touraj atef
12th April 2010, 02:31 PM
نزديك به نيم قرن پيش يعني دقيقا 49 سال پيش انسان توانست به يكي از بزرگترين دست آوردهاي خويش رسد و آن عبور از جو زمين بود در 12 آوريل سال 1961 مردي از سرزمين روسيه به نام يوري گاگارين در حاليكه پاي از عرصه خاكي برون نهاد كه نخستين انساني بود كه موفق به كسب اين جمله يعني " بيرون رفتن از كره خاكي " در حالي شده بود كه همچنان گوهر زيستن را در آغوش داشت يوري گاگارين در حالي سفر عجيب خود را آغاز كرد كه جهان در بحرانهاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي سالهاي آغازين دهه 60 ميلادي بود و او با سفر خودش در زماني آن چنان پر هياهو تلنگري به همه انسانها زد او در جمله معروف كه سالها از آن ياد شد و از اولين مشاهداتش در خارج از جو كره زمين گفته شد فرياد زد
" من كره زمين را يك توپ بزرگ آبي مي بينم كه هيچ مرزي ندارد "
و شايد او با گفتن اين جمله در آن روزگار مي خواست كه به همه آدميان بگويد كه همگي بايد با هم باشند و اين گونه به دنبال مرز بندي ها نروند اما انسان جاه طلب و بي توجه به هم نوع و غير هم نوع كه در روزگارش با توليد گاز هاي گل خانه اي باعث گرمايش زمين و آب شدن يخهاي قطبي شده و اكو سيستم را در معرض نابودي قرار داده و يا با آلوده كردن آبها و تخريب مراتع و كشتار و شكارهاي بي رويه حيوانات و افزايش توليد جنگ افزارهاي مرگ آور و خصوصا مسابقه تسليحاتي اتمي و ميكروبي و بيولوژيك و به اوج كشاندن پديده شوم تروريسم و... به هيچ چيز جز " من " نمي انديشد هيچگاه نپنداشت كه اگر " ما " نباشد و آن " توپ آبي " زيستن يعني كره زمين روزي در ميان اين همه جاه طلبي ها از بين رود آنگاه مطمئنا " من " نيز از بين رفته است براستي اين " من " تا به يك قرار است حكومت كند ؟ اصولا چرا اين " من " حاكم است ؟ براي پاسخ دادن به اين سوال ميليونها ورق نوشته شده است اما شايد بهترين پاسخ به اين سوال اين باشد كه " بشر مي ترسد "آري امروز در بين جوامع بشري بيماري هاي رواني كشتاري كمتر از بيماريهاي جسمي ندارند و سيل عظيم شيوع بيماري هاي جسمي كه ناشي از بيماريهاي رواني است هر دم افزون مي يابد و قصه " عقل سالم در بدن سالم است " را تبديل به " تن سالم هم در كروي عقل سالم است " نموده است از سوي ديگر متاسفانه شاهديم بسياري از بيماريهاي رواني هم خود باعث از بين رفتن بيماران مي شود و ترس از اصلي ترين ها است امروز بيماري ترس باعث شده است كه خود آزاريها ( مازوخيزم ) و دگر آزاريها ( ساديسم ) بشر را بيش از پيش آزار دهد و اين گونه است كه بشر رنجان از ترس هر روز بيش از پيش خود را نالان مي بيند و حال اين سوال پيش مي آيد كه چرا بشر مي ترسد ؟ براي پاسخ به اين سوال هم بايد سالها حرف زد اما شايد شايع ترين عامل حضور " ترس " غيبت " عشق" است غيبت عشق براي همگي ما وجود دارد وقتي عشق مي رود و حس مي كنيم كه نه كسي را دوست داريم و نه كساني دوستمان دارند ناخود آگاه حس تنهائي به سراغمان مي آِد حس تنهائي بار بزرگي به دوشمان مي افكند و اين بار بزرگ باعث مي شود كه از مسئوليتها بترسيم و ترس به ما همان بلاهائي دهد كه امروز دچار آن هستيم اين تنهائي باعث مي شود كه خود را بر تر بدانيم و موجوداتي چو ن موسليني و هيتلر و ايدي امين و رابرت موگابه و هزاران خود راي ديگر به جهان انسان هديه داده شود و بخواهد كه بكشد تا خود بماند وبخواهد نابود كند تا بناي خود را بسازد ترس مي تواند خود رائي را نابود كند به خودكشي تبديل شود خودكشي كه مي گويد" تنهايم" پس بايد روم تا براي هميشه هيچكس مرا نبيند اين خودكشي مي تواند فيزيكي هم نباشد گاهي اوقات خودكشي مي توان نامحسوس باشد چون حكايت نديدن ها و نشنيدن ها و مهمتر از همه نخواستن ها باشد ترس مي تواند نابود كند و هر كدام از " همه " ما را به " همه جا " هائي كشاند كه حكايت نابودي دارد بيائيم امروز هر كدام خود را جاي يوري گاگارين بگذاريم و از جو ذهن خود خارج شويم و نگاهي به هستي و دنياي درونمان بيفكنيم و بگوئيم
