diamonds55
5th November 2008, 02:26 AM
رسیدن به هدف
هر فرد عاقلی در گذران زندگی , دارای خواست و آرزوهایی است که در ذهن خویش آنرا می پروراند تا این که روزی بتواند به آنها جامه عمل بپوشاند و جهت رسیدن به آن , از هیچگونه سعی و کوششی دست برنمی دارد , تا روزی که موفق گردد همچنان به دنبال آن خواست خود می گردد و در این زمینه , افراد تصویرهای مختلفی را در ذهن خویش ترسیم می کنند و مسیرهای متفاوتی را نسبت به عقل و شعور و فهم و درک و مقدورات عقلی خویش , می پیمایند .
عده ای از این افراد در زمان ادامه مسیر زندگی , تصور می کنند که دسترسی به آن هدفی که از قبل برای خئد تعیین کرده و مدت ها به دنبال آن بوده اند , امر عبثی است و به سادگی نمی توانند در به ثمر رسانیدن آن موفق شوند , لذا از دنبال کردن هدف قبلی منصرف می شوند و از آن دست برمی دارند , گروه دیگری از این افراد چون می بینند که به سادگی قادر نیستند مسیر رسیدن به هدف خود را از طریق دنبال کنند , لذا از آن مسیر قبلی دسا بر می دارند و راه دیگری را برای نیل به همان هدف اصلی خویش دنبال می کنند.
زمانی که فردی مسیری را برای رسیدن به هدف خود دنبال می کند , مسلما در طول زمان با رویدادهای گوناگون و اتفاقات مختلفی روبرو می شود و آن وقایع اغلب موجب می گردند که اثرات مثبت یا منفی از ادامه آن اهداف در ضمیر آنها از خود بجای بگذارد که گاهی سبب تشویق و پیشرفت در ادامه مسیر می گردد و زمانی هم موجب دلسردی و عدم رضایت آنان می شود . ضمن اینکه چنین اتفاقات و رویدادهایی از نظر همگان دارای یک نوع معیارهای مشخص و معینی نیستند و هر فردی در مورد آنها برداشت هایی به نسبت دانش های عقلی و تجربه و پشتکار و زندگی و موقعیت های شغلی و اجتماعی و ... خود دارد.
وقتی که فردی هدف اصلی ای را در ذهن خود می پروراند و جهت رسیدن به آن , مسیر معینی را می پیماید , از همان موقع خواست و افکار و کشش های نفسانی درون خویش را به گونه ای آشکار می سازد و کسانی که مسیر مشخصی را جهت هدف اصلی خویش انتخاب می کنند , معمولا سعی دارند جهت رسیدن به آن هدف , از دیگران پیشی گیرند و گوی سبقت را از همگان بربایند و در ادامه چنین مسیر هایی ,اصولا هیچ فردی انتخاب مسیرهای ذهنی و عقلی خویش را بد نمی داند , چون اکثر افراد همیشه پایبند به شناخت و اعتقادات و طرز تفکر برداشتهای عقلی خود می باشند و بر این باورند که آنها راه و روش صحیح و درستی را انتخاب کرده اند , به همین علت هم در جوامع مختلف شاهد این همه نابرابری های فکری و عقلی و شغلی و اختلاف سلیقه مردمان می باشیم , چون خواست و تصمیم و اراده هر فردی , مربوط به دانش و علم و شناخت همان شخص است و دید او با دیگری در آن زمینه , دارای نوسانات و اختلافات بسیاری می باشد که نظریات و خواست آنها اغلب تحت نفوذ عوامل دیگری قرار می گیرد و اصولا هیچ فردی بدون هدف و خواست های باطنی نمی تواند موفق گردد.
داشتن هدف در زندگی افراد بسیار مهم و موثر است , ولی اهدافی قابل احترام و پی گیری می باشند که از نظر عقلی , علمی , اجتماعی و ... سازنده و پربار و سودمند باشند , به همین علت هم نمی توان دنبال نمودن هر هدف مخرب و منفی ای را که به همین علت هم نمی توان دنبال نمودن هر هدف مخرب و منفی ای را که با عمل غیر انسانی توام است پذیرفت و جزو اهداف درست و متعالی دانست.
