آبجی
10th April 2010, 07:46 PM
شبی از شبها مردی خواب عجیبی دید ، او دید که در عالم رویا پا به پای خداوند روی ماسه های ساحل دریا قدم می زند و در همان حال ، در آسمان بالای سرش ، خاطرات دوران زندگیش به صورت فیلمی در حال نمایش است.
او که محو تماشای زندگیش بود ، ناگهان متوجه شد که گاهی فقط جای پای یک نفر روی شن ها دیده می شود و آن هم وقتهای است که او دوران پر درد و رنج زندگیش را طی می کرده است.
بنابر این با ناراحتی به خدا که در کنارش راه می رفت رو کرد و گفت : پروردگارا ! تو فرموده بودی که اگر کسی به تو روی آورد و تو را دوست بدارد ، در تمام مسیر زندگی کنارش خواهی بود و او را محافظت خواهی کرد. پس چرا در مشکل ترین لحظات زندگی ام فقط جای پای یک نفر وجود دارد؟ چرا مرا در لحظاتی که به تو سخت نیاز داشتم ، مرا تنها گذاشتی؟
خداوند لبخندی زد و گفت: بنده عزیزم، من دوستت دارم و هرگز تو را تنها نگذاشتم. زمان هایی که در رنج و سختی بودی ، من تو را روی دستانم بلند کرده بودم تا به سلامت از موانع و مشکلات عبور کنی!!!
او که محو تماشای زندگیش بود ، ناگهان متوجه شد که گاهی فقط جای پای یک نفر روی شن ها دیده می شود و آن هم وقتهای است که او دوران پر درد و رنج زندگیش را طی می کرده است.
بنابر این با ناراحتی به خدا که در کنارش راه می رفت رو کرد و گفت : پروردگارا ! تو فرموده بودی که اگر کسی به تو روی آورد و تو را دوست بدارد ، در تمام مسیر زندگی کنارش خواهی بود و او را محافظت خواهی کرد. پس چرا در مشکل ترین لحظات زندگی ام فقط جای پای یک نفر وجود دارد؟ چرا مرا در لحظاتی که به تو سخت نیاز داشتم ، مرا تنها گذاشتی؟
خداوند لبخندی زد و گفت: بنده عزیزم، من دوستت دارم و هرگز تو را تنها نگذاشتم. زمان هایی که در رنج و سختی بودی ، من تو را روی دستانم بلند کرده بودم تا به سلامت از موانع و مشکلات عبور کنی!!!