PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سرتیپ خلبان شهيد حسين خلعتبری(شکارچي ناوهاي اوزا )



Isengard
8th April 2010, 12:18 AM
برگرفته از سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران ، معاونت سیاسی




سرتیپ خلبان شهيد حسين خلعتبری(شکارچي ناوهاي اوزا )


انهدام 23 ناو پيشرفته اوزا مربوط به نيروي دريايي عراق (با قيمتي بالغ بر 240 ميليون دلار) در پروازهاي عملياتي شهيد خلعتبري در خليج فارس به همراه ساير تيزپروازان نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران کمردشمن را در جنگ هاي دريايي شکسته بود.
وقتي شهيد خلعتبري به همراه شهيد دوران و برخي ديگر از خلبانان تيزپرواز نيروي هوايي ارتش ايران در پروازهاي عملياتي و متهورانه خود همراه با انهدام ناوهاي اوزا، ناوهاي مين جمع کن، نيروبر و اژدرافکن دشمن را نابود کردند، نيروي دريايي ارتش عراق در همان ماه هاي نخست آغاز جنگ کاملابرچيده شد. در حقيقت خاطر فرماندهان عالي رتبه ايراني را از اين حيث آسوده نمودند.
در طول حضورش در دوران جنگ تحميلي بيش از 70 پرواز برون مرزي برفراز خاک دشمن داشت. اين رقم تا زمان شهادتش بالاترين آمار پروازهاي عملياتي در نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بود.
در مجله هاي جنگي آمريکا بارها از شهيد خلعتبري به عنوان يک نابغه جنگي و خلبان توانمند درهدايت هواپيماي اف 4، در پروازها و مانورهاي حساس نظامي و عملياتي نام برده شد.
همچنين نام او به عنوان يکي از شاگردان موفق وممتاز دانشگاه شپارد و تگزاس در فراگيري علوم خلباني اف 4 طي دوران آموزشش در مصاحبه ها و گفتگوهاي اساتيد اين دانشگاه برده شد.
در سال 2006 يکي از مجلات جنگي آمريکا ويژه نامه اي در مورد مهارت هاي پروازي و ابتکار عمل ها و خلاقيت هاي خلبان شهيد خلعتبري منتشر کرد.
پزشکان او را به خاطر پروازهاي متعدد و پي در پي و فشارهايي که روي جسم او وارد شده بود از ادامه پرواز منع کرده بودند اما خلعتبري کسي نبود که جسمش را بر خاک و مردم کشورش ترجيح دهد و از اين رو توصيه پزشکان و فرماندهان جنگي اش را براي توقف پروازهاي جنگي و غير از آن را نپذيرفت.
حسين خلعتبري در سال 1328 در روستاي بصل کوه رامسر ديده به جهان گشود و در نخستين روز فروردين ماه سال 1364 در نبردي نابرابر با سه فروند هواپيماي دشمن در آسمان کردستان مورد اصابت موشک يکي از هواپيماهاي عراقي قرار مي گيرد و به معراج ابدي مي شتابد.

Isengard
8th April 2010, 12:19 AM
( خاطرات یک خبرنگار از قهرمان جنگ دریایی )