در بین حیوانات موجود , نسل بشر را جزو اشرف مخلوقات کره خاکی می دانند . گروهی بر این باورند که این برتری مربوط به قوه ناطقه ای است که در این نسل وجود دارد , در صورتی که امروزه از نظر علمی به اثبات رسیده است که تمام حیوانات با انواع هم نسل خویش و حتی سایرین , نوعی سخن می گویند و دیگری را از هدف و خواست های خود توسط امواجی آگاه می نماید.
حال توجه می فرمایید که برتری نسل بشر بر حیوانات , تنها قوه ناطقه وی نیست بلکه مربوط به روح و عقل کامل او می باشد و موجودی که دارای این دو برتری و حسن است , می بایست در مسیر زندگی خویش , همیشه از اهداف مثبت و سازنده پیروی نماید , وگرنه هنوز خوی حیوانی در وی , کاملا برطرف نشده است , زیرا همیشه آن فردی در زندگانی خود موفق می باشد و به اهداف خود می رسد که همیشه درصدد انتخاب بهترین مسیرهای عقلانی , جهت رسیدن به اهداف زندگی خود باشد.
این فرد هرگز نباید اجازه دهد تصمیم و خواست و اراده وی از قوانین الهی و اجتماعی و خوانوادگی و ... تجاوز نماید . برای مثال , زمانی که شخصی قادر است زندگانی و معیشت خود را از راه درست و صحیح و سالم اداره نماید , دلیلی وجود ندارد که با گدایی , دزدی و حیله و نیرنگ و ... روزگار خود را بگذراند.
کسانی که در زندگی خود می توانند مسیرهای سالم و درستی را انتخاب کنند , ولی از آن پیروی نمی نمایند , می توان گفت که این افراد , هنوز توانسته اند به درک و فهم و شعور و اراده خویش تسلط یابند و همچنان جزو ذات اولیه خویش که می گویند , نسل بشر از حیوانات است , باقی مانده اند و در اصل این اشخاص , اختلاف چندانی هم از نظر برداشتهای عقلی با حیوانات ندارند , زیرا تمام حیوانات از محل مناسب و غذای مخصوص و دلخواه خود لذت می برند , ولی به علت عدم درک و فهم کافی , برای تهیه آن غذاها اشتباهات فراوانی را مرتکب می شوند , به طوری که اکثر آنها فقط جهت تهیه غذای مناسب , جان خود را از دست می دهند و به همین علت هم می گویند که حیوانات از فهم و شعور و ادراک کافی برخوردار نمی باشند و متاسفانه گاهی می توان این نوع امیال و خواست های پست حیوانی را در وجود برخی از نسل بشر نیز مشاهده نمود.
اگر افراد در زندگانی خویش دارای نیروی اراده و تصمیم و خواست های مثبت و سازنده و سالمی نباشند و همواره خیر و ثواب را برای اطرافیان دور و نزدیک خود نخواهند, پس از گذشت اندک زمانی , در آنها تضاد تصمیم و اراده به وجود می آید که همین تضاد های فکری موجب بی ارزش و بی ثباتی آنان در جوامع کوچک و بزرگ خواهد شد و نتیجتا فردی منفی یا درون گرا در هر قسمتی از زندگی مشاهده می گردد.
