s@ba
20th April 2010, 10:23 AM
http://www.taktemp.ir/need4down/images/datadort/abl-23.gif
http://www.takimg.com/images/givnz42chvci2jxl3p5.jpg
نور و اثر آن
نور عبارت است از جريان ذراتي بينهايت ريز به نام فرتون كه با سرعتي معادل 300 هزار كيلومتر بر ثانيه از منبع نور تشعشع ميكنند. نورهايي كه در فضاي پارك مورد استفاده قرار ميگيرند، دو نوع هستند.
نور طبيعي كه براي رشد گياهان ضروري است و روشنايي محل در طول روز را تامين ميكند و باعث ايجاد سايه روشنهاي كم و زياد ميشود و نور مصنوعي، براي روشنايي محوطه در شب و در برخي اوقات براي تاكيد و تشديد خصوصيات برخي مكانها يا عناصر ساخته شده يا ايجاد سايه و روشن مورد استفاده قرار ميگيرد.
در حالت كلي نور از نظر اثر رواني به دو دسته سرد و گرم تقسيم ميشود.
نور سرد، نورهاي مهتابي هستند كه سرماي فيزيكي را تداعي ميكنند و موجب افسردگي رواني ميشوند. لامپهاي مهتابي كه گرايش آفتابي نداشته باشند، از اين نوع هستند. نور گرم نورهايي با طيف متنوع هفت رنگ، نورهاي گرم هستند. مثل نور خورشيد، آتش، نورهاي سوختني، نور جنوب و نورهايي با گرايش رنگهاي قرمز و نارنجي و زرد. كروم رنگ پوست صورت در نورهاي گرم اضافه و در نورهاي سرد كم ميشود.
زیبائی که به چشم می آید از پرتو نور و روشنائی است و گرنه در تاریکی ،زیبائی مفهومی ندارد.زیبائی حقیقتی با نور معرفت درک می گردد و زیبائی ظاهری با عزیزترین حس ما که بینائی است دیده می شود. نور و روشنایی چه ظاهری و چه عرفانی باعث می شود که زیبائی به چشم آید و رنگ و سایر زیبائیهای شیء جلوه کند. بنابراین بحث نور و پرداختن به آن می تواند در مباحث زیبائی شناسی و هنر جایگاه ویژه ای داشته باشد. از جمله علوم و هنرهایی که می توان به نقش نور در آن اشاره داشت ،هنر معماری است که بحث مفصلی را در زمینه روند بهره گیری از نور طبیعی به خود اختصاص می دهد. ابزار و وسایل روشنایی نیز به عنوان عواملی که تأمین کننده ی نور مصنوعی هستند ،مطرح می باشند. در هنر معماری نور یکی از اجزایی است که کنار عناصر و مفاهیم دیگر از قبیل ساختار ،نظم فضایی، مصالح، رنگ و … مطرح می شود و در طراحی به عنوان یک عنصر مجزا باید نقش خود را ایفا کند. یکی از مهمترین مشخصه های نور طبیعی، توالی و دگرگونی آن در طول روز است که باعث حرکت و تغییر حالت در ساعات مختلف می شود. در تاریخ نقاشی توجه به نور در دوره امپرسیونیست ها دیده می شود. هنگامی که نقاشان آتلیه های خود را ترک می کردند و در زیر نور خورشید با نور طبیعی مشغول نقاشی شدند. از مشخصات این سبک توجه به رنگ و نور در ساعات مختلف روز و انعکاس رنگ های اشیاء مختلف در یکدیگر و تأثیر رنگ های پیرامونی و به کار بردن رنگ های خاص و ناب می شد. این مقاله به بررسی نقش نور در معماری و معماری داخلی به عنوان یک جزء سازنده و مفهوم بخش می پردازد و در خاتمه امید بر این دارد که در آینده در ساختمان ها همانند نیاکانمان شاهد به کارگیری نور طبیعی به صورت یک عنصر کاملاً اثر بخش باشیم.
نور طبیعی که حامل انرژی حیات بخش درونی است به عنوان یکی از منابع وجود حیات بر روی زمین محسوب می گردد. علاوه بر آن نور می تواند با رنگ ها و جلوه های متفاوت خود باعث تغییر چهره یک مکان شود زیرا نور در هر یک از فصول سال در آب و هواهای متفاوت و یا در هر زمانی از طول روز دارای چهره ای مخصوص به خود می باشد .
ضمنا هر مکانی دارای نور خاصی است که تنها به آنجا تعلق دارد برای مثال در صحرای یک منطقه استوایی تابش به قدری شدید و سایه ها آنقدر کوتاه است که اشیا به چشم بیننده مرتعش و در حال ذوب شدن به نظر می آیند .
به همین ترتیب نور موجود در مناطق کوهستانی جنگلی و یا سواحلی نیز دارای ویژگی های مکانی مخصوص به خود و متمایز از سایر مناطق است . زمانی که نور را به داخل فضای ساخته شده هدایت می کنیم در اصل نوعی ارتباط بین ساختمان و محیط خارج از آن ایجاد کرده ایم . بدین وسیله می توان جلوه های متفاوتی از فضای داخلی را که هر یک دارای ماهیت خاص خود از لحاظ ادراک فضایی می باشند ایجاد کرد
از دوران ماقبل تاریخ همواره اجسام نورانی که تجسمی از یک شیء زنده را در ذهن بیدار می کردند توسط بشر مورد ستایش و احترام قرار گرفته و مشتاقانه برایشان جشن می گرفتند، آن ها را عبادت کرده و می پرستیدند.این توجه بیش از اندازه به عنصر نور در اغلب فرهنگ های اولیه بشری و در جوامعی با آداب و رسوم و عقاید مذهبی متفاوت همچنان در طول زمان مشاهده می شود. برخی از جوامع نور خورشید را در تشریفات مذهبی شان به کار می بردند و برخی دیگر درخشش اجسام نورانی را به عنوان عامل ایجاد فعل و انفعالاتی رمزآلود جهت دست یابی به حیطه هایی ماورای دنیای زمینی تلقی می کردند. حتی امروزه در بسیاری از مدارس شرقی که به تدریس یوگا اشتغال دارند برای ایجاد تمرکز ذهنی از اجسام نورانی مانند لامپ، خورشید، ماه، بلور و نور آتش استفاده می کنند. در اغلب ادیان، نور نماد عقل الهی و منشأ تمام پاکی ها و نیکی ها است و خارج شدن انسان از تاریکی جهل و تابیده شدن نور معرفت در وجودش همواره یک هدف نهایی می باشد. در اثر تابیده شدن نور الهی به درون کالبد مادی، یعنی جایگاه نفس آدمی است که انسان به رشد و تکامل معنوی می رسد در نتیجه برای نمایش این تمثیل در معماری اغلب بناهای مذهبی نور به عنوان عنصری بارز و مستقل از سایر عناصر و مفاهیم به کار رفته در ساختمان به کار گرفته می شود به گونه ای که شعاع های آن به طور واضح در داخل کالبد مادی و تاریک حجم قابل مشاهده است. فضاهای عمیق و تاریک کلیساهای قرون وسطی و یا مساجد اسلامی که با عنصر نور مزین شده اند به خوبی قادر به انتقال یک حس روحانی و معنوی می باشند.انسان در چنین فضاهایی که با نوری ضعیف روشن می شوند با مشاهده سایه های مبهم از اشیاء و احجام در ذهن خود به کامل کردن تصاویر پرداخته و با این عمل به نوعی خلسه فرو می رود که نتیجه آن یک حس نزدیکی به منبع وجود و هستی در درونش بیدار می شود.
