LaDy Ds DeMoNa
15th April 2010, 08:12 PM
اوايل دهه 60 تا ميانههاي دهه 70 را يكي از 2 دوره طلايي سينماي ايران ميدانند. دوره طلايي ديگر از سال 1348 با نمايش گاو و قيصر آغاز ميشود كه مانند دوره دوم كوتاه بود.
http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/09/08/100955560150.jpg
درباره دوره نخست كمابيش حرفهايي بيان شده و حتي كتابهايي نيز به چاپ رسيده و نمادها و علل بروز و افول آن به بررسي گذاشته شده است اما درخصوص دوره متاخر به رغم انتشار نوشتهها و مصاحبههاي فراوان، كمتر به نمادها و عوامل انساني آن توجه شده است، حال آنكه در بررسي، مرور رونق و ركود هر عرصه هنري نميتوان براحتي از كنار آدمهاي موثر در بروز ركود بويژه رونق هر يك از آن دورهها گذشت.
دهه 60 در حالي آغاز شد كه وقوع و پيروزي انقلاب در سال 1357 (3 سال پيش از شروع اين دهه) سينماي ايران را به تبع شرايط جديد فرهنگي و سياسي دستخوش دگرگونيهاي فراوان كرده بود. اين تحولات به حدي بود كه از سينماي قبل از انقلاب، در شروع دوران جديد، فقط تعدادي تكنيسين فني و عدهاي كمتر از آن بازيگر و كارگردان دستچين شدند و توانستند به كار ادامه دهند.
نگاه بسيار محتاطانه متوليان جديد سينماي ايران به مقوله بازيگري باعث شد تا جوانان (مهمترين پتانسيلها در ميان بازيگران و نقشها براي ستاره شدن) به مدت حدود يك دهه تقريبا از ميدان اصلي قصه هاي فيلم هاي سينمايي ايران حذف يا به حاشيه رانده شوند.
اين چنين بود كه ميانسالان مرد و معدودي زنان داراي پيشينه مثبت در بازيگري (بيشتر از عرصه تئاتر و كمتر از سينما و تلويزيون) به ميدانداران اصلي اين هنر بدل شوند. اين مجموعه را نورسيدگاني از هر سه عرصه (كه دو عرصه ديگر نيز معمولا به سينما ختم ميشد) كامل ميكردند.
جمشيد مشايخي همراه همنسلانش مانند: عزتالله انتظامي ، علي نصيريان ، داوود رشيدي ، جعفر والي ، محمد علي كشاورز و فخري خوروش به همراه جوانترهايي چون فرامرز قريبيان و پروانه معصومي از سابقهدارهاي سينماي ايران بودند كه بيش از هر چيز كارنامه پاكيزهشان به آنها مجال تداوم هنرنمايي ميداد و بيشتر آنها را به نمادهاي سينماي ايران در اين دوره تبديل كرد.
در ميان اين نامها ويژگيهاي شخصي مشايخي به همراه سابقه ثبت شده از او در ذهن تماشاگر موقعيت ممتازي براي او ايجاد كرد. مشايخي در دهه 40 با دوستان تئاترياش به سينماي ايران راه يافته بود. خشت و آيينه، گاو و قيصر فيلمهاي اوليه او بودند و عجيب اين كه اين بازيگر در هر دو فيلم مهم سينماي ايران در سال 1348، دهه 40 و تاريخ سينماي ما! حضور داشت.
در هر دو فيلم نيز نقشهايي بسيار مسنتر از خودش ايفا ميكرد؛ ويژگياي كه همواره با او ماند تا امروز كه سن نقش و بازيگر هر دو به هم رسيدهاند (مشايخي به احتمال زياد فقط در قسمتهايي از سريال به يادماندني هزاردستان نقش يك جوان را ايفا كرده است)
همه اينها جداي از توانايي اين بازيگر در ايفاي نقشهاي مسنتر از خودش، بويژه در قيصر كه در 35 سالگي، رل يك آدم با دو برابر سن و سال خود را بازي كرد نشاندهنده وجود خصوصيتي فردي و بارز در اوست. اين ويژگي فردي مشايخي را بين همه بازيگران تاريخ سينما و شايد تلويزيون ايران منحصر به فرد نشان ميدهد و آن چيزي نيست جز كاريزماي موجود در شخصيت واقعياش كه به تمامي به تصويرش در سينما و تلويزيون راه مييابد.