اگر از فرد معتادی سوال شود که چرا دست از اعتیاد خود بر نمی دارد و آن را کنار نمی گذارد , مسلما عده زیادی از آنها اظهار می دارند که اراده این کار را ندارند . حال اگر درباره همین فرد قدری دقیق تر شوید و به نحوه ادامه زندگی روزمره وی بنگرید , متوجه خواهید شد که همین شخص زمانی که خمار است , برای رفع آن حالت خود , کاملا صاحب اراده می شود و هر عملی را انجام می دهد تا این که بتواند رقمی را بدست آورد و با آن رفع خماری از خویش بنماید در صورتی که همین فرد اظهار می دارد که برای ترک اعتیاد دارای اراده ای قوی نمی باشد . البته مثال های مشابه فوق زیاد هستند و نیازی به ذکر تمامی آنها نیست و با توجه به همان مثال فوق توجه فرمایید که در جهان فرد بی اراده مطلق وجود ندارد , ولی هر فرد , شناخت بخصوصی نسبت به آن دارد , چون وجود اراده در ضمیر همگان تقریبا به صورت یکنواخت قرار دارد , ولی هر فرد آن را به گونه ای پرورش داده و از آن به نحوی بهرهمند می شود و جهت بکارگیری و تقویت نیروی ارادی می بایست فرد هدف مشخصی را در هر کار یا زندگی خویش تعقیب کند تا اینکه تواند از نیروی ارادی مثبت خود بهرهمند شود زیرا تقویت قدرت های ارادی , در اجرای هر امری , وقتی به تحقق می پیوندد که تمام دلایل و انگیزه های شخص صاحب اراده درست و منطقی و مثبت و عقلانی و از پیش تعیین شده یاد , در غیر اینصورت , لغتی به نام اراده , خود به تنهایی نمی تواند عمل مثبت یا منفی ای را در زندگی فردی انجام دهد . در بکارگیری قدرت ارادی و تقویت آن , عوامل بسیاری مانند فهم , شعور , درک و ... موثر هستند , زیرا این عوامل نقش بسیار مهمی را در اراده افراد دارند . برای مثال اگر دو نفر کار بخصوص را با یکدیگر شروع نمایند , پس از مدتی یکی از آنها کار خود را تعطیل کند ودیگری ادامه دهد و در نهایت فرد دوم موفق شود , در اینجا ملاحظه می شود که در روز نخست هر دو با یک هدف بخصوص کاری را آغاز نمودند , ولی به دلایلی که مربوط به عوامل دیگر عقلی آنها است , فرد اول کار خود را ترک نمود و شخص دوم ادامه کار داد تا در آن زمینه موفق گردید .
در به ثمر رسانیدن کار ارادی می بینیم که سایر عوامل دیگر نیز موثر می باشند , یعنی فرد اول تحت تاثیر نیروهای منفی عقلی قرار گرفته و کار خود را از دست داده و هنوز بی کار است ولی دومی تحت نفوذ و قدرت مثبت عقلی خویش قرار گرفته و در به ثمر رسانیدن آن کار , پس از مدتی موفق گردیده است.
اگر هدف و خواست بخصوصی در عمل یا کاری وجود نداشته باشد , اراده , خود به تنهایی قدرت و عملکرد چندانی ندارد , زیرا در مثال فوق متوجه می شوید که نفر اول از انجام کار خود , دارای هدف خاصی نبوده و تنها برای رفع بیکاری و سرگرمی مبادرت به انجام عملی نموده است و در اثر سرگرمی جدیدتری , آن رها کرده و به دنبال آن دیگری رفته است , در صورتی که نفر دوم مصمم بوده و کار خود را با همه دشواریها به پایان برساند و از همان روز اول تصمیم گرفته بود تا زندگی را با سودی که از آن کار عاید وی می شود , تامین نماید , به همین دلیل هم تحت تاثیر هیچ نیرو یا انگیزه دیگری قرار نگرفته و با اراده قوی , شغل خود را تعغیب و دنبال کرده تا این که در انجام و اجرای آن موفق شده است.