نورپردازی طبیعی
نور طبیعی یكی از عناصری است كه در تغییر ماهیت فضای داخلی بنا تاثیر بسزایی دارد. ما میتوانیمنور را به گونهای بارز و مشخص داخل بنا هدایت كرده و بدین ترتیب با ایجاد عرصههایی از نور و تاریكی، فضای یكپارچه را بدون استفاده از عناصر و مصالح جداكننده به بخشهای مجزا تقسیم كنیم.
روش دیگر استفاده از نور، برای شدت بخشیدن به هدفی مانند مرتفع نشان دادن فضاست. برای مثال در معبد پانتئون نوری كه از نورگیر موجود در مركز گنبد معبد به درون میتابد فضای تاریكتر داخلی را از لحاظ عمودی كشیدهتر نشان میدهد.
همانگونه كه میدانیم نور در تاریكی حامل پیامها و اشاراتی برای انسان است. از این خاصیت میتوان در مشخص نمودن مسیرهای ورودی و خروجی مربوط به فضاهای تاریك و عاری از نور داخلی بهره گرفت. بدین ترتیب كه فرد در یك محیط نیمه تاریك با مشاهده یك منبع نور در محل ورودی كه در حكم راهنما است میتواند مسیر حركت و موقعیت خود را در فضای داخلی شناسایی كند.
از نور برای القای حسی خاص در انسان نیز میتوان استفاده كرد. برای مثال فضایی كه با نور ضعیف مزین شده باشد میتواند نوعی حالت خلسه در انسان ایجاد كند. از این رو در بسیاری از آرامگاهها و یا بناهای مذهبی میتوانیم شاهد تابش شعاعهای خفیفتر به درون فضای تاریك داخلی باشیم.
ازدید همگان نورجزء اساسی و ضروری در ساختمان است . که کار آن روشن کردن فضا به منظور قابل رویت ساختن آن است .در هنر ساختمان سازیی یا به عبارتی معماری نور یکی از اجزایی است که کنار عناصرو مفاهیم دیگر از قبیل ساختار نظم فضایی مصالح رنگ و .... مطرح می شود و در طراحی به عنوان یک عنصر مجزا باید نقش خود را ایفاکند . ولی واقعیت این است که در بسیاری از موارد در ساختمان سازیو معماری های داخلی به نور بیشتر از یک عامل روشن کننده که باعث کاهش مصرف نور مصنوعی و در نتیجه کاهش مصرف برق !
می شود نمی نگرند و فقط به مواردی از قبیل این که نور جنوبی و شمالی بر نور شرقی و غربی ارجحیت دارد و در مواقع ناچاری نور شرقی از نور غربی بهتر است توجه می شود و معماران به صورت کلیشه ای و از روی عادت آن را رعایت می کنند و اگر در ساختمان سازی نیازی به نور پردازی و ایجاد مفاهیم و تاکید هایی توسط نور باشد منحصرا به استفاده از نور مصنوعی می پردازند و با انواع درجات و رنگ های نور مفهوم و طرح خود را اجا می کنند .
در صورتی که با نگاهی به تاریخ معماری گذشته ( تقریبا هر نوع معماری تاریخی ) نور به عنوان یک عنصر مجزا به کار گرفته شده و به نتایج بسیار زیباییهم رسیده اند .
یکی از مهمترین مشخصه های نور طبیعی توالی و دگرگونی آن در در طول روز است که باعث حرکت و تغییر حالت در ساعات مختلف می شود . در تاریخ نقاشی توجه به نور در دوره امپر سیونیست ها دیده می شود . هنگامی که نقاشان آتلیه های خود را ترک کردند و در زیر نور خورشید با نور طبیعی مشغول نقاشی شدند . از مشخصات این سبک توجه به رنگ و نور در ساعات مختلف روز و انعکاس رنگ های اشیای مختلف در یکدیگر و تاثیر رنگ های پیرامونی و به کار بردن رنگ های خالص و ناب می باشد . قاعدتا لازم نیست که چنین تحولی در سبک معماری داخلی ما نیز به وجود آید با توجه به اینکه ما ساختمان هایی داریم که عنصر نور را به قدری قوی و جذاب در خود به کار گرفته اند که هر بیننده ای را به خود جذب می کند . این مقاله به بررسی نقش نور در معماری و معماری داخلی به عنوان یک جزء سازنده و مفهوم بخش می پردازد و در خاتمه امید بر این دارد که در آینده در ساختمان ها همانند نیاکانمان شاهد به کارگیری نور طبیعی به صورت یک عنصر کاملا اثر بخش باشیم .
امروزه از نور طبیعی بیشتر به منظور روشن ساختن فضاهای داخلی استفاده می کنند تا تغییر ماهیت فضا یا القای حسی خاص و مورد نظر ولی نباید این موضوع را فراموش کنیم که نور در دگرگونی ماهیت فضا یی و کالبدی تأثیر بسیار دارد، در معماری غربی هنر نقاشی روی شیشه (ویترای) و در ایران شیشه های رنگی را در سطوح قاب مانند شبکه بندی شده با طرح های هندسی کار می کنند که این شیشه ها ی رنگی و سطوح نیمه شفاف ایجاد سایه هایی مبهم از اشیاء ماورای خود می کنند و در گذشته بیشتر در فضاهایی مانند کلیسا استفاده می شد تا انسان را وادار به فکر کردن به منبع هستی کند از لحاظ حسی ،تاریکی پدیده ای خالی از انرژی است و فضای تاریک همواره یخ زده و منجمد به نظر می آید و تنها نور است که به این فضاها روح و نشاط می دهد، نور با ایجاد سایه ها، عمق ها و مرزها موجب هویت یافتن فضا می شود. در اغلب ادیان نور نماد عقل الهی و منشأ تمامی پاکی ها و نیکی ها و خارج شدن انسان از تاریکی و جهل و تابیده شدن نور معرفت است به همین جهت در اغلب بناهای مذهبی نوربه عنوان عنصر بارز از سایر عناصر و مفاهیم ساختمان به کار می رود. فضاهای تاریک کلیسا های قرون وسطی و مساجد اسلامی که با نور مزین شده اند به خوبی قادر به انتقال یک حس روحانی و معنوی می باشد، انسان در چنین فضایی که با نوری ضعیف روشن می شود با مشاهدهُ سایه های مبهم ازاشیأ و احجام، در ذهن خود به کامل کردن تصاویر پرداخته و با این عمل به نوعی خلسه فرو می رود که در نتیجه یک نزدیکی به منبع وجود وهستی در درونش بیدار می شود.زمانی که نور را به داخل فضای ساخته شده هدایت می کنند ارتباط بین ساختمان و محیط خارج ایجاد می شود و می توان جلوه های متفاوت از فضای داخلی که هر یک ماهیت خاص از لحاظ درک فضایی دارد ایجاد کرد .