اولين برخوردي كه با او داشتم اواسط سال 59 بود . در بين خلبانان گل كرده بود و به قهرمان جنگ دريائي معروف بود. ميگفتند نيروي دريائي عراق را خلعتبري و دوران نابود كردند و اين گفته مستند بود از خاطراتش مي گفت و از خشمي كه نسبت بدشمن داشت از او خواستم پيامي براي همرزمانش بدهد با احساساتي پاك فرياد زد اگر ذره اي از خاك وطنم به ته پوتين سرباز عراقي چسبيده باشد آن را با خونم در زمين وطن مي شويم و نمي گذارم كه حتي ذره اي از خاك پاك ايران را اين وحشي هاي بي سر و پا با خود ببرند و معتقد بود سرزمينهائي كه بعثي ها با حضور خود آلوده كرده اند فقط با خون طاهر مي گردد آن روز عراقيها در قلب خوزستان مستقر بودند و صدها كيلومتر از وطن اسلامي مان را در تصرف داشتند.
حسين از خاطراتش ميگفت . اولين ماموريت برون مرزي من اول مهر 59 بود پس از بمباران مهرآباد توسط عراق بما دستور دادند بلافاصله با هشت فروند به بغداد حمله كنيم در طول مسير 5 مايل به 5 مايل براي ما موشك ميزدند ولي ما رفتيم پايگاه الرشيد و المثني را در قلب بغداد در هم كوبيديم خاطره جالب اين ماموريت براي من ديدن يك گنبد طلائي در انتهاي جنوبي بغداد بود از طريق راديو به هواپيماي همراه گفتم من يك گنبد طلائي مي بينم جناب سرهنگ محققي گفتند زيارتتان قبول آنجا مقبره امام موسي كاظم (ع ) است .
از حسين خواستم خاطره هفتم آذر را تعريف كند گفت : من در آلرت بودم سرهنگ ياسيني باتفاق ناخدا بزرگي كه همراه همديگر بودند مرا بيدار كردند ياسيني گفت خلعتبري ميخواهم بروي زير آب !! بلند شدم بطرف اسكله البكر والاميه پرواز كردم در همين زمان فرمانده شهيد ناوچه پيكان فرياد ميزد اي هابيليان آسمان سمت 210 درجه 12 مايلي چهار فروند ناوچه عراقي مشاهده ميشود نابودشان كنيد به محض شنيدن صدا بطرف آنها سمت گرفتم ديدم سه تا ناوچه اوزا و يكفروند اژدرافكن عراقي بحالت تدافعي موضع گرفتند كه از نظر پدافند هوائي از خودشان دفاع كنند و باضافه هواپيماهاي عراقي در همه جا پخش بودند ولي جرات نزديك شدن بما را نداشتند بمحض اينكه روي ناوچه ها شيرجه زدم ناوچه هاي عراقي يك موشك بطرف ناوچه ها هدف گيري كردند به ناوچه خودي گفتم مواظب خودتان باشيد و بلافاصله دو فروند موشك بطرف ناوچه هاي عراقي رها كردم به محض اينكه تصميم گرفتم دو فروند ديگر موشك رها كنم ديدم اين دو تا ناوچه از سطح آب محو شدند موشكها را براي دو فروند ديگر فرستادم و سريع برگشتم و با راديو پيام دادم كه هواپيماي كشت فورا به منطقه بيايد و باو گفتم يك ناوچه مانده برو كارش را تمام كن . سروان ساجدي بود با وجود درد شديد كمر وگردن رفت و علاوه بر آن ناوچه سه فروند ديگر از ناوچه هاي عراقي را در دهانه ام القصر نابود كرد. من بلافاصله پس از پياده شدن از هواپيما از اين آشيانه به آن آشيانه رفتم موتور سمت راست را روشن كردم صبحانه نخورده بودم سرگرد ضرابي مقداري نان آوردند داخل كابين خوردم و بلافاصله خودم را بمنطقه عملياتي رساندم دو تاي ديگر از ناوچه هاي عراقي را به عمق دريا فرستادم با ناوچه پيكان تماس گرفتم گفتند دو تا ديگر در حال فرار هستند در يك كيلومتري آبهاي كويت يكي از آنها را زدم و ديگري به جزيره بوبيان كويت پناهنده شد كه مامجاز به زدن آن منطقه نبوديم با وجودي كه كويت عملا ناوچه دشمن را پناه داده بود!!
فرداي آنروز سرهنگ عابدين در منطقه پرواز داشت گفت يك كشتي خيلي بزرگ وارد آب شده اين در حالي بود كه پرچم پر افتخار جمهوري اسلامي ايران بر فراز اسكله البكر و والاميه به اهتزاز درآمده بود به من دستور داد فورا بمنطقه بروم بلند شدم آن غول بزرگ را در منطقه ديدم پل فرماندهي را زدم يك موشك هم به شكم اين ناو زدم آمدم از بالاي سرش رد شدم ديدم باند هلي كوپتر دارد چهار تا كاتيوشاي سينه دارد شعله آتش از آن زبانه ميكشد ولي هنوز غرق نشده من نشستم بما اطلاع دادند كه اين ناو هنوز غرق نشده برويد دوباره آنرا بزنيد من اعتراض كردم گفتم من آنرا زدم برويد و آنرا يدك كنيد اين توي آبهاي ماست شهيد فكوري با من تماس گرفت در حاليكه سخت عصباني بود دليل نرفتن مرا نپرسيد و اجازه نداد من صحبت كنم موضوع را نميدانست ولي با فرياد بمن دستور داد و من دستور را اجرا كردم از بالا بمن گفتند استراق سمع شده اين ناو حدود هشتصد نفر نيرو دارد و نيروبر عراقي بوده وقتي بالا سر آن رسيدم ديدم طوفان شديد است و هليكوپترهاي عراقي قدرت حركت ندارند با تمام موشكهايم آنرا هدف قرار دادم فردا صبح بما اطلاع دادند كه غرق شده مجددا ماموريت يافتم كه دو تا ناوچه عراقي كه در آب سرگردان بودند بزنم آنها اوزا نبودند بعدا اسراي عراقي گفتند اينها مين جمع كن بودند بازدن آنها كمر ما را شكستيد.

