kamanabroo
4th April 2010, 01:39 AM
يکي بود يکي نبود غيرازخداي مهربون هيچکس نبود
يه دختربود که دختربود .مجردبود.محصل بود.مودب بود.مدبربود.مهذب بود.مرتب بود.وخلاصه بود توي دنياتک بود وگل بود. اين دختربزرگ شد وبزرگتر تارسيد به پارسال يعني سال 1385که با وبلاک نويس ها آشنا شد وديد که عجب!!!!!!!!!!!!!دنياي وبلاگ نويسي هم براي خودش عالمي داره وچقدرپرجنب وجوشه . ولي اين رويادش رفته بود که اگروبلاگ بنويسه ديگه بايد بنويسه نه اينکه تايه کمي سرش شلوغ شد ديگه همه چيز روبه امان خداي مهربون ول کنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واي که چقدرکارزشتي کرده اين دختر خانوم .مگه نگفتي که فلان بود وفلان بود وفلان ......................................
داشتم مي گفتم تااينکه پارسال رسيد به سال آخر تحصيلش وتصميم گرفت که به هرقيمتي که شده درکارشناسي ارشد قبول بشه اون هم توي يک دانشگاه معتبر .( مردم چه آرزوهايي توي سرشون دارن آدم ازتعجب شاخ درمي آره )
اتفاقا وقتي درترم آخر دانشگاه بود يه پيشنهاد کاري خوب داشت که هم جاي خوبي بود وهم امکان رشد داشت چون اسم محل کارش مرکزرشد بود .پس تا اينجاي داستان دختر مودب ومحترم ومحصل و مجرد وبقيه موارد هم دانشجوبود وهم مشغول به کار دريک مرکزدانشگاهي که اتفاقا اين مرکز کلاس کارش بالابود و مدام باايده هاي نو واختراع نو و آدم هاي نو وتروتازه وزبر وزرنگ درتماس بود .
دختر خانم با خودش گفت من هم درسم رومي خونم هم سرکار مي رم وهم خودم روبراي کنکور آماده مي کنم .اما خبرنداشت که داره چه اتفاقاتي مي افته .
ازقضا مادر دختره مريض شد ومجبورشد چندماهي توي خونه استراحت مطلق داشته باشه واين دختر خانم هم که تنها دختر خونه بود وبايد ازمادرش مراقبت مي کرد وکارهاي خونه رو هم به عهده مي گرفت وتازه ازمهمونهاي مامان هم پذيرايي مي کرد .جونم براتون بگه که براي دختر ه اولش که اين اتفاق افتاده بود خيلي سخت مي گذشت و اون هرروز خسته تر ازديروز کارمي کرد ودرس مي خوند ومراقبت مي کرد .
اون با خودش گفت من يه دختر جوونم وپرازانرژي واگه بخوام ازاين حوادث کوچيک بترسم که ديگه نمي شه به من گفت دختر .من بايد سرشار ازانرژي باشم وهيچ وقت خسته نشم .
پس بايه انرژي تازه و يه اميدي دوباره بازهم شروع کردبه زندگي .................واقعا زندگي مي کرد
اما اين همه ماجرانبود اين دخترخانوم بعدازيه مدتي که خيلي به خودش سخت گرفت وباجون ودل زندگي اش رواداره مي کرد وخم به ابرونمي اورد بالاخره ديگه جسمش طاقت نياورد ومريض شد اون هم چه مريضي سخته که خودش هم مجبور شد يه ماه استراحت کنه و هزار دکتر وآزمايش و غيره وغيره
اين ديگه خيلي براش غير منتظره بود چون واقعا ازهمه چيزش عقب افتاده بود وفکر مي کرد که ديگه نتونه باوجود اين حوادث زندگي اش رو جمع وجور کنه
خوب راست هم مي گفت اين همه مسئله واقعا دل مي خواد که آدم هنوز هم بتونه مثل قبل به زندگي ادامه بده واون دختر هم کمي ازلحاظ روحي کسل شده بود وديگه دلش نمي خواست کاري بکنه .
راستش روبخواهيد فکر مي کرد تمام آرزوهاش به بادرفته وديگه نمي تونه به اون ها برسه
تازه يه مسئله ديگه هم بود واون هم اينکه خواستگارها ولش نمي کردن وهرروزيه مدل جديدي درخونه شون رومي زدن
(تازه بايد به زندگي آينده اش هم فکر مي کرد )
به نظر شما اين دختر چطوري تونست براين مشکلات فائق بياد ؟آيا اصلا تونست موفق بشه ؟ تونست به خواسته هاش برسه وهم فارغ التحصيل بشه وهم درکنکور قبول بشه وهم ازمادرش وخونواده اش مراقبت کنه و هم يه بارديگه نعمت سلامتي روبه دست بياره وازهمه مهمتر شريک زندگي اش روپيدا کنه ؟
(والا شما اينقدر اين سوالت رو طولاني کردي که ما نفهميد يم اول سوال کجابود ؟اصلا اين سوال بود يا تراژدي غم انگيز يه دخترتنها ؟!!!!!!!!!!!!)