شدت نور
بدون وجود نور و تصاویری از پدیدههای اطراف نمیتوان مكان را در پهنه ادراك، به تصرف درآورد و به موقعیت ارتباطات فضایی بینابین نایل گشت. نور قادر به ایجاد در كیفیت پدیدهها و فضا است، اما بدون تاریكی متولد نمیشود. بلكه مناظره بین تاریكی و روشنی، باعث تكامل یگانگی مكان و شكلگیری كلیت فضا میگردد. جایی كه روشن است احجام به وضوح دیده میشوند، در مقابل تاریكی، سایه محیط را از یكنواختی درآورده و با خلق تصویری مكمل با آنچه كه در روشنائی بر پرده ذهن انسان نقش بسته، تضادی در فضا میآفریند.
تقابل نور و سایه جنبهای دوگانه به معماری می افزاید؛ در روشنایی نور، عملكردها و معانی به صورت مشخص و متمایز تحقق یافته و واقعیت بر پرده چشمان انسان شكل می گیرد. اما در تاریكی ابهامی موج میزند كه باعث تجسم مفاهیم در ذهن مخاطب و انگیزهای برای قوی تخیل انسان است. به طور كلی میتوان گفت: در روشنایی، آنچه كه هست، نمود پیدا می كند و در تاریكی آنچه كه نیست، ولی می تواند باشد.
لوئی كان درباره نور میگوید «ماده، نور خاموش شده است، وقتی كه نور دست از بودنش بردارد، ماده میشود. در سكوت تاریكی، تمایل بودن نهفته است، بودن برای بیان آنچه که نوماه نور خورشید را به طور غیرمستقیم در فضا میپراكند و ستارهها سوسو زنان به جز طنازی بر پهنه آسمان شب، توان روشن نمودن سطح زمین را ندارند؛ این جاست كه قدرتنمایی نور مصنوعی در شب اهمیت ویژهای پیدا میكند و روح حیاتبخش شبانه را در فضاهای داخلی و خارجی میدمد. نور مصنوعی در پوسته خارجی، كلیت بنا را به نمایش مگذارد و با توجه به عملكرد و نوع ارتباط آن با محیط پیرامون، معمار می تواند روشهای مختلفی از نورپردازی را به كار ببرد.
با عبور نور طبیعی از پوستة خارجی، فضای داخل و خارج از یك منبع روشنایی میگیرند و این باعث تأكید بیشتر بر آفرینش خلاقانه بر روی جدارههای نما و بیان معانی معمارانه آن می شود. اما نور مصنوعی چنین توانایی را ندارد و نورپردازی داخلی مجزا از خارج است.
امروزه با تحولاتی که در عرصه اندیشه رخ داده است، معماری نیز دگرگون شده و روشهای انتقال نیرو و طراحی سازههای جدید، پوستههای معماری را شفافتر كرده است. شفافیت نما، مرز درون و بیرون را شكسته و حضور نور بیش از پیش احساس می شود. به طوری كه تیرها و بادبندهای شیشهای در بناهای معمارِی معاصر به كار برده میشوند.
معماری مدرن جهانی فراتر از حد شفاف، را تولید كرده است، جهانی از نور همگن، روشن و فاقد تاریكی. این دنیای نور به معنای مرگ فضاست به همان قطعیتی که تاریكی مطلق دارا است. تادائو آندو معمار معاصر ژاپنی در این باره میگوید : « در دوره مدرن، معماری دارای پنجرههای بزرگ و آزاد از محدودیت سازه میگردد، كه اجازه طراحی و ساخت در هر ابعادی امکان پذیر می کند، ولیکن در کنار آزادی نور در معماری، جان بخشی و حیات بخشی نور به صورت غیر مؤثر پراكنده شده و از دست رفته است.»
در نورپردازی به شیوه مصنوعی ویژگیهای نور از طریق انتخاب انواع سیستمهای نورافكنی، بر عهده معمار است و حتی امكان خلق سیستمهای محیطی هوشمند و سازگار را دربازسازی محیط مصنوع را در اختیار ما میگذارد. به این طریق قادر به تنظیم منابع نوری با روش های متفاوت و مستقل میگردیم كه با جهت پذیری، شدت و درجهبندی متغییر ساخته شده اند.
از نظر فیزیكی ایجاد كمیت بهینه برای نور از نظر مقدار، شدت، رنگ و گرما با نور مصنوعی كاملاً امكان پذیر است ولی تقلید از تغییرات همیشگی نور طبیعی كه باعث تغییر ادارك ما می شود با نور مصنوعی بسیار مشكل است. نور طبیعی برای ما خاصیت یك زمانسنجی طبیعی را دارد كه نور مصنوعی فاقد آن است. باید به این نكته نیز اشاره كرد كه این امكانات می تواند با قوه خلاقانهای كامل شود و به طراحی فضاهای زیبا و سرشار از معانی منتهی شده و به مخاطب این اجازه را بدهد كه در فضا با حضور هزاران هزار پرتو به آزمودن احساسات و هیجانات درونیاش بپردازد؛ كه این خود، شیوهای از درك هستی و هارمونی حیات بخش فضا است.ر در راستای خلق همان چیز تلاش می کند.»
رنگ
یکی از ملاحظات روانشناختی رنگ که در کاربرد هنری رنگ اهمیت دارد ، بررسی تأثیرمتقابل رنگ ها است . جلوه یا اثر هر رنگ در جوار رنگ دیگر تغییر می کند هر رنگ نسبت به دیگری میزان تیرگی یا روشنی ذاتی اش را می نمایاند . معکوس کردن این ترتیب طبیعی ، ناسازگاری رنگی به بار می آورد.هر رنگ دارای سه صفت یا سه بُعد دیداری مستقلا تغییر پذیر است : فام ، درخشندگی و پرمایگیفام ، صفتی از رنگ است که جایگاه آن را در سلسله ی رنگی ( از قرمز تا بنفش) معادل با نور طول موج های مختلف در طیف مرئی – مشخص می کند قرمز ، زرد و آبی را فام های اولیه می نامند و چون مبنای سایر فام ها هستند ، رنگ های اصلی نیز نام گرفته اند . فام های ثانویه عبارتند از : نارنجی ، سبز و بنفش که از اختلاط مقادیر مساوی از دو فام اولیه حاصل می شوند . فام های ثالثه از اختلاط فام های اولیه و ثانویه به دست می آیند : زرد- نارنجی( پرتقالی ) ، نارنجی- قرمز ، قرمز- بنفش ( ارغوانی) ، بنفش- آبی ( لاجوردی) ، آبی- سبز (فیروزه ای) ، سبز- زرد (مغز پسته ای) . دوازده فام نامبرده را با ترتیبی معین در چرخه ی رنگ ، نشان می دهند .