فراموش نكنيم كه گاه تصوير آدمي با چهره واقعي و رودرروي خودش تفاوتهايي دارد؛ هم از اين روست كه آدمها را به فتوژنيك، غيرفتوژنيك و چيزي بين اين دو تقسيم ميكنند. در خصوص مشايخي، ميان چهره واقعي و تصوير او كمتر توفيري وجود دارد و مهمتر اين كه «آن» اين بازيگر بخوبي به بيننده منتقل ميشود و از او چهرهاي كاريزماتيك ميآفريند.
اينگونه است كه روح بازيگر بر جسم و بويژه چهرهاش سنگيني ميكند و بر خلاف برخي بازيگراني كه در ميانسالي و حتي در آستانه كهنسالي، به يمن چهرههاي پسرانه خود و نيز ضرب و زور چهرهپردازي ميتوانند نقش جوانها را بازي كنند، مشايخي از ابتدا بزرگي ميكند و بر پرده بزرگ مينمايد.
اين ويژگي بخوبي در ذهن تماشاگر ايراني جاي ميگيرد و او بازيگر را همچون كسان و خويشان نزديكش پذيرا ميشود. بازيگران به مدد تصاوير و نقشهايي كه از خود ارائه ميكنند، همواره در دلهاي مخاطبان جا خوش ميكنند و بينندگان نيز به سبب اين موانستها و موالفتهاي گاه چند ده ساله آنان را همچون بستگان خويش دوست ميدارند و گاه ميپرستند.
<FONT face=tahoma>(شايد دور از جان استاد اينگونه است كه وقتي هنرمندي بويژه از جامعه بازيگري به ديار باقي ميشتابد، فقدان او به عزايي عمومي بدل ميشود و تا مدتها جامع
http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1387/09/08/100955560150.jpg
درباره دوره نخست كمابيش حرفهايي بيان شده و حتي كتابهايي نيز به چاپ رسيده و نمادها و علل بروز و افول آن به بررسي گذاشته شده است اما درخصوص دوره متاخر به رغم انتشار نوشتهها و مصاحبههاي فراوان، كمتر به نمادها و عوامل انساني آن توجه شده است، حال آنكه در بررسي، مرور رونق و ركود هر عرصه هنري نميتوان براحتي از كنار آدمهاي موثر در بروز ركود بويژه رونق هر يك از آن دورهها گذشت.
دهه 60 در حالي آغاز شد كه وقوع و پيروزي انقلاب در سال 1357 (3 سال پيش از شروع اين دهه) سينماي ايران را به تبع شرايط جديد فرهنگي و سياسي دستخوش دگرگونيهاي فراوان كرده بود. اين تحولات به حدي بود كه از سينماي قبل از انقلاب، در شروع دوران جديد، فقط تعدادي تكنيسين فني و عدهاي كمتر از آن بازيگر و كارگردان دستچين شدند و توانستند به كار ادامه دهند.
نگاه بسيار محتاطانه متوليان جديد سينماي ايران به مقوله بازيگري باعث شد تا جوانان (مهمترين پتانسيلها در ميان بازيگران و نقشها براي ستاره شدن) به مدت حدود يك دهه تقريبا از ميدان اصلي قصه هاي فيلم هاي سينمايي ايران حذف يا به حاشيه رانده شوند.
اين چنين بود كه ميانسالان مرد و معدودي زنان داراي پيشينه مثبت در بازيگري (بيشتر از عرصه تئاتر و كمتر از سينما و تلويزيون) به ميدانداران اصلي اين هنر بدل شوند. اين مجموعه را نورسيدگاني از هر سه عرصه (كه دو عرصه ديگر نيز معمولا به سينما ختم ميشد) كامل ميكردند.
