Isengard
14th April 2010, 10:07 PM
برگرفته از همشهری آنلاین
چگونه انرژي منفي را از خود دور كنيم
تعريف انرژي منفي با اصطلاحات علمي سخت است ولي مسلما هر كسي آن را تجربه كرده است. وقتي افراد با هرگونه مشكلي مواجه ميشوند يا شكست ميخورند، سرزنش، احساس گناه، تأسفخوردن و اضطراب مقداري انرژي منفي توليد ميكند. اين بدان مفهوم نيست كه آنها بد يا منفي هستند ولي به اين معناست كه آنها با منبع دروني انرژي مثبتشان قطع رابطه كردهاند!
شايد شما تجربه رفتن به جايي يا بودن با افرادي را داريد كه باعث ميشوند احساس بدي پيدا كنيد؛ احتمالا احساس خستگي بكنيد. گرچه سخت است علت دقيق ناراحتيتان را معلوم كنيد ولي به هر حال آن را احساس ميكنيد. در عوض، امكان دارد شما در كنار بعضي افراد خودبهخود احساس بهتربودن و داشتن آرامش بيشتر بكنيد.
اين تجربيات اتفاقي نيست؛ اينها نتيجه تبادل مشخص انرژي است. وقتي شخصي انرژي كمي دارد، فقط بودن با فرد داراي انرژي زياد به او نيرو ميدهد، در عين حال از انرژي خود آن شخص اندكي كاسته ميشود. انتقال انرژي از شخصي به شخص ديگر موجب برقراري تعادل و توازن ميشود.
مثلا اگر شما احساس خوبي داريد و با كسي كه احساس بدي دارد ارتباط برقرار ميكنيد، بعد از مدتي آن فرد احساس بهتري پيدا ميكند و احساس خوب شما كمتر خواهد شد. ممكن است اين تغيير را خود احساس نكنيد ولي طي چند ساعت يا چند روز متوجه ميشويد كه احساس خوبي نداريد. درك اين تشابه به توضيح تبادل انرژي مثبت و منفي كه هميشه در جريان است، بيشتر كمك ميكند.
وقتي منفيبافي ميكنيم چه اتفاقي ميافتد
هرچه بيشتر منفيبافي ميكنيم و راهي هم براي رهاساختن آن نمييابيم انرژي خود را راكد نگه ميداريم.
وقتي درگير منفيبافي ميشويم ممكن است سعي كنيم اعتماد و اطمينان داشته باشيم ولي وقتي دست به كاري خطير ميزنيم، همچنان دستخوش اضطراب و سردرگمي ميشويم؛ بدينترتيب اعتمادبهنفس ما زائل شده است. ما آرزوي درونيمان را براي فعاليت بيشتر و پيشرفتكردن احساس ميكنيم ولي متوجه ميشويم عقب نگه داشته شدهايم.
اما وقتي درگير منفيبافي ميشويم، شايد دلمان بخواهد شاد باشيم ولي احساس ميكنيم كه با افسردگي و تأسفخوردن براي خود، بيشتر در خود غرق ميشويم. لذت ما كم ميشود و احساس ميكنيم ميل درونيمان شادبودن است اما آن را نمييابيم. اين فرايند در افرادي با حساسيت كمتر كه از كمبودهاي خود بياطلاع هستند، متفاوت است. آنها تاحدودي شاد هستند ولي اين افراد از ديرباز مفهوم لذتبردنهاي واقعي را از بين بردهاند.
فراموش نكنيم وقتي منفيبافي ميكنيم ممكن است بخواهيم نسبت به خودمان احساس خوبي داشته باشيم ولي هنوز گرفتار احساس گناه و بيارزشي هستيم. ما نميتوانيم خلوص، معصوميت و خوبي را كه حاصل آن است احساس كنيم.
ما به خاطر اشتباهات گذشتهمان احساس تباهي و بيهودگي ميكنيم و نميتوانيم خودمان را ببخشيم. در نتيجه احساس ميكنيم در قبال ديگران مسئول هستيم. اگر هنگام كودكي براي اشتباهاتمان تنبيه ميشديم ممكن است خودمان هم مجازاتكردنمان را ادامه دهيم.
روحهاي حساس، منفيگرايي ديگران را به درون خود ميكشند چون آنها بيشتر در معرض خطر هستند. منفيگرايي كه آنها احساس ميكنند تركيبي از منفيبافيهاي خودشان همراه با منفيبافيهاي ديگران است. آنها مانند اسفنج به هر جا كه ميروند منفيبودن و احساسات منفي ديگران را به درون خود ميكشند.
اما چيزي كه به ديگران اجازه ميدهد حساسيت كمتري داشته باشند توانايي فرونشاندن احساسات است. بعضي افراد هنگام عصبانيت نياز ندارند احساساتشان را مورد بررسي قرار دهند تا به احساس بهتري برسند. اين افراد فقط ميخواهند احساساتشان را انكار كنند يا نپذيرند و سرانجام به راه خودشان بروند. اين روش براي افرادي كه حساسيت كمتري دارند مفيد است ولي براي كساني كه حساسترند نميتواند مفيد واقع شود.
در واقع افراد، منفيگرايي خود را سركوب ميكنند، آنها نهتنها اين احساسشان را به ديگران منتقل ميكنند بلكه منفيگرايي كمتري را از جهان جذب ميكنند.