در چرخه ی رنگ ، فام های ثانویه و ثالثه ای که بین یک زوج فام اولیه جای گرفته اند ، دارای روابط خویشاوندی هستند و در کنارهم ساده ترین هماهنگی رنگی را پدید می آورند .مادامیکه این رنگها با رنگهای خالص سفید و سیاه ترکیب شوندایجاد بیشماری از رنگها و سایه های مختلف مینمایند
درخشندگی، دومین صفت رنگ است و درجه ی نسبی تیرگی و روشنی آن را مشخص می کند(غالبا ً نقاشان اصطلاح رنگسایه را نیز در همین معنا به کار می برند) . معمولا ً درخشندگی رنگ های فام دار را در قیاس با رنگ های بیفام می سنجند . در چرخه ی رنگ ، زرد بیشترین درخشندگی (معادل خاکستری روشن نزدیک به سفید) و بنفش کمترین درخشندگی ( معادل خاکستری تیره ی نزدیک به سیاه) را دارد .
پرمایگی (اشباع)، سومین صفت رنگ است و میزان خلوص فام آن را مشخص می کند ( گاه واژه ی شدت را در این مورد به کار می برند ) . فام های چرخه ی رنگ صد در صد خالص اند ولی در طبیعت به ندرت می توان فام خالصی یافت . همچنین ، کمتر رنگیزه ای حد اشباع فام مربوطه در چرخه ی رنگ را داراست .
رنگهای درخشان به تنهایی جذاب هستند اما اگر در یک الگو یا ردیفی منظم قرارگیرند از نظر بصری تاثیر بیشتری خواهند داشت. این نوع آرایش یک ساختار ساده را بر این رنگها حاکم میکند و در نتیجه یک مفهوم و یا نوعی نظم را، ورای حضور محض رنگها، منتقل خواهد کرد.
دیوارها و پیش زمینه های روشن رنگ های سرد ، مختصر کاهش در دمای بدن نگرنده ایجاد می کنند و رنگ های گرم باعث مختصر افزایش دمای بدن می شوند . به لحاظ بصری ، رنگ گرم پیش می آید و رنگ سرد پس می نشیند.
پنجره ها و مبلمان با زمینه رنگ و سایز متوسط در مبلمان و پنجره هائی با سایز بزرگ شاهد آن خواهیم شد که رنگ انها با یکدیگر مخلوط خواهد شد و از لحاظ تأثیر گذاری بر محیط غالب خواهند شد ثبات از بین خواهد رفت و تلویحاً نوعی تکان بصری ایجاد خواهد نمود.با مبلمان وپنجره های متوسط و با رنگی متعادل و متوسط خواهیم توانست ترکیب بندی با ثبات داشته باشیم. هر ترکیب بندی را میتوان کارآمد دانست به شرط این که عناصر صحنه به طور موثر با بینندگان مورد نظر آن، ارتباط برقرار کند. در اغلب موارد، نکته اساسی در شناسایی عناصر کلیدی صحنه نهفته است تا با نظم مبلمان و میزان نور ، آنها را از دل سایر عناصر تصویری متفرقه، بیرون بکشید. همین اشیاء مزاحم، صحنه ها را مخدوش میکنند و همچنین،بهتر است به جای تمرکز زیاد روی جزییات خیلی خاص، تنها روی ساختار کلی صحنه تمرکز کنید. چرا که تاثیر آنها در مقابل ترکیب بندی عمومی، بسیار سطحی است.
ملحقات تیره از این رو چشمان شما به سمت رنگ تیره تر کشیده میشوند و شما در روشی قادر خواهید بود ملحقات واثاثیه ها را نظم دهید تا هادی دید وکیفیت بصری روان باشند .
رنگ زندگی است زیرا جهان بدون رنگ برایمان مرده جلوه میکند,رنگها ایده آغازین وثمره نور اصلی بدون رنگ هستند و مقابل آنها تاریکی بدون رنگ است.نور اولین پدیده در جهان است از طریق رنگها روح و طبیعت زنده جهان را برایمان آشکار میسازد.
همچنین کلمه و آوای آن,شکل و رنگ اش,رگه های اصلی از ذات فوق طبیعی است که ما تصویری اندک از آن داریم.همانطور که صدا,رنگ , جلا به لفظ می بخشد,همینطور هم رنگ بطور طبیعی به فرم شکل خاصی میدهد.ماهیت اصلی رنگ طنینی از تصورات خیالی است و در این حالت رنگ موسیقی است.زمانی که اندیشه مفهوم, قاعده مندی,لمس رنگ و طلسم آن,شکسته است انگاه در دستان خود جز جسم بی روح چیز دیگری نداریم.
رنگ های نارنجی و آبی,رنگ های مکمل هستند و مخلوط این رنگها,رنگ خاکستری بوجود می آورد.وقتی ناظر در این مکان قرار میگیرد,نورهای متفاوتی دریافت خواهد کرد که این نورها متناوباً با نارنجی و آبی است و دیوارها این رنگها را با زوایای دائماً متغیرانعکاس میدهد.این تاثیر متقابل احساسی از غنای رنگ به انسان می بخشد.
رنگها نیروها و انرژی های درخشنده ای هستند که چه آگاه و چه ناخود آگاه روی ما اثر مثبت و منفی خواهند داشت.هنرمندانی که شیشه های رنگین خلق می کنند از رنگ برای خلق چنان محیطی معنوی و اسرار آمیز استفاده میکردند که اندیشه های پرستش کنندگان را بر دوش شاهین معنویت به پرواز درمی آورند.اثرات رنگ نه تنها از لحاظ بصری بلکه از جنبه های روان شناسی و روان شناختی نیز باید بررسی شوند.سطوح رنگ باید شکل,وسعت و حدود خود را از خود رنگ و نوسان شدت آن (رنگ)کسب کند نه اینکه با خطوط از پیش معین شده باشد.همچنین,شکل ها نیز دارای خصوصیت گویا ومعنی دار نظام زیباشناختی خود هستند.در طراحی,این کیفیت های معنی دار شکل و رنگ می بایست با یکدیگر مطابقت داده شوند.یعنی شکل و رنگ در معنی دار بودن و مفهوم خود یکدیگر را تایید و اثبات نمایند.سه شکل اصلی مربع,مثلث و دایره نیز مانند سه رنگ اصلی قرمز,زرد و آبی دارای خصوصیات مفهومی و بیانی مشخص هستند.
مربع,نمایانگر ماده,وزن و حدود مشخص است وحسی از کشش و امتداد و تجربه حرکت را القاء میکند.مربع با رنگ قرمز منطبق است و وزن حجم قرمز با شکل سنگین و ساکن مربع مطابقت دارد.
مثلث با زوایای حاد و تند,تاثیر ستیزه جویی,پرخاش و تهاجم را ایجاد میکند.مثلث سمبل تفکر است و حالت وخصوصیت بی وزن آن با زرد روشن هماهنگی دارد.دایره بر عکس مربع,احساسات را ملایم و معتدل میکندو حس آرامش و حرکت آرام و آهسته را القاء مینماید.دایره سمبل روح است که در درون خود همواره در حال حرکت است.تطابق و تناسب هر رنگ با شکل مربوط به خود مستلزم همانندی و توازن است.اگر رنگها و شکل ها در بیان مفاهیم و حالات توافق داشته باشند,تاثیرات آن دو چندان خواهد بود.
http://www.takimg.com/images/givnz42chvci2jxl3p5.jpg
نور و اثر آن
نور عبارت است از جريان ذراتي بينهايت ريز به نام فرتون كه با سرعتي معادل 300 هزار كيلومتر بر ثانيه از منبع نور تشعشع ميكنند. نورهايي كه در فضاي پارك مورد استفاده قرار ميگيرند، دو نوع هستند.