دلم مي خواد بدونيد ما ايروني هستيم وايراني هيچ وقت خسته نمي شه وهميشه به دنبال کسب افتخاره پس دختراي ايروني هم همين طور هستند وهميشه باعث سرافرازي خانواده .
اين يه اصلي هست که هيچ وقت نبايد فراموش کرد : زنان ودختران هستند که جامعه رومي سازند چون اونها روحيه وحس انسان سازي وانسان دوستي بسيار قوي دارن
دختر ايراني قادره هرکاري رو که اراده کنه به خوبي انجام بده بدون اينکه خداي نکرده بي آبرويي به باربياره
من معتقدم ما هيچ جاي ايران اسلامي دختر بدي نداريم ودخترها به دليل لطافت وحساسيتي که دارن نياز به مراقبت فراواني دارند .اگرهم دختري کمي باآرمانها درتضاده به خاطراينکه همه آدم ها يه جور نيستن يه نفرشيطون وبازيگوشه ويه نفرساکت وسربه زير ويه نفرهم آرومه وهم شلوغ (جل الخالق نويسنده اين متن معلوم نيست عقل درست حسابي داره يا نه )
اين داستان رو براتون گفتم که به اينجا برسم :
اين دخترخانم امسال که سال 1386 هست وامروز که روزه دختره ازتوي سايت دانشگاهشون که يک ازدانشگاه هاي معتبرايرانه ودرحالي که حلقه نامزدي اش رو درانگشت داره ودرسلامتي کامل به سرمي بره مشغول تايپ نامه اي براي دختراي ايرونيه .
شايد اگه کسي اين نوشته روبخونه خيلي هم ماجرا رو سخت وغيرقابل تحمل ندونه ولي خوب براي اون دختر حساس وماماني اين حوادث خيلي سخت بودوسخت بود وسخت .
الحمدلله حال مامانش بهتر شده ومي تونه خودش تقريبا به کاراي خونه برسه .
اما رازموفقيت اين دختر که ان شالله داره يواش يواش نويسنده هم مي شه چي بود ؟
آهاي دختراي ايروني اين روبه عنوان يه هديه ازطرف نويسنده اين نوشته قبول کنيد وسعي کنيد درزندگي تون به کارببريد
رازموفق شدن اين دختر گل ايروني توکل به خدا وکمک گرفتن ازائمه بالاخص خانم بزرگوارم حضر ت معصومه (ُس) بود
اون توي تمام اين روزهاي سخت ارتباطش روبا اوني که بالاي سرش هست ومعبودش قطع نکرد براي رضاي خدا کارکرد وتاجايي که تونست خدمت کرد ودرس خوند ونااميد نشد وچون اين کاررو کرد يه دعاي خيلي خشکل هميشه بدرقه راهش بود :
اون هم دعاي مادرش بود . دخترخانم هاي گل قدرمادر رو بدونيد که اگه شما گليد مادر گلستانه وتازه شما فقط يه گل ازاين گلستان هستيد وقراره درآينده شما هم گلستان بشيد .
ازمادراتون توي همه مراحل زندگي اتون شمارودعا کنه
هميشه ازش بپرسيد که ازتون راضي هست يانه ؟
تاجايي که مي تونيد بهش محبت کنيد ونگذاريد خداي ناکرده مثل يه خدمتکار توي خونه براتون کارکنه .
مي دونم که شما همه اين چيزها روبهتر ازمن مي دونيد واين حرفها روبراي يادآوري به خودم زدم
راستي يادم رفت بگم اون دختره باپسري ازدواج کرد که حتي خوابش رو هم نمي تونست ببينه .اون آقا پسر گل دقيقا همه خصوصياتي که دختر مي خواست رو داشت ويه گلي بود بسيارباطراوتتر وخوشبو تر ازاون دختره
اون آقا پسر حالا ديگه شده تمام زندگي دختر خانم
ان شاالله هردختري که ازدواج کرده خوشبخت بشه وروز به روز درمسيرحق بيشتر گام برداره واگه هم هنوزمجرد با يه گل پسر ه گل تر ازخودش ازدواج کنه
فقط يه چيزي يادتون نره : ارتباطتون رو با خدا هيچ وقت قطع نکنيد حتي به قيمت چندثانيه فکرکردن به او ...............................