در به ثمر رسیدن کارهای ارادی , معمولا سلامتی جسم مادی بدون تاثیر نمی باشد , زیرا بسیار دیده شده است , افرادی که در گذشته دارای نیروی ارادی بسیار قوی ای بوده اند , پس از مدتی که دچار ناراحتی های جسمی گردیده اند , قدرت ارادی خود را بطور کلی از دست داده و تبدیل به اشخاص بدون اراده و خواست منطقی شده اند و با توجه به مطالب بالا , به این نتیجه می رسیم که , قدرت ارادی در بدو تولد در همگان یکسان است , ولی در اثر اتفاقات و بروز تحولات محیطی و تربیت خانوادگی بخصوص اعمال احساسی برخی از مادران بتدریج تغییراتی در آن بروز می نماید که گاهی منجر به قدرت ارادی می شود و زمانی هم باعث ضعف نیروی ارادی در اشخاص مختلف می گردد و باید گفت که نیروی ارادی افراد با قدرت روح و روان و جسم و عقل سالم , آنها رابطه مستقیم دارد و اگر فردی هر یک از این قسمت ها را دارا نباشد یا ضعفی در آنان وجود داشته باشد , از نیروی ارادی وی نیز کاسته می شود.
گاهی در زندگی خانوادگی یا اجتماعی , از اطرافیان خویش می شنوید که آقای ایکس دارای قدرت زاید الوصفی است . با شنیدن این مطلب نباید تعجب کنید و چنین تصور کنید که در خلقت او , خداوند متعال تغییرات فاحشی را به وجود آورده است و به این دلیل وی شخصی است کاملا متمایز از سایر افراد جامعه , بلکه اگر به نحوی زندگی و علم و شناخت هایی که او در طول حیات خود بدست آورده آگاه شوید , در می یابید که او در مرحله نخست شروع به خودشناسی کرده و از نیرو و قدرت های ذاتی خود باخبر است و حتی نقاط ضعف خویش را بدست آورده است و در اثر قدرت های ذاتی , تمام آنها را از وجود خود دور کرده است . زمانی که فردی بتواند تمام قسمت های ذات و وجودی خویش را بشناسد و بر آنها تسلط یابد , آنگاه به سادگی می تواند تمام ناراحتی و عقده های منفی را از وجود خود دور سازد و بجای آنها نیرو و قدرت های مثبت و سازنده جایگزین نماید .
زمانی که به صحبت های افراد موفق جهان گوش فرا می دهیم یا زندگی نامه برخی از آنان را مطالعه می کنیم , با این حقیقت مواجه می شویم که , اکثریت قریب به اتفاق این اشخاص , در زندگی خود با مشکلات و سختی های فراوانی دست به گریبان بوده اند و بتدریج یکایک آنها را از سر راه خویش برداشته اند , زیرا آنان معتقدند , فردی که با نیروی عقل و خرد خویش , نتواند ناراحتی و سختی هایی که در زندگی روزمره وی به طور خواسته و یا ناخواسته بروز می نماید را از سر راه خود بردارد , محکوم به فنا می باشد و حتما می بایست با ناملایمات و ناراحتی های زندگی , برخوردهای عقلانی و منطقی داشت تا بر آنان پیروز شد.
کسانی که هیچگونه شناختی نسبت به افراد موفق جوامع یا جهان ندارند و تنها از دور شاهد موقعیت یا موفقیت های فعلی آنان می باشند , معمولا در ذهن خود آنها را افرادی خوش شانس و راحت می دانند که در اثر برخورد تقدیر و سرنوشت به این رتبه یا مقام و ... دست یافته اند , در صورتی که از این واقعیت غافلند , شانس هر فردی در شناخت های وجود ذاتی وی پنهان است و این لغت یا حقیقت شانس را افراد می بایست در عقل و خرد و دانش و بینش و ذات خویش بجویند و از آن بهرهمند شوند.
اکثر افراد موفق جهان کسانی بوده اند که در خانواده های متوسط و سالم و بدون عقده رشد و نمو کرده اند . آنان با نیروی اتکا به نفس و قدرت های ذاتی و نهان خود و توکل به ذات پروردگار , توانسته اند مسیر زندگی سالم و مثبتی را برای خود انتخاب نمایند و تمام سختی و ناراحتی های آن مسیر را تحمل کنند و در نهایت موجب افتخار خود و خانواده خود و حتی کشور خویش گردند . زیرا که آنها هرگز هراسی از کار و کوشش به دل راه نداده اند و با قدرت های عقلی و ارادی و تصمیم گیری به دنبال هدف سالم خود بوده و در نهایت موفق شده اند.