نور طبيعي كه براي رشد گياهان ضروري است و روشنايي محل در طول روز را تامين ميكند و باعث ايجاد سايه روشنهاي كم و زياد ميشود و نور مصنوعي، براي روشنايي محوطه در شب و در برخي اوقات براي تاكيد و تشديد خصوصيات برخي مكانها يا عناصر ساخته شده يا ايجاد سايه و روشن مورد استفاده قرار ميگيرد.
در حالت كلي نور از نظر اثر رواني به دو دسته سرد و گرم تقسيم ميشود.
نور سرد، نورهاي مهتابي هستند كه سرماي فيزيكي را تداعي ميكنند و موجب افسردگي رواني ميشوند. لامپهاي مهتابي كه گرايش آفتابي نداشته باشند، از اين نوع هستند. نور گرم نورهايي با طيف متنوع هفت رنگ، نورهاي گرم هستند. مثل نور خورشيد، آتش، نورهاي سوختني، نور جنوب و نورهايي با گرايش رنگهاي قرمز و نارنجي و زرد. كروم رنگ پوست صورت در نورهاي گرم اضافه و در نورهاي سرد كم ميشود.
زیبائی که به چشم می آید از پرتو نور و روشنائی است و گرنه در تاریکی ،زیبائی مفهومی ندارد.زیبائی حقیقتی با نور معرفت درک می گردد و زیبائی ظاهری با عزیزترین حس ما که بینائی است دیده می شود. نور و روشنایی چه ظاهری و چه عرفانی باعث می شود که زیبائی به چشم آید و رنگ و سایر زیبائیهای شیء جلوه کند. بنابراین بحث نور و پرداختن به آن می تواند در مباحث زیبائی شناسی و هنر جایگاه ویژه ای داشته باشد. از جمله علوم و هنرهایی که می توان به نقش نور در آن اشاره داشت ،هنر معماری است که بحث مفصلی را در زمینه روند بهره گیری از نور طبیعی به خود اختصاص می دهد. ابزار و وسایل روشنایی نیز به عنوان عواملی که تأمین کننده ی نور مصنوعی هستند ،مطرح می باشند. در هنر معماری نور یکی از اجزایی است که کنار عناصر و مفاهیم دیگر از قبیل ساختار ،نظم فضایی، مصالح، رنگ و … مطرح می شود و در طراحی به عنوان یک عنصر مجزا باید نقش خود را ایفا کند. یکی از مهمترین مشخصه های نور طبیعی، توالی و دگرگونی آن در طول روز است که باعث حرکت و تغییر حالت در ساعات مختلف می شود. در تاریخ نقاشی توجه به نور در دوره امپرسیونیست ها دیده می شود. هنگامی که نقاشان آتلیه های خود را ترک می کردند و در زیر نور خورشید با نور طبیعی مشغول نقاشی شدند. از مشخصات این سبک توجه به رنگ و نور در ساعات مختلف روز و انعکاس رنگ های اشیاء مختلف در یکدیگر و تأثیر رنگ های پیرامونی و به کار بردن رنگ های خاص و ناب می شد. این مقاله به بررسی نقش نور در معماری و معماری داخلی به عنوان یک جزء سازنده و مفهوم بخش می پردازد و در خاتمه امید بر این دارد که در آینده در ساختمان ها همانند نیاکانمان شاهد به کارگیری نور طبیعی به صورت یک عنصر کاملاً اثر بخش باشیم.
نور طبیعی که حامل انرژی حیات بخش درونی است به عنوان یکی از منابع وجود حیات بر روی زمین محسوب می گردد. علاوه بر آن نور می تواند با رنگ ها و جلوه های متفاوت خود باعث تغییر چهره یک مکان شود زیرا نور در هر یک از فصول سال در آب و هواهای متفاوت و یا در هر زمانی از طول روز دارای چهره ای مخصوص به خود می باشد .
ضمنا هر مکانی دارای نور خاصی است که تنها به آنجا تعلق دارد برای مثال در صحرای یک منطقه استوایی تابش به قدری شدید و سایه ها آنقدر کوتاه است که اشیا به چشم بیننده مرتعش و در حال ذوب شدن به نظر می آیند .
به همین ترتیب نور موجود در مناطق کوهستانی جنگلی و یا سواحلی نیز دارای ویژگی های مکانی مخصوص به خود و متمایز از سایر مناطق است . زمانی که نور را به داخل فضای ساخته شده هدایت می کنیم در اصل نوعی ارتباط بین ساختمان و محیط خارج از آن ایجاد کرده ایم . بدین وسیله می توان جلوه های متفاوتی از فضای داخلی را که هر یک دارای ماهیت خاص خود از لحاظ ادراک فضایی می باشند ایجاد کرد
از دوران ماقبل تاریخ همواره اجسام نورانی که تجسمی از یک شیء زنده را در ذهن بیدار می کردند توسط بشر مورد ستایش و احترام قرار گرفته و مشتاقانه برایشان جشن می گرفتند، آن ها را عبادت کرده و می پرستیدند.این توجه بیش از اندازه به عنصر نور در اغلب فرهنگ های اولیه بشری و در جوامعی با آداب و رسوم و عقاید مذهبی متفاوت همچنان در طول زمان مشاهده می شود. برخی از جوامع نور خورشید را در تشریفات مذهبی شان به کار می بردند و برخی دیگر درخشش اجسام نورانی را به عنوان عامل ایجاد فعل و انفعالاتی رمزآلود جهت دست یابی به حیطه هایی ماورای دنیای زمینی تلقی می کردند. حتی امروزه در بسیاری از مدارس شرقی که به تدریس یوگا اشتغال دارند برای ایجاد تمرکز ذهنی از اجسام نورانی مانند لامپ، خورشید، ماه، بلور و نور آتش استفاده می کنند. در اغلب ادیان، نور نماد عقل الهی و منشأ تمام پاکی ها و نیکی ها است و خارج شدن انسان از تاریکی جهل و تابیده شدن نور معرفت در وجودش همواره یک هدف نهایی می باشد. در اثر تابیده شدن نور الهی به درون کالبد مادی، یعنی جایگاه نفس آدمی است که انسان به رشد و تکامل معنوی می رسد در نتیجه برای نمایش این تمثیل در معماری اغلب بناهای مذهبی نور به عنوان عنصری بارز و مستقل از سایر عناصر و مفاهیم به کار رفته در ساختمان به کار گرفته می شود به گونه ای که شعاع های آن به طور واضح در داخل کالبد مادی و تاریک حجم قابل مشاهده است. فضاهای عمیق و تاریک کلیساهای قرون وسطی و یا مساجد اسلامی که با عنصر نور مزین شده اند به خوبی قادر به انتقال یک حس روحانی و معنوی می باشند.انسان در چنین فضاهایی که با نوری ضعیف روشن می شوند با مشاهده سایه های مبهم از اشیاء و احجام در ذهن خود به کامل کردن تصاویر پرداخته و با این عمل به نوعی خلسه فرو می رود که نتیجه آن یک حس نزدیکی به منبع وجود و هستی در درونش بیدار می شود.
