خرچنگ ، مضحک است .
ذهن کنجکاو ، عصاره یا ویژیگی مهم آن چیزهایی که با حواس ، شناخته شده است ، استخراج می کند و سپس آن را به زبان مناسب پروژه ترجمه می کند . در طول زمان ، معانی اولیه فراموش می شوند ، کاربری ها عوض می شوند و آنچه باقی می ماند فرم است . به همین جهت ، صحیح است که شکل گیری ایده یا تبلور آن ، مسیر خود را طی کند . معماری پیش از آنکه یک ساختمان باشد ؛ یک تفکر ، یک اختراع و یک واقعه پیش بنی نشده است . اختراع معمولا زمانی صورت می گیرد که به یک راه حل استثنایی نیاز باشد و کار معماری ، همواره در شرایطی صورت می پذیرد که به لحاظ زمانی ، مکانی یا موضوعی ، منحصر به فرد محسوب می شود و بنابراین نیاز به اختراع دارد .
کار اصلی معمار ، یافتن جوهر منحصر به فرد هر پروژه و پرداختن به آن است . از این طریق ، ایده تولید می شود و در کنار ساختمان ،که راه حلی برای مسئله ای محدود و مشخص است ، فرهنگ معماری نیز به پیش می رود .
ایده ابزاری برای گفتگو و پیشنهاد راه حل مکمل است ، آن هم نه راه حلی که به صورت نقطه ضعف در آید و سرنوشتی انگل وار داشته باشد . اگر در گذشته تنها ابنیه بسیار خاص ، به ایده های نوین دست می یافتند و اکثر سازندگان به استفاده از ایده گذشتگان یا تکمیل تدریجی آنها می پرداختند ، امروزه وضعیت کاملا متفاوت است و معماری اگر صاحب ایده نباشد ؛ نه تنها به لحاظ فرهنگی بی ارزش است ، بلکه حتی به جای پرداختن به مسایل پروژه ، ناچار است به دور آنها بچرخد و با شعبده بازی های سلیقه ای ، مشروعیت ظاهری برای خویش کسب کند .
ایده همواره ماهیتی جهانی است ولی سلیقه محلی است . به دلیل فقدان ایده است که اینقدر از نفوذ معماری جهانی به کشور نگران می شویم . تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگی نیز تولید ایده هایی اصیل و با ارزش است . معماری ما هم زمانی که دارای ایده بود ، مسئله تهاجم فرهنگی را حل کرده بود.پیش بینی می شود که در آینده ای نزدیک ، عمده ترین فعالیت بشر ، تولید ایده خواهد بود و روباتها و کامپیوترها بقیه کارها را انجام می دهند . تولید ایده در حقیقت یکی از
مهمترین فعالیت های مغز است که کامپیتوتر قادر به انجام آن نیست .
همانقدر که در معماری، داشتن ایده مهم است، گذر از مرحلۀ ایده به فرم نیز اهمیت دارد. ایدهها، مصالح طراحی هستند و فرمها تبلور فرآیند تولید، پالایش و تلفیق ایدههای خرد و کلان، برای رسیدن به ساختاری منسجم، در معماری، به معنی خاص آن، ساختن ایده مهمتر از ساختن بناست. اما اگرچه وجود مصالح خوب، یعنی داشتن ایدههای مناسب و بدیع معمارانه، ضروری است، به کارگیری صحیح و خلاقانۀ ایدهها اساسیترین بخش معماری است .
در حالی که معماری گذشته با تلفیق، تطبیق و تکمیل ایدههای فضایی مشخصی که فرم و مصداقهای عینی آن، نظیر هشتی و ایوان، حیاط و پنج دری، از قبل موجود بود، سر و کار داشت؛ معماری امروز، بیشتر از گذشته به جوهر معماری، فضا، فرم، نور و رنگ توجه دارد .
طراحی معماری نیز در این شرایط از ایدههایی مجرد آغاز میشود و سپس به طرح فضای عینی زندگی، میانجامد. عبور از مقولهای ذهنی و مجرد به پدیدهای عینی، لحظهای جادویی است. این مسئله در آغاز طراحی که مسئله تبدیل ایدههای اصلی و محور پروژه به ساختاری دارای شکل، مطرح است؛ بسیار حساس و تعیین کننده است. ایدههای مکمل بعدی که تا مرحلۀ تعیین جزئیات فنی و تزئینی بنا، رفته رفته شکل میگیرند، این امکان را مییابند که از تجربۀ شکلهای حاصل شده یا از تجربیات قبلی طراحی سود ببرند .