هر فرد عاقلی در گذران زندگی , دارای خواست و آرزوهایی است که در ذهن خویش آنرا می پروراند تا این که روزی بتواند به آنها جامه عمل بپوشاند و جهت رسیدن به آن , از هیچگونه سعی و کوششی دست برنمی دارد , تا روزی که موفق گردد همچنان به دنبال آن خواست خود می گردد و در این زمینه , افراد تصویرهای مختلفی را در ذهن خویش ترسیم می کنند و مسیرهای متفاوتی را نسبت به عقل و شعور و فهم و درک و مقدورات عقلی خویش , می پیمایند .
عده ای از این افراد در زمان ادامه مسیر زندگی , تصور می کنند که دسترسی به آن هدفی که از قبل برای خئد تعیین کرده و مدت ها به دنبال آن بوده اند , امر عبثی است و به سادگی نمی توانند در به ثمر رسانیدن آن موفق شوند , لذا از دنبال کردن هدف قبلی منصرف می شوند و از آن دست برمی دارند , گروه دیگری از این افراد چون می بینند که به سادگی قادر نیستند مسیر رسیدن به هدف خود را از طریق دنبال کنند , لذا از آن مسیر قبلی دسا بر می دارند و راه دیگری را برای نیل به همان هدف اصلی خویش دنبال می کنند.
زمانی که فردی مسیری را برای رسیدن به هدف خود دنبال می کند , مسلما در طول زمان با رویدادهای گوناگون و اتفاقات مختلفی روبرو می شود و آن وقایع اغلب موجب می گردند که اثرات مثبت یا منفی از ادامه آن اهداف در ضمیر آنها از خود بجای بگذارد که گاهی سبب تشویق و پیشرفت در ادامه مسیر می گردد و زمانی هم موجب دلسردی و عدم رضایت آنان می شود . ضمن اینکه چنین اتفاقات و رویدادهایی از نظر همگان دارای یک نوع معیارهای مشخص و معینی نیستند و هر فردی در مورد آنها برداشت هایی به نسبت دانش های عقلی و تجربه و پشتکار و زندگی و موقعیت های شغلی و اجتماعی و ... خود دارد.
وقتی که فردی هدف اصلی ای را در ذهن خود می پروراند و جهت رسیدن به آن , مسیر معینی را می پیماید , از همان موقع خواست و افکار و کشش های نفسانی درون خویش را به گونه ای آشکار می سازد و کسانی که مسیر مشخصی را جهت هدف اصلی خویش انتخاب می کنند , معمولا سعی دارند جهت رسیدن به آن هدف , از دیگران پیشی گیرند و گوی سبقت را از همگان بربایند و در ادامه چنین مسیر هایی ,اصولا هیچ فردی انتخاب مسیرهای ذهنی و عقلی خویش را بد نمی داند , چون اکثر افراد همیشه پایبند به شناخت و اعتقادات و طرز تفکر برداشتهای عقلی خود می باشند و بر این باورند که آنها راه و روش صحیح و درستی را انتخاب کرده اند , به همین علت هم در جوامع مختلف شاهد این همه نابرابری های فکری و عقلی و شغلی و اختلاف سلیقه مردمان می باشیم , چون خواست و تصمیم و اراده هر فردی , مربوط به دانش و علم و شناخت همان شخص است و دید او با دیگری در آن زمینه , دارای نوسانات و اختلافات بسیاری می باشد که نظریات و خواست آنها اغلب تحت نفوذ عوامل دیگری قرار می گیرد و اصولا هیچ فردی بدون هدف و خواست های باطنی نمی تواند موفق گردد.
داشتن هدف در زندگی افراد بسیار مهم و موثر است , ولی اهدافی قابل احترام و پی گیری می باشند که از نظر عقلی , علمی , اجتماعی و ... سازنده و پربار و سودمند باشند , به همین علت هم نمی توان دنبال نمودن هر هدف مخرب و منفی ای را که به همین علت هم نمی توان دنبال نمودن هر هدف مخرب و منفی ای را که با عمل غیر انسانی توام است پذیرفت و جزو اهداف درست و متعالی دانست.