به نام او که همه چيزاست وديگران همه هيچ نوشته ام رو پايان مي دم
به اميد زندگي بهتر وفردايي طلايي تر
-----------
به نقل از وبلاگ ماه در خانه - http://moonlight.parsiblog.com/-327160.htm
يه دختربود که دختربود .مجردبود.محصل بود.مودب بود.مدبربود.مهذب بود.مرتب بود.وخلاصه بود توي دنياتک بود وگل بود. اين دختربزرگ شد وبزرگتر تارسيد به پارسال يعني سال 1385که با وبلاک نويس ها آشنا شد وديد که عجب!!!!!!!!!!!!!دنياي وبلاگ نويسي هم براي خودش عالمي داره وچقدرپرجنب وجوشه . ولي اين رويادش رفته بود که اگروبلاگ بنويسه ديگه بايد بنويسه نه اينکه تايه کمي سرش شلوغ شد ديگه همه چيز روبه امان خداي مهربون ول کنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واي که چقدرکارزشتي کرده اين دختر خانوم .مگه نگفتي که فلان بود وفلان بود وفلان ......................................
داشتم مي گفتم تااينکه پارسال رسيد به سال آخر تحصيلش وتصميم گرفت که به هرقيمتي که شده درکارشناسي ارشد قبول بشه اون هم توي يک دانشگاه معتبر .( مردم چه آرزوهايي توي سرشون دارن آدم ازتعجب شاخ درمي آره )
اتفاقا وقتي درترم آخر دانشگاه بود يه پيشنهاد کاري خوب داشت که هم جاي خوبي بود وهم امکان رشد داشت چون اسم محل کارش مرکزرشد بود .پس تا اينجاي داستان دختر مودب ومحترم ومحصل و مجرد وبقيه موارد هم دانشجوبود وهم مشغول به کار دريک مرکزدانشگاهي که اتفاقا اين مرکز کلاس کارش بالابود و مدام باايده هاي نو واختراع نو و آدم هاي نو وتروتازه وزبر وزرنگ درتماس بود .
دختر خانم با خودش گفت من هم درسم رومي خونم هم سرکار مي رم وهم خودم روبراي کنکور آماده مي کنم .اما خبرنداشت که داره چه اتفاقاتي مي افته .
ازقضا مادر دختره مريض شد ومجبورشد چندماهي توي خونه استراحت مطلق داشته باشه واين دختر خانم هم که تنها دختر خونه بود وبايد ازمادرش مراقبت مي کرد وکارهاي خونه رو هم به عهده مي گرفت وتازه ازمهمونهاي مامان هم پذيرايي مي کرد .جونم براتون بگه که براي دختر ه اولش که اين اتفاق افتاده بود خيلي سخت مي گذشت و اون هرروز خسته تر ازديروز کارمي کرد ودرس مي خوند ومراقبت مي کرد .
اون با خودش گفت من يه دختر جوونم وپرازانرژي واگه بخوام ازاين حوادث کوچيک بترسم که ديگه نمي شه به من گفت دختر .من بايد سرشار ازانرژي باشم وهيچ وقت خسته نشم .
پس بايه انرژي تازه و يه اميدي دوباره بازهم شروع کردبه زندگي .................واقعا زندگي مي کرد
اما اين همه ماجرانبود اين دخترخانوم بعدازيه مدتي که خيلي به خودش سخت گرفت وباجون ودل زندگي اش رواداره مي کرد وخم به ابرونمي اورد بالاخره ديگه جسمش طاقت نياورد ومريض شد اون هم چه مريضي سخته که خودش هم مجبور شد يه ماه استراحت کنه و هزار دکتر وآزمايش و غيره وغيره
اين ديگه خيلي براش غير منتظره بود چون واقعا ازهمه چيزش عقب افتاده بود وفکر مي کرد که ديگه نتونه باوجود اين حوادث زندگي اش رو جمع وجور کنه
خوب راست هم مي گفت اين همه مسئله واقعا دل مي خواد که آدم هنوز هم بتونه مثل قبل به زندگي ادامه بده واون دختر هم کمي ازلحاظ روحي کسل شده بود وديگه دلش نمي خواست کاري بکنه .
راستش روبخواهيد فکر مي کرد تمام آرزوهاش به بادرفته وديگه نمي تونه به اون ها برسه
تازه يه مسئله ديگه هم بود واون هم اينکه خواستگارها ولش نمي کردن وهرروزيه مدل جديدي درخونه شون رومي زدن
(تازه بايد به زندگي آينده اش هم فکر مي کرد )
به نظر شما اين دختر چطوري تونست براين مشکلات فائق بياد ؟آيا اصلا تونست موفق بشه ؟ تونست به خواسته هاش برسه وهم فارغ التحصيل بشه وهم درکنکور قبول بشه وهم ازمادرش وخونواده اش مراقبت کنه و هم يه بارديگه نعمت سلامتي روبه دست بياره وازهمه مهمتر شريک زندگي اش روپيدا کنه ؟
(والا شما اينقدر اين سوالت رو طولاني کردي که ما نفهميد يم اول سوال کجابود ؟اصلا اين سوال بود يا تراژدي غم انگيز يه دخترتنها ؟!!!!!!!!!!!!)
