touraj atef
4th April 2010, 04:59 PM
امروز يك واقعه تاريخي ديگر است و در كتابهاي تاريخ شخصيتها آمده است كه درست در چنين روزي كارل فردريش بنز طراح و مهندس اتوموبيل بنز درگذشته است او كسي بود كه 120 سال پيش نخستين اتوموبيل خود را راهي بازار كرد وقتي به ياد كلمه " بنز " مي افتيم هر كدام از ما يك نوستالژي را بخاطر مي آورد اگر عاشق ماشين باشي به احتمال زياد ياد آخرين مدلهاي بنز مي افتي خصوصا مرسدسهاي كوپه و يا ليموزين و يا حتي شاسي بلندي كه آن علامت معروف را در پشت سر و جلوي خود دارند و كلي از بيننده هايشان دل مي برندو راننده هايش را غرق در نخوت و غرور و خود باوري آن هم از نوع الكي مي كند اگر هم از سفر خوشت بيايد شايد به ياد بنزهاي ديزلي مسافركش جاده امام زاده هاشم رشت و يا امام زاده عبدالله با آن پيچهاي وحشتناكش بيافتي كه اين بنزهاي ديزلي كه راننده هايش را هم با نامهائي چون اصغر ديزل و ممد اتول ...هم اسم خود كرده بود توي آن جاده ها مي تاختند و باز هم دل مي بردند اما اين دلبري حكايت خود خواهي اما نه از جنس غرور كه از نوع ترس و عشق به زندگي داشت اگر هم كمي دلت گرفته و يا شكسته و گاه به گاه به ياد سفر به دنياي زندگي ديگر بيافتي شايد به ياد مرسدس بنزي بيافتي كه يك روز دم خانه و يا بيمارستان و يا هرجائي كه اين كالبد خاكي ما قرار دارد مي ايستد و مسافرش را سوار مي كند كه مشايعت كنندگان آن مسافر برايش اشك مي ريزند و او را تا قبرستان اسكورت مي كنند تا شعار
هر ايراني يك سواري با مرسدس بنز تحقق يابد
اما من دوست دارم وقتي به بنز فكر مي كنم از فكر ژست گرفتن با ماشين لوكس و يا اصغر ديزل دائي جان ناپلئون و يا نعش كش آژانس بهشت زهرا بيرون بيايم و تنها به سه حرف "ب"و " ن " و " ز" فكر كنم اين سه حرف براي من امروز نشانه اي داشت صبح امروز كه با آيلي دخترم به سمت مدرسه مي رفتيم از كوچه هميشگي رد شديم كه توي پاييز غرق برگهاي زرد و نارنجي و قهوه اي است و توي زمستان با سكوتي زيبا و پر از درختان عريان به خواب رفته و حالا در بهار سراسر از عطر بوي ياسمينهاي بنفش خانه قدمي سر كوچه است من هميشه عاشق خانه هاي قديمي بودم و علت آن اين نبوده كه آن را بكوبم و يك برج بدقواره بجاي آن عمارتهاي زيبا كلاه فرنگي دارو صاحب آلاچيق در حياط بسازم بلكه يك خانه قديمي پر از خاطره و عشق است و هميشه براي خودم پيش آمده كه فضاي اين خانه ها حتي اگر از آن من نباشد اما پر از حرف و زيبائي و صد البته پر از نجواي عشق است و اين خانه سر خيابان تير نيز چنين است و من و دخترم هر روز در پاييز رنگارنگ و زمستان پر سكوت و حالا در بهار پر نفحه ياسمين دمي جلوي آن مي ايستيم و يك نفس سير بوي ياسمين را به داخل ريه مي دهيم و هر روز يك عبارتي از عشق را مي گوئيم كه بيانگر آن لحظه ناب فرو بردن لذت عطر ياسمينها باشد تا آن حس حفظ شود امروز كه اين قصه جناب آقاي فردريش بنز و كل ماجراي بنز را در ذهن داشتم تصميم گرفتم و به دخترم گفتم كه جمله امروز در جلوي آن عمارت قديمي را به سه حرف " ب" و " ن " و " ز" بسازيم و از اين رو دو تائي گفتيم
"به نهايت زندگي "
