آبجی
22nd March 2010, 10:43 PM
حوا
كي ام؟چي ام؟ كجام؟
شنبه:
ديگه يه روزم شده انگار ديروز بود كه اومدم چون اگه پريروزي ام وجود داشته من اين جا نبودم يا اگه بودم يادم نميادشايد هم من متوجه ش نشدم.....
ديروز طرفاي بعداز ظهر اون يكي تجربه رو دنبال كردم تا ببينم به چه دردي ميخوره! اما نفهميدم.فكر ميكنم يه مرد باشه من تا حالا هيچ مردي رو نديدم اما اون شبيه يه مرده و مطمئنم همين طوره .
درمورد اون بيشتر از حيوونهاي ديگه كنجكاوي ميكنم اولش ازش مي ترسيدم و هر وقت پيداش ميشد شروع به دويدن ميكردم چون فكر ميكردم مي خواد دنبالم كنه .اما يواش يواش فهميدم اونه كه ميخواد از دستم فرار كنه .....راه افتادم هرجا مي رفت نزديكش حركت ميكردم.
اين كار اون عصبي و ناراحت كرده بودآخرش اون قدر ترسيده بود كه از يه درخت رفت بالا....
ادامه دارد
برگرفته از كتاب خاطرات ادم وحوا
به روايت مارك تواين
برگردان:حسن عليشيري
كي ام؟چي ام؟ كجام؟
شنبه:
ديگه يه روزم شده انگار ديروز بود كه اومدم چون اگه پريروزي ام وجود داشته من اين جا نبودم يا اگه بودم يادم نميادشايد هم من متوجه ش نشدم.....
ديروز طرفاي بعداز ظهر اون يكي تجربه رو دنبال كردم تا ببينم به چه دردي ميخوره! اما نفهميدم.فكر ميكنم يه مرد باشه من تا حالا هيچ مردي رو نديدم اما اون شبيه يه مرده و مطمئنم همين طوره .
درمورد اون بيشتر از حيوونهاي ديگه كنجكاوي ميكنم اولش ازش مي ترسيدم و هر وقت پيداش ميشد شروع به دويدن ميكردم چون فكر ميكردم مي خواد دنبالم كنه .اما يواش يواش فهميدم اونه كه ميخواد از دستم فرار كنه .....راه افتادم هرجا مي رفت نزديكش حركت ميكردم.
اين كار اون عصبي و ناراحت كرده بودآخرش اون قدر ترسيده بود كه از يه درخت رفت بالا....
ادامه دارد
برگرفته از كتاب خاطرات ادم وحوا
به روايت مارك تواين
برگردان:حسن عليشيري