نورپردازی طبیعی
نور طبیعی یكی از عناصری است كه در تغییر ماهیت فضای داخلی بنا تاثیر بسزایی دارد. ما میتوانیمنور را به گونهای بارز و مشخص داخل بنا هدایت كرده و بدین ترتیب با ایجاد عرصههایی از نور و تاریكی، فضای یكپارچه را بدون استفاده از عناصر و مصالح جداكننده به بخشهای مجزا تقسیم كنیم.
روش دیگر استفاده از نور، برای شدت بخشیدن به هدفی مانند مرتفع نشان دادن فضاست. برای مثال در معبد پانتئون نوری كه از نورگیر موجود در مركز گنبد معبد به درون میتابد فضای تاریكتر داخلی را از لحاظ عمودی كشیدهتر نشان میدهد.
همانگونه كه میدانیم نور در تاریكی حامل پیامها و اشاراتی برای انسان است. از این خاصیت میتوان در مشخص نمودن مسیرهای ورودی و خروجی مربوط به فضاهای تاریك و عاری از نور داخلی بهره گرفت. بدین ترتیب كه فرد در یك محیط نیمه تاریك با مشاهده یك منبع نور در محل ورودی كه در حكم راهنما است میتواند مسیر حركت و موقعیت خود را در فضای داخلی شناسایی كند.
از نور برای القای حسی خاص در انسان نیز میتوان استفاده كرد. برای مثال فضایی كه با نور ضعیف مزین شده باشد میتواند نوعی حالت خلسه در انسان ایجاد كند. از این رو در بسیاری از آرامگاهها و یا بناهای مذهبی میتوانیم شاهد تابش شعاعهای خفیفتر به درون فضای تاریك داخلی باشیم.
ازدید همگان نورجزء اساسی و ضروری در ساختمان است . که کار آن روشن کردن فضا به منظور قابل رویت ساختن آن است .در هنر ساختمان سازیی یا به عبارتی معماری نور یکی از اجزایی است که کنار عناصرو مفاهیم دیگر از قبیل ساختار نظم فضایی مصالح رنگ و .... مطرح می شود و در طراحی به عنوان یک عنصر مجزا باید نقش خود را ایفاکند . ولی واقعیت این است که در بسیاری از موارد در ساختمان سازیو معماری های داخلی به نور بیشتر از یک عامل روشن کننده که باعث کاهش مصرف نور مصنوعی و در نتیجه کاهش مصرف برق !
می شود نمی نگرند و فقط به مواردی از قبیل این که نور جنوبی و شمالی بر نور شرقی و غربی ارجحیت دارد و در مواقع ناچاری نور شرقی از نور غربی بهتر است توجه می شود و معماران به صورت کلیشه ای و از روی عادت آن را رعایت می کنند و اگر در ساختمان سازی نیازی به نور پردازی و ایجاد مفاهیم و تاکید هایی توسط نور باشد منحصرا به استفاده از نور مصنوعی می پردازند و با انواع درجات و رنگ های نور مفهوم و طرح خود را اجا می کنند .
در صورتی که با نگاهی به تاریخ معماری گذشته ( تقریبا هر نوع معماری تاریخی ) نور به عنوان یک عنصر مجزا به کار گرفته شده و به نتایج بسیار زیباییهم رسیده اند .
یکی از مهمترین مشخصه های نور طبیعی توالی و دگرگونی آن در در طول روز است که باعث حرکت و تغییر حالت در ساعات مختلف می شود . در تاریخ نقاشی توجه به نور در دوره امپر سیونیست ها دیده می شود . هنگامی که نقاشان آتلیه های خود را ترک کردند و در زیر نور خورشید با نور طبیعی مشغول نقاشی شدند . از مشخصات این سبک توجه به رنگ و نور در ساعات مختلف روز و انعکاس رنگ های اشیای مختلف در یکدیگر و تاثیر رنگ های پیرامونی و به کار بردن رنگ های خالص و ناب می باشد . قاعدتا لازم نیست که چنین تحولی در سبک معماری داخلی ما نیز به وجود آید با توجه به اینکه ما ساختمان هایی داریم که عنصر نور را به قدری قوی و جذاب در خود به کار گرفته اند که هر بیننده ای را به خود جذب می کند . این مقاله به بررسی نقش نور در معماری و معماری داخلی به عنوان یک جزء سازنده و مفهوم بخش می پردازد و در خاتمه امید بر این دارد که در آینده در ساختمان ها همانند نیاکانمان شاهد به کارگیری نور طبیعی به صورت یک عنصر کاملا اثر بخش باشیم .
امروزه از نور طبیعی بیشتر به منظور روشن ساختن فضاهای داخلی استفاده می کنند تا تغییر ماهیت فضا یا القای حسی خاص و مورد نظر ولی نباید این موضوع را فراموش کنیم که نور در دگرگونی ماهیت فضا یی و کالبدی تأثیر بسیار دارد، در معماری غربی هنر نقاشی روی شیشه (ویترای) و در ایران شیشه های رنگی را در سطوح قاب مانند شبکه بندی شده با طرح های هندسی کار می کنند که این شیشه ها ی رنگی و سطوح نیمه شفاف ایجاد سایه هایی مبهم از اشیاء ماورای خود می کنند و در گذشته بیشتر در فضاهایی مانند کلیسا استفاده می شد تا انسان را وادار به فکر کردن به منبع هستی کند از لحاظ حسی ،تاریکی پدیده ای خالی از انرژی است و فضای تاریک همواره یخ زده و منجمد به نظر می آید و تنها نور است که به این فضاها روح و نشاط می دهد، نور با ایجاد سایه ها، عمق ها و مرزها موجب هویت یافتن فضا می شود. در اغلب ادیان نور نماد عقل الهی و منشأ تمامی پاکی ها و نیکی ها و خارج شدن انسان از تاریکی و جهل و تابیده شدن نور معرفت است به همین جهت در اغلب بناهای مذهبی نوربه عنوان عنصر بارز از سایر عناصر و مفاهیم ساختمان به کار می رود. فضاهای تاریک کلیسا های قرون وسطی و مساجد اسلامی که با نور مزین شده اند به خوبی قادر به انتقال یک حس روحانی و معنوی می باشد، انسان در چنین فضایی که با نوری ضعیف روشن می شود با مشاهدهُ سایه های مبهم ازاشیأ و احجام، در ذهن خود به کامل کردن تصاویر پرداخته و با این عمل به نوعی خلسه فرو می رود که در نتیجه یک نزدیکی به منبع وجود وهستی در درونش بیدار می شود.زمانی که نور را به داخل فضای ساخته شده هدایت می کنند ارتباط بین ساختمان و محیط خارج ایجاد می شود و می توان جلوه های متفاوت از فضای داخلی که هر یک ماهیت خاص از لحاظ درک فضایی دارد ایجاد کرد .