شايد جالب باشد اما اين بنز كه از اين سه كلمه ساختيم مي تواند براي همه نوستالژي پروان بنز موثر باشد براي آنهائي كه عاشق مدلهاي مختلف بنز و ماشين لوكس هستند مي تواند هشداري باشد كه بيانديشند كه به نهايت زندگي كردن و لذت بردن شايد با مرسدس سواري ميسر باشد اما شرطش اين است كه خود شخص هم زندگي را در گروي اين بنز سواري نداند و حتي اگر اين بنز را سوار شد آسمان را و دريا را و يار را و مردم را ببيند و خود را هم بدون بنز سواري دوست داشته باشد اين به نهايت زندگي مي تواند براي نوستالژي هاي خاطرات دور و روزگار اصغر ديزل و ممد اتول ياد آورد كه گذشته زيبا است قشنگ است اما حال را هم بايد درياب همين لحظه اكنون كه دمي ديگر گذشته است و براي كساني كه به ياد مرسدس بهشت زهرا هستند اين جمله را بايد تداعي كند كه آري به نهايت زندگي كن بي پشيماني بي حسرت به گذشته و با پندي كه سهراب داد
تا شقايق هست زندگي بايد كرد
و من و آيلي با نگاهي به آن ساختمان قديمي غرق در بوته هاي ياسمين و عطر دل انگيزش گفتيم
به نهايت زندگي
آري به نهايت زندگي بايد كرد
به نهايت زندگي بايد كرد
/ /tourajatef@hotmail.com/ www.lonelyseaman.wordpress.com
هر ايراني يك سواري با مرسدس بنز تحقق يابد
اما من دوست دارم وقتي به بنز فكر مي كنم از فكر ژست گرفتن با ماشين لوكس و يا اصغر ديزل دائي جان ناپلئون و يا نعش كش آژانس بهشت زهرا بيرون بيايم و تنها به سه حرف "ب"و " ن " و " ز" فكر كنم اين سه حرف براي من امروز نشانه اي داشت صبح امروز كه با آيلي دخترم به سمت مدرسه مي رفتيم از كوچه هميشگي رد شديم كه توي پاييز غرق برگهاي زرد و نارنجي و قهوه اي است و توي زمستان با سكوتي زيبا و پر از درختان عريان به خواب رفته و حالا در بهار سراسر از عطر بوي ياسمينهاي بنفش خانه قدمي سر كوچه است من هميشه عاشق خانه هاي قديمي بودم و علت آن اين نبوده كه آن را بكوبم و يك برج بدقواره بجاي آن عمارتهاي زيبا كلاه فرنگي دارو صاحب آلاچيق در حياط بسازم بلكه يك خانه قديمي پر از خاطره و عشق است و هميشه براي خودم پيش آمده كه فضاي اين خانه ها حتي اگر از آن من نباشد اما پر از حرف و زيبائي و صد البته پر از نجواي عشق است و اين خانه سر خيابان تير نيز چنين است و من و دخترم هر روز در پاييز رنگارنگ و زمستان پر سكوت و حالا در بهار پر نفحه ياسمين دمي جلوي آن مي ايستيم و يك نفس سير بوي ياسمين را به داخل ريه مي دهيم و هر روز يك عبارتي از عشق را مي گوئيم كه بيانگر آن لحظه ناب فرو بردن لذت عطر ياسمينها باشد تا آن حس حفظ شود امروز كه اين قصه جناب آقاي فردريش بنز و كل ماجراي بنز را در ذهن داشتم تصميم گرفتم و به دخترم گفتم كه جمله امروز در جلوي آن عمارت قديمي را به سه حرف " ب" و " ن " و " ز" بسازيم و از اين رو دو تائي گفتيم
"به نهايت زندگي "
شايد جالب باشد اما اين بنز كه از اين سه كلمه ساختيم مي تواند براي همه نوستالژي پروان بنز موثر باشد براي آنهائي كه عاشق مدلهاي مختلف بنز و ماشين لوكس هستند مي تواند هشداري باشد كه بيانديشند كه به نهايت زندگي كردن و لذت بردن شايد با مرسدس سواري ميسر باشد اما شرطش اين است كه خود شخص هم زندگي را در گروي اين بنز سواري نداند و حتي اگر اين بنز را سوار شد آسمان را و دريا را و يار را و مردم را ببيند و خود را هم بدون بنز سواري دوست داشته باشد اين به نهايت زندگي مي تواند براي نوستالژي هاي خاطرات دور و روزگار اصغر ديزل و ممد اتول ياد آورد كه گذشته زيبا است قشنگ است اما حال را هم بايد درياب همين لحظه اكنون كه دمي ديگر گذشته است و براي كساني كه به ياد مرسدس بهشت زهرا هستند اين جمله را بايد تداعي كند كه آري به نهايت زندگي كن بي پشيماني بي حسرت به گذشته و با پندي كه سهراب داد
تا شقايق هست زندگي بايد كرد
و من و آيلي با نگاهي به آن ساختمان قديمي غرق در بوته هاي ياسمين و عطر دل انگيزش گفتيم
به نهايت زندگي
آري به نهايت زندگي بايد كرد
به نهايت زندگي بايد كرد
/ /tourajatef@hotmail.com/ www.lonelyseaman.wordpress.com