touraj atef
13th April 2010, 07:24 PM
براي كساني كه در كار ادبيات كودك و نوجوانان هستند نام خانم جي كي رولينگ نام آشنائي است اما اگر كساني هم كه باشند كه نام او را نشنيده باشند و پدر و مادري و يا شخصيتي باشند كه با كودكان در ارتباط باشند به طور حتم قهرمان داستان هاي او يعني " هري پاتر " را مي شناسند هر ي پاتر پسركي است كه به مدرسه جادوگري مي رود و با استادش در گير مي شود و در اين بين چون سيل زيادي از حكايات گروهي دوست و گروهي دشمن دارد بهرحال خانم جي كي رو لينگ در آخرين مصاحبه خود اعلام مي كند كه اين داستان را ادامه مي دهد و به طور حتم به فروش آنها نيز اميدوار است تا دامنه ثروت حاصله از فروش قصه هاي بي سر و ته اين آقا پسر جادوگر را افزايش دهد قصه خانم رو لينگ از اين نظر براي من جالب بود كه دخترم از من مي خواست كه تمرين فارسي او را حل كند تمرين خيلي ساده بود و آن اين بود كه بچه ها بايد يكي از قصه هاي سالهاي گذشته كتاب فارسي خود را بنويسند اما دخترم به هيچ عنوان حتي خطي از آنها را به ياد نداشت ووقتي ديد كه عكسي از هري پاتر روي مقاله اي كه من مي خواندم وجود دارد به من گفت
- بابائي ! هري پاتر جديد آمده است؟
با حسرت او را نگاه كردم و باورم نمي شد كه چگونه فرزند يك نويسنده بخوبي هري پاتر مي شناسد ولي حاضر نيست كه قصه هاي دور و دراز ما را به ياد آورد با اين كه 42 سال از زندگيم گذشته همچنان قصه هاي صمد بهرنگي را در ذهن دارم و يا كتابي كه علي اشرف درويشان بزرگ با جمع آوري قصه هاي محلي ايران جمع آوري كرده بود را همچنان در كتابخانه خود دارم از مرحوم آذريزدي هم كتابهاي بزرگ قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب را جائي گذاشته بودم و همچنان بخوبي به يادم مي آيد كه قصه خاله پيرزن و حيوانات جنگل و يا كلاغ و روباه در كتب فارسي دوران كودكي كه چه شيرين بود به ياد هري پاتر مي افتم و مي گويم
چرا همتي نيست كه بچه هاي ما با قصه هاي بزرگ وزيبا آشنا شوند قصه هاي قشنگي از بزرگاني كه نام بردم و يا با استفاده از گنجينه هاي ادب فارسي چون كليله و دمنه و مثنوي و حتي شاهنامه و خمسه نظامي كه هر كدام به مراتب قهرماناني جذاب تر از هري پاتر دارند
آنقدر در دنياي خودم بودم كه صداي دخترم در آمد كه
- بابائي ! يك قصه بگو ديگر
تحمل نياوردم و به سوي كتابخانه رفتم كتاب علي اشرف درويشيان و صمد بهرنگي و مهدي آذري يزدي را در آوردم و به او گفتم با هم قصه ها را مي خوانيم از هر كدام كه خوشت آمد مي نويسيم
آيلي معترض گفت
- بابائي ! ما مي خواهيم قصه سالهاي گذشته را بنويسيم اين ها كه در كتاب ما نبوده است
نگاهي به اسامي مي كنم كه و با تاسف از خودم مي پرسم
- چرا بايد قصه هاي صمد و درويشيان و... در كتاب نباشند
و بعد مي گويم
- مهم نيست دخترم تو يك قصه بنويس اگر خانم معلمت ايراد گرفت با من
و بعد با هم چند قصه را مي خوانيم فضاي قصه گوئي من پدر قصه گو با دختر مشتاق شنواي قصه, حكايت عاشقانه اي به ما داده بود و ساعتي دلپذير را در كنار هم ساختيم وقتي قصه ها تمام شد آيلي گفت
- بابائي ! فردا مي روم مدرسه و اين كتابها را براي بچه ها مي خوانم
و من كه شاهد نوشتن مشتاقانه قصه او بودم به اين انديشه رفتم كه به وقاع درد ما ننوشتن قصه ها نيست بلكه قصه گوئي در روزگار ما كم شده است وقتي همه چيز را خراب مي كنيم بايد هم قصه و قصه گوئي هم خط زده شود امروز چهره مادر بزرگ و پدر بزرگ را تبديل به پيرزنها و پيرمردهاي نسبتا ديوانه اي در سريالها و فيلمها خود كرده ايم كه همه چيز از آنها بر مي آيد جز پدري كردن و بزرگي نمودن و عشق ورزي و قصه گوئي كردن ,و يا در فكر اين هستيم كه زود تر حاج خانم را شوهر دهيم و يا آقا زن مرده را داماد كنيم و هيچ كس نمي گويم كه پس در اين ميان تكليف عشق به نسل بعدي چيست ؟ امروز ه كليله دمنه به فارسي كودكانه وجود دارد و مثنوي و شاهنامه هم به همين كلام نگاشته شده است اما ِآيا قصه گوئي هم وجود دارد ؟ در كدام دلي خصلت دل به فرزند آن گونه هست كه بخواهد براي او قصه گويد ؟ من پدر و يا شما مادر و ...تصميم گرفته ايم قصه گفتن براي كودكان را تبديل به بازي با كامپيوترهاي دستي كنيم امروزه درد ما مسخره كردن همان پدر بزرگ و مادر بزرگي است كه روزگاري قصه گوهاي ما بودند و اين گونه است كه وقتي عشق از سمتي رود بي توجهي و بي اعتنائي و نفرت از در ديگر آيد و بر ما همان رود كه مي بينيم به چهره خانم رولينگ در روزنامه نگاه مي كنم و مي انديشم