تبدیل ایده به فرم، دانش و مهارت طراح را میطلبد منظور از دانش، اطلاعات طراح از تکنیکهای خلاقیت، تکنیکهای ترکیب و مقولههایی از این قبیل است که هر فردی میتواند از طریق مطالعه بیاموز مسئله مهارت، پیچیدهتر است و به تربیت ذوق و سلیقه و کسب تدریجی توانایی در بکارگیری فرمها مربوط میشود
تبدیل ایده به فرم در طراحی معماری یک مرحلۀ خاص و محدود از زمینههای پژوهشی و تجربی است که بسیار وسیعتر و مهمتر از یک پروژه ـ با تمامی مسایل آن ـ است. هر نوع قاعدۀ طراحی درونی یک پروژه، که از ویژگیهای موضوع طراحی استخراج میشود، هر چقدر مفید و جذاب باشد، نمیتواند با نگرش کلی طراح، نسبت به معماری و مسایل آن تفاوت اساسی داشته باشد و به همین دلیل قالبها و قواعد فرمال خاص یک پروژه، باید همواره به صورت انتقادی و انعطاف پذیر دیده شوند. در غیر این صورت یک جزء، یعنی مسایل مربوط به یک پروژۀ خاص، ممکن است به کل، یعنی اهداف و مسایل اصلی پروژۀ معماری، خدشه وارد کند .
بهتر است زيبايیشناسی پروژه برای خود معمار هم غافلگير كننده باشد. در واقع بايد فرم به دست آمده از يك ايده، محصول پروسه (مطالعاتی) تبديل ايده به فرم باشد، نه اينكه از ابتدا در ذهن معمار وجود داشته باشد.
-حداقل در مورد پروژههای پيشرو چنين است كه زيبايی شناسی آنها در اثر روند مطالعه گفته شده به دست میآيد و لزوما با معيارهای زيباشناسی پذيرفته شده موجود همخوانی ندارد.ايده بايد بتواند پروژه را سازماندهی كند.پروژه بايد از كل به جز شكل بگيرد و ايده در تمامی مراحل شكلگيری آن بر روند كار تاثير بگذارد.بعد از شكل گرفتن ايده، بايد استراتژی متناسب با آن را برای پيشبرد طرح انتخاب كرد.و در نهایت فرم يك مساله است، كه فارغ از هرگونه سليقهای بايد به ان پرداخت .
ایده اصطلاحی است که در بحث های معماری زیاد به کار می رود و همین نکته ، اهمیت آن را می نمایاند . در تمدن بشر ، ایده ، نقش بسیار مهم یا شاید بتوان گفت مهمترین نقش را ایفا کرده است . اگر به اطراف نگاهی کنیم ، می بینیم که تمامی اشیاء زندگی ما در اصل بر اساس ایده هایی مشخص به وجود آمده اند . پوسته خرچنگی که لوکوربوزیه در سال 1946 در یک ساحل یافته بود ، به ایده ای برای مهمترین آثار معماری معاصر تبدیل شد : سقف کلیسای رونشان
در هر حال نه تنها فرمهای طبیعی ، بلکه تمام پدیده هایی که در این جهان وجود دارند ، از قبیل یک ساختمان یا حتی یک داستان و یک شعر نیز ممکن است به کاتالیزورهایی برای پرورش ایده ای در ذهن تبدیل شوند . نکته ی مهم ، چگونگی استخراج ایده از مقولات شناخته شده است . زیرا تبدیل مستقیم چیزهایی را که کنجکاوی ما را جلب کرده اند ، به معماری ، به اندازه ساختن ساختمانی به شکل خرچنگ ، مضحک است .
ذهن کنجکاو ، عصاره یا ویژیگی مهم آن چیزهایی که با حواس ، شناخته شده است ، استخراج می کند و سپس آن را به زبان مناسب پروژه ترجمه می کند . در طول زمان ، معانی اولیه فراموش می شوند ، کاربری ها عوض می شوند و آنچه باقی می ماند فرم است . به همین جهت ، صحیح است که شکل گیری ایده یا تبلور آن ، مسیر خود را طی کند . معماری پیش از آنکه یک ساختمان باشد ؛ یک تفکر ، یک اختراع و یک واقعه پیش بنی نشده است . اختراع معمولا زمانی صورت می گیرد که به یک راه حل استثنایی نیاز باشد و کار معماری ، همواره در شرایطی صورت می پذیرد که به لحاظ زمانی ، مکانی یا موضوعی ، منحصر به فرد محسوب می شود و بنابراین نیاز به اختراع دارد .
کار اصلی معمار ، یافتن جوهر منحصر به فرد هر پروژه و پرداختن به آن است . از این طریق ، ایده تولید می شود و در کنار ساختمان ،که راه حلی برای مسئله ای محدود و مشخص است ، فرهنگ معماری نیز به پیش می رود .
ایده ابزاری برای گفتگو و پیشنهاد راه حل مکمل است ، آن هم نه راه حلی که به صورت نقطه ضعف در آید و سرنوشتی انگل وار داشته باشد . اگر در گذشته تنها ابنیه بسیار خاص ، به ایده های نوین دست می یافتند و اکثر سازندگان به استفاده از ایده گذشتگان یا تکمیل تدریجی آنها می پرداختند ، امروزه وضعیت کاملا متفاوت است و معماری اگر صاحب ایده نباشد ؛ نه تنها به لحاظ فرهنگی بی ارزش است ، بلکه حتی به جای پرداختن به مسایل پروژه ، ناچار است به دور آنها بچرخد و با شعبده بازی های سلیقه ای ، مشروعیت ظاهری برای خویش کسب کند .