در بین حیوانات موجود , نسل بشر را جزو اشرف مخلوقات کره خاکی می دانند . گروهی بر این باورند که این برتری مربوط به قوه ناطقه ای است که در این نسل وجود دارد , در صورتی که امروزه از نظر علمی به اثبات رسیده است که تمام حیوانات با انواع هم نسل خویش و حتی سایرین , نوعی سخن می گویند و دیگری را از هدف و خواست های خود توسط امواجی آگاه می نماید.
حال توجه می فرمایید که برتری نسل بشر بر حیوانات , تنها قوه ناطقه وی نیست بلکه مربوط به روح و عقل کامل او می باشد و موجودی که دارای این دو برتری و حسن است , می بایست در مسیر زندگی خویش , همیشه از اهداف مثبت و سازنده پیروی نماید , وگرنه هنوز خوی حیوانی در وی , کاملا برطرف نشده است , زیرا همیشه آن فردی در زندگانی خود موفق می باشد و به اهداف خود می رسد که همیشه درصدد انتخاب بهترین مسیرهای عقلانی , جهت رسیدن به اهداف زندگی خود باشد.
این فرد هرگز نباید اجازه دهد تصمیم و خواست و اراده وی از قوانین الهی و اجتماعی و خوانوادگی و ... تجاوز نماید . برای مثال , زمانی که شخصی قادر است زندگانی و معیشت خود را از راه درست و صحیح و سالم اداره نماید , دلیلی وجود ندارد که با گدایی , دزدی و حیله و نیرنگ و ... روزگار خود را بگذراند.
کسانی که در زندگی خود می توانند مسیرهای سالم و درستی را انتخاب کنند , ولی از آن پیروی نمی نمایند , می توان گفت که این افراد , هنوز توانسته اند به درک و فهم و شعور و اراده خویش تسلط یابند و همچنان جزو ذات اولیه خویش که می گویند , نسل بشر از حیوانات است , باقی مانده اند و در اصل این اشخاص , اختلاف چندانی هم از نظر برداشتهای عقلی با حیوانات ندارند , زیرا تمام حیوانات از محل مناسب و غذای مخصوص و دلخواه خود لذت می برند , ولی به علت عدم درک و فهم کافی , برای تهیه آن غذاها اشتباهات فراوانی را مرتکب می شوند , به طوری که اکثر آنها فقط جهت تهیه غذای مناسب , جان خود را از دست می دهند و به همین علت هم می گویند که حیوانات از فهم و شعور و ادراک کافی برخوردار نمی باشند و متاسفانه گاهی می توان این نوع امیال و خواست های پست حیوانی را در وجود برخی از نسل بشر نیز مشاهده نمود.
اگر افراد در زندگانی خویش دارای نیروی اراده و تصمیم و خواست های مثبت و سازنده و سالمی نباشند و همواره خیر و ثواب را برای اطرافیان دور و نزدیک خود نخواهند, پس از گذشت اندک زمانی , در آنها تضاد تصمیم و اراده به وجود می آید که همین تضاد های فکری موجب بی ارزش و بی ثباتی آنان در جوامع کوچک و بزرگ خواهد شد و نتیجتا فردی منفی یا درون گرا در هر قسمتی از زندگی مشاهده می گردد.