جمشيد مشايخي همراه همنسلانش مانند: عزتالله انتظامي ، علي نصيريان ، داوود رشيدي ، جعفر والي ، محمد علي كشاورز و فخري خوروش به همراه جوانترهايي چون فرامرز قريبيان و پروانه معصومي از سابقهدارهاي سينماي ايران بودند كه بيش از هر چيز كارنامه پاكيزهشان به آنها مجال تداوم هنرنمايي ميداد و بيشتر آنها را به نمادهاي سينماي ايران در اين دوره تبديل كرد.
در ميان اين نامها ويژگيهاي شخصي مشايخي به همراه سابقه ثبت شده از او در ذهن تماشاگر موقعيت ممتازي براي او ايجاد كرد. مشايخي در دهه 40 با دوستان تئاترياش به سينماي ايران راه يافته بود. خشت و آيينه، گاو و قيصر فيلمهاي اوليه او بودند و عجيب اين كه اين بازيگر در هر دو فيلم مهم سينماي ايران در سال 1348، دهه 40 و تاريخ سينماي ما! حضور داشت.
در هر دو فيلم نيز نقشهايي بسيار مسنتر از خودش ايفا ميكرد؛ ويژگياي كه همواره با او ماند تا امروز كه سن نقش و بازيگر هر دو به هم رسيدهاند (مشايخي به احتمال زياد فقط در قسمتهايي از سريال به يادماندني هزاردستان نقش يك جوان را ايفا كرده است)
همه اينها جداي از توانايي اين بازيگر در ايفاي نقشهاي مسنتر از خودش، بويژه در قيصر كه در 35 سالگي، رل يك آدم با دو برابر سن و سال خود را بازي كرد نشاندهنده وجود خصوصيتي فردي و بارز در اوست. اين ويژگي فردي مشايخي را بين همه بازيگران تاريخ سينما و شايد تلويزيون ايران منحصر به فرد نشان ميدهد و آن چيزي نيست جز كاريزماي موجود در شخصيت واقعياش كه به تمامي به تصويرش در سينما و تلويزيون راه مييابد.
فراموش نكنيم كه گاه تصوير آدمي با چهره واقعي و رودرروي خودش تفاوتهايي دارد؛ هم از اين روست كه آدمها را به فتوژنيك، غيرفتوژنيك و چيزي بين اين دو تقسيم ميكنند. در خصوص مشايخي، ميان چهره واقعي و تصوير او كمتر توفيري وجود دارد و مهمتر اين كه «آن» اين بازيگر بخوبي به بيننده منتقل ميشود و از او چهرهاي كاريزماتيك ميآفريند.
اينگونه است كه روح بازيگر بر جسم و بويژه چهرهاش سنگيني ميكند و بر خلاف برخي بازيگراني كه در ميانسالي و حتي در آستانه كهنسالي، به يمن چهرههاي پسرانه خود و نيز ضرب و زور چهرهپردازي ميتوانند نقش جوانها را بازي كنند، مشايخي از ابتدا بزرگي ميكند و بر پرده بزرگ مينمايد.
اين ويژگي بخوبي در ذهن تماشاگر ايراني جاي ميگيرد و او بازيگر را همچون كسان و خويشان نزديكش پذيرا ميشود. بازيگران به مدد تصاوير و نقشهايي كه از خود ارائه ميكنند، همواره در دلهاي مخاطبان جا خوش ميكنند و بينندگان نيز به سبب اين موانستها و موالفتهاي گاه چند ده ساله آنان را همچون بستگان خويش دوست ميدارند و گاه ميپرستند.
<FONT face=tahoma>(شايد دور از جان استاد اينگونه است كه وقتي هنرمندي بويژه از جامعه بازيگري به ديار باقي ميشتابد، فقدان او به عزايي عمومي بدل ميشود و تا مدتها جامع