آري همگي با هم هستيم
مايكي هستيم
عاشق همديگر هستيم
اهل اين خاكيم
همين توپ بزرگ آبي
پس هستيم
و كودكي مي كنيم
شادماني مي كنيم
لبخند مي زنيم
عاشق دلي داريم
و اين گونه هست كه نخواهيم ترسيد
/ /tourajatef@hotmail.com/ www.lonelyseaman.wordpress.com
" من كره زمين را يك توپ بزرگ آبي مي بينم كه هيچ مرزي ندارد "
و شايد او با گفتن اين جمله در آن روزگار مي خواست كه به همه آدميان بگويد كه همگي بايد با هم باشند و اين گونه به دنبال مرز بندي ها نروند اما انسان جاه طلب و بي توجه به هم نوع و غير هم نوع كه در روزگارش با توليد گاز هاي گل خانه اي باعث گرمايش زمين و آب شدن يخهاي قطبي شده و اكو سيستم را در معرض نابودي قرار داده و يا با آلوده كردن آبها و تخريب مراتع و كشتار و شكارهاي بي رويه حيوانات و افزايش توليد جنگ افزارهاي مرگ آور و خصوصا مسابقه تسليحاتي اتمي و ميكروبي و بيولوژيك و به اوج كشاندن پديده شوم تروريسم و... به هيچ چيز جز " من " نمي انديشد هيچگاه نپنداشت كه اگر " ما " نباشد و آن " توپ آبي " زيستن يعني كره زمين روزي در ميان اين همه جاه طلبي ها از بين رود آنگاه مطمئنا " من " نيز از بين رفته است براستي اين " من " تا به يك قرار است حكومت كند ؟ اصولا چرا اين " من " حاكم است ؟ براي پاسخ دادن به اين سوال ميليونها ورق نوشته شده است اما شايد بهترين پاسخ به اين سوال اين باشد كه " بشر مي ترسد "آري امروز در بين جوامع بشري بيماري هاي رواني كشتاري كمتر از بيماريهاي جسمي ندارند و سيل عظيم شيوع بيماري هاي جسمي كه ناشي از بيماريهاي رواني است هر دم افزون مي يابد و قصه " عقل سالم در بدن سالم است " را تبديل به " تن سالم هم در كروي عقل سالم است " نموده است از سوي ديگر متاسفانه شاهديم بسياري از بيماريهاي رواني هم خود باعث از بين رفتن بيماران مي شود و ترس از اصلي ترين ها است امروز بيماري ترس باعث شده است كه خود آزاريها ( مازوخيزم ) و دگر آزاريها ( ساديسم ) بشر را بيش از پيش آزار دهد و اين گونه است كه بشر رنجان از ترس هر روز بيش از پيش خود را نالان مي بيند و حال اين سوال پيش مي آيد كه چرا بشر مي ترسد ؟ براي پاسخ به اين سوال هم بايد سالها حرف زد اما شايد شايع ترين عامل حضور " ترس " غيبت " عشق" است غيبت عشق براي همگي ما وجود دارد وقتي عشق مي رود و حس مي كنيم كه نه كسي را دوست داريم و نه كساني دوستمان دارند ناخود آگاه حس تنهائي به سراغمان مي آِد حس تنهائي بار بزرگي به دوشمان مي افكند و اين بار بزرگ باعث مي شود كه از مسئوليتها بترسيم و ترس به ما همان بلاهائي دهد كه امروز دچار آن هستيم اين تنهائي باعث مي شود كه خود را بر تر بدانيم و موجوداتي چو ن موسليني و هيتلر و ايدي امين و رابرت موگابه و هزاران خود راي ديگر به جهان انسان هديه داده شود و بخواهد كه بكشد تا خود بماند وبخواهد نابود كند تا بناي خود را بسازد ترس مي تواند خود رائي را نابود كند به خودكشي تبديل شود خودكشي كه مي گويد" تنهايم" پس بايد روم تا براي هميشه هيچكس مرا نبيند اين خودكشي مي تواند فيزيكي هم نباشد گاهي اوقات خودكشي مي توان نامحسوس باشد چون حكايت نديدن ها و نشنيدن ها و مهمتر از همه نخواستن ها باشد ترس مي تواند نابود كند و هر كدام از " همه " ما را به " همه جا " هائي كشاند كه حكايت نابودي دارد بيائيم امروز هر كدام خود را جاي يوري گاگارين بگذاريم و از جو ذهن خود خارج شويم و نگاهي به هستي و دنياي درونمان بيفكنيم و بگوئيم
آري همگي با هم هستيم
مايكي هستيم
عاشق همديگر هستيم
اهل اين خاكيم
همين توپ بزرگ آبي
پس هستيم
و كودكي مي كنيم
شادماني مي كنيم
لبخند مي زنيم
عاشق دلي داريم
و اين گونه هست كه نخواهيم ترسيد
/ /tourajatef@hotmail.com/ www.lonelyseaman.wordpress.com