اگر از فرد معتادی سوال شود که چرا دست از اعتیاد خود بر نمی دارد و آن را کنار نمی گذارد , مسلما عده زیادی از آنها اظهار می دارند که اراده این کار را ندارند . حال اگر درباره همین فرد قدری دقیق تر شوید و به نحوه ادامه زندگی روزمره وی بنگرید , متوجه خواهید شد که همین شخص زمانی که خمار است , برای رفع آن حالت خود , کاملا صاحب اراده می شود و هر عملی را انجام می دهد تا این که بتواند رقمی را بدست آورد و با آن رفع خماری از خویش بنماید در صورتی که همین فرد اظهار می دارد که برای ترک اعتیاد دارای اراده ای قوی نمی باشد . البته مثال های مشابه فوق زیاد هستند و نیازی به ذکر تمامی آنها نیست و با توجه به همان مثال فوق توجه فرمایید که در جهان فرد بی اراده مطلق وجود ندارد , ولی هر فرد , شناخت بخصوصی نسبت به آن دارد , چون وجود اراده در ضمیر همگان تقریبا به صورت یکنواخت قرار دارد , ولی هر فرد آن را به گونه ای پرورش داده و از آن به نحوی بهرهمند می شود و جهت بکارگیری و تقویت نیروی ارادی می بایست فرد هدف مشخصی را در هر کار یا زندگی خویش تعقیب کند تا اینکه تواند از نیروی ارادی مثبت خود بهرهمند شود زیرا تقویت قدرت های ارادی , در اجرای هر امری , وقتی به تحقق می پیوندد که تمام دلایل و انگیزه های شخص صاحب اراده درست و منطقی و مثبت و عقلانی و از پیش تعیین شده یاد , در غیر اینصورت , لغتی به نام اراده , خود به تنهایی نمی تواند عمل مثبت یا منفی ای را در زندگی فردی انجام دهد . در بکارگیری قدرت ارادی و تقویت آن , عوامل بسیاری مانند فهم , شعور , درک و ... موثر هستند , زیرا این عوامل نقش بسیار مهمی را در اراده افراد دارند . برای مثال اگر دو نفر کار بخصوص را با یکدیگر شروع نمایند , پس از مدتی یکی از آنها کار خود را تعطیل کند ودیگری ادامه دهد و در نهایت فرد دوم موفق شود , در اینجا ملاحظه می شود که در روز نخست هر دو با یک هدف بخصوص کاری را آغاز نمودند , ولی به دلایلی که مربوط به عوامل دیگر عقلی آنها است , فرد اول کار خود را ترک نمود و شخص دوم ادامه کار داد تا در آن زمینه موفق گردید .
در به ثمر رسانیدن کار ارادی می بینیم که سایر عوامل دیگر نیز موثر می باشند , یعنی فرد اول تحت تاثیر نیروهای منفی عقلی قرار گرفته و کار خود را از دست داده و هنوز بی کار است ولی دومی تحت نفوذ و قدرت مثبت عقلی خویش قرار گرفته و در به ثمر رسانیدن آن کار , پس از مدتی موفق گردیده است.
اگر هدف و خواست بخصوصی در عمل یا کاری وجود نداشته باشد , اراده , خود به تنهایی قدرت و عملکرد چندانی ندارد , زیرا در مثال فوق متوجه می شوید که نفر اول از انجام کار خود , دارای هدف خاصی نبوده و تنها برای رفع بیکاری و سرگرمی مبادرت به انجام عملی نموده است و در اثر سرگرمی جدیدتری , آن رها کرده و به دنبال آن دیگری رفته است , در صورتی که نفر دوم مصمم بوده و کار خود را با همه دشواریها به پایان برساند و از همان روز اول تصمیم گرفته بود تا زندگی را با سودی که از آن کار عاید وی می شود , تامین نماید , به همین دلیل هم تحت تاثیر هیچ نیرو یا انگیزه دیگری قرار نگرفته و با اراده قوی , شغل خود را تعغیب و دنبال کرده تا این که در انجام و اجرای آن موفق شده است.