ایده همواره ماهیتی جهانی است ولی سلیقه محلی است . به دلیل فقدان ایده است که اینقدر از نفوذ معماری جهانی به کشور نگران می شویم . تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگی نیز تولید ایده هایی اصیل و با ارزش است . معماری ما هم زمانی که دارای ایده بود ، مسئله تهاجم فرهنگی را حل کرده بود.پیش بینی می شود که در آینده ای نزدیک ، عمده ترین فعالیت بشر ، تولید ایده خواهد بود و روباتها و کامپیوترها بقیه کارها را انجام می دهند . تولید ایده در حقیقت یکی از
مهمترین فعالیت های مغز است که کامپیتوتر قادر به انجام آن نیست .
همانقدر که در معماری، داشتن ایده مهم است، گذر از مرحلۀ ایده به فرم نیز اهمیت دارد. ایدهها، مصالح طراحی هستند و فرمها تبلور فرآیند تولید، پالایش و تلفیق ایدههای خرد و کلان، برای رسیدن به ساختاری منسجم، در معماری، به معنی خاص آن، ساختن ایده مهمتر از ساختن بناست. اما اگرچه وجود مصالح خوب، یعنی داشتن ایدههای مناسب و بدیع معمارانه، ضروری است، به کارگیری صحیح و خلاقانۀ ایدهها اساسیترین بخش معماری است .
در حالی که معماری گذشته با تلفیق، تطبیق و تکمیل ایدههای فضایی مشخصی که فرم و مصداقهای عینی آن، نظیر هشتی و ایوان، حیاط و پنج دری، از قبل موجود بود، سر و کار داشت؛ معماری امروز، بیشتر از گذشته به جوهر معماری، فضا، فرم، نور و رنگ توجه دارد .
طراحی معماری نیز در این شرایط از ایدههایی مجرد آغاز میشود و سپس به طرح فضای عینی زندگی، میانجامد. عبور از مقولهای ذهنی و مجرد به پدیدهای عینی، لحظهای جادویی است. این مسئله در آغاز طراحی که مسئله تبدیل ایدههای اصلی و محور پروژه به ساختاری دارای شکل، مطرح است؛ بسیار حساس و تعیین کننده است. ایدههای مکمل بعدی که تا مرحلۀ تعیین جزئیات فنی و تزئینی بنا، رفته رفته شکل میگیرند، این امکان را مییابند که از تجربۀ شکلهای حاصل شده یا از تجربیات قبلی طراحی سود ببرند .
تبدیل ایده به فرم، دانش و مهارت طراح را میطلبد منظور از دانش، اطلاعات طراح از تکنیکهای خلاقیت، تکنیکهای ترکیب و مقولههایی از این قبیل است که هر فردی میتواند از طریق مطالعه بیاموز مسئله مهارت، پیچیدهتر است و به تربیت ذوق و سلیقه و کسب تدریجی توانایی در بکارگیری فرمها مربوط میشود
تبدیل ایده به فرم در طراحی معماری یک مرحلۀ خاص و محدود از زمینههای پژوهشی و تجربی است که بسیار وسیعتر و مهمتر از یک پروژه ـ با تمامی مسایل آن ـ است. هر نوع قاعدۀ طراحی درونی یک پروژه، که از ویژگیهای موضوع طراحی استخراج میشود، هر چقدر مفید و جذاب باشد، نمیتواند با نگرش کلی طراح، نسبت به معماری و مسایل آن تفاوت اساسی داشته باشد و به همین دلیل قالبها و قواعد فرمال خاص یک پروژه، باید همواره به صورت انتقادی و انعطاف پذیر دیده شوند. در غیر این صورت یک جزء، یعنی مسایل مربوط به یک پروژۀ خاص، ممکن است به کل، یعنی اهداف و مسایل اصلی پروژۀ معماری، خدشه وارد کند .
بهتر است زيبايیشناسی پروژه برای خود معمار هم غافلگير كننده باشد. در واقع بايد فرم به دست آمده از يك ايده، محصول پروسه (مطالعاتی) تبديل ايده به فرم باشد، نه اينكه از ابتدا در ذهن معمار وجود داشته باشد.
-حداقل در مورد پروژههای پيشرو چنين است كه زيبايی شناسی آنها در اثر روند مطالعه گفته شده به دست میآيد و لزوما با معيارهای زيباشناسی پذيرفته شده موجود همخوانی ندارد.ايده بايد بتواند پروژه را سازماندهی كند.پروژه بايد از كل به جز شكل بگيرد و ايده در تمامی مراحل شكلگيری آن بر روند كار تاثير بگذارد.بعد از شكل گرفتن ايده، بايد استراتژی متناسب با آن را برای پيشبرد طرح انتخاب كرد.و در نهایت فرم يك مساله است، كه فارغ از هرگونه سليقهای بايد به ان پرداخت .