diamonds55
3rd November 2008, 04:51 AM
من نبودم،هیچکس فهمید؟
هیچکس از این نبودن ها دلش لرزید؟
در میان بستر غمناک خود آیا
از خدایش یک نفر نام مرا پرسید؟
هیچکس آن لحظه های مرگ بودن را
درنگاه سرد و پرباران من فهمید
بر زمستان دلم نوری فرود آمد؟
هیچ خورشیدی به رویم لحظه ای تابید؟
آه من تنهاترین دلخسته ی دنیام
سایه ام؛ در لحظه هاتان؛ زنده اما نیست
خوب میدانم کسی هرگز نمی پرسد
از کجا آمد، که بود و رفتنش از چیست
چون غریبی زاده در دنیای آدم ها
جای من کی در میان جمعتان خالی است
شهر من گم شد گمانم لحظه ی آغاز
خوب میدانم به آنجا هیچ راهی نیست
کوچ باید کرد اما تا کجا تا کی
من که میدانم جهان از بودنم سیر است
اشتباه آمد به دنیا جان من، افسوس
بهر جبران خطای زندگی دیر است
شعر از خودم
هیچکس از این نبودن ها دلش لرزید؟
در میان بستر غمناک خود آیا
از خدایش یک نفر نام مرا پرسید؟
هیچکس آن لحظه های مرگ بودن را
درنگاه سرد و پرباران من فهمید
بر زمستان دلم نوری فرود آمد؟
هیچ خورشیدی به رویم لحظه ای تابید؟
آه من تنهاترین دلخسته ی دنیام
سایه ام؛ در لحظه هاتان؛ زنده اما نیست
خوب میدانم کسی هرگز نمی پرسد
از کجا آمد، که بود و رفتنش از چیست
چون غریبی زاده در دنیای آدم ها
جای من کی در میان جمعتان خالی است
شهر من گم شد گمانم لحظه ی آغاز
خوب میدانم به آنجا هیچ راهی نیست
کوچ باید کرد اما تا کجا تا کی
من که میدانم جهان از بودنم سیر است
اشتباه آمد به دنیا جان من، افسوس
بهر جبران خطای زندگی دیر است
شعر از خودم