در به ثمر رسیدن کارهای ارادی , معمولا سلامتی جسم مادی بدون تاثیر نمی باشد , زیرا بسیار دیده شده است , افرادی که در گذشته دارای نیروی ارادی بسیار قوی ای بوده اند , پس از مدتی که دچار ناراحتی های جسمی گردیده اند , قدرت ارادی خود را بطور کلی از دست داده و تبدیل به اشخاص بدون اراده و خواست منطقی شده اند و با توجه به مطالب بالا , به این نتیجه می رسیم که , قدرت ارادی در بدو تولد در همگان یکسان است , ولی در اثر اتفاقات و بروز تحولات محیطی و تربیت خانوادگی بخصوص اعمال احساسی برخی از مادران بتدریج تغییراتی در آن بروز می نماید که گاهی منجر به قدرت ارادی می شود و زمانی هم باعث ضعف نیروی ارادی در اشخاص مختلف می گردد و باید گفت که نیروی ارادی افراد با قدرت روح و روان و جسم و عقل سالم , آنها رابطه مستقیم دارد و اگر فردی هر یک از این قسمت ها را دارا نباشد یا ضعفی در آنان وجود داشته باشد , از نیروی ارادی وی نیز کاسته می شود.
گاهی در زندگی خانوادگی یا اجتماعی , از اطرافیان خویش می شنوید که آقای ایکس دارای قدرت زاید الوصفی است . با شنیدن این مطلب نباید تعجب کنید و چنین تصور کنید که در خلقت او , خداوند متعال تغییرات فاحشی را به وجود آورده است و به این دلیل وی شخصی است کاملا متمایز از سایر افراد جامعه , بلکه اگر به نحوی زندگی و علم و شناخت هایی که او در طول حیات خود بدست آورده آگاه شوید , در می یابید که او در مرحله نخست شروع به خودشناسی کرده و از نیرو و قدرت های ذاتی خود باخبر است و حتی نقاط ضعف خویش را بدست آورده است و در اثر قدرت های ذاتی , تمام آنها را از وجود خود دور کرده است . زمانی که فردی بتواند تمام قسمت های ذات و وجودی خویش را بشناسد و بر آنها تسلط یابد , آنگاه به سادگی می تواند تمام ناراحتی و عقده های منفی را از وجود خود دور سازد و بجای آنها نیرو و قدرت های مثبت و سازنده جایگزین نماید .
زمانی که به صحبت های افراد موفق جهان گوش فرا می دهیم یا زندگی نامه برخی از آنان را مطالعه می کنیم , با این حقیقت مواجه می شویم که , اکثریت قریب به اتفاق این اشخاص , در زندگی خود با مشکلات و سختی های فراوانی دست به گریبان بوده اند و بتدریج یکایک آنها را از سر راه خویش برداشته اند , زیرا آنان معتقدند , فردی که با نیروی عقل و خرد خویش , نتواند ناراحتی و سختی هایی که در زندگی روزمره وی به طور خواسته و یا ناخواسته بروز می نماید را از سر راه خود بردارد , محکوم به فنا می باشد و حتما می بایست با ناملایمات و ناراحتی های زندگی , برخوردهای عقلانی و منطقی داشت تا بر آنان پیروز شد.
کسانی که هیچگونه شناختی نسبت به افراد موفق جوامع یا جهان ندارند و تنها از دور شاهد موقعیت یا موفقیت های فعلی آنان می باشند , معمولا در ذهن خود آنها را افرادی خوش شانس و راحت می دانند که در اثر برخورد تقدیر و سرنوشت به این رتبه یا مقام و ... دست یافته اند , در صورتی که از این واقعیت غافلند , شانس هر فردی در شناخت های وجود ذاتی وی پنهان است و این لغت یا حقیقت شانس را افراد می بایست در عقل و خرد و دانش و بینش و ذات خویش بجویند و از آن بهرهمند شوند.
اکثر افراد موفق جهان کسانی بوده اند که در خانواده های متوسط و سالم و بدون عقده رشد و نمو کرده اند . آنان با نیروی اتکا به نفس و قدرت های ذاتی و نهان خود و توکل به ذات پروردگار , توانسته اند مسیر زندگی سالم و مثبتی را برای خود انتخاب نمایند و تمام سختی و ناراحتی های آن مسیر را تحمل کنند و در نهایت موجب افتخار خود و خانواده خود و حتی کشور خویش گردند . زیرا که آنها هرگز هراسی از کار و کوشش به دل راه نداده اند و با قدرت های عقلی و ارادی و تصمیم گیری به دنبال هدف سالم خود بوده و در نهایت موفق شده اند.