شدت نور
بدون وجود نور و تصاویری از پدیدههای اطراف نمیتوان مكان را در پهنه ادراك، به تصرف درآورد و به موقعیت ارتباطات فضایی بینابین نایل گشت. نور قادر به ایجاد در كیفیت پدیدهها و فضا است، اما بدون تاریكی متولد نمیشود. بلكه مناظره بین تاریكی و روشنی، باعث تكامل یگانگی مكان و شكلگیری كلیت فضا میگردد. جایی كه روشن است احجام به وضوح دیده میشوند، در مقابل تاریكی، سایه محیط را از یكنواختی درآورده و با خلق تصویری مكمل با آنچه كه در روشنائی بر پرده ذهن انسان نقش بسته، تضادی در فضا میآفریند.
تقابل نور و سایه جنبهای دوگانه به معماری می افزاید؛ در روشنایی نور، عملكردها و معانی به صورت مشخص و متمایز تحقق یافته و واقعیت بر پرده چشمان انسان شكل می گیرد. اما در تاریكی ابهامی موج میزند كه باعث تجسم مفاهیم در ذهن مخاطب و انگیزهای برای قوی تخیل انسان است. به طور كلی میتوان گفت: در روشنایی، آنچه كه هست، نمود پیدا می كند و در تاریكی آنچه كه نیست، ولی می تواند باشد.
لوئی كان درباره نور میگوید «ماده، نور خاموش شده است، وقتی كه نور دست از بودنش بردارد، ماده میشود. در سكوت تاریكی، تمایل بودن نهفته است، بودن برای بیان آنچه که نوماه نور خورشید را به طور غیرمستقیم در فضا میپراكند و ستارهها سوسو زنان به جز طنازی بر پهنه آسمان شب، توان روشن نمودن سطح زمین را ندارند؛ این جاست كه قدرتنمایی نور مصنوعی در شب اهمیت ویژهای پیدا میكند و روح حیاتبخش شبانه را در فضاهای داخلی و خارجی میدمد. نور مصنوعی در پوسته خارجی، كلیت بنا را به نمایش مگذارد و با توجه به عملكرد و نوع ارتباط آن با محیط پیرامون، معمار می تواند روشهای مختلفی از نورپردازی را به كار ببرد.
با عبور نور طبیعی از پوستة خارجی، فضای داخل و خارج از یك منبع روشنایی میگیرند و این باعث تأكید بیشتر بر آفرینش خلاقانه بر روی جدارههای نما و بیان معانی معمارانه آن می شود. اما نور مصنوعی چنین توانایی را ندارد و نورپردازی داخلی مجزا از خارج است.
امروزه با تحولاتی که در عرصه اندیشه رخ داده است، معماری نیز دگرگون شده و روشهای انتقال نیرو و طراحی سازههای جدید، پوستههای معماری را شفافتر كرده است. شفافیت نما، مرز درون و بیرون را شكسته و حضور نور بیش از پیش احساس می شود. به طوری كه تیرها و بادبندهای شیشهای در بناهای معمارِی معاصر به كار برده میشوند.
معماری مدرن جهانی فراتر از حد شفاف، را تولید كرده است، جهانی از نور همگن، روشن و فاقد تاریكی. این دنیای نور به معنای مرگ فضاست به همان قطعیتی که تاریكی مطلق دارا است. تادائو آندو معمار معاصر ژاپنی در این باره میگوید : « در دوره مدرن، معماری دارای پنجرههای بزرگ و آزاد از محدودیت سازه میگردد، كه اجازه طراحی و ساخت در هر ابعادی امکان پذیر می کند، ولیکن در کنار آزادی نور در معماری، جان بخشی و حیات بخشی نور به صورت غیر مؤثر پراكنده شده و از دست رفته است.»
در نورپردازی به شیوه مصنوعی ویژگیهای نور از طریق انتخاب انواع سیستمهای نورافكنی، بر عهده معمار است و حتی امكان خلق سیستمهای محیطی هوشمند و سازگار را دربازسازی محیط مصنوع را در اختیار ما میگذارد. به این طریق قادر به تنظیم منابع نوری با روش های متفاوت و مستقل میگردیم كه با جهت پذیری، شدت و درجهبندی متغییر ساخته شده اند.
از نظر فیزیكی ایجاد كمیت بهینه برای نور از نظر مقدار، شدت، رنگ و گرما با نور مصنوعی كاملاً امكان پذیر است ولی تقلید از تغییرات همیشگی نور طبیعی كه باعث تغییر ادارك ما می شود با نور مصنوعی بسیار مشكل است. نور طبیعی برای ما خاصیت یك زمانسنجی طبیعی را دارد كه نور مصنوعی فاقد آن است. باید به این نكته نیز اشاره كرد كه این امكانات می تواند با قوه خلاقانهای كامل شود و به طراحی فضاهای زیبا و سرشار از معانی منتهی شده و به مخاطب این اجازه را بدهد كه در فضا با حضور هزاران هزار پرتو به آزمودن احساسات و هیجانات درونیاش بپردازد؛ كه این خود، شیوهای از درك هستی و هارمونی حیات بخش فضا است.ر در راستای خلق همان چیز تلاش می کند.»
رنگ
یکی از ملاحظات روانشناختی رنگ که در کاربرد هنری رنگ اهمیت دارد ، بررسی تأثیرمتقابل رنگ ها است . جلوه یا اثر هر رنگ در جوار رنگ دیگر تغییر می کند هر رنگ نسبت به دیگری میزان تیرگی یا روشنی ذاتی اش را می نمایاند . معکوس کردن این ترتیب طبیعی ، ناسازگاری رنگی به بار می آورد.هر رنگ دارای سه صفت یا سه بُعد دیداری مستقلا تغییر پذیر است : فام ، درخشندگی و پرمایگیفام ، صفتی از رنگ است که جایگاه آن را در سلسله ی رنگی ( از قرمز تا بنفش) معادل با نور طول موج های مختلف در طیف مرئی – مشخص می کند قرمز ، زرد و آبی را فام های اولیه می نامند و چون مبنای سایر فام ها هستند ، رنگ های اصلی نیز نام گرفته اند . فام های ثانویه عبارتند از : نارنجی ، سبز و بنفش که از اختلاط مقادیر مساوی از دو فام اولیه حاصل می شوند . فام های ثالثه از اختلاط فام های اولیه و ثانویه به دست می آیند : زرد- نارنجی( پرتقالی ) ، نارنجی- قرمز ، قرمز- بنفش ( ارغوانی) ، بنفش- آبی ( لاجوردی) ، آبی- سبز (فیروزه ای) ، سبز- زرد (مغز پسته ای) . دوازده فام نامبرده را با ترتیبی معین در چرخه ی رنگ ، نشان می دهند .