دلم مي خواد بدونيد ما ايروني هستيم وايراني هيچ وقت خسته نمي شه وهميشه به دنبال کسب افتخاره پس دختراي ايروني هم همين طور هستند وهميشه باعث سرافرازي خانواده .
اين يه اصلي هست که هيچ وقت نبايد فراموش کرد : زنان ودختران هستند که جامعه رومي سازند چون اونها روحيه وحس انسان سازي وانسان دوستي بسيار قوي دارن
دختر ايراني قادره هرکاري رو که اراده کنه به خوبي انجام بده بدون اينکه خداي نکرده بي آبرويي به باربياره
من معتقدم ما هيچ جاي ايران اسلامي دختر بدي نداريم ودخترها به دليل لطافت وحساسيتي که دارن نياز به مراقبت فراواني دارند .اگرهم دختري کمي باآرمانها درتضاده به خاطراينکه همه آدم ها يه جور نيستن يه نفرشيطون وبازيگوشه ويه نفرساکت وسربه زير ويه نفرهم آرومه وهم شلوغ (جل الخالق نويسنده اين متن معلوم نيست عقل درست حسابي داره يا نه )
اين داستان رو براتون گفتم که به اينجا برسم :
اين دخترخانم امسال که سال 1386 هست وامروز که روزه دختره ازتوي سايت دانشگاهشون که يک ازدانشگاه هاي معتبرايرانه ودرحالي که حلقه نامزدي اش رو درانگشت داره ودرسلامتي کامل به سرمي بره مشغول تايپ نامه اي براي دختراي ايرونيه .
شايد اگه کسي اين نوشته روبخونه خيلي هم ماجرا رو سخت وغيرقابل تحمل ندونه ولي خوب براي اون دختر حساس وماماني اين حوادث خيلي سخت بودوسخت بود وسخت .
الحمدلله حال مامانش بهتر شده ومي تونه خودش تقريبا به کاراي خونه برسه .
اما رازموفقيت اين دختر که ان شالله داره يواش يواش نويسنده هم مي شه چي بود ؟
آهاي دختراي ايروني اين روبه عنوان يه هديه ازطرف نويسنده اين نوشته قبول کنيد وسعي کنيد درزندگي تون به کارببريد
رازموفق شدن اين دختر گل ايروني توکل به خدا وکمک گرفتن ازائمه بالاخص خانم بزرگوارم حضر ت معصومه (ُس) بود
اون توي تمام اين روزهاي سخت ارتباطش روبا اوني که بالاي سرش هست ومعبودش قطع نکرد براي رضاي خدا کارکرد وتاجايي که تونست خدمت کرد ودرس خوند ونااميد نشد وچون اين کاررو کرد يه دعاي خيلي خشکل هميشه بدرقه راهش بود :
اون هم دعاي مادرش بود . دخترخانم هاي گل قدرمادر رو بدونيد که اگه شما گليد مادر گلستانه وتازه شما فقط يه گل ازاين گلستان هستيد وقراره درآينده شما هم گلستان بشيد .
ازمادراتون توي همه مراحل زندگي اتون شمارودعا کنه
هميشه ازش بپرسيد که ازتون راضي هست يانه ؟
تاجايي که مي تونيد بهش محبت کنيد ونگذاريد خداي ناکرده مثل يه خدمتکار توي خونه براتون کارکنه .
مي دونم که شما همه اين چيزها روبهتر ازمن مي دونيد واين حرفها روبراي يادآوري به خودم زدم
راستي يادم رفت بگم اون دختره باپسري ازدواج کرد که حتي خوابش رو هم نمي تونست ببينه .اون آقا پسر گل دقيقا همه خصوصياتي که دختر مي خواست رو داشت ويه گلي بود بسيارباطراوتتر وخوشبو تر ازاون دختره
اون آقا پسر حالا ديگه شده تمام زندگي دختر خانم
ان شاالله هردختري که ازدواج کرده خوشبخت بشه وروز به روز درمسيرحق بيشتر گام برداره واگه هم هنوزمجرد با يه گل پسر ه گل تر ازخودش ازدواج کنه
فقط يه چيزي يادتون نره : ارتباطتون رو با خدا هيچ وقت قطع نکنيد حتي به قيمت چندثانيه فکرکردن به او ...............................
به نام او که همه چيزاست وديگران همه هيچ نوشته ام رو پايان مي دم
به اميد زندگي بهتر وفردايي طلايي تر
-----------
به نقل از وبلاگ ماه در خانه - http://moonlight.parsiblog.com/-327160.htm