پارمیدا72
7th April 2010, 07:09 PM
چند جسد
غوطه ورند
در مرداب سبز.
دریا
فاصله دارد با آرامش.
موجها سراسیمه
به صخرهها میکوبند.
پیری نشسته بر فراز کوهی بلند
شانه میکنند ریش سپیدش.
چشم دلش نزدیک بین.
راه میروند کودکان
شبها در دل خواب؛
کابوسی دایمی و مرموز
تهی میسازد
رویای آبیشان.
زنی آبستن است
پرندگان خاموش.
بوی تعفن میپیچید
در سکوت شهر.
غوطه ورند
در مرداب سبز.
دریا
فاصله دارد با آرامش.
موجها سراسیمه
به صخرهها میکوبند.
پیری نشسته بر فراز کوهی بلند
شانه میکنند ریش سپیدش.
چشم دلش نزدیک بین.
راه میروند کودکان
شبها در دل خواب؛
کابوسی دایمی و مرموز
تهی میسازد
رویای آبیشان.
زنی آبستن است
پرندگان خاموش.
بوی تعفن میپیچید
در سکوت شهر.