در چرخه ی رنگ ، فام های ثانویه و ثالثه ای که بین یک زوج فام اولیه جای گرفته اند ، دارای روابط خویشاوندی هستند و در کنارهم ساده ترین هماهنگی رنگی را پدید می آورند .مادامیکه این رنگها با رنگهای خالص سفید و سیاه ترکیب شوندایجاد بیشماری از رنگها و سایه های مختلف مینمایند
درخشندگی، دومین صفت رنگ است و درجه ی نسبی تیرگی و روشنی آن را مشخص می کند(غالبا ً نقاشان اصطلاح رنگسایه را نیز در همین معنا به کار می برند) . معمولا ً درخشندگی رنگ های فام دار را در قیاس با رنگ های بیفام می سنجند . در چرخه ی رنگ ، زرد بیشترین درخشندگی (معادل خاکستری روشن نزدیک به سفید) و بنفش کمترین درخشندگی ( معادل خاکستری تیره ی نزدیک به سیاه) را دارد .
پرمایگی (اشباع)، سومین صفت رنگ است و میزان خلوص فام آن را مشخص می کند ( گاه واژه ی شدت را در این مورد به کار می برند ) . فام های چرخه ی رنگ صد در صد خالص اند ولی در طبیعت به ندرت می توان فام خالصی یافت . همچنین ، کمتر رنگیزه ای حد اشباع فام مربوطه در چرخه ی رنگ را داراست .
رنگهای درخشان به تنهایی جذاب هستند اما اگر در یک الگو یا ردیفی منظم قرارگیرند از نظر بصری تاثیر بیشتری خواهند داشت. این نوع آرایش یک ساختار ساده را بر این رنگها حاکم میکند و در نتیجه یک مفهوم و یا نوعی نظم را، ورای حضور محض رنگها، منتقل خواهد کرد.
دیوارها و پیش زمینه های روشن رنگ های سرد ، مختصر کاهش در دمای بدن نگرنده ایجاد می کنند و رنگ های گرم باعث مختصر افزایش دمای بدن می شوند . به لحاظ بصری ، رنگ گرم پیش می آید و رنگ سرد پس می نشیند.
پنجره ها و مبلمان با زمینه رنگ و سایز متوسط در مبلمان و پنجره هائی با سایز بزرگ شاهد آن خواهیم شد که رنگ انها با یکدیگر مخلوط خواهد شد و از لحاظ تأثیر گذاری بر محیط غالب خواهند شد ثبات از بین خواهد رفت و تلویحاً نوعی تکان بصری ایجاد خواهد نمود.با مبلمان وپنجره های متوسط و با رنگی متعادل و متوسط خواهیم توانست ترکیب بندی با ثبات داشته باشیم. هر ترکیب بندی را میتوان کارآمد دانست به شرط این که عناصر صحنه به طور موثر با بینندگان مورد نظر آن، ارتباط برقرار کند. در اغلب موارد، نکته اساسی در شناسایی عناصر کلیدی صحنه نهفته است تا با نظم مبلمان و میزان نور ، آنها را از دل سایر عناصر تصویری متفرقه، بیرون بکشید. همین اشیاء مزاحم، صحنه ها را مخدوش میکنند و همچنین،بهتر است به جای تمرکز زیاد روی جزییات خیلی خاص، تنها روی ساختار کلی صحنه تمرکز کنید. چرا که تاثیر آنها در مقابل ترکیب بندی عمومی، بسیار سطحی است.
ملحقات تیره از این رو چشمان شما به سمت رنگ تیره تر کشیده میشوند و شما در روشی قادر خواهید بود ملحقات واثاثیه ها را نظم دهید تا هادی دید وکیفیت بصری روان باشند .
رنگ زندگی است زیرا جهان بدون رنگ برایمان مرده جلوه میکند,رنگها ایده آغازین وثمره نور اصلی بدون رنگ هستند و مقابل آنها تاریکی بدون رنگ است.نور اولین پدیده در جهان است از طریق رنگها روح و طبیعت زنده جهان را برایمان آشکار میسازد.
همچنین کلمه و آوای آن,شکل و رنگ اش,رگه های اصلی از ذات فوق طبیعی است که ما تصویری اندک از آن داریم.همانطور که صدا,رنگ , جلا به لفظ می بخشد,همینطور هم رنگ بطور طبیعی به فرم شکل خاصی میدهد.ماهیت اصلی رنگ طنینی از تصورات خیالی است و در این حالت رنگ موسیقی است.زمانی که اندیشه مفهوم, قاعده مندی,لمس رنگ و طلسم آن,شکسته است انگاه در دستان خود جز جسم بی روح چیز دیگری نداریم.
رنگ های نارنجی و آبی,رنگ های مکمل هستند و مخلوط این رنگها,رنگ خاکستری بوجود می آورد.وقتی ناظر در این مکان قرار میگیرد,نورهای متفاوتی دریافت خواهد کرد که این نورها متناوباً با نارنجی و آبی است و دیوارها این رنگها را با زوایای دائماً متغیرانعکاس میدهد.این تاثیر متقابل احساسی از غنای رنگ به انسان می بخشد.
رنگها نیروها و انرژی های درخشنده ای هستند که چه آگاه و چه ناخود آگاه روی ما اثر مثبت و منفی خواهند داشت.هنرمندانی که شیشه های رنگین خلق می کنند از رنگ برای خلق چنان محیطی معنوی و اسرار آمیز استفاده میکردند که اندیشه های پرستش کنندگان را بر دوش شاهین معنویت به پرواز درمی آورند.اثرات رنگ نه تنها از لحاظ بصری بلکه از جنبه های روان شناسی و روان شناختی نیز باید بررسی شوند.سطوح رنگ باید شکل,وسعت و حدود خود را از خود رنگ و نوسان شدت آن (رنگ)کسب کند نه اینکه با خطوط از پیش معین شده باشد.همچنین,شکل ها نیز دارای خصوصیت گویا ومعنی دار نظام زیباشناختی خود هستند.در طراحی,این کیفیت های معنی دار شکل و رنگ می بایست با یکدیگر مطابقت داده شوند.یعنی شکل و رنگ در معنی دار بودن و مفهوم خود یکدیگر را تایید و اثبات نمایند.سه شکل اصلی مربع,مثلث و دایره نیز مانند سه رنگ اصلی قرمز,زرد و آبی دارای خصوصیات مفهومی و بیانی مشخص هستند.
مربع,نمایانگر ماده,وزن و حدود مشخص است وحسی از کشش و امتداد و تجربه حرکت را القاء میکند.مربع با رنگ قرمز منطبق است و وزن حجم قرمز با شکل سنگین و ساکن مربع مطابقت دارد.
مثلث با زوایای حاد و تند,تاثیر ستیزه جویی,پرخاش و تهاجم را ایجاد میکند.مثلث سمبل تفکر است و حالت وخصوصیت بی وزن آن با زرد روشن هماهنگی دارد.دایره بر عکس مربع,احساسات را ملایم و معتدل میکندو حس آرامش و حرکت آرام و آهسته را القاء مینماید.دایره سمبل روح است که در درون خود همواره در حال حرکت است.تطابق و تناسب هر رنگ با شکل مربوط به خود مستلزم همانندی و توازن است.اگر رنگها و شکل ها در بیان مفاهیم و حالات توافق داشته باشند,تاثیرات آن دو چندان خواهد بود.