- اگر ما به واقع حداقل قصه هاي خودمان را بلد بوديم و اين گونه گم نشده بوديم و عاشقانه هاي دور پدر بزرگ و مادر بزرگ و .. را داشتيم باز هم قهرمانان بچه هاي ما امثالي چون هري پاتر بود؟
و بعد با حسرت اين شعر زا زمزمه مي كنم
گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست
www.lonelyseaman.wordpress.com (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)
// tourajatef@hotmacom
- بابائي ! هري پاتر جديد آمده است؟
با حسرت او را نگاه كردم و باورم نمي شد كه چگونه فرزند يك نويسنده بخوبي هري پاتر مي شناسد ولي حاضر نيست كه قصه هاي دور و دراز ما را به ياد آورد با اين كه 42 سال از زندگيم گذشته همچنان قصه هاي صمد بهرنگي را در ذهن دارم و يا كتابي كه علي اشرف درويشان بزرگ با جمع آوري قصه هاي محلي ايران جمع آوري كرده بود را همچنان در كتابخانه خود دارم از مرحوم آذريزدي هم كتابهاي بزرگ قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب را جائي گذاشته بودم و همچنان بخوبي به يادم مي آيد كه قصه خاله پيرزن و حيوانات جنگل و يا كلاغ و روباه در كتب فارسي دوران كودكي كه چه شيرين بود به ياد هري پاتر مي افتم و مي گويم
چرا همتي نيست كه بچه هاي ما با قصه هاي بزرگ وزيبا آشنا شوند قصه هاي قشنگي از بزرگاني كه نام بردم و يا با استفاده از گنجينه هاي ادب فارسي چون كليله و دمنه و مثنوي و حتي شاهنامه و خمسه نظامي كه هر كدام به مراتب قهرماناني جذاب تر از هري پاتر دارند
آنقدر در دنياي خودم بودم كه صداي دخترم در آمد كه
- بابائي ! يك قصه بگو ديگر
تحمل نياوردم و به سوي كتابخانه رفتم كتاب علي اشرف درويشيان و صمد بهرنگي و مهدي آذري يزدي را در آوردم و به او گفتم با هم قصه ها را مي خوانيم از هر كدام كه خوشت آمد مي نويسيم
آيلي معترض گفت
- بابائي ! ما مي خواهيم قصه سالهاي گذشته را بنويسيم اين ها كه در كتاب ما نبوده است
نگاهي به اسامي مي كنم كه و با تاسف از خودم مي پرسم
- چرا بايد قصه هاي صمد و درويشيان و... در كتاب نباشند
و بعد مي گويم
- مهم نيست دخترم تو يك قصه بنويس اگر خانم معلمت ايراد گرفت با من
و بعد با هم چند قصه را مي خوانيم فضاي قصه گوئي من پدر قصه گو با دختر مشتاق شنواي قصه, حكايت عاشقانه اي به ما داده بود و ساعتي دلپذير را در كنار هم ساختيم وقتي قصه ها تمام شد آيلي گفت
- بابائي ! فردا مي روم مدرسه و اين كتابها را براي بچه ها مي خوانم
و من كه شاهد نوشتن مشتاقانه قصه او بودم به اين انديشه رفتم كه به وقاع درد ما ننوشتن قصه ها نيست بلكه قصه گوئي در روزگار ما كم شده است وقتي همه چيز را خراب مي كنيم بايد هم قصه و قصه گوئي هم خط زده شود امروز چهره مادر بزرگ و پدر بزرگ را تبديل به پيرزنها و پيرمردهاي نسبتا ديوانه اي در سريالها و فيلمها خود كرده ايم كه همه چيز از آنها بر مي آيد جز پدري كردن و بزرگي نمودن و عشق ورزي و قصه گوئي كردن ,و يا در فكر اين هستيم كه زود تر حاج خانم را شوهر دهيم و يا آقا زن مرده را داماد كنيم و هيچ كس نمي گويم كه پس در اين ميان تكليف عشق به نسل بعدي چيست ؟ امروز ه كليله دمنه به فارسي كودكانه وجود دارد و مثنوي و شاهنامه هم به همين كلام نگاشته شده است اما ِآيا قصه گوئي هم وجود دارد ؟ در كدام دلي خصلت دل به فرزند آن گونه هست كه بخواهد براي او قصه گويد ؟ من پدر و يا شما مادر و ...تصميم گرفته ايم قصه گفتن براي كودكان را تبديل به بازي با كامپيوترهاي دستي كنيم امروزه درد ما مسخره كردن همان پدر بزرگ و مادر بزرگي است كه روزگاري قصه گوهاي ما بودند و اين گونه است كه وقتي عشق از سمتي رود بي توجهي و بي اعتنائي و نفرت از در ديگر آيد و بر ما همان رود كه مي بينيم به چهره خانم رولينگ در روزنامه نگاه مي كنم و مي انديشم
- اگر ما به واقع حداقل قصه هاي خودمان را بلد بوديم و اين گونه گم نشده بوديم و عاشقانه هاي دور پدر بزرگ و مادر بزرگ و .. را داشتيم باز هم قهرمانان بچه هاي ما امثالي چون هري پاتر بود؟
و بعد با حسرت اين شعر زا زمزمه مي كنم
گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست
www.lonelyseaman.wordpress.com (http://www.lonelyseaman.wordpress.com/)
// tourajatef@hotmacom