چگونه انرژي منفي را از خود دور كنيم
تعريف انرژي منفي با اصطلاحات علمي سخت است ولي مسلما هر كسي آن را تجربه كرده است. وقتي افراد با هرگونه مشكلي مواجه ميشوند يا شكست ميخورند، سرزنش، احساس گناه، تأسفخوردن و اضطراب مقداري انرژي منفي توليد ميكند. اين بدان مفهوم نيست كه آنها بد يا منفي هستند ولي به اين معناست كه آنها با منبع دروني انرژي مثبتشان قطع رابطه كردهاند!
شايد شما تجربه رفتن به جايي يا بودن با افرادي را داريد كه باعث ميشوند احساس بدي پيدا كنيد؛ احتمالا احساس خستگي بكنيد. گرچه سخت است علت دقيق ناراحتيتان را معلوم كنيد ولي به هر حال آن را احساس ميكنيد. در عوض، امكان دارد شما در كنار بعضي افراد خودبهخود احساس بهتربودن و داشتن آرامش بيشتر بكنيد.
اين تجربيات اتفاقي نيست؛ اينها نتيجه تبادل مشخص انرژي است. وقتي شخصي انرژي كمي دارد، فقط بودن با فرد داراي انرژي زياد به او نيرو ميدهد، در عين حال از انرژي خود آن شخص اندكي كاسته ميشود. انتقال انرژي از شخصي به شخص ديگر موجب برقراري تعادل و توازن ميشود.
مثلا اگر شما احساس خوبي داريد و با كسي كه احساس بدي دارد ارتباط برقرار ميكنيد، بعد از مدتي آن فرد احساس بهتري پيدا ميكند و احساس خوب شما كمتر خواهد شد. ممكن است اين تغيير را خود احساس نكنيد ولي طي چند ساعت يا چند روز متوجه ميشويد كه احساس خوبي نداريد. درك اين تشابه به توضيح تبادل انرژي مثبت و منفي كه هميشه در جريان است، بيشتر كمك ميكند.
وقتي منفيبافي ميكنيم چه اتفاقي ميافتد
هرچه بيشتر منفيبافي ميكنيم و راهي هم براي رهاساختن آن نمييابيم انرژي خود را راكد نگه ميداريم.
وقتي درگير منفيبافي ميشويم ممكن است سعي كنيم اعتماد و اطمينان داشته باشيم ولي وقتي دست به كاري خطير ميزنيم، همچنان دستخوش اضطراب و سردرگمي ميشويم؛ بدينترتيب اعتمادبهنفس ما زائل شده است. ما آرزوي درونيمان را براي فعاليت بيشتر و پيشرفتكردن احساس ميكنيم ولي متوجه ميشويم عقب نگه داشته شدهايم.
اما وقتي درگير منفيبافي ميشويم، شايد دلمان بخواهد شاد باشيم ولي احساس ميكنيم كه با افسردگي و تأسفخوردن براي خود، بيشتر در خود غرق ميشويم. لذت ما كم ميشود و احساس ميكنيم ميل درونيمان شادبودن است اما آن را نمييابيم. اين فرايند در افرادي با حساسيت كمتر كه از كمبودهاي خود بياطلاع هستند، متفاوت است. آنها تاحدودي شاد هستند ولي اين افراد از ديرباز مفهوم لذتبردنهاي واقعي را از بين بردهاند.
فراموش نكنيم وقتي منفيبافي ميكنيم ممكن است بخواهيم نسبت به خودمان احساس خوبي داشته باشيم ولي هنوز گرفتار احساس گناه و بيارزشي هستيم. ما نميتوانيم خلوص، معصوميت و خوبي را كه حاصل آن است احساس كنيم.
ما به خاطر اشتباهات گذشتهمان احساس تباهي و بيهودگي ميكنيم و نميتوانيم خودمان را ببخشيم. در نتيجه احساس ميكنيم در قبال ديگران مسئول هستيم. اگر هنگام كودكي براي اشتباهاتمان تنبيه ميشديم ممكن است خودمان هم مجازاتكردنمان را ادامه دهيم.
روحهاي حساس، منفيگرايي ديگران را به درون خود ميكشند چون آنها بيشتر در معرض خطر هستند. منفيگرايي كه آنها احساس ميكنند تركيبي از منفيبافيهاي خودشان همراه با منفيبافيهاي ديگران است. آنها مانند اسفنج به هر جا كه ميروند منفيبودن و احساسات منفي ديگران را به درون خود ميكشند.
اما چيزي كه به ديگران اجازه ميدهد حساسيت كمتري داشته باشند توانايي فرونشاندن احساسات است. بعضي افراد هنگام عصبانيت نياز ندارند احساساتشان را مورد بررسي قرار دهند تا به احساس بهتري برسند. اين افراد فقط ميخواهند احساساتشان را انكار كنند يا نپذيرند و سرانجام به راه خودشان بروند. اين روش براي افرادي كه حساسيت كمتري دارند مفيد است ولي براي كساني كه حساسترند نميتواند مفيد واقع شود.
در واقع افراد، منفيگرايي خود را سركوب ميكنند، آنها نهتنها اين احساسشان را به ديگران منتقل ميكنند بلكه منفيگرايي كمتري را از جهان جذب ميكنند.