Isengard
8th April 2010, 12:19 AM
افتخار ميكنم كه مردانه جنگيديم شبها باتفاق دوران سعيدي سپيد موي ضرابي در آشيانه مي خوابيديم تا هر لحظه نياز باشد در دسترس باشيم يكروز بما ماموريت دادند پل العماره را بزنيم پل درست وسط شهر بود وقتي من رفتم روي پل در اوج فشار ضد هوائي ها ديدم اتومبيل هاي رنگ وارنگ كه مشخص بود ماشين شخصي است روي پل در حركت هستند با قبول خطر دور زدم و پس از رد شدن اتومبيلها پل را زدم وقتي از من در اين مورد سئوال شد گفتم يك لحظه احساس كردم (يك بچه داشتم آن زمان يكسالش بود) كه توي ماشين ممكن است بچه يكساله اش مثل آرش من وجود داشته باشد چطور قبول كنم كه پدر بچه سوخته خودش را بغل كند ولي آنها با ما چه كردند.
در پايان ميگفت خوشحالم كه با افتخار بگويم امروز ديگر عراق فاقد نيروي دريائي است و ديگر سيطره خليج فارس در قدرت ارتش جمهوري اسلامي ايران است .

خاطرات تلخ و شيرين زياد است يك روز ماموريت داشتيم نيروهاي عراقي را پشت خرمشهر بمباران كنيم رضا كرمي كه بچه خرمشهر بود روحيه عجيبي داشت با لهجه خرمشهري مي گفت تحمل ديدن سقوط خرمشهر را ندارم و دوست دارم كه اگر قرار است عراقي ها وارد خرمشهر شوند از روي جسد من رد شوند چند بار ماموريت رفت بار آخر موشك به بال هواپيمايش اصابت كرد و بدنش تكه تكه شد فاصله محل شهادتش تا خانه پدريش شايد كمتر از يك كيلومتر بود آخرين كلمه كه از او شنيدم اين بود بچه ها خداحافظ !! اين صحنه براي من دردناك بود گرچه او به آرزويش رسيد و منهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر...
از خاطره هاي خوب بگم كه خداوند چگونه حامي ماست يكروز بمن ماموريت دادند كه هدفي را پشت سر نيروهاي پشتيباني عراق بزنم و ماموريت حياتي بود بايستي چهارصد و شصت مايل از وسط پدافند قوي عراق در ارتفاع بالا پرواز كنم ، موشك ميزدند درست روي هدف يك موشك سام 6 از بالاي كاناپي من رد شد هواپيما لرزيد در همين زمان من در وسط نيروهاي عراقي تعدادي از اين خانه هاي متحرك را ديدم ناخودآگاه مثل اينكه بمن الهام شد با اينكه هدف زدن تانكهاي دشمن بود ولي اين خانه ها را هدف گرفتم و دقيق زدم درست ساعت شش ونيم صبح بود پس از انجام ماموريت معجزه آسا به پايگاه برگشتم در گزارشم نوشتم كه تعدادي خانه متحرك را زدم روز بعد از اطاق ويژه اطلاع دادند كه به خلعتبري بگوئيد ديدت عالي بوده زماني كه آنجا را زدي چهل و هشت افسر عاليرتبه و دو ژنرال عراقي در داخل اين خانه ها بوده اند و بدرك واصل شده اند... و ما رميت و لكن الله رمي ... خدا را شكر كردم .
حسين با احساسات خارق العاده اي از مردم حرف مي زد و ميگفت اگر ارزشمندتر از جانم هديه اي داشتم حتما باين مردم خوب تقديم مي كردم و بالاخره اينكار را كرد و در يك درگيري نابرابر هوائي پس از اينكه هواپيماهاي پيشرفته عراقي را سرنگون كرد هدف موشك دور برد هواپيماي دشمن قرار گرفت و بدن پاره پاره اش را همچون رهبر و الگويش حسين ابن علي عليه السلام به عنوان سند افتخاري باين امت هميشه بيدار تقديم داشت و پيكرش در ميان انبوه كثيري از مردم منطقه كه مي گفتند تاكنون در منطقه سابقه نداشته طبق وصيت خودش در قلعه ميرزاكوچك خان دفن گرديد تا آنگونه كه خود ميخواست روحش نيز پاسدار مرز و بوم وطن اسلاميمان باشد.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد